نگاهی نو به زندگی و شخصیت فاطمهی زهرا (س)
نامها
برخى از آنها به ترتیب حروف الفبا چنین است:
انسیّه: زنى که به ویژگىهاى خوب انسانى آراسته شده است.
بتول: پاک و دور از هر گونه آلودگى.
تقیّه: پاک و بىگناه.
حبیبه: دوست و رفیق، دوستداشتنى.
حرّه: آزاده؛ زنى که اسیر شهوتها نیست.
حوراء: 1. فرشته، زنِ آراسته به ویژگىهاى فرشتگان. 2. زن یا دخترى که چشمانى سیاه و گرد و پلکهاى باریک داشته باشد. 3. یا این که داراى چشمانى کاملاً سپید یا [مردمک آن] کاملاً سیاه باشد. 4. یا داراى اندامى به تمام معنا سپید باشد. 5 . یا چشمانى مشکى همچون چشمان آهو داشته باشد.1
حوریه: زن بهشتى؛ فرشته خصال.
راضیه: زنى که به آن چه خداوند برایش نوشته، خرسند است.
راکعه: اهل رکوع و فروتنى در برابر خداوند.
رشیده: فهمیده و اندیشمند.
رضیّه: زنى که به مقامِ خرسندى از خداوند رسیده است.
ریحانه: گل خوشبوى؛ لطیف و مهربان (تعبیر لطیفى از زن).
زکیّه: پاک و پارسا.
زهراء: درخشنده و تابان.
زهره: درخشان و نورانى.
ساجده: بانویى که در پیشگاه خداوند سجده کند.
سعیده: خوشبخت.
سیّده: سَرور و خانم.
شهیده: بانویى که در راه خدا جانش را فدا نماید.
صابره: شکیبا و بردبار.
صادقه: راستگو و درست کردار.
صدوقه: راستگو با کردارى درست.
صدّیقه: زنى که در راستگویى شهره و در عمل نیز درست کردار باشد.
طاهره: بانوى پاکدامن و دور از بدى.
طیّبه: پاک و پاکیزه.
عارفه: بانویى با شناخت و درکِ کامل.
عالیه: بلند همت و دوراندیش.
عدیله: نظیر و مانند؛ فاطمهی زهرا(ع) را «عدیله مریم» مىنامند، زیرا این دو بانو در پاکى و پاکدامنى ضرب المثل هستند.
عَذراء: پاکدامن.
عزیزه: ارجمند و گرانقدر.
علیمه: دانشمند و آگاه.
فاضله: باارزش و صاحب فضیلت.
فاطمه: بریده شده از آتش، نادانى و هر بدى.
فریده: یگانه؛ دُرّ نفیس.
کریمه: زنى که اهل کَرم، جود و گشادهدستى است.
کوثر: خیر فراوان.
کوکب: درخشنده و درخشان.
مبارکه: بانویى که در او خیر بسیار باشد.
مبشِّره: بشارت دهنده، زن مژدهآور.
محدِّثه: زن حدیث کننده.
محموده: پسندیده، زن مورد پسند خداوند.
مرضیّه: خانمى که خداوند نیز از وى خرسند است.
مطهَّره: زن پاک و دور از زشتى.
معصومه: بانویى که هیچ گاه گناه نمىکند.
ملهمَه: خانمى که خداوند بر دل او الهام مىکند.
ممتَحَنَه: زنى که از آزمونها سرافراز بیرون آمده است.
منصوره: یارى شده.
موفّقَه: بانویى که هماره توفیق خداوند همراه وى باشد.
مهدیّه: خانمى که آفریدگار او را هدایت کرده است.
مؤمنه: بانویى که پروردگار و روز قیامت را باور دارد.
ناعِمه: زن پرطراوت، شاداب.
نقیّه: پاک و بىگناه.
والهه: شیفته و عاشق.
وحیده: یگانه، تنها و بىهمتا.2
برخى گفتند از میان نامها، لقبها و کنیههاى این بانو، تنها «اسامى» وى را باید به عنوان نام بر فرزند نهاد؛ اما برخى از بزرگان، همهی آنها را به سانِ تبلورهاى یک آیینه دانستهاند که مىتوان بر یک دختر نهاد. علّامه «کجورى» در کتاب «خصائص فاطمیه» یکصد و سى و پنج لقب را براى ایشان برمىشمارند.3 روشن است هر کدام از این اسامى و القاب که بیهوده بر ایشان نهاده نشده است، بیانگر بُعدى از ابعاد وجودى آن بزرگوار، و شکوفهاى از درخت شکوفاى انسانیت و کمال اوست.
