تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,060 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,005 |
مدیریت خشم کودک(قسمت دوم) | |||||||||||||
پیام زن | |||||||||||||
مقاله 1، دوره 1390، شماره 229، فروردین 1390 | |||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||
تبار فاطمه الهی | |||||||||||||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
از سه سالگی تا شش سالگی در این بخش ابتدا میبایست رشد شناختی کودک و کلیاتی از دنیای شناختی وی را بازشناسی نماییم. این که کودکان تا چه اندازه درک میکنند، به والدین کمک میکند تا متناسب با درک وی برنامهریزیها و اهداف تربیتی این دوره را اتخاذ نمایند. پس از آن میپردازیم به رشد زبان و مکالمه که در واقع ابزار ارتباطی کودک با والدین است. البته بین روانشناسان این مطلب مطرح است که زبان میتواند ابزاری برای درک بهتر و رشد شناختی کودک نیز باشد که وارد این مجال نمیشویم. بررسی نیاز روانشناختی ابتکار در برابر گناه و عدم پاسخگویی مناسب به نیازها، موجب پیدایش مانع میشود که در تعاملات اجتماعی این عدم پاسخگویی به - نیاز روانشناختی ابتکار – بیشتر خود را آشکار میسازد. بحث ویژهی رشد هیجانی در این دوره از نظر «لورا ای برک» روانشناس رشد ارائه میشود. ارتباط هر یک از مباحث فوق با خشم بسیار اساسی و مهم است و گاه بهعنوان بازشناسی منابع خشم کودکان در این دوره و یا ارائهی راهکار جهت کنترل و تنظیم خشم در این دوره از رشد شناخته میشود. دانستههای کودک (رشد شناختی) کودکان، بین سه تا چهار سالگی پی میبرند که احساس و اندیشه، علتی برای رفتار هستند. این آگاهی ابزار قدرتمندی برای شناخت خود و دیگران و وسیلهای برای پیشبینی، مهارتهای تعامل اجتماعی با همسالان میشود. کودک در این دوره دربارهی خودش فکر میکند زبان او را قادر میسازد تا دربارهی خود فاعلی (تجربهی ذهنی خودش از بودن) صحبت کند. کودکان برای صحبت کردن دربارهی دنیای ذهنی خودشان بهسرعت واژگان مربوطه را فرا میگیرند و آگاهی خودشان را از حالتهای ذهنی اصلاح میکنند. آنها پس از تثبیت خود فاعلی، بر خود مفعولی تمرکز میکنند که عبارت است از آگاهی و ارزیابی ویژگیهای خود. پرورش خودپنداره (self-concept) را آغاز میکنند که مجموعهی صفات، تواناییها، نگرشها و ارزشهایی است که فرد باور دارد او را توصیف میکنند. تواناییهای فوق، برداشتن اولین گام در راه کنترل خشم را برای والدین امکان پذیر میکند. گام نخست: از کودک درخواست شود احساساتش را بیان کند. حتی جملات پرسشی ابتدایی را خود والدین به زبان بیاورند: «آیا تو الان عصبانی هستی؟» به کودک توضیح داده شود که میخواهند مشکل او را برطرف کنند. به کودک خود اطمینان دهند آنان قدرت دارند مشکل او را هر چه که باشد برطرف کنند. این جملهی جادویی که «چون تو ناراحت هستی من هم ناراحت هستم» بهنوعی احترام و پذیرش عاطفی و روانی کودک است. کودک سه و نیم ساله، خود را برحسب هیجانها و نگرشهای معمول توصیف میکند. «وقتی با دوستم بازی میکنم خوشحالم» یا «دوست ندارم با بزرگترها باشم» این بدان معنی است که آنها از ویژگیهای روانی منحصر به فرد خودشان تا اندازهای آگاهند. همچنین میتوانند والدین را از آن چه موجب برانگیختگی خشم آنها میشود، آگاه میکنند. گام دوم: از کودک درخواست شود تا دلیل خشم و این احساس بد را به زبان خودش بیان کند: «چه چیزی تو را عصبانی کرده است؟» جملهی پرسشی جادویی است که راز خشم کودک را آشکار میکند. این پرسش میتواند به همراه این جمله بیاید: «مطمئن باش اگر بدانم چه چیز تو را ناراحت کرده، حتما آن مشکل را حل میکنم؟» در صورتی که خشم کودک ناشی از اهانت به عزت نفس او باشد (به این معنا که نتواند کاری انجام دهد یا خود را خوب ارزیابی نکند) والدین میبایست او را تسلی دهند، در عین حال موقعیت را بهصورت معقول برای کودک ارزیابی کنند تا کودک احساس کند مورد حمایت و در امنیت است. برداشت کودک به قدری به اموال و اعمال آنها وابسته است که زمان زیادی را صرف دفاع از حقوقشان بر سر اشیاء میکنند. هر چه توصیف کودک از خودش قویتر باشد، احساس مالکیت او بر اشیاء بیشتر است و آنها را «مال خودم» میداند. این یافتهها نشان میدهند که تلاشهای اولیه برای تملک اشیا به جای این که علامت خودخواهی باشد، نشانهی پرورش خودمداری (selfhood) است که در جهت روشن کردن مرزهای بین خود و دیگران صورت میگیرد. درک عمیق خود در عین حال، به کودکان امکان میدهد تا برای اولین بار در بازیها با دیگران همکاری کنند، مسائل ساده را حل کنند و نزاعها و دعواها بر اشیاء را مرتفع نمایند. زمانی که بزرگترها سعی میکنند تعامل دوستانه را بین بچهها ترغیب کنند، باید این دو توانایی را در نظر داشته باشند. برای مثال معلمان و والدین باید احساس مالکیت کودک را بهعنوان نشانهی ابراز وجود بپذیرند: «بله این اسباببازی توست» و بعد به جای این که صرفا روی مشارکت و تقسیم کردن تاکید کنند، بکوشند سازش برقرار نمایند: «اما میتوانی آن را چند لحظه به کس دیگری بدهی؟» رشد زبان و مکالمه زبان کودکان بین دو تا شش ساله رشد حیرتانگیز و سرنوشتسازی دارد. دستاوردهای چشمگیر کودکان به همراه اشتباهات آنها، نشاندهندهی تسلط آنها بر زبان بومی خود به شیوهای فعال و قانونمدار است. کودکان در چهار سالگی، دربارهی روشهای جامعهپسندِ تنظیم کردن گفتارشان برای مناسبت داشتن با سن، جنسیت و مرتبهی اجتماعی شنوندگانشان، اطلاعات زیادی دارند. کودکان آمادگی دریافت اطلاعات در خصوص آداب معاشرت گفتاری با دیگران را دارند. برای مثال اگر در مهمانی با مشکل مواجه شدند قبل از جیغ و فریاد کشیدن چگونه مشکل خود را بازگو کنند و درخواست کمک نمایند. در پژوهشی که توسط «آندرسون» در سال 1984 انجام شد این نتیجه به دست آمد: «کودکان چهار تا هفت ساله، هنگام نمایش دادن نقشهای مختلف با عروسکهای خیمهشببازی، در صورتی که نقشهای عالیمرتبه و «مردانه» مانند دکتر، معلم و پدر را داشته باشند، بیشتر دستور میدهند. در مقابل، وقتی که نقشهای پایینمرتبه و «زنانه» مانند بیمار، دانشآموز و مادر را به نمایش میگذارند، مودبانهتر حرف میزنند و بهطور غیرمستقیم درخواست میکنند.» بنابراین با ترتیب دادن نمایشهای خانگی مثل عروسک بازی و یا بازی با خود کودک، به او کمک کنید تا جملات و موقعیتهایی که کودک باید در مهمانی رعایت کند (مثل کنترل خود، جیغ نکشیدن و درخواست کمک کردن) را در منزل با والدین خود بازی کند. ابتکار در برابر گناه (رشد روانی – اجتماعی) ابتکار در برابر گناه یک نیاز روانشناختی است که میبایست پرورش یابد. عدم پاسخگویی به این نیاز منجر به عدم تامین این نیاز میشود. برآورده نشدن نیازهای روانشناختی (مانند نیازهای فیزیولوژیکی) صدمات جبرانناپذیری را به کودک برای رشد روانی - اجتماعی وارد میسازد. «اریکسون» (1950) این دوره از رشد را «دورهی شکفتن عمیق» نامید. وقتی کودکان از درک خودمختاری و احساس امنیت در مورد جدا شدن از والدین برخوردار میشوند، نسبت به دورهی قبلی رشد، آرمیدهتر و سازگارتر میشوند و انرژی آنها برای حل کردن تعارض روانی سالهای پیش از