تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,767 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
امیر گل ها ( قسمت پنجم) | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1390، شماره 237، آذر 1390 | ||
نویسنده | ||
حسین سیدی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
روانشناسی معاصر میگوید: «هر چه از موضوعی یا شخصیتی بیشتر بدانید، به آن علاقهمندتر میشوید. شخصیت هر فرد را از دو راه «حرف»ها و «رفتار»ش میتوان شناخت؛ گرچه این دو، تنها قطرهای از دریای شخصیت آدمی است، نه تمام آن. مقالهی پیدرپی امیر گلها، نگاهی نو دارد به زندگی و شخصیت امیرمؤمنان(ع) در چهار بعد: ارتباط با «خویشتن» با «خدا»، با «دیگران» و با «طبیعت»:
فداکارى از نبرد اُحُد برگشت؛ با هشتاد زخم. فتیلهها را از زخمى وارد مىکردند و از زخمى دیگر بیرون مىآوردند [و بخیه مىزدند]. پیامبر بر او وارد شد. على(ع) همانند لقمهاى بر سفره بود. چون رسول او را دید، گریست و فرمود: وقتى مردى در راه خدا این چیزها را تحمل مىکند، بر خداوند است که به او چنین و چنان [پاداشى] دهد ... . امام گریان گفت: «پدر و مادرم فدایت باد. سپاس خداى را که مرا در حال گریز و فرار از تو ندید. پدر و مادرم فدایت، چرا از شهادت محروم شدم؟» - او در پىِ توست اگر خداوند بخواهد. «ابوسفیان»، منطقهی «حمراء الاسد» را براى نبرد [بعدى] ما و خودش معیّن کرده است. - پدر و مادرم فدایت، اگر مردان مرا بر سر دست حمل کنند، مىآیم.1 هنگامى که پیامبر به مدینه هجرت کرد، وظیفهی آوردن زنان بر عهدهی على(ع) بود. آنان را سوار شتر کرد. شبها راه مىپیمودند و روزها پنهان مىشدند. مسافت نزدیک به پانصد کیلومترى مکه تا مدینه را [به دلیل نداشتن مرکب دیگر] امام پیاده نوردید. وقتى بر پیامبر وارد شدند، از پاهاى حضرت چرک و خون مىریخت.2 مجموع زخمهایى که در نبردها تاب آورده بود، هزار زخم بود و هیچ گاه لب به شکایت نگشود.3 خود مىفرمود: «از زمانى که آفریدگار، محمّد(ص) را [به پیامبرى] برانگیخت تاکنون، آسایش ندیدهام. خدا را شکر! در کودکى مىترسیدم و در بزرگسالى مىجنگیدم. با مشرکان مىجنگیدم و با منافقان دشمنى مىورزیدم. تا این که خداوند روح پیامبرش را برگرفت که فاجعهی بزرگى بود. [از آن زمان تاکنون] همچنان بیمناک و محتاط بودم که جایى براى اقامت من یافت نشود. به لطف خداوند خیرى ندیدم تا «عمَر» مُرد. پس چیزها [و شوراى فرمایشى] بود، ... پس فلانى[عثمان] کشته شد. پس همچنان که مىبینید، از کودکى تا زمانى که [اکنون] پیر شدهام، شمشیر مىزنم.»4
فروتنى اوج دانش امام، دلیرى بىهمانندش، نزدیکىاش به پیامبر خدا(ص) و فروتنىاش برابر مردمان عادى، عبادت بىنظیرش، اقیانوس سخاوتش، نیکوکارىهاى بىشمارهاش، عفو حیرتانگیزش، فرمانروایىاش بر دهها کشور کوچک و بزرگ و ... ، همه و همه، باعث نشد تا همنشین مردمان کوچه و بازار نشود و فروتنانه و خاکسارانه، توشهی یتیمان و بیوگان را بر شانههاى خستهاش حمل نکند. خود فروتن بود و همگان را چنین به فروتنى مىخوانْد: میوهی [درخت] فروتنى مهر و علاقه [یدیگران به فرد فروتن] است.5 هیچ چیز به اندازهی فروتنى، بزرگوارى و شرافت در پى ندارد.6 هیچ کس فروتنى نکرد، جز آن که خداوند والا بر ارجمندىاش افزود.7 با آنانى که دست نیاز به سوى تو دراز مىکنند، با