تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,069 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,018 |
ماریه، گوهری از نیل در خانه ی رسول اکرم(ص)/(قسمت اول) | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1390، شماره 237، آذر 1390 | ||
نویسنده | ||
راضیه سادات میرخندان | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
چکیده در این مقاله به بررسی زندگی «ماریه قبطیه»، یکی از همسران پیامبر اکرم(ص) پرداخته شده است. ایشان بانویی گرانقدر و والامقام بوده که به دلایل مختلف از جمله کنیز و سقبطی بودن و غرضورزی برخی راویان، مورد کملطفی تاریخنگاران قرار گرفته است؛ بانویی که هیچ سرپیچی و آزاری از وی نسبت به رسول اکرم(ص) نقل نشده است. او به سبب محبوبیت زیاد نزد رسول خدا(ص) و افتخار مادری ابراهیم، در سرتاسر زندگی کوتاه خود با حضرت رسول(ص) مورد حسادت و آزار زنان دیگر قرار گرفت. ولی همواره با حمایت رسول اکرم(ص) و با یاری خداوند از آزارها و تهمتهای ناروا رهایی یافت. این نوشته با مراجعه به منابع تاریخی، روایی و تفسیری به بحث پیرامون موضوعات مهم زندگی این بانو، از جمله چگونگی ورود به عربستان، زندگی ایشان با رسول اکرم(ص)، ولادت ابراهیم و شبهات مطرح شده دربارهی ایشان پرداخته است تا اندکی از جایگاه و شأن والای این بانوی گمنام را آشکار سازد. واژگان کلیدی: ماریه قبطیه، ابراهیم، عایشه، افک مقدمه زندگی همسران پیامبر(ص) همواره بهعنوان زنانی که افتخار زندگی با رسول اکرم(ص) و مقام ام المؤمنین را پیدا کردهاند مورد توجه مسلمانان و بهخصوص زنان مسلمان بوده است. مقام همسری پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) این بانوان را از جایگاهی خطیر و حساس بهرهمند میسازد؛ جایگاهی که آنان را سزاوار خطاب آیهی حجاب قرار داده است. ماریه قبطیه نیز یکی از این بانوان بود که اگر چه در ابتدا در مقام یک کنیز وارد زندگی پیامبر اکرم(ص) شد، افتخار مادری ابراهیم – پسر رسول خدا(ص) – را نیز پیدا کرد. ایشان کنیزی بود که «مقوقس» (پادشاه اسکندریه) بهعنوان تحفهای گرانبها برای رسول اکرم(ص) فرستاد. وی تنها سه سال افتخار همراهی با پیامبر اسلام(ص) را داشت. شاید از همین رو بوده که در کتب تاریخی، کمتر به ظرایف زندگی او پرداخته شده است. زندگی ماریه همواره در سایهی سنگین کنیز و قبطی بودن او، در هالهای از ابهام قرار داشته است و حتی محققان بزرگی چون علامه عسگری(ره) نیز به هنگام برشمردن همسران رسول ا کرم(ص) از ذکر نام ماریه خودداری کردهاند. این تحقیق با روش توصیفی و تحلیلی - از نوع کتابخانهای - با جمعآوری اخباری موثق سعی در باز کردن برخی نکتههای نهان موجود در زندگی این بانوی گرانقدر دارد و بر آن است به این سؤال که «بهراستی جایگاه ماریه در زندگی رسول اکرم(ص) چه بوده است؟» پاسخ دهد. شرح مختصری از زندگانی ماریه، ام ابراهیم ماریه از مصر و در مقام یک کنیز وارد عربستان شد. در مورد ولادت او اطلاعی در دست نیست. تنها مبدأ تاریخ بررسی زندگی این بانو، سال ورود ایشان به عربستان است که هفتم1 یا ششم2 هجری نقل شده است. سبب ورود ماریه به عربستان، نامهای بود که رسول اکرم(ص) توسط فردی به نام «حاطب ابن ابی بلتعه»3 به مقوقس، پادشاه