دبستان آزاد میشود. ابتکار در برابر گناه: واژهی ابتکار به معنی تکیه به خود، شجاع و بلندپرواز است. این واژه حاکی است که کودکان از درک تازه و هدفمندی برخوردارند، دوست دارند تکالیف جدید را با موفقیت به پایان ببرند، با همسالانشان فعالیت کنند و به کمک بزرگترها به تواناییهای خود پی ببرند. برای کودک، داشتن ابتکار، در واقع همان برآورده شدن نیاز روانشناختی در جهت کنترل خشم در مواقعی است که والدین حضور ندارند و او باید با تکیه بر خود، شجاعانه خشم خود را کنترل نماید. بازی وسیلهی مهمی است که کودکان از طریق آن، خود و دنیای اجتماعیشان را در مییابند. بازی به کودکان امکان میدهد تا مهارتهای جدید را با کمترین خطر انتقاد و شکست امتحان کنند. بازی یک سازمان اجتماعی کوچک از بچهها بهوجود میآورد که برای رسیدن به هدفهای مشترک باید همکاری کنند. بازیِ «وانمود کردن»، فرصتهای بینظیری را برای پرورش ابتکار بهوجود میآورد. کودکان در فرهنگهای سراسر دنیا، صحنههای خانوادگی و مشاغلی مانند: پلیس، دکتر و پرستار در جوامع غربی، شکارچی خرگوش و سفالگر در بین سرخپوستان هاپی، کلبهساز و نیزهساز در بین قبیلهی «باکای» آفریقای غربی را به نمایش میگذارند (کاروی، 1990، روپ نارین و همکاران 1998)، توسط بازی وانمود کردن، کودکان پیوند بین خود و جامعه را گستردهتر و آشنا میسازند. با ترتیب دادن بازیهای وانمود کردن که در آن، کودکان موقعیتهایی از خشم را بازی میکنند، میتوان مهارت استفاده از راهبردهای مناسب و بدون خطر را به کودک بالا برد به شکلی که همراه با همسالان خود به رفتار مناسب برسد. البته والدین میتوانند غیرمستقیم این بازیها را هدایت نمایند. رشد هیجانی کودک پیشرفتهایی که در رشد شناختی، زبان و رشد روانی - اجتماعی صورت میگیرد، به رشد هیجانی در این دوره کمک میکند. کودکان در سالهای بین دو تا شش سالگی آگاهی بیشتری از احساسات خود و دیگران کسب میکنند و توانایی آنها در کنترل کردن و ابراز هیجان بهبود مییابد. شناخت کودک از هیجان واژگان کودک در این دوره برای صحبت کردن دربارهی هیجان، بهسرعت گسترش مییابد. آنها در این دوره به علتها، پیامدها و علایم رفتاری هیجان، اشاره میکنند. با گذشت زمان، شناخت، دقیقتر و پیچیدهتر میشود. کودکان در چهار تا پنج سالگی، علت بسیاری از هیجانهای اصلی را بهدرستی قضاوت میکنند، برای مثال میگویند: «چون او بلند آواز میخواند، خوشحال است.» یا «چون دلش برای مادرش تنگ شده، غمگین است.» هنگام توجیه کردن یک هیجان، به جای حالتهای درونی، بر عوامل بیرونی تاکید میکنند که این با افزایش سن، تغییر مییابد. کودکان چهار و پنج ساله میفهمند که تفکر و احساس به هم مربوط هستند، به این معنا که هر زمان کسی تجربهی غمانگیزی را به یاد میآورد احساس غم میکند. آنها بهخوبی میتوانند پیشبینی کنند که وقتی یک همبازی هیجان خاصی را ابراز میکند، بعد از آن چه کاری خواهد کرد. برای مثال، آنها میگویند که یک کودک عصبانی، ممکن است کسی را کتک بزند و یک کودک خوشحال به احتمال زیاد برای مدت زیاد مصاحبت میکند. آنها حتی میدانند که خُلق ادامهدار، میتواند رفتار فرد را برای مدت طولانی تحت تاثیر قرار دهد. از مثالهای بالا بر میآید که کودکان سه تا شش ساله زبان هیجانی را نه تنها برای اظهار نظر دربارهی واکنشهای دیگران و توضیح آنها به کار میبرند بلکه از این زبان برای هدایت کردن رفتار دوستان خود و تاثیر گذاشتن بر آن نیز استفاده میکنند. همچنین روشهای موثری را برای کاستن از احساسهای منفی دیگران، توصیه میکنند. آنها برای کاستن از