تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,233 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,146 |
امیر گل ها ( قسمت هفتم) | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1390، شماره 239، بهمن 1390 | ||
نویسنده | ||
حسین سیدی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
روانشناسی معاصر میگوید: «هر چه از موضوعی یا شخصیتی بیشتر بدانید، به آن علاقهمندتر میشوید. شخصیت هر فرد را از دو راه «حرف»ها و «رفتار»ش میتوان شناخت؛ گرچه این دو، تنها قطرهای از دریای شخصیت آدمی است، نه تمام آن. مقالهی پیدرپی امیر گلها، نگاهی نو دارد به زندگی و شخصیت امیرمؤمنان(ع) در چهار بعد: ارتباط با «خویشتن» با «خدا»، با «دیگران» و با «طبیعت»
میانهروى امام انسان کامل است و انسان کامل یعنى کسى که تمامى ابعاد وجودىاش به شکوفایى نشسته است. از همین روى به پیروانش نیز سفارش مىفرمود: «بر شما باد میانهروى.»1 «بهترین کارها، میانهروى است.»2 اعتدال اعتقادى زنهار دربارهی ما غُلُو نکنید. بگویید ما بندهاى تربیتیافته هستیم و سپس در برترى ما هر چه مىخواهید بگویید.3 اعتدال اقتصادى بر این باور بود کسى که در ثروت و تهیدستى میانهروى پیشه کند، خویش را براى ناگوارىهاى روزگار مهیا کرده است.4 به اسرافکاران هشدار مىداد: کسى که به بریز و بپاش افتخار کند، با تهیدستى تحقیر خواهد شد.5 اسراف را کنار بگذار، میانهروى پیشه کن و از امروز به فکر فردا باش.6 میانهروى، ثروت اندک را افزون و بریز و بپاش، ثروت بسیار را نابود مىکند.7 بخشنده باش، اما ولخرج مباش؛ به اندازه خرج کن، اما سختگیر [و تنگچشم] مباش.8 کسى که چیزى بخرد که بدان نیاز ندارد، [ناگزیر] چیزى را که به آن نیازمند است مىفروشد.9 اعتدال در زندگى هنگامى که حضرت در بصره به عیادت «علاء» - پسر «زیاد حارثى» - رفت، علاء گفت: یا امیرالمؤمنین! از برادرم عاصم به تو شکایت مىکنم. على(ع) پرسید: او را چه مىشود؟ علاء گفت: جامهی پشمین پوشیده و از دنیا بریده است. على(ع) گفت: او را نزد من بیاورید. چون او را آوردند، فرمود: اى دشمن حقیر خویش! شیطان ناپاک خواهد که تو را گمراه کند. آیا به زن و فرزندت ترحم نمىکنى؟ مىپندارى که خدا چیزهاى نیکو و پاکیزه را بر تو حلال کرده، ولى نمىخواهد که از آنها بهرهمند گردى؟ تو در نزد خدا، از آن چه مىپندارى پَستتر هستى. عاصم گفت: یا امیرالمؤمنین! تو خود نیز جامهی خشن مىپوشى و غذاى ناگوار مىخورى. على در پاسخ او فرمود: واى بر تو! مرا با تو چه نسبت؟! خداوند بر پیشوایان دادگر مقرر فرموده که خود را در معیشت با مردم تنگدست برابر دارند تا بینوا را رنج بینوایى به هیجان نیاورد و موجب هلاکتش نگردد.10 اعتدال در مصرف مىفرمود: «به ما فرمان دادهاند مردان براى غسل جنابت، یک صاع و زنان یک صاع و نصف، آب مصرف کنند.»11 اعتدال رفتارى امام ویژگى بارز پیروان خود را شادمانى به هنگام شادى امامان و اندوهگین بودن به هنگام غمِ آنان مىدانست.12 در شهوت و خشمت زیادهروى مکن که به تو عیب مىرساند.13 اندکى را که هماره انجام