بازشناسی فرزندان و نسل حضرت عباس(ع)
اشاره
بىتردید در بین شیعیان موضوع حادثهی عاشورا بیشترین عناوین تحقیقى و پژوهشى را درقالبهاى مختلف و سطوح گوناگون به خود اختصاص داده است. مسئلهی عاشورا در اذهان عمومى شیعه بیشترین جایگاه را دارد اما این بدان معنا نیست که دیگر نقطهی مبهمى در این راستا نزد اندیشهی عمومى جامعهی شیعه وجود ندارد، بلکه زوایاى بسیارى از این واقعه و شخصیتهاى آن همچنان در هالهی ابهام است. از جملهی این موارد دانستن سن، نام همسر و فرزندان شخصیتهاى برجستهاى چون حضرت عباس(ع) است. این نوشتار با مجال اندکى که دارد بر آن است تا با این نگاه، به زندگانی حضرت عباس(ع) بپردازد.
همسر و فرزندان حضرت عباس(ع)
حضرت ابوالفضل العباس(ع)، با «لُبابَه» دختر «عبیداللّه بن عباس» پسر عموى پیامبر اکرم(ص) ازدواج نمود.1 لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود و در فضایى آکنده از نور قرآن و مالامال از عطر روحنواز محبت به خاندان وحى، دیده به جهان گشوده و در سایهسار قرآن و عترت تربیت یافته بود. مادر لبابه، «ام حکیم جویرى» دختر «خالد بن قرظ کنانى» است. تاریخِ ازدواج حضرت چندان 2 مشخص نیست اما از سن فرزندان ایشان مىتوان حدس زد که بین سالهاى 40 تا 45 هجرى صورت گرفته و احتمالاً سن او هنگام ازدواج بیست سال بوده است. ثمرهی این پیوند فرزندانى به نامهاى «عبیداللّه»، «فضل»، «حسن»، «قاسم» و یک دختر بود اما بین تاریخنگاران در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد.3
برخى حضرت عباس(ع) را صاحب دو فرزند به نامهاى «عبیداللّه» و «فضل» دانستهاند و برخى دیگر او را صاحب عبیداللّه،4 حسن و قاسم و برخى نیز عبیداللّه و محمد را فرزندان او بر شمردهاند.5 پس از شهادت حضرت عباس(ع) و فرزندان او در کربلا، لبابه به عقد زید بن الحسن(ع) فرزند امام مجتبى(ع) در آمد6 و از او صاحب دخترى به نام «نفیسه» گردید.7 برخى دیگر نوشتهاند او از زید، فرزند پسرى به دنیا آورد و نام او را «حسن» گذاشت؛ بنابراین حسن پسر حضرت عباس(ع) نبوده بلکه نوهی حضرت است که از روى اشتباه در ردیف فرزندان او ذکر شده است.8
شهادت فرزندان
برخى منابع، از شهادت فرزندان حضرت در کربلا سخن به میان آوردهاند اما در نام آنها گوناگونى وجود دارد. نوشتهاند هنگامى که حضرت عباس(ع) از روى اسب خود بر زمین افتاد و در درگیرى با دشمنان به شهادت رسید، امام حسین(ع) خود را به او رسانید و وقتى که حالت او را مشاهده نمود، فریاد برآورد: «وَا غَوْثَاه، بِکَ یَااللّه، وَ اقِلَّةَ نَاصِرَاه؛ فریاد [از بى کسى] به تو پناه مىبرم اى خدا! واى از کمى یاران!» در این لحظه، محمد و قاسم صداى امام را شنیدند، نزد ایشان رفته و در پاسخ امام فریاد زدند: «لَبَّیْکَ یَا مَولانَا، نَحنُ بَینَ یَدَیکَ؛ در خدمت توایم اى سرور ما». امام حسین(ع) رو به آنان کرد و فرمود:
«بِشَهَادَه اَبِیکُمَا الکِفَایَه؛ شهادت پدرتان بس است» اما آنان امتناع ورزیده و گفتند: «نه به خدا اى عمو!» سپس از امام اجازه گرفته و به میدان نبرد شتافتند و پس از پیکار با دشمن ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسید.9 علامه «سید محسن امین»، تراجمنویس مشهور، عبداللّه بن عباس(ع) را نیز در شمار شهیدان کربلا ذکر مىنماید.10