غم، تسلی جسمانی و برای کاستن خشم، دادن یک شیء جالب به همبازی را پیشنهاد میکنند. در مجموع، کودکان توانایی شگفتانگیزی در تعبیر کردن، پیشبینی کردن و تغییر دادن احساسهای دیگران دارند. مرز پژوهش جدید مقالهی «تاثیر قصهگویی بر سازگاری کودکان» «رضا همایی»، «دکتر محمدباقر کجباف»، «دکتر سیدعلی سیادات» در این پژوهش که در سه مهدکودک شهر اصفهان در سال 1385 بر روی چهل کودک چهار تا شش ساله انجام شد، پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که «با قصهگویی میتوان رفتارهای کودکان را در زمینههای کنترل خشم، احترام به دیگران، ابراز علاقه و مهربانی اصلاح و تقویت نمود و کودک را برای زندگی سازگارانه آماده کرد.» از شش سالگی تا یازده سالگی به جهت ورود واقعی به جامعهی دیگری به نام مدرسه، برای کودکان سراسر جهان، پدیدههای روانشناختی در حوزههای رشدِ شناختی، روانی – اجتماعی و هیجانی رخ میدهد. همسالان در محیط مدرسه بهعنوان همکاران تحصیلی در فرآیند یادگیری مواد درسی جای همبازیهای دورهی قبل را میگیرند. انرژی کودک از وانمود کردن در دورهی قبل، به دستاوردهای واقعبینانه تغییر جهت میدهد. همزمان با فرآیند تربیت در محیط خانه، کودک در محیط مدرسه نیز با معلم خود داد و ستدهای ارتباطی دارد. نقش همسال و معلم، گاه از والد نیز پررنگتر میشود. والدین با ظرافتهای تربیتی میبایست نقش فعال تربیتی خود را همچنان حفظ نمایند. کودکان دبستانی در مقایسه با گذشته، زمان کمتری را با والدینشان سپری میکنند اما باز هم خانواده بستر قدرتمندی برای رشد است. و عملکردش در تضمین سلامت روانی کودکان بسیار مهمتر از ساختار مدرسه است. دانستههای کودک (رشد شناختی) با واکاوی دانستههای کودک - با توجه به تاثیر مستقیم آن بر رفتارهای وی - دلیل برخی رفتارها شناخته و راهکارهایی برای تغییر مسیرهای انرژی خشم، روشن و واضح میشود. توجه کردن به تغییرات عمیق در خودشناسی در این دوره بسیار قابل تامل است. تغییرات در خودپنداره در این دوره، رشد خودآگاهی چندین بار تغییر میکند و حالتهای متفاوتی میگیرد. ابتدا کودک میتواند خود را بر حسب صفات روانی توصیف نماید، سپس به مقایسهی ویژگیهای خود با ویژگیهای همسالانشان میپردازد و سرانجام در مورد علتهای قوت و ضعف خود حدس میزند. شیوههای اندیشههای جدید در خودشناسی، تاثیر مهمی بر عزت نفس کودک (در حال رشد) دارد. کودکان مشاهدات خود را از رفتارها و حالتهای درونی، در آمادگی یا گرایشهای کلی سازمان میدهند، بهطوری که بین هشت تا یازده سالگی تغییر عمدهای در آنها ایجاد میشود. کودک در وصف خود به جای رفتارهای خاص، بر شایستگیهای خود تاکید میکند شخصیت خود را بهروشنی توصیف میکند و ویژگیهای مثبت و منفی را ذکر میکند. کودکان کوچکتر (شش و هفت سالهها) خود را به صورت همه یا هیچ توصیف میکنند اما کودکان بزرگتر (یازده سالهها)، کمتر خود را به این شکل توصیف میکنند. حدود هفت سالگی اقدام به مقایسهی اجتماعی میکنند. آنها ظاهر تواناییها و رفتار خود را در مقایسه با دیگران ارزیابی میکنند. چه عواملی مسئول این تغییرات در خودپنداره هستند؟ رشد شناختی بر تغییر ساختار خود تاثیر میگذارد. ساختار خود عبارت است از توانایی کودکان در ادغام کردن تجربیات و رفتارهای روزمره در گرایشهای روانی. محتوای خودپنداره، هم حاصل تواناییهای شناختی و هم پسخوراند دریافتی از دیگران است. عزت نفس در کودکان شش تا هفت ساله، به صورت سلسلهمراتب سازمان یافته است. کودکان در اثر تجربیاتشان در موقعیتهای مختلف حداقل سه نوع عزت نفس جداگانه را پرورش میدهند: تحصیلی، اجتماعی و جسمانی. ساختار سلسلهمراتبی عزت نفس شش تا هفت سالهها. کودکان با ارزیابی واقعیتهایی که قابل مقایسه هستند سعی در پیدا کردن خود میکنند. اگر در این جستوجو در تضاد بین آن چه خود ارزیابی میکنند و آن چه والدین به آنها ارائه میدهند قرار گیرند، دچار نوعی سردرگمی میشوند. برای مثال زمانی که در ارزیابیهای جسمانی نسبت به همسالان دارای مقبولیت متوسط ارزیابی میکنند اما والدین آنها بسیار عالی ارزیابی میکنند دچار تردید میشوند. برخی پرخاشگریها و رفتارهای خشن به دلیل عدم واقعیت نگرش والدین برآورد میشود. در این دوره بیشترین عامل خشم، شکستها و ناکامیهایی است که در رقابتهای تحصیلی و اجتماعی متوجه کودک میشود. سختکوشی در برابر حقارت (رشد روانی - اجتماعی) سختکوشی نیز نیازی روانشناختی است که میبایست مد نظر والدین قرار گیرد. ترکیب انتظارات بزرگسالان و سایر کودکان به سوی تسلط، زمینه را برای تعارض روانی این دوره آماده میکند. سختکوشی در برابر حقارت (industry versus inferiority): سختکوشی یعنی پرورش دادن شایستگی در مهارتها و تکالیف سودمند. در تمام فرهنگها، بهبود تواناییهای جسمانی و شناختی به معنی آن است که بزرگترها توقعات جدیدی از کودکان دارند. کودکان به نوبهی خود، آمادهاند تا این توقعات را برآورده سازند و خود نیز از آنها بهرهمند شوند. در کشورهای صنعتی، این دوره با شروع تحصیلات رسمی مشخص میشود و به همراه سوادآموزی کودک را برای انواع مشاغل تخصصی در جوامع پیچیده آماده میسازد. کودکان در مدرسه از توانایی منحصر به فرد خود و دیگران آگاه میشوند، به ارزش تقسیمبندی کار پی میبرند و احساس مسئولیت و تعهد اخلاقی را پرورش میدهند. خطر این مرحله حقارت است و در بدبینی کودکانی منعکس میشود که به توانایی خود در انجام دادن درست کارها اطمینان کمی دارند. احساس حقارت زمانی ایجاد میشود که خانواده، کودک را آمادهی زندگی تحصیلی نکرده باشد یا تجربهی کودک با معلم و همسالان به قدری ناگوار باشد که احساس شایستگی و تسلط آنها را نابود کرده باشد. رشد و شناخت هیجانی خودآگاهی و حساسیت اجتماعی بیشتر به رشد هیجانی در اواسط این دوره میانجامد. شناخت هیجانی در این دوره به گونهای متفاوت از دورهی قبل رخ میدهد. در این دوره کودکان هیجان خود را با مراجعه به حالتهای درونی به جای رویدادهای بیرونی توضیح میدهند. آنها از تنوع تجربیات هیجانی خود نیز بیشتر آگاه هستند. در هشت سالگی میتوانند بیش از دو هیجان مثبت یا منفی را در زمان تجربه نمایند، که از نظر شدت نیز متفاوت باشند. برای مثال بعد از آن که مریم از مادربزرگش هدیهی تولد دریافت کرد گفت: «من خیلی خوشحالم از این که چیزی دریافت کردم اما چون که میخواستم را دریافت نکردم، قدری غمگینم.» کودکان دبستانی علاوه بر این که هیجانهای خود را بهتر میشناسند، در پی بردن به هیجانهای دیگران نیز اطلاعات بیشتری را بهدست میآورند. آنها هنگامی که میخواهند از احساسهای دیگران سردرآورند، میتوانند نشانههای مغایر چهرهای و موقعیتی را رفع و رجوع کنند، در حالی که کودکان پیشدبستانی فقط به جلوهی هیجانی متکی هستند. کودکان بزرگتر برای پیشبینی نحوهای که فرد در یک موقعیت جدید احساس خواهد کرد، میتوانند از تجربیات گذشتهی او استفاده کنند. برای مثال میدانند کودکی که توسط دوستش طرد شده، احتمالا بعدها با دیدن آن دوست احساس غم خواهد کرد. بخش سوم: اطلاعات تکمیلی راهکارهای بهرهبرداری از خشم موانع متعدد ایجاد خشم در این دوره شباهت به دورهی بزرگسالی دارد. کودکانی که راهکار