تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,821 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,981 |
حکایت نسل سوخته | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1390، شماره 237، آذر 1390 | ||
نویسنده | ||
مریم بصیری | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عنوان فیلم: آقا یوسف نویسنده و کارگردان: علی رفیعی بازیگران: مهدی هاشمی، هانیه توسلی، شاهرخ فروتنیان، پگاه آهنگرانی، لادن مستوفی «رفیعی» پس از کارگردانی چند نمایش صحنهای موفق، با ساخت دو فیلم سینمایی نیز نشان داده که همچنان میتواند از برگهای برندهای که در هنر تئاتر رو کرده است، در فیلمهایش هم بهره بگیرد. البته با این تفاوت که در اولین فیلماش «ماهیها عاشق میشوند» با وجود تمام تلخیهایش، مخاطب را چنان غرق رنگ، نور، کادر، میزانسن و صحنههای زیبای فیلم میکند که او ذرهذره شیرینی زندگی را هم میچشد؛ اما «آقا یوسف» ورای تمام جذابیتهای بصریاش تلخ است و همچنان تلخ میماند. آقا یوسف کارمند بازنشستهای است که برای گذران زندگیش، به اجبار به شغل دومی پناه میبرد؛ اما از آن جا که کارش چیزی جز نظافت خانههای مردم نیست بهدلیل حفظ آبرو، این نکته را از خانوادهاش پنهان میکند و به ظاهر هر روز به اداره میرود. همسر آقا یوسف، تنها نیمهی سنتی او که میتوانست شرایط مردش را درک کند، فوت کرده است و تنها دخترش که به ظاهر نزد او زندگی میکند، فرسنگها از وی دور است؛ درست مثل پسرش که به کانادا مهاجرت کرده و خرج زندگی عروس و نوه هم بر روی دوش آقا یوسف افتاده است. او بهراحتی اعتراف میکند که بچهها فقط برای خودشان زندگی میکنند و دیگر مال وی نیستند. همین بچهها هستند که هرگز پی نمیبرند پدر به اداره نمیرود و مشغول نظافت خانههای مردم است؛ امری که با کمی کنجکاوی روزمره میتوانست آشکار شود ولی آنها چنان از او دورند که هیچ کدام متوجه مشکلاتش نمیشوند. مخصوصاً دخترش «رعنا» که یوسف بدون او غذا نمیخورد و سالها پز خانمی و متانت او را داده، در حالی که وی درگیر ماجرای عاطفی با مردی شده است که مشکلات اخلاقی دارد. «آقا یوسف» فیلم ارتباطهای فراموش شدهی اعضا خانواده است و روابط متقابل بین والدین و فرزندان که روز به روز کمرنگتر میشود و در این میان زندگی آقا یوسف و فرزندانش بارزتر از دیگران است. پس از او، زندگی دوست بازنشستهاش که مسافرکشی میکند، نشان داده میشود و دختری که از پدرش کینه به دل گرفته است؛ چرا که در کودکی ساز او را شکسته و مانع کارش در زمینهی موسیقی شده است. کارگردان به بهانهی شغل قهرمانش، بهراحتی به خانههای مردم سرک میکشد و از این راه، مشکلات دیگران - از هر قشر و فرهنگی - از لحاظ تزلزل روابط خانوادگی به نمایش در میآید؛ فرزندانی که حرمت والدین خویش را نگه نمیدارند و آنها را درک نمیکنند. شکاف بین نسلها و تقابل بین دو نسل گذشته و حال، امری است که تا به حال سوژهی بسیاری از فیلمها و آثار سینمایی و غیرسینمایی شده است و حال، «رفیعی» قصد دارد با روایت خود، این تقابل را بیشتر آشکار کند، آن هم با وجود شخصیتی چون آقا یوسف که از بی احترامی فرزندان مردم به پدرشان ناراحت است و نمیتواند چیزی