تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,810 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,977 |
ماریه گوهری از نیل در خانه ی رسول اکرم(ص) قسمت دوم | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1390، شماره 238، دی 1390 | ||
نویسنده | ||
راضیه سادات میرخندان | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
ماریه و دیگر همسران پیامبر(ص) ماریه نیز بهعنوان عضوی از اعضای خانوادهی بزرگ نبوی با دیگر اعضای خانواده در تعامل و ارتباط بود. هر چند اخبار رسیده دربارهی شخص وی اندک است، ولی اشاراتی در مورد ارتباط دیگر همسران با او نقل شده که بررسی آنها مفید خواهد بود. از آن جا که در کتب تاریخی و روایی هیچ نقلی از ماریه راجع به ارتباطش با دیگر همسران پیامبر(ص) نیامده است، نمیتوان نظر وی را پیرامون این ارتباط و تعامل دانست، ولی از یافتههای تاریخی آشکار میشود، برخی زنان پیامبر(ص) نسبت به وی حسادت میکردند. عایشه یکی از همسران پیامبر(ص) که همواره خویش را محبوبترین همسر رسول خدا(ص) معرفی میکند، به حسادت نسبت به ماریه اعتراف میکند. از عایشه نقل شده: «بر هیچ زنی مانند ماریه حسادت نورزیدم؛ چرا که او زیباروی و دارای موهای مجعد بود و پیامبر(ص) زیبایی او را تحسین میکرد. پیامبر(ص) از او دارای فرزند شد، در حالی که ما از این موهبت محروم بودیم.»1 علت حسادت در این روایت بهخوبی آشکار است: زیبایی ماریه، محبوبیت او نزد پیامبر(ص) و از همه مهمتر، فرزنددار شدن ماریه، در حالی که دیگر زنان از این امتیاز محروم بودند. همچنین در روایتی دیگر از عایشه نقل شده: «زنی بر من بیش از ماریه گران نیامد و این بدان دلیل بود که زیبا بود و تحسین پیامبر(ص) را برمیانگیخت. پیامبر(ص) در بدو ورود، او را در یکی از خانههای «حارثه بن نعمان»2 اسکان داد و او همسایهی ما شد. پس پیامبر(ص) شب و روز نزد او بود تا این که ما به ستوه آمدیم. او به پیامبر(ص) شکوه و زاری کرد و پیامبر(ص) او را به بالای مدینه انتقال داد و مدام به آن جا رفت و آمد میکرد و این بر ما سختتر بود.»3 این نقل قابل نقد و تأمل است. پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) معصوم و عادل بودند و محال است که بهدلیل زیبایی و یا هر علت دیگر، عدالت را میان زنان خود رعایت نکنند. پس این که پیامبر(ص) شب و روز را تنها نزد یکی از همسران خود بگذراند، دور از عدالت پیامبر و امری غیر قابل قبول است. نکتهی جالب دیگر این که عایشه میگوید: «... تا این که ما به ستوه آمدیم، پس او به پیامبر(ص) شکوه و زاری کرد». گویی این دو جمله در کنار هم، مطلب دیگری را نیز در بر دارد و آن آزار و اذیت ماریه از سوی همسران دیگر به علت حسادت به وی است. همین آزار و اذیت است که او را به شکایت نزد رسول خدا(ص) وادار کرده است و پیامبر اکرم(ص) او را به منزلی در بالای مدینه انتقال دادند. البته این نقل مکان نیز باعث کاهش حسادت نشد و مسئله حادتر هم گردید. حسادت به ماریه با تولد ابراهیم به اوج خود رسید تا جایی که عایشه خود روایت میکند که: رسول خدا(ص) در حالی که فرزند خود ابراهیم را به همراه داشت بر من وارد شد و گفت: «شباهتش به من را ببین! گفتم: «شباهت مادرش را میبینم». رسول خدا(ص) فرمود: «مگر سفیدی و گوشتش را نمیبینی؟» گفتم: «هر (بچهای) که دوران آبستنی او کوتاه باشد سفید و فربه میشود».4 این حسادتها در حالی بود که امیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمهی زهرا(س) از ولادت این فرزند مسرور بودند. در بحار الانوار آمده که: «علی(ع) از ولادت ابراهیم بسیار شادمان گشت. حضرت به ماریه تعصب داشت و زمانی که پیامبر(ص) نزد زنان دیگر خویش میرفت، ایشان امور ماریه را سرپرستی میکرد و عایشه از این توجهات حضرت امیر(ع) و پیامبر بهشدت ناراحت بود و حسادت میکرد.»5 شبهات دربارهی ماریه دشمنان پیامبر(ص) و بهخصوص منافقین، همواره درصدد ضربه زدن به ایشان و خدشهدار کردن شخصیت و رسالت آن حضرت بودند و در این راه از حربههای گوناگون کمک میگرفتند. یکی از این حربهها تهمت زدن به خانوادهی آن حضرت بود تا بهطور غیرمستقیم، شبهات و نقایصی را متوجه وجود مقدس حضرت کنند. در این جا به تناسب موضوع بحث، به دو شبههی مطرح شده دربارهی ماریه، همسر رسول خدا(ص) پرداخته میشود. الف) آیا پیامبر اکرم(ص) ماریه را بر خود حرام کرد؟ در تفاسیر، پیرامون شأن نزول آیهی 1 سورهی تحریم: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.»6 روایات مختلفی آمده است. در روایتی، پیامبر(ص) در خانهی «زینب بنت جحش» (و یا به نقلی در خانهی سوده) – یکی از همسران خویش – شربت عسلی نوشیدند و عایشه و حفصه با هم توافق کردند زمانی که حضرت به خانهی هر کدام از آنها رفت به حضرت بگویند: «همانا ما از تو بوی مغافیر (درخت عرعر) را احساس میکنیم». آنها نقشهی خود را عملی ساختند و پیامبر اکرم(ص) که از این بوی بد اکراه داشتند، عسل را بر خود حرام کردند.7 بنا بر روایت دیگر، یک روز پیامبر(ص) در خانهی حفصه، با ماریه خلوت کرد (در حالی که حفصه برای کاری بیرون رفته بود). زمانی که آن حضرت از خانه خارج شدند، حفصه پشت درب خانه نشسته بود. پس حفصه گفت: «ای رسول خدا! در خانهی من و در روزی که نوبت من است چنین کاری میکنی؟!» پیامبر اکرم(ص) (برای جلب رضایت حفصه) فرمود: «او (از این پس) بر من حرام است، این راز مرا نگه دار!» حفصه گفت: «قبول نمیکنم مگر این که برای من قسم بخوری» و پیامبر خدا(ص) فرمود: «به خدا قسم هرگز او را لمس نخواهم کرد.»8 در برخی تفاسیر دیگر در ادامهی روایت آمده که «حفصه چون این را شنید نزد عایشه رفت و سرّ رسول خدا(ص) را نزد او فاش ساخت و به او مژده داد که رسول خدا(ص) کنیزش را بر خود حرام کرد. همین که حفصه این عمل خلاف را انجام داد، خدای تعالی پیامبر گرامیش را بر این امر واقف ساخت و فرمود: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک ...» و خدا به پیامبر خود(ص) امر کرد کفارهی سوگندش را بپردازد و به کنیزش رجوع کند. پس حضرت بندهای آزاد فرمود و به ماریه رجوع کرد9». در روایت دیگری آمده است پیامبر اکرم(ص) حفصه را (به واسطهی افشای راز) طلاق داد و یک ماه از زنان خود دوری کرد و برای خود مقرر ساخت که آنها را یک ماه بر خود حرام کند. پس این آیه نازل شد و آن حضرت به حفصه رجوع کرد و ماریه را هم بر خود حلال کرد و نزد زنان خود بازگشت.10 در اکثر تفاسیر هر دو شأن نزول ذکر شده است، بدون این که ترجیح و انتخابی میان آنها صورت بگیرد. این جا به تناسب موضوع بحث به بررسی نکاتی از شأن نزول دوم پرداخته میشود. پیامبر اکرم(ص) زنان متعددی داشتند و اوقات خود را میان آنها تقسیم میکردند، در نتیجه زمان حضور ایشان در خانهی هر کدام از آنها خیلی طولانی نبود. اگر بهراستی آن روز نوبت حفصه بوده، برای چه کار ضروری و حیاتیای پیامبر اکرم(ص) را تنها گذاشته است؟! تنها در برخی از تفاسیر علت خروج او «ملاقات با پدرش» ذکر شده که چندان ضروری به حساب نمیآید و غیبت و بیتوجهی حفصه را توجیه نمیکند. نکتهی مهمتر این که در این روایت، عصمت پیامبر(ص) بهصراحت زیر سؤال رفته و ظلم و عدم عدالت