اسکندریه در مصر، فرستاد تا او را به دین مبین اسلام دعوت نماید. در تاریخ نقل شده است که زمانی که حاطب نزد مقوقس رفت، پادشاه در مقام احتجاج با وی گفت: «راجع به مولایت بگو، مگر نه این که او پیامبر است؟» حاطب گفت: «چرا، او رسول خداست.» مقوقس گفت: «پس چرا زمانی که امتش او را از شهرش بیرون کردند، آنها را نفرین نکرد؟» حاطب پاسخ داد: «آیا قبول داری که "عیس بن مریم(ع)" پیامبر خدا بود؟» گفت: «آری.» حاطب گفت: «پس چرا زمانی که قومش میخواستند او را به صلیب بکشند، آنها را نفرین نکرد؟» مقوقس گفت: «احسنت، تو حکیمی هستی که از جانب حکیمی آمدهای.»4 البته او ایمان نیاورد و در جواب نامهی پیامبر(ص) نامهای را همراه با هدایای ارزشمند از جمله ماریه، خواهرش شیرین و غلامی، فرستاد5 و این سرآغاز ورود ماریه به سرزمین اسلام است. دین ایشان نیز قبل از گرویدن به دین مبین اسلام، مسیحیت بوده و این از نام پدر او – شمعون – کاملاً آشکار است. «ابن سعد» در طبقات الکبری، ماریه را اهل «حفن» و از منطقهی «انصنا»5 معرفی میکند؛6 این منطقه محل زندگی شماری از اهل علم مانند «طبری» بوده و به آن، شهر ساحران هم گفته شده است. به گفتهی بیشتر کتب تاریخی، ماریه قبل از ورود به مدینه مسلمان بوده؛ یعنی حاطب در راه، اسلام را بر او و خواهرش عرضه کرده است و آن دو به دین اسلام گرویدند.7 زمانی که ماریه وارد مدینه شد، پیامبر(ص) او و خواهرش را در منزل «ام سلیم» – مادر «انس بن مالک» – اسکان داد. ام سلیم 8 زنی مؤمن از قبیلهی بنی نجار بود که داییزادگان حضرت رسول(ص) بودند. این شیوهی اسکان دادن از سوی پیامبر(ص) نشانگر عزت و احترام حضرت به ماریه و خواهرش بود؛ آنها بهعنوان میهمان، نه کنیز و تحفه، در خانهی بانویی مؤمن و مورد اطمینان منزل مییابند. سپس حضرت، ماریه را بهعنوان کنیز خود انتخاب کردند و خواهرش شیرین را به حسان بن ثابت بخشیدند. این نقطه، آغاز زندگی کوتاه ولی پر فراز و نشیب ماریه با پیامبر اکرم(ص) بود. او تنها سه سال با پیامبر اکرم(ص) زندگی کرد و پس از وفات آن حضرت نیز پنج سال زنده بود. او در زمان خلافت عمر، در سال شانزده هجری قمری در مدینه از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد و عمر مردم را برای شهود بر جنازهی او جمع کرد و بر ایشان نماز خواند.9 خانوادهی ماریه یکی از ملاکهای قابل توجه در شناخت هر فرد، خانواده و اصل و نسب وی است و بهطور طبیعی یک خانوادهی اصیل و شریف، معیار خوبی برای معرفی یک شخص محسوب میشود. در مورد نسب ایشان باید به چند نکته توجه کنیم: اول این که نام پدر ماریه (شمعون) و محل ولادت او در تاریخ ذکر شده، در حالی که کنیزان غالباً نسب مشخصی نداشته و محل ولادتشان معلوم نبوده است، پس میتوان حدس زد ماریه دختر با اصل و نسبی بوده است. مطلب دیگر که مؤید این ادعاست، فرستادن غلامی همراه ماریه و خواهرش است. اگر او از خانوادهی مهمی نبود فرستادن همراهی بهعنوان محافظ لزومی نداشت. دوم این که پادشاهان از قدیم برای ایجاد روابط دوستانه و برقراری صلح با فرمانروایان سرزمینهای دیگر، دختران زیبا و اصیل را بهعنوان تحفه میفرستادند. فرستادن ماریه از طرف مقوقس همراه با مقادیری طلا و لباس برای حضرت رسول(ص) نیز برای نشان دادن روابط دوستانه و عدم