اما بنا به گزارش برخى دیگر از تاریخنگاران، تنها محمد در کربلا به شهادت رسیده است. در این زمینه نوشتهاند در کربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس(ع) با او حضور داشتند11 که در بین آنها، حضرت عباس(ع)، محمد را از همه بیشتر دوست مىداشت و او را از خود جدا نمىکرد. او نوجوانى پارسا و خداترس بود و در میان ابروانش اثر سجده دیده مىشد. وقتى حضرت عباس(ع) برادر بزرگوار خویش امام حسین(ع) را بىیاور دید، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشیر به کمر او بست. سپس دست او را گرفته و نزد امام خویش رفت و خود از امام اجازهی پیکار او را گرفت. محمد دست امام را بوسید و پس از خداحافظى با زنان خیمه، به میدان رفته، مبارز طلبید و پس از ساعتى نبرد به شهادت رسید.12
اعقاب حضرت عباس(ع)
آن چه همگى تاریخنگاران بدان تصریح کرده و اتفاق نظر دارند، این است که نسل حضرت عباس(ع) از طریق فرزند او عبیدالله گسترش یافته است. او هنگام حرکت امام حسین(ع) از مدینه به سوى کربلا کودک بود ولى بعدها مردى دانشمند و فرزانه در دین و از فرهیختگان دورهی خود گردید.13 او با سه زن از زنان پاکدامن و فهیم مدینه به نامهاى «رقیه» دختر امام مجتبى(ع)، دختر معبد «عبداللّه بن عباس» و دختر «مسوّر بن مخزمهی زبیرى» ازدواج نمود 14 و صاحب دو فرزند به نام «عبداللّه» و «حسن» شد.15 نسل او نیز از طریق حسن گسترش یافت،16 از این رو باید حسن بن عبیداللّه بن عباس(ع) را سرشاخهی اصلى نوادگان حضرت عباس(ع) برشمرد. از این رو به معرفى و بررسى زندگانى نوادگان حضرت عباس(ع) از نسل حسن بن عبیداللّه بن عباس(ع) مىپردازیم.
فرزندان حسن بن عبیداللّه بن عباس(ع)
حسن بن عبیداللّه 67 سال عمر نمود17 و صاحب پنج فرزند به نامهاى عباس، عبیداللّه، فضل، حمزه و ابراهیم گردید.18 شاید این تیره از نسل حضرت عباس(ع)، بلندآوازهترین طایفه از تبار آن حضرت باشد که به شرح کوتاهى از سرگذشت آنان پرداخته مىشود.
1. عباس بن الحسن
فردى شجاع و صریح بود به گونهاى که نوشتهاند کسى از بنى هاشم در جرأت و صراحت لهجه مانند او وجود نداشت. وى در ایام خلافت هارون الرشید به بغداد آمد. هارون الرشید بهدلیل فضل، ادب، شجاعت و بىپردگى او همواره او را به کنیه مىخواند.19
او به اندازهاى شیوا شعر مىسرود که او را برترین شاعر از فرزندان امام على(ع) مىدانستند. او ده فرزند داشت20 که از جملهی آنان عبداللّه بن العباس است. مأمون پس از درگذشت او گفت: «بعد از تو اى فرزند عباس، همهی مردم مساوى شدند (تو با دیگران تفاوت داشتى)». مأمون جنازهی او را پیاده تشییع کرد و شیخ بن شیخ خواندش. محمد بن حمزه از دیگر نوادگان اوست که به جوانمردى و بخشش، مشهور بود و به نزدیکان خود بسیار رسیدگى مینمود. نیکى او شامل حال همه مىشد و بخششى گسترده داشت. او در طبریهی اردن اموال و اراضی بسیار زیادى داشت. «طغج بن جفّ» فرغانى بر او حسادت کرد و سپاهى براى چپاول اموال او فرستاد. وى در نتیجهی این درگیرى در باغ خود در سال 287 هجرى به قتل رسید و شاعران در سوگ او قصیدهها گفتند. از این رو به فرزندان و نوادگان او بنو الشهید گفته مىشود.21
2. عبیداللّه بن الحسن