بهرهبرداری از خشم خویش را آموزش ببینند، در دورهی نوجوانی و بعد از آن بسیار مسالهمدار با موانع زندگی خود مقابله خواهند کرد. دانستههای خودشناسانهی کودک به اندازهای است که میتواند والدین را در پرورش خشم یاری رساند بنابراین کودک به اندازهی کافی میداند و خود را شناخته است. همچنین با آگاهی هیجانیای که وی در این دوره دارد، شایسته است او را توانمند در بهرهگیری از راهکار بهرهبرداری از خشم بازشناسیم. به منظور پرورش شایستگی و مهارت در تکلیف کنترل خشم و هدایت این نیروی روانی قدرتمند، از راهبردهای الف) تغییر رفتار ب) حل مساله و ج) فرآیند خشم و قدرت، میتوان استفاده کرد. لذت کنترل خشم و هدایت این انرژی، بهعنوان پاداشی درونی است که فرد در گامهای نخست هر راهبرد میتواند آن را ادراک نماید. راهکار اول: حل مساله روش حل مساله مورد توجه روانشناسان تربیتی است و در روشهای تدریس به مدرسان آموزش داده می شود. آشنایی با این روش میتواند در مواجهه با هر مساله در زندگی موثر باشد. به منظور آموزش این راهکار، مناسب است فرد در محیط آموزشی همگن از لحاظ اجتماعی قرار گیرد. برای مثال این روش برای دانشآموزان دورههای راهنمایی به بعد مناسب است. افراد در قالب برگزاری کارگاه آموزشی و یا جلسهی دوستانه خانگی گردهم میآیند. در این جلسات اهداف آموزشی، گام به گام و مانند حل مسائل درسی است. این راهبرد در پنج مرحله انجام میشود.
راهنمای کارگاه خشم - طرح زیر با توضیحات بالا - افراد را در بازشناسی هیجان خشم بهعنوان یک مساله و راهبردهای حل آن، راهنمایی میکند.
1– تشخیص مساله (خشم) افراد با پرسش و پاسخ از یکدیگر خشم را میشناسند. مهمترین مرحله، بازشناسی صحیح خشم است. الف) آیا میتوانند اطلاعات مربوط را از اطلاعات نامربوط جدا کنند؟ (براساس نمودار ارائه شده) ب) آیا آن چه بیان میکنند با آن چه شناختند تطابق دارد؟ ج) ترغیب کنید که مساله (خشم) را با استفاده از دیاگرام به صورت مشهود درآورند. د) هر یک از اعضای گروه، مساله (خشم) را برای دیگران تبیین کند و راه حل خود را ارائه دهد. 2– تعریف هدفها و بازنمایی مساله (خشم) با حفظ احترام به یکدیگر، گروه، خشم را از زوایای متفاوت بنگرد. یادآوری میشود که هر کس نظام ارزشی خاص خود را دارد بنابراین خشم بر اساس ارزیابیهایی است که مبتنی بر نظام ارزشی است. احترام به یکدیگر احترام به نظام ارزشی فرد مقابل است. حال هر کس راههای کنترل خشم را بیان کند. الف) راهنما چند راه کنترل خشم که احتمالی است را پیشنهاد کند و از گروه بخواهد راههای کنترل دیگری ارائه کنند. ب) گروه، دیدگاههای متفاوتی را انتخاب و از آن دفاع کند. 3– کشف راه حل مساله (راه مناسب کنترل خشم) الف) آموزش بدهید که وقتی مساله را حل میکنند با صدای بلند فکر کنند. ب) بپرسید که «چه اتفاقی خواهد افتاد اگر....» ج) فهرستی از پیشنهادات گوناگون برای راههای کنترل خشم فراهم آورید. 4– عمل کردن بر روی راه حل کشف شده و پیشبینی نتایج. الف) از گروه بخواهید در گامهایی که برای کنترل خشم برمیدارند تبیین منطقی داشته باشند. ب) افراد برای شیوههای موفق کنترل خشم مثال بیاورند. ج) راهبرد آغاز کردن از آخر؛ نتایج کنترل خشم از هر راه پیشنهادی بررسی شود 5– نگاه به عقب و ارزشیابی نتایج فعالیتهای گروه. الف) تکلیف فردی و تکالیف گروهی محول شود. ب) اگر فردی از گروه، دلایل قانعکنندهای برای «خطا کردن» در حل مساله دارد، بخشی از نمره را به او بدهید. ج) اگر فردی نتوانست در کلاس یا کارگاه مساله را حل کند به او فرصت دهید تا کار را در خانه