تصمیم برای مقابله با ایشان بوده است. پدر و مادر علیرغم قوت احتمال اصیل بودن ماریه و سرشناس بودن خانوادهی وی در مصر، از آن جا که از نظر اعراب، کنیز اصولاً از جایگاه بالایی برخوردار نبود و ماریه هم در مقام یک کنیز وارد عربستان شد و از طرف دیگر موطن اصلی او مصر بود و از قبایل شناخته شدهی عرب نبود، در کتب تاریخی هیچ اشارهای به اصل و نسب و خاندان او نشده و تنها به ذکر نام پدر او – شمعون – بسنده شده است. در مورد شخصیت پدر ایشان و یا قبیلهی او مطلبی در کتب تاریخی یافت نشد و تنها مطلب ذکر شده دربارهی مادر وی نیز مصری بودن اوست. خواهر ماریه شیرین - و به نقلی سیرین 10 - خواهر ماریه و در سفر از مصر به عربستان همراه او بوده است. در تاریخ از «عبدالرحمن بن حسان» از قول مادرش شیرین، دربارهی ماجرای فوت ابراهیم پسر نبی اکرم(ص) نقل شده که گفت: «زمانی که ابراهیم پسر رسول خدا(ص) محتضر شد، من و خواهرم بانگ حزن برآوردیم و پیامبر(ص) ما را از این کار نهی کرد.»11 جریح قبطی جریح همراه ماریه و خواهرش وارد عربستان شد و برخی مورخین وی را پسر عموی ماریه دانستهاند12. زمانی که حاطب، اسلام را بر ماریه و همراهانش عرضه کرد جریح بر دین خود باقی ماند تا این که نزد رسول خدا(ص) در مدینه اسلام آورد. وی بعد از وفاتش در بقیع به خاک سپرده شد.12 خیزران بانوی دیگری که ذکر نسبت او با ماریه خالی از لطف نیست، مادر امام جواد(ع) است که «سبیکه نوبیه» و یا «خیزران» نام داشته است. ایشان کنیزی بود که طبق روایات از خاندان ماریه ام ابراهیم، همسر رسول خدا(ص) بوده است.13 چنین ارتباط و اتصالی، اصیل و شریف بودن خاندان ماریه را قوت میبخشد. ماریه که پس از خدیجه تنها زنی است که لیاقت فرزنددار شدن از پیامبر اکرم(ص) را پیدا میکند و خیزران که به افتخار مادری امام معصوم(ع) آن هم در شرایطی خاص نائل میشود،14 هر دو بهطور حتم از یک نوع لیاقت و شرافت وجودی برخوردار بودند و این شرافت، ریشه در خانواده و خاندان آنها دارد. پس بهجاست اگر این ارتباط خویشاوندی را چیزی فراتر از یک حسن تصادف و دال بر وجود نوعی شرافت در این خاندان بدانیم که در وجود این بانوی مکرم تجلی پیدا کرده است. زندگی ماریه با پیامبر مکرم اسلام(ص) ورود ماریه به زندگی پیامبر اکرم(ص) در سال هفتم هجری بود و از آن جا که ایشان کنیز پیامبر(ص) بودهاند، نمیتوان نام «ازدواج» را بر این حضور نامید و شاید به همین جهت بیشتر مورخین وی را از همسران پیامبر(ص) بهشمار نیاوردهاند و حتی به هنگام سخن گفتن از ولادت ابراهیم تأکید کردهاند که پیامبر(ص) به حکم کنیز با وی همبستر شد و ابراهیم از او تولد یافت.15 علامه عسگری(ره) نیز نام ماریه را در فهرست همسران پیامبر(ص) ذکر نکرده و تنها به هنگام صحبت در مورد حسادت عایشه نسبت به زنان دیگر، غیرت وی بر ماریه را مطرح کرده است.16 با این وجود، از یافتههای تاریخی واضح است که ماریه شأنی بالاتر از یک کنیز و یا خدمتکار داشته چرا که در بدو ورود به زندگی پیامبر(ص) حضرت او را در خانهای مستقل اسکان میدهند و البته بعد از این که مورد حسادت و اذیت برخی همسران پیامبر(ص) قرار گرفت، آن حضرت او را به منطقهی بالای مدینه در نخلستانی که از اموال ایشان بود سکونت دادند و برای دیدن او به آن مزرعه