دربارهاش گفتهاند مردى بهسان او پرهیبت و شکوه دیده نشده بود. وى امارت حرمین شریفین مکه و مدینه را بر عهده داشت و امر قضاوت در این دو شهر نیز بر عهدهی او بود. مأمون او را در سال 204 هجرى به سرپرستى امور حجاج بیتالله الحرام منصوب کرد و در دوران مأمون نیز از دنیا رفت.22 به بازماندگان و نوادگان او که در سرزمین دمیاط بودند، بنىهارون و به دستهاى از آنان که در فساى امروزى بودند بنىهدهد مىگفتند. گروهى از احفاد و دودمان او نیز در یمن سکنى گزیدند. عبیدالله بن الحسن داراى 11 فرزند شد. از جمله-ی آنان «قاسم بن عبیدالله» بود که پست جد خویش، امارت و قضاوت در حرمین شریفین را عهدهدار گردید. او از نزدیکان امام حسن عسکرى(ع) هم بود.23
3. ابراهیم بن الحسن
معروف به «جردقه» و در شمار پارسایان و ادیبان زمان خود بود. وى صاحب نوزده فرزند گردید و در سال 264 هجرى درگذشت.24 از فرزندان او «على بن ابراهیم جردقه» فردى سخاوتمند و والا مقام بوده است. نوهی او عبداللّه بن على به بغداد آمد و از آن جا به مصر رفت و در آن جا به بیان حدیث پرداخت و کتابى به نام جعفریه نگاشت که حاوى مطالب عالى در فقه شیعه بود. او در رجب سال 312 هجرى وفات یافت.25
4. فضل بن الحسن
او مردى دانشمند، سخنور، شجاع و مورد بزرگداشت خلفاى وقت خود و معروف به ابن الهاشمیه بود. از او سه فرزند به نامهاى، جعفر، عباسالاکبر و محمد به جاى ماند که آنان نیز داراى جایگاهى ویژه نزد مردم و فرزندانى بزرگوار چون خود بودند. از جملهی آنان «فضل بن محمد» است که مردى سخندان و شاعر بود که بازماندگان او در قم و طبرستان پراکنده هستند. او اشعار زیادى در مدح دلاورى جد خود حضرت عباس(ع) در کربلا سروده است.26
5. حمزه بن الحسن
او بسیار شبیه به امام على(ع) بود و در روزگار مأمون عباسى مىزیست. از آن جا که عباسیان خود را از نوادگان حضرت عباس(ع) مىدانستند،27 این موضوع را در بسیارى مواقع، دستاویزى براى توجیه اعمال قرار مىدادند. مأمون بدین منظور نامهاى با دستخط خود براى حمزه نوشت و در ضمن آن بیان داشت: «به حمزه بن الحسن هزار درهم به جهت شباهت وافرش به امیر المؤمنین على(ع) بخشیده شود» او با زینب از نوادگان عبداللّه جعفر ازدواج نمود. مردم او را زینبى مىخواندند زیرا او با زینب(ع) دختر امیر المؤمنین(ع) نسبت داشت.
از نوادگان حمزه بن الحسن مىتوان شاعرى بلند آوازه به نام «محمد بن على» را نام برد که در بصره مىزیست و احادیثى را هم از امام هشتم(ع) و برخى دیگر از امامان روایت کرده است. او در سال 286 هجرى درگذشته است. از جمله بستگان حمزه بن الحسن، مىتوان به برادر زادهاش که همنام اوست، اشاره کرد. هم اکنون مقبرهی او در شهر حله داراى گنبد و بارگاه باشکوهى است.
نوشتهاند مادر امام زمان(عج) مدتى در خانه-ی او مهمان بوده است. او را نیز از راویان احادیث آل محمد(ص) و فردى درستکار و محترم و مورد اطمینان ذکر کردهاند.28
از فرزندان او قاسم بن حمزه است که از دانشمندان و فقیهان زمان خود بوده است. او مردى زیباروى و ثروتمندى بخشنده در یمن بوده که ثروت او به صد هزار دینار مىرسیده است.29
دیگر نوادگان حضرت عباس(ع)
حمزه بن قاسم
او از جمله نوادگان حضرت عباس(ع) است که از مشایخ بزرگ و علماى بهنام شیعه در دورهی خود بهشمار میآمده است. حضرت عباس(ع) نیاى پنجم اوست و نسب کامل او عبارت است از: ابویعلى حمزه بن قاسم بن على بن حمزه بن الحسن بن عبیداللّه بن عباس(ع).