میان همسران به ایشان نسبت داده شده است؛ ظلمی که پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) برای مخفی کردن آن قسم به تحریم میخورند و از حفصه درخواست پنهانکاری میکنند! چنین نگرشی نسبت به شخصیت والای رسول اکرم(ص) به هیچ عنوان با عصمت آن حضرت تطابق ندارد و مردود است. بنابر این به نظر میرسد این شأن نزول از اتقان برخوردار نیست و جای تأمل و بررسی دارد. ب) افک ماریه در شأن نزول آیهی شریفهی: «ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم لاتحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم لکل امری منهم ما اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم»11 مسئلهی افک پیرامون دو تن از همسران حضرت - ماریه و عایشه – مطرح شده است. «افک» در لغت به معنای کذب و دروغ بزرگ است12و آیه، دربارهی تهمت و کذب بزرگی است که به یکی از همسران پیغمبر(ص) نسبت داده شده است. این که افک دربارهی عایشه بوده یا نه، بحث طولانی و دقیقی میطلبد که از حوصلهی این نگاشته بیرون است. در این جا تنها به بررسی ماجرای افک پیرامون ماریه ام ابراهیم پرداخته شده است. در بحار الانوار آمده این آیهی شریفه در مورد ماریهی قبطیه – ام ابراهیم – نازل شده است. عایشه به رسول خدا(ص) گفت: «ابراهیم فرزند تو نیست، بلکه از جریح قبطی است! چرا که او هر روز نزد ماریه میرود». پس رسول خدا(ص) غضب کرد و به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «شمشیر ببر و سر جریح را برای من بیاور.» امیرالمؤمنین(ع) شمشیر را گرفت و فرمود: «پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا. همانا زمانی که شما امری را به من واگذار کنید، آرام و قرار ندارم تا آن را انجام دهم. حال در این مورد، آیا تفحص کنم یا کار را یکسره سازم؟» پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «تفحص کن.» علی(ع) به مشربهی ام ابراهیم رفتند و وارد شدند. هنگامی که جریح خشم حضرت را دید فرار کرد و از نخلی بالا رفت. حضرت پای درخت رفتند و فرمودند: «پایین بیا» گفت: «ای علی از خدا بترس، این جا هیچ خطایی اتفاق نیفتاده و من خواجه هستم.» پس خود را نشان داد و معلوم شد که بهراستی خواجه است. حضرت امیر(ع) او را نزد رسول خدا(ص) برد و پیامبر از او پرسید: «تو آن جا چه میکنی جریح؟» گفت: «ای رسول خدا، مصریها حشم خود و کسانی را که بر اهل خانهشان وارد میشوند، خواجه میکنند و از طرفی قبطیها انس نمیگیرند مگر با قبطیها. پدر و مادر او (ماریه) مرا فرستادند تا او را خدمت کنم. پس این آیه نازل شد: «یا ایهاالذین آمنوا ان جائکم فاسق بنبا فتبیّنوا ...»13 در روایت دیگری حضرت رسول(ص) در پایان میفرمایند: «شکر خدایی را که بدی و بدنامی را از ما اهل بیت دور ساخت.»14 در مورد این جریان چند نکته قابل توجه است: الف: در بیشتر نقلها، نام فرد تهمتزننده عایشه ذکر شده است و این چندان دور از ذهن نیست، چرا که ایشان شخصاً به حسادت نسبت به ماریه - خصوصاً بعد از تولد ابراهیم - اعتراف کرده است و زدن چنین تهمتی برای تخریب شخصیت ماریه نشان از اوج کینه و حسادت عایشه نسبت به وی دارد. ب: با شنیدن این ماجرا، ممکن است این شبهه در ذهن مخاطب ایجاد شود که چرا حضرت رسول(ص) پیش از آن که از صحت چنین خبری اطمینان یابند به حضرت علی(ع) دستور قتل جریح را میدهند و آیا چنین تصمیمی عجولانه، از سر غضب و دور از شأن پیامبری ایشان نبوده است؟ پاسخ بسیار روشن است: چنین عکس العملی از سوی حضرت دال بر غیرت ایشان نسبت به همسرانشان است. در واقع با این رفتار به عایشه و یا حتی مستمعین این ماجرا، این نکته را می-فهمانند که چنین امری – در صورت واقعیت داشتن – برای ایشان غیرقابلتحمل و پذیرش است. بهعلاوه، در ادامه حضرت رسول(ص) به امیرالمؤمنین(ع) دستور تفحص و پرهیز از شتابزدگی میدهند تا اصل موضوع کاملاً بر ایشان روشن شود. در روایتی از «عبدالله بن بکیر» آمده که به امام صادق(ع) گفتم: «فدایت شوم آیا زمانی که پیامبر(ص) به قتل جریح قبطی امر کرد، علم به کذب بودن حرف عایشه داشت یا این که علم نداشت و خدا آن قبطی را به واسطهی فحص و بررسی علی(ع) نجات داد؟» حضرت فرمودند: «به خدا قسم که ایشان علم داشتند. اگر پیامبر(ص) حقیقتاً کشتن او را اراده کرده بود، حضرت علی(ع) برنمیگشت، مگر پس از کشتن وی. همانا رسول اکرم(ص) این کار را کردند تا شاید عایشه از گناهش برگردد، ولی او برنگشت و از این که مسلمانی به واسطهی کذب او کشته شود، ناراحت نشد».15 با توجه به این روایت که اشاره به علم غیب حضرت دارد، میتوان علت دیگر بروز خشم از ناحیهی ایشان را تندی به فرد تهمتزننده دانست تا زشتی کلام خود را درک کند که متأسفانه این گونه نشد. نکتهی پایانی و مهمترین نکتهی این ماجرا، جملهی پرمعنای حضرت رسول خدا(ص) در پایان ماجراست: «شکر خدایی را که بدی و بدنامی را از ما اهل بیت دور ساخت». طبق این فرمودهی حضرت، تهمت وارده، در واقع به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده میشود نه ماریه، چرا که اگر چنین امری حقیقت داشت، آن حضرت به عدم توانایی بر حفظ و صیانت از خانواده و همسران خویش متهم میگشت و برای رسولی که بهترین و کاملترین برنامهی هدایت را برای بشریت به ارمغان آورده است، چنین نقصی غیرقابل چشمپوشی است. به تعبیر دیگر، این شبهه مطرح میشد که اگر واقعاً او پیامبر خداست و دین او نیز بهترین دین و راه سعادت است، چه طور همسر او در خانهی او گرفتار چنین بیعفتیای گشته است؟ در واقع منظور منافقین آن زمان همین بود که با دادن چنین نسبتهای ناروایی، عصمت و رسالت رسول اکرم(ص) را زیر سؤال برند و با سیاستی پنهانی و زیرکانه، از جذابیت تبلیغ ایشان کاسته، آن را خدشهدار کنند. نتیجهگیری بنابر روایتهای تاریخی، منطقی خواهد بود اگر نتیجه بگیریم ماریه در دوران کوتاه زندگی خود با پیامبر اکرم(ص) به واسطهی حسادتهای دیگر همسران پیامبر(ص) تحت فشار و اذیت بوده و زندگی پرتنشی را گذرانده است که شاید تنها، لذت افتخار زندگی با خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) این تنشها را برای او قابل تحمل ساخته باشد. وی با حمایت رسول اکرم(ص) و با یاری خداوند از تهمت ناروایی که به وی زده شد رهایی یافت؛ تهمتی که نه تنها عفت او، بلکه حقانیت رسالت پیامبر(ص) را نشانه گرفته بود. کاری که هماکنون نیز از جانب دشمنان و منافقان نسبت به بسیاری از علماء و صاحبمنصبان حکومت اسلامی اتفاق میافتد. بر تمامی مسلمانان است که با پند گرفتن از چنین ماجراهایی، ایمان خود را بازیچهی دست و زبان هر گویندهی غیرقابلاعتمادی قرار ندهند و قبل از هر گونه قضاوت، به تفحص بسیار بپردازند. ماریه مقامی بالاتر از یکی از کنیزان حضرت رسول(ص) داشت و آن مقام همسری نبی مکرم اسلام و مادری ابراهیم، فرزند پیامبر(ص) است. او آن قدر ظرفیت و ارزش وجودی داشت که از جانب خداوند متعال لایق مادری ابراهیم – پسر رسول خدا(ص) – شناخته شد. وی دو اندوه بزرگ از دست دادن فرزند و پس از آن، رحلت رسول گرانقدر اسلام(ص) را تجربه کرد. و پنج سال پس از پیامبر اکرم(ص) دار فانی را وداع گفت. خداوند روح پاک ایشان را قرین رحمت خویش گرداند.