خوشرویى و فروتنى برخورد کن؛ که اگر بر تو ناگوارى پدید آید، در دیدار با آنها از ذلیلانه رفتن به نزدشان و فروتنى در برابرشان آسوده و راحت باشى.8 فروتنى آدمى در پُست و مقام، وى را از گزند سرزنش هنگام سقوط [و عزل از مقامش] باز مىدارد.9 من ناخوش دارم که در پندار شما چنین آید که من خواهان ثنا و ستایشم و سپاس خدا را که چنین نیستم.10 پسر «مغیره» مىگوید: از على(ع) شنیدم که مىفرمود: «از خداوند پروا کنید و کسى شما را فریب ندهد. دین من همان دین واحد [اسلام] است؛ دین حضرت آدم که پروردگار آن را پسندید. و من بندهاى مخلوقم و سود و زیانم دست من نیست جز آنچه یزدان بخواهد؛ و من نمىخواهم جز آنچه خدا بخواهد.»11 روزى سواره بر یارانش گذشت. آنان پشت سرش پیاده به راه افتادند. رو به آنان کرد و گفت: «کارى دارید؟» گفتند: «نه اى امیرمؤمنان. اما دوست داریم با تو بیاییم.» به آنها فرمود: «برگردید! پیادهروىِ پیاده با سواره، براى سواره تباهى [دینش] و براى پیاده، خوارى را به دنبال دارد.»12 روزى دیگر عدهاى پیاده در پىاش مىآمدند. به آنها فرمود: برگردید! صداى کفشها پشت سر انسانها، دلهاى نادان را [به خاطر احساس غرور] تباه مىکند.13 فروتنى را نردبان بزرگى و بزرگوارى مىدانست.14 جز انسانِ والا، [کسى] فروتنى نکند.15 هشدار مىداد: «آن که ثروتمندى نزدش بیاید و او به خاطر ثروتش به وى فروتنى کند، 23 دینش را از دست مىدهد.»16 فروتنى را میوهی [درخت] آگاهى برمىشمرد.17
فعالیت اقتصادى تشویق از زبان رسول گرامى نقل مىکرد: «هرگاه [زندگى] بر شما تنگ شد، پس [از خانه براى کار] خارج شوید، و خود و خانوادهتان را [با غصه خوردن] غمگین نکنید.»18 هماره مىفرمود: «من از مردى که در [سامان دادن] کارهاى این جهان تنبل است متنفرم؛ زیرا کسى که براى کارهاى این جهان تنبل است، براى انجام [واجبات و مستحبات و] کارهاى آن جهان تنبلتر است.19 در جستوجوى روزى برآیید؛ که روزى براى جویندهاش تضمین شده است.20 در کوفه که بود، با آن که نیاز اقتصادى نداشت، براى کار از خانه خارج مىشد، زیرا دوست داشت که خداوند والا او را ببیند که در راه به دست آوردن [درآمد] حلال، خود را به زحمت مىافکنَد.21 روزى شنید طلحه و زبیر مىگویند: «على بىپول است.» این سخن بر وى گران آمد. به مباشرانش فرمود: «غلهاش را تا یک سال گِرد آورند [و آن گاه بفروشند]. صد هزار درهم فراهم آمد. آن را برابرش گستراند. به دنبال طلحه و زبیر فرستاد. آمدند. به آنها فرمود: «قسم به خداوند، این ثروت من است. هیچ کس در آن سهمى ندارد.» آنان على را راستگو مىدانستند. وقتى بیرون مىرفتند [با خود] مىگفتند: «او پولدار است!»22 وقتى تنبلى و ناتوانى با هم ازدواج کنند، فرزندشان بینوایى است.23 مجاهدى که بامدادان در راه خدا از خانه بیرون مىآید، ارجمندتر از کسى نیست که در جستوجوى [درآمد] مناسب براى همه و فرزندان خویش بامدادان بیرون مىرود.24 کسى که در جستوجوى درآمد حلال است، همانند مجاهد راه خداست.25 در روزگار رسول خدا از شدت گرسنگى سنگ بر شکم مىبستم؛ و اینک صدقهام چهل هزار دینار [در سال] است.26 هنگامى که حضرت را بیست و پنج سال به حاشیه راندند، ایشان ضمن هدایت فرهنگى جامعه، با کار و تلاش و حفر چاههاى آب، درختکارى و باغبانى در منطقهی «یَنْبُع» در اطراف مدینه، توانست سرمایهی فراوانى به