کودکى
فاطمه، در مکّه چشم به جهان گشود؛ چشماندازش یا آسمان سربى بود و یا زمین سیاه؛ روزگار دشوارى. از زمین کوهستانى و آتش گرفته مکه، گل محبتى نمىرویید و از آسمان، سنگ فتنه مىبارید. تنها فرزند خانواده بود؛ زیرا خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز پیش از آمدنش چشم از جهان فروبسته بودند.
تربیت در دامن وحى و والاترین مربى جهان آفرینش و عنایت خداوندى، از او شخصیتى آفرید با جسمى بهسانِ پولاد آبدیده و روحى به لطافت باران. در روزگار قحطى عاطفه براى دختران، پدر مىگفت: «بهترین فرزندان شما، دختراناند.»4 و «از خوشقدمى زن آن است که نخستین فرزندش دختر باشد!»5 و «کسى که دخترى داشته باشد و او را نیازارد و تحقیر نکند و پسرانش را بر او برترى ندهد، خداوند وارد بهشتش مىکند.»6
این سیرابى از چشمهی محبت، بعدها او را چشمهی محبت ساخت؛ چشمهاى که فرزندان و همسرش دور از جفاى دوران و دشمنِ بیرون از خانه، در هواى صمیمیت داخل خانه تنفس مىکردند.
خُردى جسم، مانع از بزرگى روح او نبود؛ بنابراین همدم و همراز مادرى بود که خود «کاملترین اندیشه»7 و «زیباترین رخسار»8 را داشت.
تندباد مرگ، گُلِ خوشبوى خانه محمد را پرپر کرد و بانویى به سراى جاوید کوچید که پیامبر هماره از وى به نیکى یاد مىکرد و مىفرمود: «پروردگار بهتر از او را به من نداده است.»9
اینک، نوبت او بود تا گُلِ خوشبوى این خانه شود؛ ریحانه النبى(ص). روزگارى اندیشمندى گفته بود: «آن که مىماند با دیدن جاى خالى آن که رفته است دلش بیشتر آتش مىگیرد.» خدیجه رفته و فاطمه مانده بود با زخمزبانها و ریشخندهاى نامردمان در کوچههاى مکه. اینک باید دستهاى کوچک فاطمه، شکمبههاى شتر را از شانههاى پیامبر(ص) پاک کند؛ شانههایى که رنج انسان و تاریخ و انسان تاریخى را بر خود تاب مىآورْد. خود را سپر سنگهایى سازد که به سوى پدر پرتاب مىشد. پاى پدر هنگام فرار از سنگپراکنى مکیان و پناه بردن به کوههاى آفتاب سوخته اطراف شهر، مجروح و خونین مىشد. پدر به خانه پناه مىآورْد؛ اما گاه سنگها به داخل خانه پرواز مىکردند. برخى نوشتهاند «آن گاه که نمىتوانست از پدر در برابر این طوفان محافظت کند، مىگریست.»10
رفتارش با پدر چنان مهربانانه و نوازشگرانه بود که پدر به او نشان «امابیها» داد؛ نشانى که نشانگر نگاه احترامآمیز پدر به او هم بود؛ نشانى که تا فرجام عمر، آن را چونان افتخارى بر سینه داشت.
فاطمه، آرامشبخش و به تعبیر پدر «شادىبخشِ دل»11، «پارهی تن»12، «نور چشم»13، «میوهی دل»14، «قلب»15 و «جان»16 او بود، و در حقیقت، بخشى از بار سنگین رسالت بر شانههاى کوچک - آن هم دخترانه - وى قرار داشت.
با کوچیدن به مدینه، از فشارهاى مکه کاسته شد، اما بحرانهاى دیگر رخ نمود و این تاب آوردن بار رسالت، تا پایان عمر کوتاه اما سبز او تداوم یافت.
