تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,124 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,044 |
حساسیتهای بهاری را جدی نگیرید | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1393، شماره 267، خرداد 1393 | ||
نویسنده | ||
مریم بصیری | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عنوان فیلم: طبقهی حساس فیلمنامهنویس: پیمان قاسمخانی فیلمساز: کمال تبریزی نقشآفرینان: رضا عطاران، پانتهآ بهرام، بهاره رهنما، آزاده صمدی، پیمان قاسمخانی، هوتن شکیبا، سوگل قلاتیان و... * «طبقهی حساس» داستان مردی است که همسرش فروغ از دنیا رفته است. کمالی، قبری دوطبقه میخرد؛ فروغ را در طبقهی پایین قبر به خاک میسپارد و طبقهی بالای آن را برای خودش نگه میدارد. فروشندهی کلاهبردار قبر، طبقهی بالای قبر زن را دوباره به فرد دیگری میفروشد. مردی به نام محتشم در طبقهی بالای قبر فروغ دفن میشود و همین امر موجب بیدار شدن حس ناموسپرستی قهرمان فیلم میشود. «طبقهی حساس» کمدی موقعیتی است که در لایههای درونی خود، رویکردی نقادانه به مسائل خانوادگی و اجتماعی و حتی اقتصادی و سیاسی روز کشور دارد. بدنهی طنز فیلم، در میان دو تراژدی مرگ و گورستان، شروع و پایان فیلم احاطه شده است. جدای از کنایه و شوخیهای جنسی فیلم اعم از کلامی و تصویری که گاهی به ابتذال نزدیک میشود، نشان دادن تصاویری خاص از قشر مذهبی، نشانگر دیدگاه خاص فیلمساز به مقولهی طنز است تا با عبور از خطقرمزها فقط مخاطب را بخنداند. کمالی یک حاجی بازاری بیش از حد غیرتی است که بویی از کمال نبرده و با تعصب کورکورانهاش اصلاً توجهی ندارد که بعد از مرگ یکی از زوجین، عقد شرعاً باطل میشود و مسالهی محرم و نامحرم بودن دو جنازه مطرح نیست. درک نکردن سادهترین قوانین و شرایط طبیعی، فرصتطلبی، پنهانکاری، ریاکاری، زد و خورد، چشم داشتن به ناموس دیگران، نادیده گرفتن مسائل حقوقی و دینی و... توسط کمالی، امری نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. فیلمساز نیز توجیه مشخصی دربارهی خاص بودن کمالی ارائه نمیدهد و مخاطب خواهناخواه رفتار نامعقول قهرمان را به تمام افراد مذهبی جامعه تعمیم میدهد. در عصری که غیرت از جنس زنانه و مردانهاش کمرنگ شده، قهرمان فیلم برای زن مُردهاش غیرتی میشود؛ اما از دختران جوانش غافل است که در تمام لحظههای خارج از منزل، موهایشان از جلو و عقب روسریشان بیرون ریخته است. کمالی غیرتش را برای زندهها به باد نسیان میسپارد و مُردهها را مرگکُش میکند. شاید هم ناموس و غیرت فقط خاص همسر است و نه دختر! چراکه یکی از دختران کمالی توسط همسرش مدام بهخاطر بیرون ماندن مویش توبیخ میشود و خود کمالی نسبت به این امر بیتفاوت است. قهرمان نسبت به همسرش آنقدر تعصب شدید دارد که حتی با مأمور برقی که مشغول کار روی دکل کوچه است، گلاویز میشود؛ چراکه در توهمش آن مرد دارد خانهی آنها را دید میزند. همین امر نیز موجب ایجاد سکانسهای اضافی بابابرقی فیلم همراه با جلوههای ویژهی آن میشود و در نهایت به بالا رفتن کمالی از تیر برق و رسیدن به آسمان و دیدن خوش و خرمی فروغ و محتشم در بهشت منجر میشود. کمالی ظاهری مذهبی دارد؛ اما رفتارش کاملاً غیرمذهبی است. او با پولش میخواهد همه را بخرد و برای حل مشکلش به هرکس که میتواند رشوه بدهد. قهرمان به اسم دین، جلوتر از دین حرکت میکند و از حد شرع میگذرد. کمالی نهتنها از مرگ همسرش ناراحت نیست، بلکه در مراسم ترحیم وی مدام با دوستان و همکارانش شوخی میکند و در فکر سفر به چین و خوشگذرانی است. او به فکر طلاق دادن همسر مُردهاش، رشوه دادن به قاضی و تمام کارمندان دستگاه قضایی، پیشنهاد ازدواج دادن به همسر محتشم و چندین کار غیراخلاقی دیگر است. در فلاشبکهای فیلم، کمالی به زنش تحکم میکند، به حرفهایش گوش نمیکند، او را لایق داشتن زندگی بهتری نمیداند و.... در مقابل، فروغ مطیع، صبور، باسلیقه و زحمتکش است، مواظب شوهرش است، خانهداری و آشپزی میکند و توقعی از