تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,788 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
خرم از آن نغمه که مردم بسپارند به یاد | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1393، شماره 271، مهر 1393 | ||
نویسنده | ||
نفسیه محمدی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتوگو با وجیهه علیاکبریسامانی، نویسنده در روزگاری که سرانهی مطالعهی ایرانیان آنقدر ناچیز است که به زبان آوردن آن از ارزش کتاب و کتابخوانی میکاهد، گاه در میان قفسهی کتابفروشی چشممان به کتابهایی میخورد که در عین سادگی، توانستهاند نظر بسیاری را به خود جلب کنند؛ اگرچه شاخص شدن کتاب یا نوشتهای دور از ذهن نیست، اینکه یک نویسنده بتواند در اکثر کارهای خود موفقیت کسب کند و خواننده را بهدنبال خود بکشاند، نشان از قلمی توانا و سبکی ویژه دارد؛ پس میتوان گفت در این میان، فقط مخاطبان نیستند که سرانهی مطالعه را تغییر میدهند، بلکه کتابهای جاندار و زیبا که درونمایه و پرداخت قوی دارند، همچنین معرفی کتابهایی اینچنینی به ذوق و شوق مخاطبان برای خواندن اضافه میکند. خانم «وجیهه علیاکبریسامانی» متولد 1355، نویسندهای است که با کارهای خود توانسته این سالها در میان خوانندهها جایگاه خود را پیدا کند. او علاوه بر کتابهایی که برای نوجوانان روانهی بازار کرده، داوری چند جشنواره و کارشناسی بخشهای داستان در سمتهای مختلف را برعهده داشته است. کتابهای خانم «سامانی» نظیر مجموعهداستانهای: «ادبیات معاصر»، «مثل یک رؤیا»، «عطر یاس»، رمان «پلهای شکسته»، داستان بلند «پرستوها» و... آخرین کتابش با عنوان «بادبادکها» توانسته جایگاه خود را در بین مخاطبان پیدا کند. خانم «سامانی» داستان نویسندهشدنش را اینطور تعریف میکند: «از کودکی به نوشتن علاقه داشتم. اولین مشوق من معلم کلاس دوم ابتداییام بود و بعد هم خانواده و دوستانم. شروع کار نوشتنم هم به آن سالها برمیگردد. آثارم در مجلهی کیهان بچهها به چاپ میرسید و بعدها با اطلاعات هفتگی و سروش نوجوان همکاری میکردم. شروع حرفهای داستاننویسی من به سال 78 برمیگردد. اولین کتابم با نام «گزیدهی ادبیات معاصر» که مجموعهداستان کوتاه است، سال 1380 در انتشارات نیستان به چاپ رسید.» * در دنیای شیرین قلم تا به حال چه کارهایی انجام دادهاید؟ علاوه بر داستانها و کتابهایی که نوشتهام، ترجمهی دو داستان کوتاه، در مجموعهداستانی مشترک، به زبانهای سانسکریت سال 88 و زبان روسی سال 89 به چاپ رسیده است. در حال حاضر هم که منتقد و کارشناس ادبی هستم؛ اما مشاغل و مناصبی که در زمینهی نویسندگی تا به حال تجربه کردهام، به مسابقههای داستاننویسی برمیگردد یا همان حول و حوش! مثلاً داور جشنوارهی ادبی یوسف سال 92، داور جشنوارهی ادبی قلم زرین سال 91، و سه دوره داور جشنوارهی سراسری داستان بسیج دانشجویی، کارشناس واحد ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار از سال 90 تا حالا، کارشناس آثار مشاهیر انجمن قلم، کارشناس داستان واحد اقتباس ادبی سیما فیلم، عضو هیأت تحریریهی مجله سروش نوجوان و... بودهام. * در زمانی که داور جشنواره یا مسابقهای هستید، حستان به نوشتههای دیگر نویسندهها چیست؟ بسیار از خواندن داستاهای گوناگون لذت میبرم؛ اما گاهی بعضی از نوشتهها با اینکه رتبه نمیآورند، در ذهنم ماندگار میشوند. در جشنوارهی ادبی یوسف همینطور شد. داستانی را خواندم که بسیار اثرگذار بود؛ اما به علت پرداخت ضعیف رتبه نیاورد. این نوشتهها اثر خود را میگذارند؛ اگرچه کمکی هم از دستمان برنیاید. حیف از استعدادهای اینچنینی که در مسیر خود قرار نمیگیرد! * با توجه به فعالیتهایی که تاکنون انجام دادهاید، به نظر شما سختیهای کار یک نویسنده مربوط به چیست؟ سختی کار نویسندهها، فکر میکنم یکی نداشتن فکر و خیال آسوده و بیدغدغه برای نگارش و خلق یک اثر جدید است که این مسئله از همه چیز مهمتر است؛ چراکه در کنار ذهن آسوده داستان و قصهای جذاب شکل میگیرد. بعد از آن هم، پیداکردن یک ناشر منصف و خوب و حرفهای، سختترین قسمت کار است. * پس با این حساب، باید بپرسیم چه چیزهایی به یک نویسنده دلگرمی و انگیزه میدهد؟ اینکه کاری که برایش آنهمه زحمت کشیدهایم و ساعتها، روزها و ماههای زیادی برای نوشتنش وقت، زمان، انرژی و توان گذاشتهایم؛ توسط یک ناشر خوب چاپ شود، مخاطبانش را پیدا کند، خوانده شود و بازخوردش از سوی خوانندگان عالی باشد. همهی نویسندهها دوست دارند کارشان دیده شود، فروش کند و به دست مخاطب برسد. در این میان، ناشران معروف و حرفهای زیادی هستند که اگر کتابی را چاپ کنند، فروش و چاپهای بعدی و جذب مخاطب کتاب را تضمین میکنند. در این سالها، من هم با ناشران خوب کار کردهام، هم ناشران ضعیف، هم دولتی و هم خصوصی. بعضی از آثارم که اتفاقاً کارهای خوبی هم بودند، به دلیل چاپ توسط ناشر غیرحرفهای، دیگر به چاپهای بعدی نرسیدند و الآن اصلاً در بازار پیدا نمیشوند؛ اما ناشران خوبی هم بودند که کار با آنها، واقعاً خستگی ماهها قلمزدن و شببیداری را از جسم و جان من به در کرد. * نظر خودتان دربارهی کارهایتان چیست؟ هر اثری که از یک نویسنده به چاپ میرسد، در همان برهه از زمان حتماً برایش بهترین و عزیزترین کار است؛ اما با گذشت زمان و پختهشدن فکر و اندیشه و قلم نویسنده، کارهای بهتر و قویتری ارایه میکند که برای خودش نسبت به کارهای قبلی بهتر و بینقصتر است. من هم در جای خود تمام کارهایم را دوست دارم. از سال هشتاد تا به حال، ده کتاب از من چاپ شده است؛ اما اگر بخواهم انتخاب کنم، شاید «بخوان به نام مهر» که زمان نگارشش برایم خیلی خاطرهانگیز بود و کتاب آخرم یعنی «بادبادکها» را بیشتر از بقیه دوست دارم. * با این اوصاف تا به حال، به کاری غیر از فعالیت در حوزهی ادبیات فکر کردهاید؟ واقعاً نمیتوانم به کاری جز نویسندگی فکر کنم. رشتهی تحصیلیام در دبیرستان علوم تجربی بود و رشتهی مامایی دانشگاه سراسری قبول شدم؛ اما بعد از خواندن یک ترم، علیرغم مخالفتهای شدید اطرافیان و خانوادهام انصراف دادم؛ چون واقعاً نمیتوانستم به چیزی جز نوشتن فکر کنم. الآن هم با وجود فراز و نشیبهای زیاد، خستگیها، یأسها و دلسردیها و تلخیهایی که جامعهی هنری با آن دست به گریبان است، باز هم به کار و حرفهام عشق میورزم و نمیدانم اگر نمیتوانستم بنویسیم، چه بر سرم میآمد! * دغدغهی شما بهعنوان یک نویسنده چه مسایلی است و فکر میکنید تفاوت کارهای اول با کارهای جدیدتان چهقدر است؟ بیشتر دغدغههای من مسائل اجتماعی و عاطفی است. موضوعهای روز جامعه و مشکلهایی که نسل جدید با آن دست به گریبان هستند. شاید مسائلی که به آن میپردازم تغییر نکرده باشد و همان دغدغههایی که گفتم باشد؛ اما طبیعتاً و منطقی باید اولین کار من که در سال هشتاد به چاپ رسیده، با آخرین کتابم که سال 93 از زیر چاپ درآمد، به لحاظ تکنیک، قلم و نوع نگاه، تفاوتهای زیادی داشته باشد؛ چه در غیر این صورت من نویسندهای هستم که سیزده سال تمام درجازدهام! * به غیر از نویسندگی به کار خاصی مشغولید؟ از سال 78 و درست بعد از تولد پسرم، تا همین سهسال قبل شاغل بودم و در کنار نوشتن و نقد کتاب، در محیطهای فرهنگی خارج از خانه هم مشغول بودم؛ اما بعد از تولد دخترم، کار بیرون از منزل را به کل تعطیل کردم و عطایش را به لقایش بخشیدم؛ چون در حال حاضر و در وهلهی اول، یک مادرم با دغدغههای خاص و ناتمام، البته شگفتانگیز و زیبای مادرانه! بعد یک نویسندهام که در میان تمام اتفاقهای ریز و درشت زندگی و حتی میان آدمهای پیرامونم، بهدنبال سوژه و داستان جدیدم میگردم. در این میان، وبلاگ کوچکی هم دارم که حرفها و دغدغههای ناگفتهام را در آن با دیگران سهیم میشوم. سه سالی هم میشود که کارشناس واحد ادبیات داستانیام و با بنیاد حفظ آثار همکاری میکنم. * اگر نوشتههای یک نویسنده میراث به جاماندهی او باشد، دوست دارید این میراث دست چه کسانی باشد؟ بهطور حتم به تمام خوانندگان آثارم برسد! اگر که از خواندن آنها لذت برده باشند! * رتبهها و جایزههایی که تا به حال کسب کردهاید چه بوده و چهقدر در ادامهی این راه برای شما مشوق به حساب میآمد؟ کسب رتبهی اول بخش ادبی سیزدهمین جشنوارهی مطبوعات وزارت ارشاد اسلامی در سال 85 ، کسب رتبهی اول جشنوارهی سراسری نماز و نیایش سال 84، برگزیدهی همایش زنان نویسندهی ادبیات ایثار و شهادت نشر شاهد سال 85، برگزیدهی جشنوارهی شهید غنیپور سال 89، برگزیدهی جشنوارهی داستان کوتاه انتشارات علمی و فرهنگی سال 90 و برگزیدهی مسابقهی سراسری دفتر هنر و ادبیات ایثار از رتبههای من بوده است. نمیتوان گفت رتبه برای یک نویسنده محرک اصلی است؛ اما میشود گفت اثر خوبی دارد و در هر صورت، به ادامهی این راه یاری میرساند. * و حرف آخرتان برای مخاطبان؟ زندگی، صحنهی یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بهجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 107 |