رخساره
هنگامى که حسن بن حسن - فرزند امام مجتبى(ع) - براى خواستگارى یکى از دخترعموهایش نزد امام حسین(ع) آمد، حضرت به وى فرمود:
پسرکم! آن دخترعمویى را که بیشتر دوست دارى [با او ازدواج کنى] انتخاب کن!
خواستگار شرمگین شد و خاموش ماند. امام به او فرمود:
[اگر نظر مرا بخواهى] دخترم فاطمه را به تو پیشنهاد مىکنم؛ او به مادرم مانندتر است. پس با او ازدواج کن. مادرم از لحاظ زیبایى، به سان حورالعین بود.17
امسلمه مىگوید: «مانندترین چهره به پیامبر(ص)، فاطمه(ع) بود.»18
و با توجه به این که هیچ کدام از تاریخدانان - حتى مورخان غیر مسلمان - تاکنون نگفتهاند پیامبر زشت بوده و یا دست کم زیبا نبوده است، مىتوان از این گفته، زیبایى این بانو را از شباهتش به رسولِ زیبارخسار فهمید.
انس نیز مىگوید: از مادرم درباره ویژگىهاى فاطمه پرسیدم. گفت: «گویا ماه شب چهارده بود. یا آفتابى که پشت ابر [گیسوانش] پنهان شده باشد یا از ابر بیرون آمده باشد.»19
نقل کردهاند: چهرهاش چون خورشید مىدرخشید.20
لغتنامه تاج العروس نیز واژهی «زهرا» را چنین معنا مىکند: «زنى که سیماى درخشان، سپیدِ آمیخته با سرخى داشته باشد.»
امام صادق(ع) نیز مىفرماید: «از زیباترینِ مردمان بود؛ تو گویى گونههایش دو گل [سرخ] بودند.»21
گیسوان
موهایش بلند بود و بر شانههایش مىریخت؛ به خاطر همین آنها را مىبافت22 [تا هنگامى که براى خمیر کردن آرد خم مىشد دست و پاگیر نباشند].
گیسوانش مشکى بودند.23
پوست
بسیار بسیار سپید بود.24 برخى از دانشمندان شیعه علت نامگذارى او به «زهرا» را نیز سپیدى پوست وى دانستهاند.25 پوستش سپیدِ آمیخته با سرخى بود.26
انگشتر
درباره جنس انگشتر، عقیق را مىستود و از پدرش نقل مىکرد:
«آن که انگشترش عقیق باشد، هماره نیکى بیند.»27 انگشترى نقرهاى داشت.28
در مورد نقش انگشترش، چهار جمله در روایات نقل شده است:
1. جملهی «نعم القادر اللّه»29. یعنى: چه نیکو آفریدگار توانمندى است اللّه.
2. جملهی «سبحان مَن الجم الجنّ بکلماته»30. یعنى: بىعیب است آن خداوندگارى که با واژگانش جنّیان را مهار کرده است. گفتهاند: نقش انگشتر سلیمان پیامبر نیز همین جمله بوده است.31
3. جملهی «اللّه ولىُّ عصمتى»32. یعنى: یزدان، نگهدار و سرپرست نلغزیدن گفتارى و کردارى و پاکدامنى من است.
4. جملهی «أمِن المتوکّلون»33. یعنى: آنان که - بر خداوند - توکل مىکنند، در اماناند.
شهرهترین نقش انگشتر آن بانو، همین جمله است.34
بهداشت بدن
از زبان پدر بزرگوارش روایت مىکرد: «کسى که با دست چرب بخوابد [و دچار بیمارى شود]، تنها خودش را نکوهش کند.35
پوشاک
الف. جنس
چادرى از پشم شتر داشت.36 حریرى به پیامبر(ص) هدیه داده بودند و او نیز آن را به امام على هدیه داد. امام نیز آن حریر را به همسرش داد و فاطمه از آن براى خود سراندازى تهیه کرد.37
ب. رنگ
در منابع گوناگون تنها آمده است: «لباس رنگى مىپوشید»38؛ اما دربارهی نوع رنگ، به موردى اشاره نشده است.