رفت و آمد میکردند.17 این یعنی، ماریه از نگاه پیامبر(ص) نه یک کنیز، بلکه بانویی صاحب شأن بود چرا که در عرف جامعهی صدر اسلام برای یک کنیز و خدمتکار خانهی مستقل در نظر گرفته نمیشد. مهمترین گواه علاقهی پیامبر(ص) به ماریه و جایگاه والای او، واجب کردن حجاب بر ماریه از سوی پیامبر(ص) است. لازم به ذکر است در زمان صدر اسلام، حجاب فقط بر زنان آزاد واجب بود و این نوعی امتیاز و برتری محسوب میشد. این حجاب نشاندهندهی آزادی و عزت آن زنان بود، در حالی که بر کنیزان حجاب واجب نبود. زمانی که که ماریه کنیز پیامبر(ص) شد، حضرت حجاب را بر وی واجب کرد و این بر برخی زنان پیامبر(ص) گران آمد و باعث حسادت آنان شد.17 در تاریخ دربارهی هیچ کنیز دیگری چنین نقلی وجود ندارد و میتوان این دستور پیامبر(ص) را نشانگر مقاوم والای «همسری پیامبر(ص)» برای ماریه دانست؛ مقامی که او را از لحاظ شأن با یک زن آزاد برابر میکرد. در «السیره النبویه» آمده که: پیامبر(ص) دربارهی مصریان سفارش به نیکی کرده و فرمودند: «با آنان خوشرفتاری کنید، زیرا آنها هم از نظر حسب و هم از نظر نسب با ما بستگی دارند.» منظور آن حضرت از بستگی نسبی این جهت است که هاجر (مادر اسماعیل، جد رسول خدا(ص)) از مصریان بوده و از نظر حسب بدان جهت بود که یکی از کنیزان او یعنی ماریه، مصری بوده است.18 این سفارش نشاندهندهی اهمیت این وابستگی حسبی و نسبی برای رسول(ص) است و به نظر میرسد قضیهی «حسب» چیزی فراتر از دلیلی باشد که «ابن هشام» ذکر میکند، وی مینویسد: «... چون یکی از کنیزان ایشان، یعنی ماریه، مصری بوده است!» اگر فقط کنیز بودن ماریه دلیل چنین سفارشی باشد، بهجا نیست که ارتباط او «حسب» نام گیرد و نام او در کنار نام کسی مانند هاجر، مادر اسماعیل، قرار بگیرد. پیامبر(ص) غلامان و کنیزان دیگری هم داشتند و در مورد خاندان و بلاد آنها این گونه نظر ندادند. تولد ابراهیم در آن زمان، به دنیا آوردن فرزند بهخصوص فرزند پسر، برای زنان امتیاز بالایی بهشمار میرفت. پس از خدیجه(س) هیچ یک از همسران پیامبر(ص) از آن حضرت دارای فرزندی نشدند؛ مگر ماریه که پس از گذشت یک سال از زندگی با رسول اکرم(ص) ابراهیم را به دنیا آورد. ابراهیم – پسر رسول خدا(ص) – در ماه ذی الحجهی سال هشتم هجری متولد شد. چون ولادت یافت، جبرئیل نزد رسول خدا(ص) فرود آمد و گفت: «سلام بر تو ای ابا ابراهیم!» پس پیامبر(ص) قوچی برای او عقیقه کرد و زنان انصار بر سر شیر دادن او نزاع میکردند.19 پیامبر اکرم(ص) او را از همان ساعت تولد به «ام برده»، دختر «منذر بن زید» از بنی نجار، سپرد و او ابراهیم را پیوسته شیر میداد تا زمانی که ابراهیم از دنیا رفت.20 قابلهی ابراهیم، «سلمی» بود که به نقلی به واسطهی تولد ابراهیم آزاد شد. 21 او همسر «ابو رافع» – غلام پیامبر(ص) – بود که قابلگی تمامی فرزندان خدیجه(س) و از جمله فاطمه زهرا(س) را نیز برعهده داشت.22 پس از ولادت ابراهیم، ابورافع23 نزد رسول الله(ص) آمد و او را مژده داد و حضرت نیز به وی غلامی بخشید.24 از «عبدالله بن عباس» روایت شده که زمانی که ابراهیم به دنیا آمد، حضرت رسول(ص) فرمودند: «ام ابراهیم را پسرش آزاد کرد.»25 در آن زمان، کنیزی که از مولای خود صاحب فرزند میشد «ام ولد» نام میگرفت و بهواسطهی تولد