دربارهی او نگاشتهاند ابویعلى از دانشمندان شیعه و بهنام و برخاسته از خاندان وحى و درختى تناور در بوستان دانشمندان شیعى است. وى از راویان احادیث اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده و دانشمندان بسیارى شاگردى او را به جاى آوردهاند و وى را فردى مورد اعتماد و بلندمرتبه در نقل روایات معصومین(ع) ذکر کردهاند.30
از او کتابهاى زیادى بر جاى مانده است که عبارت است از: «التوحید»، «الزیارات»، «المناسک»، «ردّ محمد بن جعفر اسدى» و... . او در دستنوشتههاى خود احادیث بسیارى را از امام صادق(ع) نقل نموده است.31 او در قرن چهارم هجرى مىزیسته و مرقد شریف او در جنوب شهر حله، بین رود دجله و فرات و در دهکدهاى به نام قریهی حمزه قرار دارد. تا سالها در مورد محل دفن او اختلاف بوده و مردم مىپنداشتند مرقد او متعلق به «حمزه بن موسى کاظم(ع)» است و با این پندار او را زیارت مىکردهاند اما داستان جالبى سبب برطرف شدن این پندار مىشود.32
مىگویند عالمى ربانى و فقیه به نام «سید مهدى قزوینى» جهت تبلیغ معارف دینى به حله رفت. او گهگاه از کنار مرقد ابویعلى حمزه بن قاسم مىگذشت اما به زیارت مرقد او نمىرفت. این موضوع موجب کمرغبتى مردم آن منطقه نسبت به زیارت آن مرقد شریف گردید. روزى از او خواستند به زیارت مرقد برود. او در پاسخ گفت به زیارت کسى که نمىشناسد نمىرود.
روز بعد او به دهکدهی مذکور رفت و در اواخر شب براى خواندن نماز شب برخاست. نزدیکىهاى طلوع آفتاب، سیدى از اهل همان روستا که مورد اعتماد آن عالم ربانى بود، نزد وى رفت و از او دلیل زیارت نکردن او را پرسید ولى همان پاسخ پیشین را شنید.
آن سید علوى گفت: «چه بسیار امور مشهورى هستند که اصلى ندارند. این مرقد متعلق به حمزه بن موسى کاظم(ع) نیست که به اشتباه این گونه مىپندارند بلکه این مرقد متعلق به ابویعلى حمزه بن قاسم از نوادگان حضرت عباس(ع) است که از علما اجازهی حدیث داشته و دانشمندان رجال او را بر وثاقت و پارسایى ستودهاند». سید مهدى قزوینى گمان کرد که او این سخن را از علما شنیده چون گمان نمیرفت که از کتابهاى رجالى و روایى چیزى بداند. از این رو به آن سید علوى چندان توجهى نکرد.
سید علوى خارج شد و سید مهدى قزوینى در سجادهی خود به تعقیبات نماز مشغول گردید تا آفتاب دمید. سپس به کتابهاى رجالى که در دسترس داشت مراجعه کرد و دید گفتهی آن سید علوى درست است. فردا در بین جمعیت همان سید علوى را یافت. نزد او رفت و پرسید مطلبى را که شب، پیش از سحر به او گفته از کجا به دست آورده است. سید علوى انکار کرد که سحر پیش او بوده و سوگند خورد که شب گذشته اصلاً در روستا نبوده و بیرون از روستا به سر مىبرده است و حتى ادعا کرد اصلاً سید مهدى قزوینى را نمىشناسد.
سید مهدى بىدرنگ سوار مرکب خود شد و عازم زیارت مرقد ابویعلى گردید و به مردم گفت: «اکنون بر من واجب شد که به زیارت او بشتابم زیرا شک ندارم آن سید علوى که دیشب دیدم امام زمان(عج) بوده است». از آن پس مرقد او رونق بیشترى گرفت و مردم توجه بیشترى به زیارت او نشان دادند. سید مهدى قزوینى بعدها در کتاب «فُلک النجاه» خود تصریح نمود که مرقد مذکور متعلق به ابویعلى حمزه بن قاسم از نوادگان حضرت عباس(ع) است.33
پی نوشتها:
1 . نسب قریش، ابو عبدالله المصعب بن عبدالله بن المصعب الزبیرى، دار المعارف للطباعه و النشر، 1953 م، ج 1، ص 79؛ المحبّر، ابو جعفر محمد بن حبیب البغدادى، بیروت، منشورات دار الآفاق الجدیده، بىتا، ج 441.
2. عبدالرزاق المقرم، العباس(ع)، نجف، مطبعه الحیدریه، بى تا، ص 195.
3. همان.
4. السید عبد المجید الحائرى، ذخیره الدارین، نجف، مطبعه المرتضویه، 1345 ه .ق، ج 1، ص 145؛ وسیلة الدارین، ص 278.
5 . بطل العلقمى، ج 3، ص 429.
6 . سید محسن امین العاملى، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ه.ق، ج 1، ص 610.
7 . نسب قریش، ج 1، ص 32؛ العباس(ع)، ص 198.