انجام دهد. راهکار دوم: مشاورهی رفتاری این راهکار مورد توجه مشاوران روانشناسی است و برای تغییر و اصلاح رفتار مراجعان خود به کار میبرند. برای آشنایی و به کار بردن این راهکار به معرفی آن میپردازیم. مشاورهی رفتاری فرآیندی است که فرد با کمک مشاور در خنثی کردن رفتارهای نامناسب و جایگزین کردن آنها با رفتارهای دلخواه، همچنین تغییر دادن رفتار خاصی مورد توجه قرار میگیرد. این امر دارای شش مرحله است.7 میتوان این مراحل را به تنهایی در خانه نیز اجرا کرد فقط باید شخص کاملا صادقانه و منطقی برخورد کند. البته به مرور زمان خود شخص مهارت کافی را برای حل مسائل خود پیدا میکند اما باید بداند که اگر نتوانست، به متخصص مشاوره مراجعه کند). 1- تشخیص و بیان رفتاری که باید بهصورت عملیاتی تغییر کند. رفتارهایی که باید تغییر کنند: الف) برانگیختگی بدن (ضربان قلب و ...) غیر ارادی است. ب) رفتارهای نامناسب (سکوت و خشم را به درون سرازیر کردن، فریاد زدن، حمله و...) ارادی است. 2– به دست آوردن یک خط پایه از اهداف رفتار مطلوب (میزانی از رفتار مورد نظر که در حال حاضر در فرد مشاهده میشود). 3– ترتیب دادن موقعیت به صورتی که رفتار هدف رخ دهد. مراحل عملیاتی دو مورد فوق را در هم آمیخته و با هم از نظر میگذرانیم. الف) میداند در موقعیت برانگیختگی بدن، با موارد ذیل آرام می شود: نصف لیوان آب بخورد، نفس عمیق بکشد، فرزندش را نوازش کند، گلی ببوید، به آسمان نگاه کند و...) ب) گاهی اوقات توانسته است به جای فحاشی جملات دیگری به کار ببرد که هم احساسش را بیان کرده و هم فرصتی به دست آورده است. البته به کار بردن جملات مناسب در موقعیت خشم نیازمند تمرین و مهارت است که به مرور برای شخص به وجود میآید. جملات کوتاه زیر اهدافی مثل: آگاه ساختن فرد مقابل از احساس درونی، تصمیم برای حل مساله و دریافت فرصت برای یافتن آرامش بدن را در پی دارد. مثل: من از رفتار(...) یا کلام (...) یا (...) شما عصبانی هستم اما میخواهم مساله حل شود. چند لحظه فرصت میخواهم تا با کمک یکدیگر مساله را حل کنیم. (راه حلهای الف را به کار میبرد.) آگاه ساختن فرد مقابل در محیطهای ارتباطی نزدیک مانند: رابطهی همسران، رابطهی والدین و فرزند، رابطهی خواهر و برادر و ... که به نوعی روابط خویشاوندی برقرار است بسیار مهم است زیرا صمیمیتها باعث میشود خشم افراد از سوی طرف مقابل پذیرفته شود و این کمک مهمی برای سرعت بخشیدن به پرورش مهارت مدیریت خشم میشود. اما در موقعیتهایی که فرد ناآشناست این بخش لازم نیست بلکه باید بدون آگاه ساختن فرد مقابل، سریع وارد مرحلهی آرامسازی بدن شد و بر مساله تمرکز کرد. به مرور زمان درخواهیم یافت گاهی اوقات بدون به کار بردن راه حلهای ارائه شده برای آرامسازی بدن (آب خوردن، بوییدن گل و ...)، توانایی کنترل و آرام کردن بدن هم پیدا کردهایم. 4– مشخص کردن محرکها و وقایع بالقوهی تقویتکننده. فهرست کردن موقعیتهایی که فرد را خشمگین کرده است. الف) مشخص کردن عوامل اصلی و فرعی که موجب خشم شدهاند. ب) فهرست کردن راهکارهای به کار برده شده توسط فرد که خشم در کنترل وی درآمده است. ج) فهرست کردن راهکارهایی که بتوانند جایگزین بهتری باشند. به جای (آب خوردن، به آسمان نگاه کردن، بوییدن گل و ...) بستن چشم برای چند لحظه را جایگزین بهتری مییابد. به جای به کار بردن جملات فوق برای آگاه سازی فرد مقابل، با خود در درون گفتوگو کند برای چند کلمه: من از کلام (...) و رفتار(...) طرف مقابل عصبانی هستم ولی میخواهم مساله حل شود. برایم مسالهی کاری یا ... مهم