فرزند از بردگی خارج میشد. این مسئله در مورد ماریه بسیار مهم و قابل توجه است؛ زیرا پس از تولد ابراهیم، او از کنیزی خارج شد و رسماً به مقام همسری رسول خدا(ص) نائل شد. جای بسی تعجب است که اکثر منابع تاریخی از پرداختن به این نکته غافل بودهاند و او را تنها در مقام یک کنیز معرفی کردهاند، حال آن که ماریه بیش از نیمی از زندگی خود با پیامبر(ص) را بهعنوان زنی آزاد گذرانده است! علاوه بر این، ولادت ابراهیم برای او امتیازی بوده که حتی زنان آزاد پیامبر(ص)، نیز از آن محروم بودند و فقط حضرت خدیجه(س) و ماریه افتخار مادری فرزندان نبی اکرم(ص) را داشتند. ماریه بنا بر دلایلی مورد کملطفی و بیتوجهی مورخان قرار گرفته است که میتوان یکی از ریشههای آن را در تعصب قومی جستوجو کرد. ماریه قبطی بود و از دیدگاه اعراب از اصالت کافی برخوردار نبود. به علاوه، او در بدو ورود به عربستان بهعنوان یک کنیز وارد منزل رسول خدا(ص) شد و کنیزان در آن زمان از جایگاه اجتماعی برخوردار نبودهاند. دلیل دیگری نیز وجود دارد که چندان دور از ذهن به نظر نمیرسد و آن، غرضورزی برخی راویان اخبار مرتبط با وی از جمله عایشه است. وی خود به صراحت اعتراف به این حسادت میکند و هیچ گاه سعی در آشکار ساختن جایگاه و ارزش حقیقی ماریه ندارد. پیامبر(ص) علاقهی زیادی به ابراهیم داشتند و زمانی که در منزل دایهی خود بود، حضرت به آن جا میرفت و ابراهیم را میگرفت و میبوسید و همراه خود میبرد. از عایشه نقل شده است: «رسول خدا در حالی که فرزند خود ابراهیم را همراه داشت بر من وارد شد و گفت: "شباهتش را به من بنگر!" ...»26 این نشان میدهد پیامبر(ص) در اوقاتی از روز ابراهیم را همراه خود میبردهاند و به او علاقه و توجه خاصی داشتند. ابراهیم در هجده ماهگی در سال دهم هجری از دنیا رفت. دایهی او ام برده او را غسل داد. سپس او را بر سریر کوچکی حمل کردند و رسول خدا(ص) در بقیع بر او نماز خواند.27 رسول خدا(ص) بدون این که صدای خویش را بالا ببرد بر پسرش ابراهیم گریه کرد و فرمود: «چشم، اشک میریزد و قلب، محزون میگردد و نمیگوییم آن چه موجب ناخشنودی پروردگار باشد. ای ابراهیم! همانا ما حقیقتاً به واسطهی غم تو محزون هستیم.»28 در روایت دیگر از انس بن مالک آمده است: «زمانی که ابراهیم پسر نبی اکرم(ص) از دنیا رفت، آن حضرت به افراد مشغول کفن و دفن، فرمود: «بند کفن او را نبندید تا بار دیگر او را ببینم پس خم شد بر روی او و گریه کرد بهطوری که محاسن و صورتش میلرزید.»29 و بعد فرمود: «همانا برای او دایهای در بهشت است. پس اگر زندگی میکرد، صدیق میبود.»30 در تاریخ آمده است که در روز وفات ابراهیم، خورشید دچار کسوف شد. مردم گفتند: «خورشید بهدلیل فوت ابراهیم گرفته است.» هنگامی که رسول خدا(ص) این را شنید، بیرون آمد و پس از حمد خدا فرمود: «اما بعد، ای مردم! خورشید و ماه آیاتی از آیات خداوند هستند و به دلیل مرگ یا حیات کسی دچار گرفتگی نمیشوند. هنگامی که چنین چیزی دیدید، به مساجد پناه ببرید.31 در ماه صفر همان سال بود که پیامبر اکرم(ص) نیز رحلت یافتند و زندگی کوتاه و پر فراز و نشیب ماریه با ایشان خاتمه یافت؛ زندگیای که از آن هیچ نقطهی تاریکی گزارش نشده و ثمرهای دوستداشتنی چون ابراهیم را نیز به رسول خدا(ص) بخشیده است.