آراستگى
الف. آرایش
هنگام عروسىاش، پیامبر(ص) از همسرانش خواست تا فاطمه را بیارایند.39 با توجه به سفارشهاى پدرش دربارهی سرمه، به چشمانش سرمه مىکشید.40
ب. خوشبویى
از آن جا که پدرش هماره از عطر و خوشبویى ستایش مىکرد و مىفرمود:
گلاب [زدن] بر آبرو [و محبوبیت آدمى] مىافزاید.41 و بهترین بندگان خدا آنهایى هستند که ... خوشبویند،42 او نیز در نخستین شب ازدواج،43 داخل منزل44 و براى نماز45 از عطر استفاده مىکرد. حتى در فرجامین روز زندگىِ این جهانىاش، به اسماء فرمود: عطر مرا که همیشه خویشتن را با آن عطرآگین مىکنم، بیاور.46
امسلمه، همسر گرامى رسول خدا(ص) مىگوید: روزى از بانو پرسیدم: «عطرى دارى؟»
فرمود: «آرى.» و بىدرنگ شیشه عطرى آورد و اندکى از آن را بر کف دستم ریخت. چنان بوى خوشى از آن برخاست که هرگز چنین بویى به مشامم نرسیده بود.47
خوردن
الف. آداب
مىفرمود: سفره دوازده ویژگى دارد که هر مسلمانى باید آنها را بداند: چهارتاى آنها لازم، چهارتاى آنها مستحب و چهارتاى آنها ادب است.
لازمها: شناخت پروردگار [و روزىدهنده]، خرسندى [از آفریدگار و اعتراض نکردن به او]، نام خداوند را [پیش از غذا] به زبان آوردن و ستایش [او پس از خوردن و سپاس از میزبان در مهمانىها].
پسندیدهها: وضو گرفتن قبل از خوردن غذا، بر ران چپ نشستن، و [اگر با دست غذا مىخورد] با سه انگشت لقمه ساختن.
ادبها: خوردن از آن چه در برابر او بر سفره نهادهاند، کوچک گرفتن لقمه، خوب جویدن آن و کمتر به چهره [و دهان] مردم [و آنها که بر سر سفره نشستهاند] چشم دوختن.48
ب. خوردنىهاى مورد علاقه
درباره خوردنىهاى مورد علاقه یا ستایش بانو، راویان یا دیگر معصومان(ع)، این خوردنىها را نقل کردهاند:
خرما49، سرکه50، زیتون51، شیر52، حریره53، سرشیر54، روغن55، آب خنک56، [مطلق] گوشت57، گوشت بزغاله58، موز59، مویز60، گلابى61، نان شیرى62، کشک63، انگور64، سَخین65 و کاسنى66.
بنا به فرمودهی حضرت امام صادق(ع)، سبزى مورد علاقهی رسول خدا(ص) کاسنى، سبزى مورد علاقهی امام على(ع) ریحان و سبزى مورد علاقه حضرت فاطمهی زهرا(ع)، خُرفه بوده است.
آن حضرت در روایت دیگرى مىفرماید:
بر زمین، سبزىاى شریفتر و سودمندتر از خُرفه نیست و آن، سبزى فاطمه است. خداوند بنىامیه را لعنت کند! آنان بودند که به خاطر کینه با ما و دشمنى با فاطمه، آن را «سبزى نادانان» نامیدند.67
بیدارى
سپیدهدمى فرستادهی خدا از کنارش عبور کرد. بیدارش کرد و فرمود: «دخترکم! برخیز و [تقسیم] روزى خداوندت را بنگر و از بىخبران مباش. همانا پروردگار روزىهاى بندگانش را در میانه بامدادان تا زمانى که آفتاب طلوع مىنماید، تقسیم مىکند.»68
1. لغتنامهی دهخدا، حرف حاء.
2. نامها و لقبهاى فاطمه زهرا(ع) /98-96.
3. فاطمه زهرا این گونه بود /71-68.
4. اصول کافى 48/5؛ دعائم الاسلام 345/1؛ محاسن 631/2 .
5. بحار الانوار 110/61؛ سنن ابنماجه 773/2؛ محاسن 635/2؛ من لا یحضره الفقیه 290/2.
6. بحار الانوار 321/90؛ مستدرک الوسائل 27/13.
7. شجرهی طوبى 232/2.
8. همان.
9. شرح الاخبار 21/3؛ مجمع الزوائد 224/9؛ المعجم الکبیر 11/23.