دست آورد. از این راه هزار برده آزاد کرد. براى خالهها و عمههاى خویش خانهی شخصى خرید و زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره نمود. فراخى مال را از نعمتهاى آفریدگار برمىشمرد.27 یکى از راههایى که حضرت براى تشویق مردم به فعالیتهاى اقتصادى سالم برگزیده بود، نکوهش فقر اقتصادى بود: ناچارىِ فقر، انسان را به کار زشت و وحشت انگیز وا مىدارد.28 فقر را خوارىِ جان، مایهی سرگشتگى عقل و فراهم آورندهی اندوه مىدانست.29 شما را سفارش مىکنم ... خواه در فقر و خواه در توانگرى، در پىِ کسب [روزى] باشید. خرسند نمىشوم اگر از کار دنیا، سراسر، بىنیاز شوم، زیرا از بیکارى بیزارم.30 فقر را «مرگ» بزرگتر برمىشمرد.31 تنها فعالیت اقتصادى را کافى نمىدانست، بلکه داشتن «فکر اقتصادى» را بسى مهم مىشمرد: نیککاردانى، بر ثروت اندک مىافزاید؛ و بدکاردانى، ثروتِ بسیار را بر باد مىدهد.32 در سخنى به پسرش محمّد حنفیه فرمود: اى فرزند، بیم دارم که تو فقیر شوى؛ پس به خدا پناه ببر از فقر. زیرا فقر سببِ نقص در دین است و سرگردانى عقل و ایجاد کنندهی دشمنى است.33 هنگام شهادت، در وصیّتنامهاش - که اینک به صورت نامهی بیست و چهارم نهج البلاغه در اختیار ماست - ضمن دستورالعملهاى اقتصادى به امام حسن مجتبى(ع) از ایشان مىخواهد درختان و زمینها را نفروشد؛ بلکه با درآمد سالیانهی محصولات، نیازهاى اقتصادى خانوادهی حضرت را تأمین کند. باغهاى زیر، نمونهی فعالیتهاى تولیدى حضرت است: باغى در سرزمین خیبر؛ باغى در وادى القُرى؛ باغى در منطقهی ابىنیزر؛ باغى در بغیبغه؛ باغى در ارباجا؛ باغى در ارنیه؛ باغى در رعدا؛ باغى در رزیتا؛ باغى در رباحا. او همهی این باغها را وقف بینوایان کرد و فرزندان فاطمه(س) را متولیان وقف قرار داد. حدود صد حلقه چاه نیز با دست خویش حفر و آنها را نیز وقف تشنهکامان و مسافران کرد: چاههایى در مسیر حاجیان؛ چاههایى در نزدیکى مسجد شجره که هنوز به نام «آبار[= چاههاى] على» موجود است؛ چاهى در جادهی کوفه. امام از نوجوانى مرد کار بود. در جوانى شترى داشت که با آن یا آب آشامیدنى از راه دور به مدینه مىآورْد و اجرت مىگرفت، یا باغستانهاى مدینه را آبیارى مىکرد و دستمزد مىگرفت. آداب امام هر روز صبح در کوفه از دار الاماره به سوى بازارهاى کوفه حرکت مىکرد. تازیانهاش بر شانهاش بود. برابر هر بازار مىایستاد و بانگ برمىآورْد: «اى بازرگانان! از خداوند والا پروا کنید.» چون بازاریان صدایش را مىشنیدند، دست از کار مىکشیدند و با گوش و جانشان گوش مىسپردند. پس مىفرمود: از خداوند خیر بخواهید و با نرمخویى تبرک بجویید. با مشترىها صمیمى باشید و با بردبارى، خود را بیارایید. از قسَم دورى کنید. دروغ نگویید و از ستم کناره بگیرید. با مظلومان راه انصاف بپیمایید. به ربا نزدیک نشوید. پیمانهها را پُر کنید ... . در تمام بازارهاى کوفه مىچرخید، سپس برمىگشت و مىنشست تا کار مردمان را سامان دهد.34 بازرگانِ ترسو، ناکام است؛ و بازرگان پُردل، کامیاب.35 شراکت در دارایى را باعث اضطراب مىدانست.36 حضرت، آگاهى به احکام معامله را ضرورى مىدانست و مىفرمود: «آن که بىدانش [فقهى] تجارت کند، در ربا بسیار فرومىرود.»37 به درآمد از راه حلال تشویق مىکرد و از زبان رسول گرامى نقل مىکرد: «کسى که دوست دارد دعایش پذیرفته شود، پس باید درآمدش را [از حرام] پاکیزه سازد.»38 از دستاندرکاران اقتصادى مىخواست درآمدهاى کوچک را جدى بگیرند.39 بازار را خانهی غفلت و بىتوجهى [به معنویات] مىدانست؛ از همین روى مىفرمود: «کسى که در آن خداى را به پاکیزگى بستاید، پروردگار یک میلیون پاداش براى او مىنگارد.»40 از ما نیست کسى که به مسلمانى خیانت کند، زیان رساند یا نیرنگ ورزد.41 یکى از راههاى کسب درآمد را سوار شدن بر [امواج] ترس و هراس [و خطر کردن] مىشمرد. افزون بر آنچه گفته شد، چیزهاى دیگرى را نیز عوامل معنوى و مادى افزایش درآمد مىدانست. مدارا کردن با مشترى،42 آراستن خویشتن،43 حریص نبودن،44 سحرخیزى45 و امانتدارى46 با هم خواندن [و جمع بین ]دو نماز47 [ظهر و عصر یا مغرب و عشا]، خواندن تعقیبات نماز صبح و عصر،48 پیوند با خویشاوندان،49 پاکیزه کردن حیاطِ خانه،50 دوستى در راه خدا، طلب آمرزش،51 حقگویى،52 بازخوانى آرام اذانِ مؤذّن،53 حرف نزدن در دستشویى،54 پاکیزگى خانه،55 حریص نبودن، قَسم دروغ نخوردن،56 وضوى پیش از غذا،57 خوردن ریزههاى سفره،58 شکر خداوند،59 انجام حج و عمره،60 پیروى از پدر و مادر، همراهى با برادر دینى،61 پرداخت زکات،62 اِنفاق در راه خدا،63 نیکوکارى،64 سى بار تسبیح خداوند در روز65. بازرگانى تجارت کنید که در این کار، بىنیازى است از آنچه در دست مردم است.66 درآمد از راه حلال جهاد است ... و درهمى از حلال از تجارت به دست آوردن، برتر از ده درهم حلال از غیر این راه است.67 تجارت کنید، خداوند به شما برکت دهد. از رسول گرامى شنیدم که مىفرمود: «درآمد ده قسمت است، نُه بخش آن در بازرگانى است و یک بخش آن در درآمدهاى دیگر.»68 اى بازرگان! از پنج چیز بپرهیز: این که فروشنده کالایش را بستاید، مشترى کالا را نکوهش کند، بر معامله سوگند خورند، عیب را بپوشانند و ربا بخورند.69 پیشهورى(11) پیشهورى، گنجینهی مرد است.70 خداوند والا، پیشهور امین را دوست دارد.71 دامدارى خیر را در کف پا و گردن شتر بجویید؛ آن گاه که از آبشخور برمىگردد و آن گاه که به آبشخور مىرود.72 پس از کشاورزى، براى دامدارى نسبت به دیگر فعالیتهاى اقتصادى، اولویت قائل بود [و در دامدارى نیز، گوسفندپرورى را بر گاودارى مقدم مىدانست].73 کسى که در خانهاش یک گوسفند داشته باشد، فرشتگان هر روز برایش یک بار تسبیح مىگویند. کسى که دو گوسفند در خانهاش داشته باشد، فرشتگان دو بار در روز برایش تسبیح مىگویند و اگر سه گوسفند داشته باشد، سه بار، و آفریدگار به او مىگوید: برایت خجسته باد.74 کشاورزى امام باقر(ع) دربارهی فعالیت کشاورزى حضرت على(ع) مىفرماید: هزار برده را با تلاش یدى خود آزاد کرد؛ تلاشى که در آن دستهایش به گِل، آلوده مىشد و عرق بر پیشانىاش مىنشست. کسى نمىتوانست تلاش او را تاب بیاورد.75 و مَشکى حمل مىکرد که در آن سیصد هزار هستهی خرما بود. از او پرسیدند: «بارَت چیست؟» فرمود: «به خواست خدا سیصد هزار درخت خرما.» همه را در [منطقه]ی «یَنْبُع» [اطراف مدینه] کاشت و همه به بار نشستند.76 مىفرمود: «کسى که آب و خاک داشته باشد و باز فقیر باشد، خداوند او را [از رحمت خودش] دور مىکند.»77 امام نقل مىکرد روزى کسى از رسول گرامى پرسید: «چه سرمایهاى بهتر است؟» فرمود: «کِشتى که صاحبش آن را بکارد و سامان بخشد و روز درو حقّ [بینوایان]اش را بپردازد.»78 بهترین مال را کِشت و کار مىدانست.