فهرست منابع 1- القرآن الکریم. 2- احکام القرآن، ابن العربی، محمد بن ابی بکر، بینا، بیجا، بیتا، بیچا. 3- اسباب النزول القرآن، واحدی، علی بن محمد، تحقیق کمال بسیونی زغلول، دار الکتب العلمیه، بیروت، بیچا، 1411ه.ق. 4- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبد البر، تحقیق علی محمد البجاوی، دار الحیل، بیروت، اول، 1412ه.ق. 5- اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، عز الدین، دار الکفر، بیروت، بیچا، 1409ه.ق. 6- الاصابه فی تمییز الصحابه، العسقلانی، احمد بن حجر، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، اول، 1415ه.ق. 7- اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بیچا، 1365ه.ش. 8- الاعلام، زرکلی، خیر الدین، دار العلم للملایین، بیروت، هشتم، 1989م. 9- امتاع الاسماع، المقریزی، تقی الدین، دار الکتب العلمیه، بیروت، اول، 1420ه.ق. 10- انساب الاشراف، البلاذری، احمد بن جابر، تحقیق سهیل زکار و ریاضی زرکلی، دار الفکر، بیروت، اول، 1996م. 11- البدایه و النهایه، دمشقی، ابن کثیر، دار الفکر، بیروت، بیچا، 1407ه.ق. 12- بحار الانوار، مجلسی، محمد تقی، مؤسسهی العرفاء، بیروت، بیچا، 1404ه.ق. 13- تاریخ اسلام، ذهبی، شمس الدین، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، دار الکتب العربیه، بیروت، دوم، 1413ه.ق. 14- تاریخ الطبری، طبری، محمد جریر، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، دوم، 1997م. 15- تاریخ گزیده، مستوفی قزوینی، حمد الله، تحقیق عبد الحسین نوایی، امیرکبیر، تهران، سوم، 134ه.ش. 16- تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن واضح، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ششم، 1371ه.ش. 17- التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، تحقیق احمد قیصر عاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیچا، بیتا. 18- تفسیر القرآن الکریم، شبر، سید عبدالله، دار البلاغه للطباعه و النشر، بیروت، اول، 1412ه.ق. 19- تفسیر القمی، قمی، علی بن ابراهیم، تحقیق سید طیب موسوی جزایری، دار الکتاب، قم، چهارم، 1376ه.ش. 20- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بیچا، 1365ه.ش. 21- جوامع الجامع، طبرسی فضل بن حسن، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزهی علمیهی قم، تهران، اول، 1377ه.ش. 22- جوامع الجامع، طبرسی فضل بن حسن، مترجم: گروهی از مترجمان، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، دوم، 1377ه.ش.