10. فاطمه، برترین بانوى اسلام /90.
11. فاطمه بهجه قلبى.
شرح احقاق الحق 472/7؛ الصراط المستقیم 32/2؛ الطرائف، سید بن طاووس /118.
12. فاطمة بضعه منّى.
بحار الانوار 80/43؛ کتاب الاربعین (الماحوزى) /316؛ کشف الغمه 94/2 و 95.
13. هى نور عینى.
14. فاطمه ثمره فؤادى.
15. و هى قلبى.
بحار الانوار 80/43؛ کتاب الاربعین (الماحوزى) /316؛ کشف الغمه 94/2 و 95.
16. فاطمة روحى الّتى بین جنبىّ.
همانها.
17. روى أنّ الحسن بن الحسن خطب إلى عمّه الحسینعلیه السلام إحدى إبنته. فقال له الحسینعلیه السلام : اختر یا بنىّ أحبّهما إلیک. فاستحیى الحسن و لم یحر جواباً. فقال له الحسینعلیه السلام : فإنّى قد اخترت لک ابتنى فاطمةعلیها السلام ، فهى أکثرهما شبهاً بفاطمة أمّىعلیها السلام ، بنت رسول اللّهصلى الله علیه وآله . فزوّجها منه، و کانت تشبه بالحور العین لحسنها و جمالها.
الارشاد (مفید) 25/2؛ بحار الانوار 167/44؛ الدر النظیم /519؛ العدد القویه /355؛ کشف الغمه 202/2؛ معجم رجال الحدیث 290/5؛ مقاتل الطالبیین /122.
18. بحار الانوار 55/43؛ کشف الغمه 471/1.
19. قال انس بن مالک: سألت أمّى عن صفة فاطمة؛ فقالت: کانت کأنّها القمر لیلة البدر؛ أو الشمس کفرت غماماً أو خرجت من السحاب.
اعیان الشیعه 307/1؛ بحار الانوار 6/43؛ شرح احقاق الحق 17/19؛ مجمع النورین /20؛ مناقب ابنشهرآشوب 132/3.
20. و رُوىَ أنّها کانت مشرقه الرباعیه.
همانها.
21. عن زید بن الحسن، قال سمعت اباعبداللّهعلیه السلام یقول: و کانت فاطمة ... من أحسن الناس وجهاً؛ کأنّ وجنتیها وردتان.
اصول کافى 165/8؛ بحار الانوار 131/41؛ مجموعة ورّام 148/2.
22. عطاء عن ابىارباح قال: کانت فاطمة بنت رسول اللّه تعجن و انّ قصبتها تضرب الى الجفنه.
بحار الانوار 6/43؛ مناقب (ابنشهرآشوب) 356/3.
23. و کانت شعرها اسود.
بحار الانوار 6/43؛ دلائل الامامة /151؛ مناقب (ابنشهرآشوب) 132/3.
24. و کانت بیضاء بضّه.
اعیان الشیعه 307/1؛ بحار الانوار 6/43؛ شرح احقاق الحق 17/19؛ مجمع النورین /20؛ مناقب ابنشهرآشوب 132/3.
25. لقّبوها بالزهراء، لأنّها کانت بیضاء اللّون.
شرح احقاق الحق 258/33.
26. کانت بشرتها بیضاء مع حمره.
بحار الانوار 6/43؛ دلائل الامامه /151؛ مناقب (ابنشهرآشوب) 132/3؛ نظم درر السمطین /180.
27. مَن تَختّم بالعقیق، لم یزل یرى خیراً.
الامالى (طوسى) /311؛ تذکره الموضوعات /158؛ کتاب المجروحین 153/3؛ المعجم الاوسط 39/1؛ الموضوعات 57/3؛ میزان الاعتدال 499/4؛ وسایل الشیعه (چ آل البیت) 88/5 .
28. ششصد پرسش و پاسخ ... /145.
29. اللمعه البیضاء /284.
30. همان.
31. همان.
32. همان.
33. اعیان الشیعه 307/1؛ بحار الانوار 9/43؛ مستدرک سفینه البحار 20/3.
34. ششصد پرسش و پاسخ ... /149.
35. عن فاطمه بنت رسول اللّهصلى الله علیه وآله قالت: قال رسول اللّهصلى الله علیه وآله : لا یَلومنَّ الّا نفسه من بات و فى یده غَمرٌ.