8 . محمد تقى سپهر، ناسخ التواریخ، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1368 ه.ش، ج 1، ص 279.
9 . بطل العلقمى، ج 3، ص 433.
10 . اعیان الشیعه، ج 1، ص 610 .
11 . محمد باقر المجلسى، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403 ه.ق، ج 45، ص 62؛ ابو جعفر محمد بن على ابن شهر آشوب السروى المازندرانى، مناقب آل ابى طالب، قم، مطبعه العلمیه، بى تا، ج 4، ص 12.
12 . صدرالدین واعظ القزوینى، ریاض القدس المسمى به حدائق الانس، تهران، کتاب فروشى اسلامیه، بىتا، ج 2، ص 63؛ رضى ابن نبى، تظلم الزهراءعلیهاالسلام، قم، منشورات الشریف الرضى، 1360 ه.ش، ص 240.
13 . ابو الحسن على بن الحسین المسعودى، التنبیه و الأشراف، لیدن، مطبعه بریل، 1893 م، ص 299؛ ابو محمد على بن احمد بن سعید بن الحزم الأندلسى، المجهره أنساب العرب، مصر، دار المعارف، چاپ سوم، 1391 ه.ق، ج 1، ص 67؛ البیهقى، ابوالحسن على بن ابى القاسم بن زید، لباب الأنساب، قم، مکتبة السید المرعشى النجفى، چاپ اول، 1410 ه.ق، ج 1، ص 357.
14 . ابن العلوى العمرى، نجم الدین ابوالحسن على بن محمد، المجدى فى أنساب الطالبیین، قم، مطبعه سید الشهداء، مکتبه آیه اللّه العظمى النجفى، چاپ اول، 1409 ه.ق، ص 231؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 358.
15 . محمد تقى بحر العلوم، مقتل الحسین(ع)، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، 1405 ه’.ق، ص 315؛ العباس(ع)، ص 197؛ ابو نصر سهل بن عبدالله بن داود البخارى، سرّ السلسله العلویه، نجف، مطبعه الحیدریه، 1381 ه’.ق، ص 89 .
16 . المجدى، ص 231؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 358.
17 . المجدى، ص 233.
18 . سرّ السلسله، ص 90 ؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 357؛ جمال الدین احمد بن على بن عنبه الحسنى، الفصول الفخریه، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1363 ه.ش، ص 201؛ سراج الأنساب، احمد بن محمد بن عبد الرحمن کیاء، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، چاپ اول، 1409 ه.ق، ص 175.
19 . ابو بکر احمد بن على الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، مصر، مکتبه الخابخى، 1348 ه.ق، ج 12، صص 126 - 127؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 413.
20 . تاریخ بغداد، ج 12، ص 126؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 413.
21 . هشام ابن محمد ابن السلب الکلبى، جمهره النسب، بیروت، مکتبه النهضه العربیه، چاپ اول، 1407 ه.ق، ج 1، ص 67؛ المجدى، ص 235؛ العباس(ع)، ص 198؛ الفصول الفخریه، ص 202.
22 . العباس(ع)، ص 200؛ الفصول الفخریه، ص 203.
23 . ابو الفتوح بن سلیمان الیمانى، النفحه العنبریه فى أنساب خیر البریه، قم، مکتبه السید المرعشى النجفى، چاپ اول، 1419 ه.ق، ص 134؛ عبد اللّه بن محمد بن عبداللّه الرفاعى المخزومى، صحاح الأخبار فى نسب الساده الفاطمیه الأخیار، بمبئى، مطبعه نخبه الأخبار، بى تا، ص 10.
24. الفخر الرازى، الشجره المبارکه، قم، مکتبه السید المرعشى النجفى، چاپ دوم، 1419 ه.ق، ص 199؛ محمد بن على بن طباطبا، الأصیلى فى أنساب الطالبیین، قم، مکتبه السید المرعشى النجفى، چاپ اول، 1418 ه.ق، ص 328.
25 . العباس(ع)، ص 197.
26 . همان؛ سر السلسله، ص 90.
27 . الأصیلى، ص 328؛ الفصول الفخریه، ص 202.
28 . العباس(ع)، ص 197.
29 . سرّ السلسله، ص90 - 91.
30. العباس(ع)، ص 201. ابو العباس احمد بن على النجاشى، رجال النجاشى، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1408 ه.ق، ص 334.
31 . همان؛ قاموس الرجال، الشیخ محمد تقى التسترى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 ه.ق، ج 4، ص 46.
32 . قاموس الرجال، ج 4، ص 46؛ رجال النجاشى، ص 334.