همسرش ندارد. از دید فیلمساز، فروغ جزو اموال شخصی کمالی است که بعد از مرگش هم حق ندارد از شوهرش دور باشد. حتی در بهشت نیز همان دستکش آشپزخانهای را در دست دارد که مدام در خانهی کمالی در دست داشت. روح فروغ در آن دنیا هم از دست شوهر و امر و نهیهایش، در عذاب است. قهرمان حتی به روح فروغ هم در بهشت نهیب میزند که موهایش را بپوشاند و زن جواب میدهد که حد حجاب در آن دنیا با این دنیا متفاوت است. مخاطب میانگارد مردی که اینهمه غیرتی است، باید از همان ابتدا به فکر خرید مقبرهی خانوادگی میافتاد؛ چراکه فاصلهی قبر کناری با فروغ کمتر از اندازهی فاصلهی او با قبر محتشم بالای سرش است. قهرمان بهظاهر غیرتی، میتواند به دلیل روبهرو بودن همسرش با مُردهی قبر بغلی هم غیرتی شود، که نمیشود؛ و این نکته از موارد ضعف فیلم است که از دید فیلمنامهنویس، نادیده گرفته شده است. در واقع، حتی با وجود واقعی پنداشتن شخصیت کمالی و تعصبش، با احتساب اینکه در قبرستانی که همهی مُردهها در دو طبقه کنار هم دفن میشوند؛ با داشتن فرضیهی فاصلهی کم بین قبرهای کناری و بالایی، بهانهی تصاحب قبر طبقهی بالای فروغ توسط مردی نامحرم، کاملاً بیدلیل است و موقعیتی منطقی برای خلق درام و فیلم نیست. مگر اینکه کمالی بخواهد دورتادور قبر فروغ را بخرد، یا اینکه از اول او را در مقبرهای خانوادگی و دور از بقیهی نامحرمان گورستان دفن کند! قهرمان، تزویر را به حدی میرساند که شعری خاص و بدون مورد اخلاقی برای سنگ قبر گرانیت اصل برزیل همسرش میخواهد، چیزی در شأن سنگ گرانیت گرانقیمت برزیل و نه همسرش! کمالی حتی از درج نام زن نیز روی سنگ قبر طفره میرود و او را با نام خانوادگی و مالکیت خودش دفن میکند. کسیکه با وجود محبت و فداکاری همسرش، واقعاً از ته دل وی را دوست ندارد و تنها از سر غیرت کاذبش نمیگذارد دست شخص دیگری جز خودش به تابوت و جنازه بخورد. کمالی بعد از آنکه متوجه میشود محتشم را در قبر او دفن کردهاند، مُرده را از قبر بیرون میکشد و به حرام بودن نبش قبر و ناآرامی روح همسرش در قبر توجهی ندارد. طنز پا را فراتر از گلیم خودش میگذارد و حتی جنازهی محتشم در سکانسی غیرجذاب و غیرکاربردی از لحاظ پیشبرد داستان فیلم، با کمالی حرف میزند و مخاطب را به تصور مرد نزدیک میکند که محتشم در بهشت نیز نزد فروغ است و با او حرف میزند. علاوه بر این، دیالوگگویی کمالی و محتشم مُرده، منطق روایی فیلم را نیز به چالش میکشد. در نهایت، همهی شوخیهای فیلم، در مسیری قرار میگیرد تا کمالی ناگهان متحول شود و با خوابیدن در قبری که به خودش تعلق داشته است، احساس کند چهقدر دلش برای فروغ تنگ شده است. «طبقهی حساس» به درد مخاطب بیدغدغه و روشنفکری میخورد که با خندیدن بر افراد سنتی و مذهبی و خطقرمزهای واقعی و فرضیشان، آنها را مسخره کند. تنها حُسن فیلم، همان شوخی با موضوع مرگ و گورستان است که میتواند از سوژهای بهظاهر تراژدی، لحظاتی طنز خلق کند؛ هر چند این لحظهها نیز به قیمت تمسخر و زیر سؤال بردن برخی اعتقادهای دینی و فرهنگی، زنده میشود. ارتباط سکانسها با نمایش نوشتههای روی سنگ قبر دیگر مُردگان هم از دیگر نکتههای جذاب فیلم است که با خلاقیت فیلمساز همراه است. گویا فیلمساز در این اندیشه بوده است که به روابط انسانی و خانوادگی شخصیتهایش اشاره داشته باشد و بگوید تازه وقتی کسی میمیرد، بازماندگان دلشان برای او تنگ میشود و قدرش را میدانند و... ؛ اما این پیام اصلی در میان شوخیهای فیلم گم شده است و تسلط فیلمنامهی نه چندان محکم، بیشتر از اندیشهی فیلمساز بر فیلم حاکم شده است. بازیهای همراه با جیغ و فریاد فیلم، گاه بیش از حد آزاردهنده است و در این بین، تنها «رضا عطاران» است که از میان دیگر شخصیتهای فیلم و نه براساس باورپذیری شخصیت کمالی، بازی منطقیتری ارائه میدهد و به همین خاطر، سیمرغ بلورین بهترین بازیگری مرد سیودومین فیلم فجر را بهخاطر بازی در این فیلم از آن خود میکند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 103 |