است نه فرد. 5– تقویت کردن رفتار هدف مورد نظر با تقریبهای متوالی به آن. الف) راهکارهای بهتر را که تقویت کنندهی آرامش بدن و تمرکز بر مساله است پیدا کند. ب) راهکارهای بهتر را به نوبت جایگزین راهکارهای موفق کند. 6– ارزیابی اثرات شیوهی مشاورهی رفتاری به وسیلهی ثبت و ضبط تغییرات رفتاری . الف) رفتارهای خود را در زمان خشم، قبل از مشاوره فهرست کند. ب) موقعیتهایی که خشمگین میشده است را فهرست کند. ج) بعد از مشاوره، رفتارهای خود را در زمان خشم ثبت کند. د) راهکارهای اولیه، راهکارهای بعدی و بهتر را ثبت کند. تمامی مطالب را مقایسه کند و نتیجه را ثبت کند. آیا مهارت یافته است یا خیر؟ اگر پس از طی تمام مراحل هنوز نمیتواند خشم را کنترل کند بهتر است از مشاورهی فردی خارج شود و به مشاورهی دو نفری بپردازد. (مشاورین مطلع و متخصص) نتیجهی مقاله: برای رسیدن به تاثیر هر یک از راهکارهای کنترل خشم و رساندن نیروی خشم به قدرت، سعی شد هر آن چه را با تعالیم اسلامی و مذهبی مناسبت دارد بیان کنیم. زمان خشم میگویند: «آب بخورید، حرکت کنید و ...» این اعمال تنها انگیختگی بدن را تغییر میدهد تا بدن به حالت تعادل بازگردد و فکر و اندیشه مجال فعالیت یابند. راهبردهای حل مشکل خشم در دورههای رشد، متناسب با رشد در زمینههای شناختی، روانی – اجتماعی بیان شد. البته مرزهای پژوهش بررسی نگردید. آن چه در این مقاله بیان شد راهکارهای تربیتی متناسب دورههای رشد بودند. تاکید بر دانشافزایی، خصوصیات دوران رشد کودکان بوده است، البته با بیان برخی راهکارها. امید است مورد بهرهبرداری قرار گیرد. همچنین به پرخاشگری نیز پرداخته نشد زیرا راهبردها اگر به کار گرفته شوند به پرخاشگری کودک نمیانجامد.
1. روانشناسی مشاوره، جرج و کریستیانی، رضا فلاحی – محسن حاجیلو، ص141. فهرست منابع احادیث
روانشناسی 5 - نویسندگان: ریتا ال . اتکینسون، ریچارد سی. اتکینسون، ادوارد ای. اسمیت، داریل ج.بم، سوزان نولن – هوکسما، مترجمان: دکتر محمدنقی براهنی، دکتر بهروز بیرشک، مهرداد بیک، دکتر رضا زمانی، دکتر سعید شاملو، دکتر مهرناز شهرآرای، دکتر یوسف کریمی، نیسان گاهان، مهدی محی الدین، دکتر کیانوش هاشمیان، متن کامل زمینهی روانشناسی هیلگارد، تهران، رشد، 1385. 6 – لورای ای برک، مترجم: یحیی سیدمحمدی، روانشناسی رشد، ج اول (از لقاح تا کودکی)، تهران، ارسباران، 1385. 7– جان مارشال روی، مترجم: یحیی سید محمدی، انگیزش و هیجان، ویراست چهارم زبان اصلی و ویراست هشتم زبان فارسی، تهران، نشر ویرایش، 1387. 8– دکتر سوسن سیف، دکتر پروین کدیور، دکتر رضا کرمی نوری، دکتر حسین لطف آبادی، روانشناسی رشد (1)، تهران، سمت، 1385. 9– دکتر پروین کدیور، روانشناسی تربیتی، تهران، سمت، 1385. 10 – دکتر حسین لطفآبادی، روانشناسی تربیتی، تهران، سمت، 1384. 11– جرج و کریستیانی، ترجمه: رضا فلاحی، محسن حاجیلو، روانشناسی مشاوره، تهران، رشد، 1377. 12– رضا همایی، دکتر محمدباقر کجباف، دکتر سیدعلی سادات، تاثیر قصهگویی بر سازگاری کودکان، مقالهی علمی – پژوهشی، فصلنامهی علمی – پژوهشی، مطالعات روانشناختی دانشکدهی علوم تربیتی و روانشناسی تهران، دورهی 5، شمارهی دو، تابستان 1388. 13– الیوت ارونسون، دکتر حسن شکرکن، روانشناسی اجتماعی، تهران، رشد، 1371. 14 – ژان استوتزل، علیمحمد کاردان، روانشناسی اجتماعی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1374. 15– دکتر حمزه گنجی، روانشناسی عمومی، تهران، نشر دانا، 1376. | |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 803 |