دهى، بهتر است از بسیارى که از آن دلزده شوى.14 اعتدال عبادى مىفرمود: «نفْس تو، رهوار توست؛ اگر بیش از اندازه بر آن بار نهى، آن را مىکُشى؛ و اگر با آن نرمى کنى، نگهش مىدارى.»15 دلها را شوق روى آوردن به کارى است یا میل روى برگرداندن از آن؛ اگر دل را شوق روى آوردن باشد، آن را به مستحبات وادار؛ و اگر میل روى برگرداندن باشد، به همان واجبات بسنده کن.16 اعتدال گفتارى ستایشِ بیش از شایستگى، چاپلوسى، و ستایش کمتر از حدّ شایستگى، درماندگى یا حسادت است.17 زیادهروى در سرزنش، آتش لجبازى [سرزنش شونده] را شعلهور مىسازد.18
نزدیکى به پیامبر(ص) پیامبر خود در خطبهی غدیر، او را نزدیکترین فرد به خویش خوانْد.19 شبى در سفرى با رسول خدا(ص) بود. آن شب بر اثر تب تا صبح بیدار مانْد. پیامبر نیز به سبب بیدارى او پلک بر هم نگذاشت. نماز شب مىخوانْد، برمىگشت و به على مىنگریست و حالش را مىپرسید. سرانجام سپیده دمید. رسول گرامى دست به دعا برداشت: خداوندگارا! على را شفابخش و تندرستى ده. به خاطر او دیشب بیدار ماندم.20 «ابىسعید خدرى» مىگوید: «او در نزد پیامبر از جایگاه ویژهاى برخوردار بود. در هر لحظهاى که مىخواست، مىتوانست نزد رسول گرامى بشتابد؛ در حالى که مردمان دیگر چنین نبودند.»21 هنگامى که حضرت مسلمان شد، با رسول خدا به درههاى اطراف مکه مىرفت. گاهى با او نماز مىخوانْد و گاهى براى حفظ پیامبر نگهبانى مىداد. حتى نقل کردهاند هر کدام که نماز مىخواندند، دیگرى نگهبانى مىداد.22 از او پرسیدند: «چقدر پیغمبر را دوست داشتى؟» فرمود: قسم به خداوند، او نزد ما محبوبتر از دارایىها، پدران، مادران، فرزندان ما و محبوبتر از نوشیدنى نزد انسان تشنه بود.23 دربارهی نزدیکى و جایگاه خویش در نزد رسول گرامى از خردسالى تا پایان عمر مىفرمود: «من خردسال بودم که مرا در کنار خود مىنشانْد و بر سینهی خود مىچسبانْد و در بستر خود مىخوابانْد... او هرگز نه دروغى از من شنید و نه در رفتارم خطایى دید. از آن زمان که رسول اللّه(ص) از شیر باز گرفته شد، خداوند، بزرگترین مَلِک خود را شب و روز همنشین او ساخت تا او را به راه بزرگوارىها و خصال و اخلاق نیکو بَرَد. من همواره، چون بچهشترى که در پىِ مادر رَوَد، در پى او مىرفتم؛ و او هر روز یکى از صفات پسندیدهاش را بر من آشکار مىنمود و مرا مىفرمود که بدان اقتدا کنم... نور وحى و رسالت را به چشم مىدیدم و بوى نبوت را مىشنیدم. هنگامى که وحى نازل مىشد، صداى نالهی شیطان را مىشنیدم. مىپرسیدم یا رسول الله، این صداى چیست؟ مىگفت: "صداى شیطان است؛ از این که او را بپرستند نومید شده است. تو هم مىشنوى هر چه من مىشنوم و مىبینى آن چه من مىبینم؛ جز آن که تو پیامبر نیستى. ولى تو وزیر منى. تو به راه خیر مىروى."»24 برخى از نویسندگان اهل سنّت دربارهی نزدیکى حضرت به رسول گرامى(ص) نوشتهاند: «هرگاه رسول خدا [بهدلیل ارزشها و نه مسائل شخصى] خشمگین مىشد، کسى جز على به خود جرئت نمىداد [چیزى بگوید]؛ زیرا از جایگاهى [ویژه] برخوردار بود و چنان مِهرش در دل پیامبر بود که سخنش را در حال عصبانیت مىشنید، پس