بگوید و خبر ندارد که در خانهی خودش هم اتفاقاتی در حال وقوع است و در نهایت او حرفی برای گفتن و پذیرش اجباری ماجرا ندارد. «آقا یوسف» فیلمی خانوادگی و اجتماعی است که به تمامی به اضمحلال خانواده در عصر جدید میپردازد؛ عصری که با بزرگتر شدن و گسترش آن، روابط خانوادگی و مناسبات درست اجتماعی، رنگ باخته و انزوای آدمها در محیط خانه، آنها را به روابط خارج از چارچوب خانواده کشانده است و آدمها، تنهایی خود را با یافتن جفتهایی از میان جفتهای مردم دیگر پر میکند. تمام والدین پیر این فیلم میخواهند بچههایشان مثل آنها باشند و در کنارشان؛ اما فرزندان همگی زندگی شخصی و آزادیهای دلخواه خود را میخواهند و مشغولیتهای شخصیشان را از والدین پنهان میکنند و برای این پنهانکاری، دروغ در پس دروغ بر زبانها رانده میشود. رعنا نیز یکی از این دروغگوهاست که میخواهد یک شبه فاصلهی طبقاتیاش را از بین ببرد و با مردی ازدواج کند که تصادفاً پدرش خدمتکار خانهی اوست. رعنا در نمایشی از شازده کوچولو، صداپیشه است و وقتی ساعت سهی شب به بهانهی تمرین نمایش به خانه بازمیگردد، پدر خوشخیالش که در نبود مادر نتوانسته او را در چارچوبهای اخلاقی خودش بزرگ کند، همهی گفتههای رعنا را باور میکند و تصورش را هم نمیتواند بکند که دخترش در جایی مهمان بوده که او فردا صبح باید آثار مهمانی شب گذشته را از آن جا پاک کند و شال گردن و شیشهی ادوکلن دخترش را از اتاق خواب مرد صاحب خانه بیابد. صاحبخانه پزشکی است که خانوادهاش را به خارج از کشور فرستاده و خود مدام با پارتیهای شبانه برای زنان و دختران، رعنای او را گل سرسبد آن مهمانیها کرده و قرار است بهزودی رعنا را به کانادا ببرد؛ جایی که قبلاً پسر یوسف را از او گرفته و باعث کابوسهای شبانهاش شده است. «رفیعی» که فیلمی در ستایش از والدین و بهویژه مقام پدر ساخته است، همهی حوادث فیلم را بر پایهی یک اتفاق و تصادفی ساده شروع میکند. پدری که کسی جز دخترش برای او نمانده است، به هیچ کدام از رفتار، گفتار و پوشش دخترش شک نمیکند و حتی وقتی به صورت غیرمستقیم تنها اعتراضش را به رعنا اعلام میکند، تنها میگوید که مادر او زیباترین زن دنیا بوده آن هم بدون آرایش. همان طور که رعنا از پدرش غافل است، پدر هم چشمش را به زندگی غیرعادی و کمد لباسهای تجملی دخترش بسته است. او اگر اتفاقی متوجه حضور دخترش در خانهی دکتر نمیشد، هرگز ذرهای به رفتار دخترش شک نداشت. با وجود این که این شک کمکم به یقین بدل میشود اما هیچ بحران و کشمکشی را در پی ندارد. آقا یوسف برای نگاه داشتن دخترش و تنها بازماندهی خانوادهاش هیچ تلاشی نمیکند و به بهانهی لو رفتن شغلش دم فرو میبندد و هیچ کاری برای آشکار شدن حقیقت و پی بردن دخترش به ماهیت دکتر نمیکند. در عادیترین وضعیت، هر پدری وقتی متوجه شود فرزندش گام در راه کج گذاشته است با شیوهی خودش سعی در نجات جگرگوشهاش خواهد کرد اما آقا یوسف که گویا نمیخواهد واقعیت را قبول کند، هیچ چیز نمیگوید و مثل تمام پدرانی که در خانههایشان کار میکند، چشمش را به روی حقیقت میبندد و فقط با دخترش سرسنگینتر میشود. مسئلهای که دختر میانگارد از تنهایی پدر نشأت گرفته است. لذا به فکر یافتن