قانونمدارى طلحه و زبیر نزد او آمدند و گفتند: «عمر به ما این گونه [مساوى با دیگران] نمىداد.» حضرت پرسید: «رسول گرامى - که درود خدا بر او باد - چگونه به ما [از بیتالمال] مىداد؟» آن دو خاموش ماندند. امام خود فرمود: «مگر نه این است که پیامبر میان مسلمانان بیت المال را مساوى تقسیم مىکرد؟» گفتند: «آرى.» فرمود: «شیوهی پیامبر که در نزد شماست سزاوار پیروى است یا شیوهی عمر؟» گفتند: «شیوهی رسول خدا اى امیر دینباوران. [امّا] ما [نسبت به دیگران] داراى سابقهی اسلامى، رنج و نزدیکى بیشترى [به پیامبر] هستیم.» امام فرمود: «سابقهی شما در اسلام بیشتر است یا سابقهی من؟» - پیشینهی شما. - شما به پیامبر نزدیکتر بودید یا من؟ - خویشاوندى شما. - رنجهاى شما در راه اسلام بزرگتر از رنجهایى است که من براى اسلام کشیدم؟ - رنجهاى شما بزرگتر است. - سوگند به خداوند من و این کارگرِ مزدبگیرم، [در سهم از بیت المال] مساوى هستیم. و با دستش به کارگر اشاره کرد.79 هنگامى که از نبردى با سپاهیانش به مکه برگشتند، لشکریان، بسیار از او به پیامبر شکْوه کردند. رسول گرامى فرمان داد جارچى اعلام کند: دربارهی على بن ابىطالب خاموش باشید. او در راه خداوندِ والا بىانعطاف و در راه دین بىنرمى است.80 هیچ حدّى از حدود الهى را تعطیل نمىکرد81 و مىفرمود: «کسى خوشبخت نشد، جز با برپایى کیفرهاى الهى، و بدبخت نشد، جز با اجرا نکردن آن.»82 به کسى چنین سفارش کرده است: «بر تو باد برپایى کیفرهاى خداوندى بر نزدیک و دور، و حکم به قرآنِ خداوند بلند پایه کردن، چه در حال خرسندى و چه خشم، و تقسیم عادلانه میان سرخپوست و سیاهپوست.»83 مىفرمود: «براى اجراى کیفرهاى الهى، ساعتى درنگ نشاید.»84 در نامهاى که به یکى از کارگزاران خود نوشته، گفته است: به خدا سوگند، اگر از حسن و حسین چنین عملى [خلاف] سر مىزد، نه با ایشان مدارا و مصالحه مىنمودم و نه هیچ یک از خواهشهایشان را برمىآوردم؛ تا آن گاه که حق را از ایشان بستانم و باطلى را که از ستم ایشان پا گرفته است، بزدایم.85 در نامهاى به فرماندار بصره نوشت: به خدا سوگند مىخورم، سوگندى راست؛ که اگر به من خبر رسد که در غنائم مسلمانان به اندک یا بسیار خیانت کردهاى، چنان بر تو سخت گیرم که کممایه مانى و بار هزینهی عیال بر دوشت سنگینى کند و حقیر و خوار شوى.86