کشف الغمه 176/2 و 204.
36. فى التفسیر الثعلبى عن جعفر بن محمدعلیه السلام . تفسیر القشیرى عن جابر الانصارى: إنّه رأى فاطمه و علیها کساء من أجلّة الإبل.
بحار الانوار 86/43؛ تفسیر نور الثقلین 594/5؛ کتاب التمحیص /6؛ مناقب (ابنشهرآشوب) 120/3؛ منهاج الصالحین 281/1.
37. روى عن علىعلیه السلام أنّه قال: أنّه أهدى الى رسول اللّهصلى الله علیه وآله حلّه استبرق؛ فقال: اجعلها خُمَراً بین الفواطم. فشققتُها أربعه أخمره؛ خماراً لفاطمه بنت رسول اللّهصلى الله علیه وآله .
الاصابه 270/8.
38. عن جعفر بن محمد عن أبیهعلیه السلام قال: ... قال [جابر بن عبداللّه الانصارى] ... لبست ثیاباً صبیغاً.
الامالى (طوسى) /402-401؛ بحار الانوار 382/21؛ الدرر /265؛ سبل الهدى و الرشاد 95/11؛ نصب الرایه 130/3؛ النص و الاجتهاد /207.
39. کان النبىصلى الله علیه وآله أمر نساؤه أن یُزیّنَها و یُصلِحنَ مِن شأنِها فى حجرة أمّ سلمه.
بحار الانوار 114/43؛ مجمع النورین /60؛ مناقب (ابنشهرآشوب) 129/3.
40. عن جعفر بن محمد، عن أبیهعلیه السلام قال: ... و اکتحلتْ ... .
بحار الانوار 383/21؛ الدرر /265؛ سبل الهدى و الرشاد 95/11؛ نصب الرایه 130/3؛ النص و الاجتهاد /207.
41. بحار الانوار 144/76.
42. سنن کبرى (بیهقى) 20/6؛ مجمع الزوائد 140/4؛ مسند احمد 269/6؛ معجم الصغیر 99/2.
43. بحار الانوار 114/43؛ مجمع النورین /60؛ مناقب (ابنشهرآشوب) 129/3.
44. ششصد پرسش و پاسخ ... /246.
45. همان.
46. هاتى طیبى، الّذى اتطیَّبُ به.
الاسرار الفاطمیه علیها السلام /355؛ بحار الانوار 186/43؛ کشف الغمه 122/2؛ اللمعه البیضاء /880 .
47. الامالى (طوسى) /41؛ بحار الانوار 95/43؛ بیت الاحزان /50؛ الدر النظیم /407.
48. اقبال الاعمال 237/1؛ الخصال /485؛ الدعوات /137؛ مکارم الاخلاق /141؛ من لا یحضره الفقیه 359/3.
49. روى أنّه دخل النبى یوماً إلى فاطمه علیها السلام ، فهیّأت له طعاماً من تمر و قرص، و سمن. فاجتمعوا على الأکل هو و على و فاطمة و الحسن و الحسینعلیهم السلام . فلمّا أکلوا، سجد رسول اللّهصلى الله علیه وآله و أطال سجوده ... .
بحار الانوار 44/98؛ مستدرک الوسائل 275/10.
قالتعلیها السلام : نعم تحفة المؤمنِ التمرُ.
تاریخ بغداد 284/8؛ الجامع الصغیر /676؛ کنز العمال 339/12.
50. ثم اُتى بالخلّ و الزیت. فقال ]موسى بن جعفرعلیه السلام [ فقال: کلوا بسم اللّه الرحمن الرحیم؛ فانّ هذا طعام کان یعجب فاطمه علیها السلام .
بحار الانوار 118/48؛ جامع احادیث الشیعه 503/23؛ مکارم الاخلاق /144.
51. همانها.