این بزرگترین برترىِ منحصر به فرد ایشان بود.»25 نیکوکارى از مردمان مىخواست اگر کسى به آنان نیکى کرد، از آن سخن گویند؛ و اگر خود به دیگرى نیکى کردند، آن را فراموش کنند.26 نیکى کامل نمىشود جز با سه چیز: کوچک شمردن، زود انجام دادن و پوشاندن؛ پس اگر آن را کوچک شمردى، پس [در حقیقت] آن را بزرگ کردى؛ و اگر آن را سریع انجام دادى، پس آن را گوارا ساختى؛ و اگر آن را پوشاندى، پس آن را کامل کردى.27 نیکوکارى، کِشتى است که زود رشد مىکند و گنجى از برترین گنجهاست؛ پس ناسپاسى ناسپاسان و انکارِ انکارورزان، تو را از انجام آن باز ندارد؛ کسى[= خدا] از تو سپاسگزارى مىکند که از آن بهره[ى مادى] نمىبَرد. از سپاس [این] سپاسگزار، همان قدر به تو مىرسد که بندهی ناسپاس آن [تشکّر] را نابود کرده است.28 از برخى مردمان ابراز شگفتى مىکرد: در شگفتم از مردمانى که با ثروتشان بردهها مىخرند، اما با کارهاى نیکشان آزادگان را نمىخرند.29 نیکوکارى آن است که روانها با آن آرام گیرد و دلها با آن اطمینان یابد.30 از برترین کارهاى نیک، بخشندگى در حال تنگدستى، راستگویى در حال خشم و عفو در حال قدرت است.31 به ثروتمندان هشدار مىداد: «هرگاه توانگرى از نیکوکارى بخل ورزد، بینوا [ناگزیر] آخرتش را به دنیا خواهد فروخت.»32 نیکوکاران به انجام نیکى نیازمندترند تا نیازمندان به آن؛ زیرا پاداش، نامآورى و افتخار براى نیکوکار مىمانَد؛ بنابراین، نیکوکار نباید سپاس آنچه را [در حقیقت] براى خود انجام داده است، از دیگرى بخواهد33 [و توقّع داشته باشد]. نیکوکارى، سپرى بزرگ از آتش [دوزخ] براى مؤمن است و نیز عامل بازدارندهاى براى کافر است تا مالش تلف نشود ... و ناگوارىها از او دفع شود، ولى در آن جهان [از این نیکىاش] بهرهاى ندارد.34 بر کارهاى نیکى که پیش فرستادهاى بسیار شادمانى نکن؛ و براى آن چه از نیکى از کف دادهاى، اندوهگین باش.35 وقتى به دیگران نیکى مىکنى، نفْس خویش را گرامى داشتهاى و آبرویت را آراستهاى؛ پس از دیگرى سپاس آنچه را به خویش کردهاى نخواه.36 اگر دستت از جبران [نیکى] کوتاه است، پس زبانت براى سپاس بلند [و گویا] باشد.37 هرگاه نیکى کردى، آن را بپوشان.38
وفاى به عهد مىفرمود: «سه چیز است که کسى اجازهی [شکستن] آن را ندارد: ... وفاى به عهد، چه با مسلمان و چه با کافر.»39 کسى که از او چیزى خواستهاند، تا وعده نداده، آزاد [در رد و قبول] است.40 از نمودارهاى ایمان، وفاى به عهد است.41 وعدهی بزرگوار، زودهنگام و نقد است؛ و وعدهی فرومایه، امروز و فردا کردن ... است.42 تا به انجام چیزى مطمئن نیستى، وعده نده.43 اخلاصورزى در موضوع «دلیرى»، اخلاصورزى حضرت را در برخورد با «عَمرو» - پسر عبدود - آوردیم که چگونه براى فرونشاندن خشم و انتقام شخصىاش، دقایقى قدم زد و سپس براى خدا سر عمرو را از بدن جدا ساخت.44 امام، اخلاصورزان را سَروران بهشتیان برمىشمرد.45 همچنین اخلاص را ناشى از نیرومندى یقین [به پاداشهاى الهى] و نیت پاکیزه اعلام کرد.46 «برترین پیروزى» را اخلاص،47 و آن را «میوهی [درخت] یقین»48 [به پاداشهاى خداوندى] مىدانست. مىفرمود: «کسى که [نیّتها و عملکردش را به خاطر خدا] خالص گردانَد، آفریدگار پشتیبان زندگى این جهان و آن جهان او خواهد بود.»49 کسى که مشتاق آن چه در نزد خداوند [از پاداشها] است، عملش را خالص مىکند.50