گشادهدستى بارها پیامبر ایشان را سخاوتمندترین انسان اعلام کرد.87 شَعبى مىگوید: «على، گشادهدستترینِ افراد بود. او بر مَنِشى بود که خداوند آن را دوست دارد: گشاده دستى که هرگز به خواهشگرى "نه" نگفت.»88 بدترین بخشش را آن مىدانست که پیش از دادن به تأخیر افکنند و پس از دادن منّت کنند.89 به پیامدهاى منفى عدم بخشش هشدار مىداد: چون توانگر از نیکوکارى بخل ورزد، تهىدست [نیز به ناگزیر] آخرتش را به دنیایش بفروشد.90 خانهاى در محلّهی بنىزریق مدینه ساخت و وقفنامهاى نوشت که در آن، خانه را وقف خالهها و خاله زادههایش کرد و شرط نمود اگر تبار آنان از میان رفت، فقیران در آن سکنا گزینند.91 به آنهایى که در پىِ شهرت و ستایش مردم هستند یادآورى مىکرد: در پى ستایش برآمدم، آن را جز در سخاوت نیافتم. گشاده دست باشید تا ستایشتان کنند.92 روزى چاهى کند. آبى شیرین و گوارا به اندازه گردن شتر فواره زد. اطرافیان شادمان بدو تبریک گفتند. حضرت پاسخ داد: من نیز براى سپاس به درگاهِ آفریدگار، این چاه را را وقف مسافران و حاجیان مىکنم؛ تا خرید و فروش آن و بخشیدنش به این و آن ممکن نباشد. بهشت را خانهی سخاوتمندان،93 و انگیزهی اصلى گشاده دستى را «یقین به پاداش خداوند» مىدانست.94 امام روانشناسى چیرهدست بود و به خوبى آگاه از دشوارى بخشش. از همین روى مىفرمود: «کسى که از مالش بخشیده است، [در حقیقت] از جانش مایه گذاشته است!»95 تأثیرات مثبت سخاوت و نفى تنگ چشمى را به آدمیان گوشزد مىکرد: بخشندگى مرد، او را نزد دشمنانش محبوب مىسازد؛ و تنگ چشمى، او را منفور فرزندانش مىگرداند.96 گشادهدستى خصلت پیامبران است.97 پیش از پرسیدن درخواست کننده، به او ببخش؛ زیرا اگر او را ناگزیر به خواهش از خود کنى، آن چه از آبرویش مىگیرى، بیش از آن است که به او مىدهى.98 خداى را بندگانى است که - به سود دیگر بندگانش - با نعمتهایى امتیازشان بخشیده است؛ از این رو، آن نعمتها را تا زمانى در اختیارشان مىنهد که بذل و بخشش کنند؛ اما همین که از دهش دریغ ورزند، آن نعمتها را از آنان باز مىستاند و به دیگران وامىنهد. بخشنده را در این جهان ستوده، و در آن جهان خوشبخت مىشمرد.99 به دور از بریز و بپاش، گشادهدست باش.100 حضرت که جامعهشناسى آگاه بود، مردمان را دو دسته مىدانست: بخشندهاى که چیزى [براى بخشش] نمىیابد؛ و دارندهاى که نمىبخشد! سخاوت هنگامى است که بخشش بدون سؤال باشد؛ و پس از سؤال، یا از شرم است و یا از بیم بدگویى و ذم.101 از افراد مىخواست وقتى دچار تنگدستى شدند، با صدقه و اِنفاق با پروردگار سودا کنند.