پینوشتها 1. الاصابه، علی بن حجر العسقلانی، ج8، ص311/ انساب الاشراف، ج1، ص449/ امتاع الاسماع، ج6، ص129. 2. اسد الغابه، ابن اثیر، ج1، ص432/ تاریخ گزیده، ص147. 3. او غلام عبیدالله بن حارث بن اسد بود که با صاحب خود قرارداد مکاتبه بست و در روز فتح مکه مبلغ مکاتبهی خود را پرداخت و آزاد شد و گفته شده او شاهد صلح حدیبیه هم بوده است. ( اسد الغابه، ج1، ص432). 4. همان، ج1، ص433. 5. الاصابه، ج8، ص311. 6. انصنا شهری قدیمی از نواحی مرتفع بر ساحل شرقی نیل است که از چند روستا تشکیل شده است. حفن نیز از روستاهای انصنا بوده است. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج1، ص266). 7. الطبقات الکبری، کاتب واقدی، ج1، ص124/ السیره النبویه، ج1، ص7/ الاعلام، ج5، ص255. 8. ر. ک الاصابه، ج8، ص311/ تاریخ الطبری، ج3، ص1156/ انساب الاشراف، ج1، ص419 – کاتب واقدی در طبقات الکبری نقل میکند که پیامبر(ص) شخصاً و در مدینه اسلام را به ماریه و خواهرش عرضه فرمود (طبقات الکبری، ترجمه، ج1، ص124). 9. ام سلیم همراه رسول خدا(ص) شاهد جنگ حنین بوده است. وی پس از فوت پدر انس با ابوطلحه که مشرک بود ازدواج کرد ولی ام سلیم مهریهی خود را اسلام قرار داد و ابوطلحه هم پذیرفت و مسلمان شد. (الطبقات الکبری، ج8، ص313 و 314). 10. اسد الغابه، ابن اثیر، ج6، ص261/ الاصابه، ج8، ص311/ انساب الاشراف، ج1، ص452. 11. ر. ک به: تاریخ الطبری، محمد بن جریر طبری، ترجمه، ج3، ص1156. 12. همان، ج8، ص198. 13. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج4، ص1912. 14. انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص450. 15. اصول کافی، کلینی، ج1، ص412/ تهذیب الاحکام، ج6، ص90/ مقنعه، ص482. کشف الغمه، ج2، ص345. 16. تولد امام جواد(ع) زمانی بود که فرقهی واقفیه حضور داشتند و امامت امام رضا(ع) را به دلیل فرزنددار نشدن زیر سؤال برده بودند. 17. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، ص147/ ر. ک الطبقات الکبری، ج1، ص124. 18. ر. ک به: نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه عسگری، ج1، بخش ا؛ راز تعدد همسران رسول خدا. 19. ر. ک به: الطبقات الکبری، ج1، ص124. این مطلب به تفصیل در بخش «تعامل ماریه با دیگر همسران پیامبر(ص)» آمده است. 20. ر. ک به: الطبقات الکبری، ترجمهی مهدوی دامغانی، ج1، ص124. 21. السیره النبویه، ابن هشام، ج1، ص4. 22. تاریخ یعقوبی، احمد بن واضح یعقوبی، ج1، ص456. 23. اسد الغابه، ج6، ص305. 24. تاریخ یعقوبی، ج1، ص456. 25. سلمی - کنیز صفیه – همسر رسول خدا(ص) بود. او در جنگ خیبر حضور داشته و همو بوده که در مراسم غسل فاطمهی زهرا(س) شرکت داشته است. (نگ به: اسد الغابه، ج6، ص147). البته این سؤال مطرح است که با توجه به این که صفیه در سال هفتم هجری به همسری پیامبر(ص) درآمد، چگونه کنیز او قابلهی فرزندان حضرت خدیجه(س) بوده است؟ 26. ابو رافع غلام عباس بن عبدالمطلب بود که عباس او را به رسول خدا(ص) بخشید. پس زمانی که عباس اسلام آورد، ابو رافع بشارت داد رسول خدا(ص) را به این خبر و حضرت نیز او را به واسطهی این بشارت آزاد کردند. روایت شده که او قبطی بوده است. رسول خدا(ص) کنیز خود سلمی را به همسری او درآورد که عبیدالله بن ابی رافع را برای او به دنیا آورد. (اسد الغابه، ج1، ص52). 27. تاریخ یعقوبی، ج1، ص456. 28. انساب الاشراف، ج1، ص451. 29. تاریخ یعقوبی، ج1، ص456. 30. امتاع الاسماع، ج5، ص328. 31. همان/ الطبقات الکبری، ج1، ص111.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 291 |