یک نامادری میافتد. این زن، همسایهی آنهاست که آقا یوسف هر روز برای او نان میخرد و رعنا خبر ندارد آن زن و شوهرش هر دو معلول هستند و سالها به پای هم ماندهاند. رعنا نه تنها پدرش، بلکه آدمهای دور و برش و حتی همسایههایشان را هم نمیشناسد و فقط غرق رنگ و لعاب زندگی دکتر است؛ رنگ و لعاب و زرق و برقی که او و تمام دوستانش را فراگرفته و در این میان، یوسف با تمام سادگی و همیتش تنها مانده و کسی او را درک نمیکند. گوشهگیری یوسف هم هیچ نتیجهای ندارد جز این که رعنا تازه متوجه رفتار پدرش شود و بیاشوبد که پدر هرگز او را ندیده و مثل اسباب خانه با وی رفتار کرده است؛ همان غفلتی که آقا یوسف در تربیت فرزندش داشته و حال نتیجهای جز پنهانکاری رعنا ندارد؛ همان شکاف نسلی که از کمکاری دو طرفهی والدین و فرزندانشان نشأت میگیرد چرا که هیچ کدام حاضر نیستند با دنیای طرف مقابل کمی ... فقط کمی، کنار بیایند و حرفهای آنها را گوش کنند. نکتهای که بارها شنیده میشود: باید با فرزندان هر نسل مانند خود آن نسل رفتار کرد و همیشه پذیرای مشکلات فرزندان بود تا آنها به یاغیگری روی نیاورند. آقا یوسف به جای اینکه دخترش را نجات دهد فقط دردش را برای دوستش میشکافد و خبر ندارد که رقیب سرسخت رعنا که در پی تصاحب دکتر است با وجود رعنا و بیتوجهی دکتر به وی، چاقوی خشمش را بر وجود دکتر فرود میآورد. تلخترین صحنهی فیلم درست جایی است که رعنا به خانهی دکتر میآید تا وسایل او را برای سپری کردن دوران نقاهتش در شمال کشور بردارد و یوسف که در حال نظافت خانه است، دخترش را میبیند که با کلید دکتر وارد خانهی او شده است و به جای هر گونه اعتراض و سخنی، با کولهباری از تنهایی خانهی دکتر را ترک میکند و رعنا را با رویاهای خوشش تنها میگذارد. آن هم آقا یوسفی که با توهم داشتن دختری سر به راه و راستگو در فکر ازدواج او با مردی نجیب بوده است، ولی وقتی واقعیت را با تمام تلخیهایش میپذیرد به جای هرگونه اعتراض میگذارد سرنوشت بهراحتی دخترش را از او برباید و او همچنان به پنهانکاری احمقانهاش ادامه میدهد. در یک نگاه کلی بهراحتی میتوان فهمید که «رفیعی» درد را میشکافد و مشکل را نشان میدهد ولی والدین را در مقابله با رفتارهای نابههنجار فرزندان، عاجز و ناتوان میگذارد. همه پدرهای فیلم کمابیش با فرزندانشان مشکل دارند ولی چه آنهایی که با بچههایشان حرف میزنند و چه آنهایی که از برقراری یک ارتباط درست با آنان غفلت میکنند، در نهایت متوجه میشوند نسل جدید هر آن چه دلخواهش است انجام میدهد و کمتر توجهی به خواستهی نسل قبل از خودش دارد. با وجود شخصیتپردازی سنتی آقا یوسف و علاقهی بیش از حد او به خانواده و مقام زن، مخاطب نمیتواند این انفعال و سکوت او را بپذیرد؛ هرچند در دنیای درونش بارها خود را ملامت کند و تقصیرها را به گردن کوتاهیش در امر تربیت فرزند بگذارد. «آقا یوسف» تلنگری برای دوباره دیدن است تا مخاطبان باری دیگر زندگی و رفتارشان را با بزرگترها و کوچکترها مشاهده کنند و متوجه اشتباهاتشان شوند؛ هرچند فیلمهایی از این دست نخواهد توانست به تنهایی شکاف بین نسلها را پر نماید.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 146 |