1. الاختصاص، 158؛ بحار الانوار 114/40. 2. الاختصاص، 147؛ بحار الانوار 100/40. 3. الاختصاص، 145؛ بحار الانوار 99/40؛ حلیه الابرار 435/2. 4. بحار الانوار 67/28؛ مناقب آل ابى طالب 387/1. 5. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، 296/20؛ عیون الحکم والمواعظ، 209. 6. عیون الحکم والمواعظ، 481. 7. همان /477. 8. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، 336/20. 9. همان 290/20. 10. اصول کافى 355/8؛ بحار الانوار 253/27؛ نهج البلاغه، خطبه 207. 11. بحار الانوار 89/65. 12. اصول کافى 540/6؛ تحف العقول، 209؛ محاسن 629/2؛ وسایلالشیعه، چ آل البیت، 494/11. 13. محاسن 629/2. 14. غرر الحکم، حدیث1051. 15. همان، حدیث9468. 16. نهج البلاغه، حکمت 228. 17. غرر الحکم، حدیث301. 18. مسند الامام على - علیه السلام - 10/17. 19. همان 41/17. 20. غررالحکم، حدیث 7127. 21. سنن الامام على - علیه السلام - /438. 22. مسند الامام على - علیه السلام - 440/5. 23. همان 26/6. 24. همان 30/6. 25. همان. 26. همان 302/6. 27. امالى، طوسى، 147؛ بحار الانوار 88/1؛ تحف العقول، 203؛ نهج البلاغه، حکمت 381. 28. توسعهی اقتصادى بر پایهی قرآن و حدیث 120/1. 29. همان 160/1. 30. همان 203/1. 31. تحف العقول، 111؛ خصائص الائمه، 108؛ روضه الواعظین، 454؛ مشکاه الانوار، 228. 32. غررالحکم، حدیث 4833. 33. عیون الحکم والمواعظ، 149؛ نهج البلاغه، حکمت 311. 34. سنن الامام على - علیه السلام - /427. 35. غررالحکم، حدیث 2032. 36. همان، حدیث 9318. 37. مسند الامام على - علیه السلام - 14/6. 38. همان 15/6. 39. همان. 40. همان 70/6. 41. همان 71/6. 42. عیون الحکم و المواعظ، 440. 43. بحار الانوار 53/75؛ تحف العقول، 215؛ نظم درر السمطین، 159. 44. مشکاه الانوار، 230. 45. خصال، 505. 46. همان. 47. همان. 48. همان. 49. عیون الحکم و المواعظ، 275. 50. خصال، 505. 51. همان. 52. همان. 53. همان. 54. همان. 55. بحار الانوار 177/73؛ محاسن 624/2. 56. خصال، 505. 57. همان. 58. همان. 59. بحار الانوار 44/68. 60. نهج البلاغه، خطبهی110. 61. خصال، 505؛ روضه الواعظین، 455. 62. نهج البلاغه، حکمت416. 63. عیون الحکم و المواعظ، 250. 64. همان، 301؛ مستدرک الوسائل 346/12. 65. خصال، 505. 66. خصال، حدیث الاربعمائه، ص621. 67. مسند الامام على - علیه السلام - 11/6. 68. همان 12/6. 69. توسعهی اقتصادى در اسلام 335/1. 70. همان، 249. 71. مسند الامام على - علیه السلام - 29/6. 72. توسعهی اقتصادى در اسلام، 245. 73. مسند الامام على - علیه السلام - 17/6. 74. همان 18/6. 75. بحار الانوار ج102 و 103. 76. الاختصاص /158؛ بحار الانوار 114/40. 77. مسند الامام على - علیه السلام - 23/8. 78. همان 18/6. 79. بحار الانوار 116/41. 80. همان 385/21. 81. محاسن 426/1. 82. مستدرک الوسائل 9/18. 83. همان 8/18. 84. همان. 85. نهج البلاغه، نامهی41. 86. همان، نامهی20. 87. مناقب على بن ابى طالب، 151. 88. الامام على بن ابى طالب من المهد الى اللحد، 153. 89. غرر الحکم، حدیث 5731. 90. نهج البلاغه، حکمت 373. 91. دعائم الاسلام 343/2. 92. بحار الانوار 399/66. 93. مسند الامام على - علیه السلام - 254/10. 94. خصال، 621؛ عیون الاخبار الرضا - علیه السلام - /59؛ من لا یحضره الفقیه 416/4؛ نهج البلاغه، حکمت 138. 95. نهج البلاغه، حکمت785. 96. غرر الحکم، حدیث4729. 97. همان، حدیث777. 98. همان، حدیث2457. 99. عیون الحکم و المواعظ، 67. 100. نهج البلاغه، حکمت32. 101. بحار الانوار 357/68؛ شرح اصول کافى 182/8؛ نهج البلاغه، حکمت53.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 103 |