52. قالت زینب بنت امیرالمؤمنین بعد ما رأت زینالعابدین ابن اخیه الحسین فى مقتل الحسین یجود بنفسه: ... حدّثتنى أمّایمن انّ رسول اللّهصلى الله علیه وآله زار منزل فاطمه علیها السلام فى یوم من الایام، فعملت له حریره و اتاه على بطبق فیه تمر. ثم قالت أمّایمن: فاتیتُهم بعسٍّ فیه لبن و زبدٌ. فأکل رسول اللّهصلى الله علیه وآله و فاطمه و الحسن و الحسینعلیهما السلام من تلک الحریره و شرب رسول اللّهصلى الله علیه وآله و شربوا من ذلک اللبن. ثم أکل و أکلوا من ذلک التمر و الزبد. ثم غسّل رسول اللّه یده و على یصبّ علیه الماء.
بحار الانوار 58/28؛ جامع احادیث الشیعه 439/12.
53. همان.
54. همان.
55. منابع پىنوشت شماره 49.
56. روى الطبرانى و ابنحبّان فى صحیحه: انّ النبى خرج ... الى دار ابىایّوب الانصارى ... فأخذ رسول اللّهصلى الله علیه وآله شیئاً من لحم الجَدْى. فوضعه فى رغیف و قالصلى الله علیه وآله : یا ایوب، ابلغ هذا فاطمةَ فانّها لم تُصِبْ مثل هذا منذ أیام. فذهب به ابوایوب و الى فاطمه فلمّا أکلوا و شبعوا، فقال النبىصلى الله علیه وآله : خبزٌ و لحمٌ و بسرٌ و رطب ... .
شرح احقاق الحق 263/10.
57. همان.
58. همان.
59. ... ثم فتح السلّه فاذا فیها کعک و موز و زبیب. فقال: هذا هدیه جبرئیل ثم اقلب من یده سفرجله فشقّها نصفین ... .
زندگانى حضرت زهراعلیها السلام (مترجم: علىآبادى) /428.
60. همان.
61. همان.
62. عن امیرالمؤمنینعلیه السلام قال: انّ فاطمه بنت محمد وجدت علّةً. فجاءها رسول اللّه عائداً. فجلس عندها و سألها عن حالها فقالت: انّى اشتهى طعاماً طیباً. فقام النبىصلى الله علیه وآله الى طاق فى البیت. فجاء بطبق فیه زبیب و کعک و اُقْطٌ و قِطْفُ عنبٍ. فوضعه بین یدى فاطمه علیها السلام ... .
زندگانى حضرت زهراعلیها السلام (مترجم: علىآبادى) /375.
63. همان.
64. همان.
65. عن امّسلمه قالت: جاءت فاطمة بنت النبىصلى الله علیه وآله الى رسول اللّه متورّکه الحسن و الحسینعلیهما السلام فى یدها برمه للحسن فیها سخین حتى اتت بها النبى فلما وضعتها قدّامه قالصلى الله علیه وآله : أین ابوحسن؟ قالت: فى البیت. فدعاه فجلس النبىصلى الله علیه وآله و على و فاطمة و الحسن و الحسینعلیهم السلام یأکلون ... .
تاریخ مدینه دمشق 368/42؛ مجمع الزوائد 166/9؛ مسند ابىیعلى 383/12.
66. عن المحاسن، عن بعض اصحابنا رفعه، قال: قال ابوعبداللّهعلیه السلام : لیس على وجه الارض بقله أشرف و لا أنفع من الفرفخ و هى بقلة فاطمه علیها السلام ثم قال: لعن اللّه بنىامیه هم سمّوها بقلة الحمقاء بغضاً لنا و عداوه لفاطمه علیها السلام .
اصول کافى 367/6؛ بحار الانوار 89/43؛ المحاسن 517/2؛ وسایل الشیعه (چ آل البیت) 194/25.
67. روى السیوطى فى «مسند فاطمه» عن فاطمه بنت رسول اللّهصلى الله علیه وآله قالت: مرّ بى أبى رسول اللّهصلى الله علیه وآله و أنا مضطجعه متصبّحه. فحرّکنى برجله و قال: یا بنیّه! قومى فاشهدى رزق ربّک، و لا تکونى من الغافلین؛ فانّ اللّه یقسّم أرزاق الناس ما بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس.
تحفه الاحوذى 339/4؛ شرح احقاق الحق 502/25؛ کنز العمال 525/15 .
68. قرآن کریم، سوره شورى، آیات 23 و 24، ترجمه ناصر مکارم شیرازى. تمامى ترجمههاى آیات در این کتاب، از ایشان است.