ایمانپذیرى و دینباورى على، نه تنها در اوج ایمان و دینباورى، بلکه خود تبلور ایمان بود. با معیارهایى که به پیروانش مىداد، آنان را در پیمودن جادهی رشد تشویق مىکرد: دینباور، [در مسائل شخصى] آسانگیر، نرمخو و مورد اعتماد است.51 دینباور کسى است که دوستى، کینه و [چیزى یا مسئولیتى را از کسى] گرفتن یا دادنش به خاطر خداست.52 مؤمن در توانگرى [نیز] پاکدامن است.53 دینباور کسى است که هرگاه از وى چیزى خواهند، نیاز پرسشگر را [کاملاً] برطرف سازد؛ و زمانى که خود از کسى چیزى طلبد، به مقدار ضرورت اکتفا مىکند.54 مؤمن، بسیار مىاندیشد.55 دینباور کسى است که دلش را از هر فرومایگى پاکیزه سازد.56 جانِ دین باور [در جایى که سختى لازم است] سختتر از صخره و [پیکرش] فروتنتر از یک برده است.57 خِرَد، دوست دینباور؛ دانش، وزیر او؛ شکیبایى، فرماندهی سپاهش؛ و کردار، کارگزار اوست.58 هرگاه روح مؤمن [پس از مرگ] به آسمان عروج کند، فرشتگان شگفتزده مىگویند: «شگفتا! چگونه از سرایى موفق بیرون آمد که برگزیدگان ما، در آن تباه شدند.»59 شکفتگى دینباور در چهره، و اندوهش در دل است؛ از همه گشادهسینهتر [در پذیرش دانشها و رازها، و احساس دلتنگى نکردن از غمهاى این جهان] است؛ از همه فروتنتر است؛ بلندمرتبگى را خوش نمىدارد؛ ریا را دشمن مىدارد؛ بسیار خاموش است؛ وقتش پُر است؛ بسیار شکیبا و بسیار سپاسگزار است؛ در ژرفاى اندیشهاش فرو رفته؛ با هر کسى دوستى نمىکند؛ نرمخوست... .60 سه منش است که اگر در کسى باشد، ایمانش کامل خواهد بود: هرگاه [از شخصى یا چیزى] خشنود باشد، این خرسندى او را به راهِ باطل [و طرفدارى بىجا از آن شخص یا چیز] نمىکشاند؛ اگر خشمگین شود، خشمش او را از [جادهی] حق بیرون نمىکند؛ و هرگاه قدرت یابد، چیزى را که حق او نیست، نمىگیرد.61 دین باور، هنگام آشوبها آرامش دارد؛ زمان ناگوارىها، [بىشیون و مویه در آیین خود] استوار است؛ در گرفتارى، بسیار شکیباست؛ هنگام فراخى زندگى، بسیار سپاسگزار است؛ به دشمنان ستم نمىکند! دوستان را نمىآزارد؛ مردم از وى در آسایشاند؛ و خود [با برتر شمردن دیگران]، در رنج است.62 انسانِ باایمان، هرگاه مىنگرد، پند مىگیرد؛ چون خاموش مىشود، مىاندیشد؛ هرگاه سخن مىگوید، یاد خداوند مىکند؛ احساس بىنیازى مىکند، سپاس مىگوید؛ چون ناگوارى بدو رسد، [اگر آن مشکل راهحلى ندارد،] شکیبایى مىورزد؛ زود راضى مىشود؛ دیر به خشم مىآید؛ اندکى از سوى خداوند [نعمت] به او رسد، خرسند مىشود؛ تصمیم مىگیرد کارهاى نیک بسیارى انجام دهد؛ به انجام بخشى از آن موفق مىشود؛ و بهدلیل کارهاى خیر بسیارى که [موفق نشده] به آنها عمل کند، حسرت مىخورد.63 ارجمندى دینباور، در رها کردن بگومگوهاى بیهوده است.64 مؤمن کسى است که نه به دوستش خیانت مىورزد، نه او را خوار مىکند، نه وى را متهم مىسازد و نه به او مىگوید: از