فهرست منابع 1- القرآن الکریم. 2- احکام القرآن، ابن العربی، محمد بن ابی بکر، بینا، بیجا، بیتا، بیچا. 3- اسباب النزول القرآن، واحدی، علی بن محمد، تحقیق کمال بسیونی زغلول، دار الکتب العلمیه، بیروت، بیچا، 1411ه.ق. 4- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبد البر، تحقیق علی محمد البجاوی، دار الحیل، بیروت، اول، 1412ه.ق. 5- اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، عز الدین، دار الکفر، بیروت، بیچا، 1409ه.ق. 6- الاصابه فی تمییز الصحابه، العسقلانی، احمد بن حجر، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، اول، 1415ه.ق. 7- اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بیچا، 1365ه.ش. 8- الاعلام، زرکلی، خیر الدین، دار العلم للملایین، بیروت، هشتم، 1989م. 9- امتاع الاسماع، المقریزی، تقی الدین، دار الکتب العلمیه، بیروت، اول، 1420ه.ق. 10- انساب الاشراف، البلاذری، احمد بن جابر، تحقیق سهیل زکار و ریاضی زرکلی، دار الفکر، بیروت، اول، 1996م. 11- البدایه و النهایه، دمشقی، ابن کثیر، دار الفکر، بیروت، بیچا، 1407ه.ق. 12- بحار الانوار، مجلسی، محمد تقی، مؤسسهی العرفاء، بیروت، بیچا، 1404ه.ق. 13- تاریخ اسلام، ذهبی، شمس الدین، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، دار الکتب العربیه، بیروت، دوم، 1413ه.ق. 14- تاریخ الطبری، طبری، محمد جریر، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، دوم، 1997م. 15- تاریخ گزیده، مستوفی قزوینی، حمد الله، تحقیق عبد الحسین نوایی، امیرکبیر، تهران، سوم، 134ه.ش. 16- تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن واضح، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ششم، 1371ه.ش. 17- التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، تحقیق احمد قیصر عاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیچا، بیتا. 18- تفسیر القرآن الکریم، شبر، سید عبد الله، دار البلاغه للطباعه و النشر، بیروت، اول، 1412ه.ق. 19- تفسیر القمی، قمی، علی بن ابراهیم، تحقیق سید طیب موسوی جزایری، دار الکتاب، قم، چهارم، 1376ه.ش. 20- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بیچا، 1365ه.ش. 21- جوامع الجامع، طبرسی فضل بن حسن، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزهی علمیهی قم، تهران، اول، 1377ه.ش. 22- جوامع الجامع، طبرسی فضل بن حسن، مترجم: گروهی از مترجمان، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، دوم، 1377، ه. ش.
پینوشتها: 1. انساب الاشراف، ج1، ص450. 2. حارثه بن النعمان بن مالک بن النجار، از بنی نجار بود. او شاهد بدر و احد و خندق بود، همراه رسول خدا(ص) و از فضلای صحابه بود.( اسد الغابه، ج1، ص426). 3. الاصابه، ج8، ص311/ الطبقات الکبری، ج8، ص222. 4. تاریخ یعقوبی، ج1، ص456. 5. بحار الانوار، ج22، ص238. 6. تحریم، آیهی 1. 7. تفسیر المیزان، علامهی طباطبایی (ترجمه)، ج19، ص568. 8. تفسیر جوامع الجامع، طبرسی، ج4، ص267. 9. بحار الانوار، ح22، ص240/ الطبقات الکبری، ج8، ص172/ اسباب النزول القرآن (واحدی)، ص149/ التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص45/ تفسیر القرآن الکریم (شبر)، ص1844. 10. جوامع الجامع (ترجمه)، ج9، ص357. 11. احکام القرآن، ابن العربی، ج4، ص1844. 12. نور، آیهی 11. 13. لسان العرب، ابن منظور، ج10، ص390. 14. بحار الانوار، ح22، ص154. 15. همان، ص155. 16. بحار الانوار، ج22، ص154. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 148 |