تو بیزارم.65 خداباورى خود فرمود: «هیچ بندهاى پیش از من، همراه پیامبر، خداوند را نپرستیده است.»66 «ابن عساکر» - دانشمند بزرگ اهل سنّت - مىگوید: «هرگز [على] بتى را نپرستیده است.»67 هر کدام از شما مىخواهد جایگاه خودش را نزد آفریدگار بداند، بنگرد هنگام گناه کردن، خداوند در نزد او از چه منزلتى برخوردار است.68 بازگشت به سوى خدا شش چیز در توبه [کامل] گِرد هم مىآیند: پشیمانى از گناهان گذشته، انجام واجبات ترک شده، پس دادن حقوق دیگران، حلالیت طلبیدن از مخالفان، تصمیم بر ترک گناه، به کارگیرى پیکر در راه طاعت خداوندى همان گونه که آن را در راه گناه پرورش داده بود و این که تلخى پیروى را به بدن بچشاند، آن طور که شیرینى گناه را به آن چشانده بود.69 نشود که خدا ... درِ توبه را بگشاید، در حالى که درِ آمرزش را بسته باشد.70 در وصف توبهکنندگان فرمود: «درختان گناهانشان را برابر چشمان دلشان کاشتهاند؛ و به آب [و اشک]هاى پشیمانى، آبیارىشان کنند؛ پس برایشان میوههاى سلامتى [از گناه و آتش دوزخ] به بار مىآورده و خشنودى و بزرگوارى [آفریدگار] را بهدنبال خواهد داشت.71 آن که [از راه گناه] برگردد، یزدان به سوى او برمىگردد و فرمان مىدهد اعضایش گناهش را بپوشانند [و روز رستاخیز رسوایش نکنند] و بخشهاى [مختلف] زمین، گناهش را پنهان کنند و فرشتگانى که گناهانش را نوشتهاند، دچار فراموشى شوند.72 گناه، بیمارى است، طلب آمرزش داروست، و شفا [ى کامل]، آن است که دیگر گِرد گناه نگردى.73 عشق به خداوند روزى عربى از وى پرسید: «درجههاى عاشقان خداوند چند تاست؟» فرمود: «پایینترین آنان کسانى هستند که پیروى خویش را کوچک مىدانند و نافرمانى خود را بزرگ مىشمارند؛ آنان گمان مىکنند در این جهان و آن جهان، مجرمى جز آنها نیست.» مرد عرب از هوش رفت. چون به هوش آمد پرسید: «درجهاى بالاتر از آن هم هست؟» - بله، هفتاد درجه!74 مىفرمود: «عشق به خداوند، آتشى است که بر چیزى نمىگذرد، جز آن که آن را به آتش مىکشاند؛ و نورى خدایى است که بر چیزى پرتو نمىافکنَد، جز آن که آن را نورانى مىکند؛ پس کسى که خداوند را دوست بدارد، یزدان همه چیز زمین و ملکوت را به او مىدهد.»75 دلى که شیفتهی خداوند است، ناگوارى بسیار را به خاطر خداوند دوست دارد؛ دلى که روىگردان از اوست، تنآسایى را دوست دارد؛ پس اى انسان گمان مبر بىرنج به والایى خواهى رسى. حق، سنگین و تلخ است [بر گوشهاى مردم] و باطل سبک، شیرین و بیمارىافزا.76 و هرگاه خداوند بخواهد بندهاى را گرامى بدارد، او را گرفتار محبت خود مىکند.77 هر زمان دیدى خداوند سبحان تو را با نام خود آرامش مىبخشد، پس [بدان] دوستت دارد78 [و سپاسگزار باش] و هنگامى که دیدى آفریدگار تو را با مردم آرامش مىبخشد و از یادش هراسان مىشوى، پس بدان [بهدلیل کارهاى زشتت] تو را دشمن مىدارد.79 و دوستان پروردگار کسانى هستند که: مرگ خویش را نزدیک مىانگارند، آرزو [هاى درازمدت غیرضرورى] را دروغ مىشمارند، پُر کارند، و اندک مىلغزند.80
پی نوشتها: 1. تحف العقول0 /116. 2. مناقب آل ابى طالب 434/3. 3. همان /104؛ خصال /614. 4. غرر الحکم /حدیث 9048. 5. همان /حدیث 9057. 6. بحار الانوار 490/33؛ عیون الحکم و المواعظ /359؛ نهج البلاغه /نامهی 21. 7. دستور معالم الحکم /15؛ عیون الحکم و المواعظ /42؛ کشف المحجه لثمره المهمّه /170. 8. نهج البلاغه /حکمت 33. 9. مسند الامام على(ع) 105/5. 10. نهج البلاغه /خطبهی 200. 11. مسند الامام زید /70. 12. بحار الانوار 114/10؛ خصال /635؛ عیون الحکم و المواعظ /152. 13. میزان الحکمه 3477/4. 14. غرر الحکم /حدیث 6740. 15. همان /حدیث 3643. 16. عوالى اللئالى 295/3؛ نهج البلاغه /حکمت 304. 17. بحار الانوار 295/70؛ نهج البلاغه /حکمت 347. 18. غرر الحکم /حدیث 1768. 19. سنن الامام على(ع) /41. 20. سلیم بن قیس /423. 21. الامالى، طوسى، /608؛ بحار الانوار 324/38. 22. کنز الفوائد /127. 23. مسند الامام على(ع) 170-169/6. 24. نهج البلاغه /خطبهی 234. 25. الشمائل المحمّدیه /179. 26. مستدرک الوسائل 390/12. 27. بحار الانوار 197/75. 28. مستدرک الوسائل 340/12. 29. الامالى، صدوق، /348؛ بحار الانوار 35/41. 30. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، 299/20. 31. همان 304/20. 32. بحار الانوار 36/2؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، 303/19. 33. بحار الانوار 79/75. 34. بحار الانوار 113/10؛ تحف العقول /123؛ خصال /635. 35. غرر الحکم /حدیث 2345. 36. همان /حدیث 3542. 37. همان /حدیث 4064. 38. همان /حدیث 3981. 39. اصول کافى 162/2؛ عیون الحکم و المواعظ /214. 40. نهج البلاغه /حکمت 327. 41. غرر الحکم /حدیث 9414. 42. همان /حدیث 10063. 43. همان /حدیث 10297. 44. مناقب آل ابى طالب 381/1. 45. عیون الحکم و الموعظ /284. 46. بحار الانوار 528/33؛ نهج البلاغه /نامه 26. 47. غرر الحکم /حدیث 622. 48. همان /حدیث 853. 49. همان /حدیث 8255. 50. عیون الحکم و المواعظ /454. 51. غرر الحکم /حدیث 1454. 52. همان /حدیث 1742. 53. همان /حدیث 1744. 54. همان /حدیث 1825. 55. همان /حدیث1933. 56. همان /حدیث 1956. 57. همان /حدیث 2064. 58. همان /حدیث 2092. 59. همان /حدیث 4091. 60. همان /حدیث 4460. 61. همان /حدیث 4668. 62. همان /حدیث 1408. 63. بحار الانوار 5/75؛ تحف العقول /212؛ نهج البلاغه /حکمت 218. 64. بحار الانوار 268/74؛ تحف العقول /172. 65. مسند الامام على(ع) 432/7. 66. شرح الاخیار 179/1؛ الغارات 587/2. 67. ارواء الغلیل 132/1. 68. بحار الانوار 95/10؛ تحف العقول /107؛ خصال /617؛ مکارم الاخلاق /148. 69. مسند الامام على(ع) 360/9. 70. اصول کافى 434/2؛ بحار الانوار 36/6؛ نهج البلاغه /حکمت 46. 71. بحار الانوار 72/75. 72. ثواب الاعمال /179؛ وسائلالشیعه، چ آل البیت، 74/16. 73. عیون الحکم و المواعظ /56؛ مستدرک الوسائل 129/12. 74. مستدرک الوسائل 133/1. 75. مصباح الشریعه /192. 76. میزان الحکمه 510/1؛ نهج البلاغه /حکمت 368. 77. غرر الحکم /حدیث 3147. 78. همان /حدیث 4040. 79. همان /حدیث 4041. 80. همان /حدیث 3552.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 137 |