تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,194 |
جویبارهاى اشک در صحارى غم | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1387، شماره 4، دی 1387 | ||
نویسنده | ||
زهرا نساجی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اشاره
با بروز نبردهاى لشکر حق و باطل در تاریخ اسلام، انسانهاى با ایمان جان خویش را بر سر عهد و پیمان الهى نهاده و زندگى جاودانه یافتند امّا بازماندگان در غم از دست دادنشان به سوگ نشسته و اشک ماتم میریختند. اشکى که حکایت از علاقه درونى و عاطفه بشرى داشت.
پیامبر خدا(ص) در فقدان فرزندش ابراهیم که از دنیا رفت بسیار متأثر شد و اشک میریخت و مىفرمود :«اى ابراهیم دل مىسوزد و اشک میریزد و ما به خاطر تو محزونیم ولى هرگز چیزى نمىگوئیم که بر خلاف رضاى پروردگار متعال باشد.»() بنابراین گریستن در مصائب چنانچه با جزع و فزع و اعتراض به امر پروردگار همراه نشود نه تنها نکوهیده نیست بلکه امرى پسندیده و مورد قبول عقل است.
عزادارى در سنت و سیره رسول اکرم(ص)
در نبرد احد که هفتاد نفر از سپاهیان اسلام شهید شدند، زنان مدینه در غم شهادت آن مجاهدان جامه سیه به تن کرده و به گریه و زارى پرداختند. ابن اسحاق مىگوید:
روزى رسول خدا(ص) از کنار خانههاى انصار مىگذشت که ناگهان صداى گریه و نال اهل منزل را در سوگ شهیدانشان شنید. در این هنگام اشک حضرت جارى شد و فرمود: «لکن حمزة لابواکى له» ولیکن حمزه
عموى بزرگوار من گریه کن ندارد. با این بیان، حضرت گریه بر شهید را تأئید کرد و هم سوز دل خویش را در شهادت مظلومانه حمزه ابراز داشت و همچنین ریشه فرهنگى گریه بر شهید را از آنجا که وى فردى با ارزش و اشک ریختن بر او احیاء حماسه شهید و ارزشهاى معنوى اوست اعلام داشت. بدنبال این ماجرا، زنان از سخن پیامبر با خبر شدند، تصمیم گرفتند در مجلسى اجتماعى کنند و همگى بر حمزه بگریند، رسول خدا که از عمل آنان مطلع گردید فرمود :«خدا شما را رحمت کند به خانههایتان برگردید بدرستى که شما عزاداران هستید و خودتان را تعزیت دادهاید.»()
فاطمه زهرا(س) هر دو سه روزى یک باز کنار قبور شهداى احد میآمد و گریه و انابه مىکرد، همچنین ام سلمه همسر پیامبر(ص) ماهى یک بار بر مزار به خون خفتگان آن غزوه میآمد و بر آنها سلام میداد. روزى با خدمتکارش بدانجا آمد، وى به آنها درودى نگفت، ام سلمه او را مورد خطاب قرار داد و گفت چرا به آنها درود نمىفرستى به خدا قسم هر که به آنها درود فرستد تا روز رستاخیز جوابش را تکرار مىکنند و این سنتى است که رسول خدا آن را بوجود آورد.()
اسماء همسر جعفر بن ابیطالب مىگوید بعد از شهادت جعفر وقتى با رسول خدا(ص) روبر شدم، آن حضرت فرمود: اسماء فرزندان جعفر کجایند. آنها را به حضور پیامبر آوردم، آنها را به سینهاش چسبانید و نوازش کرد و گریست. اسماء اضافه مىکند که من هم ناله زده و گریستم طورى که زنها اطرافم را گرفتند. رسول خدا(ص) فرمود: اى اسماء! نگو از دورى و فراق چه کنم به سینهات نزن. سپس رسول خدا از خانه خارج شد و بر دخترش زهرا وارد گردید، فاطمه زهرا(س) فرمود :«واعماه» واى پسرعمویم را از دست دادم. و بیان کرد: «على مثل جعفر فلیبک الباکیه» براى مثل جعفر سزاوار است گریه کننده بگرید. آنگاه فرمود: براى خانواده جعفر غذایى تهیه کرده برایشان ببرند زیرا آنها به سوگ جعفر مشغولند.()
حضرت على(ع) به رسول خدا(ص) عرض کرد: اى رسول خدا آیا شما عقیل را دوست دارید. فرمود: آرى به دو جهت، یکى به خاطر خود عقیل و دیگرى به خاطر علاقه به ابى طالب چونکه ابى طالب عقیل را دوست دارد من هم او را دوست دارم. بدان که فرزند عقیل(مسلم) در محبت فرزندت حسین شهید مىگردد. سپس رسول خدا چنان گریست که اشکش به سینه ریخت و فرمود: به خدا شکایت مىکنم از آن مصائبى که بعد از من به عترتم میرسد.()
سوگوارى براى امام حسین(ع)
سوگوارى بر اهل بیت پیامبر بخصوص سرور و سالار شهیدان حسین بن على از بالاترین شعائر اسلامى است. این عمل براى زنده نگه داشتن آیین حق و ارزشهاى دینى و مبارزه با ظالمان تاریخ از دستوراتى است که بزرگان دین بر آن تأکید داشتهاند. عزادارى در فرهنگ شیعه همواره آمیخته با عواطف واحساسات مبتنى بر عقل و منطق بوده و روحیه ایثار، حقطلبى و حق خواهى را در وجود آدمى زنده نگه میدارد. گریستن در مجالس عزا نه تنها یک احساس زودگذر و مقطعى نیست بلکه نوعى پیوستگى و ارتباط عمقى و پایدار با صاحب حماسه و مؤیّد همنوایى و سوختگى دل با حوادث پیش آمده است بشرط آنکه راه و روش امامان معصوم در بوجود آوردن فضا و مقدّمات گریستن بر اباعبداللّه(ع) فرا روى عزاداران و مشتاقان آن حضرت قرار گیرد. و در سوگوارى بر امام شهیدان از جهتگیرىهاى صحیح و درست در بیان وقایع استفاده برد.
در تاریخ آمده که حضرت باقر(ع) هشتصد درهم به منى فرستاد تا زنان نوحه خوان در آن جا براى مصائب اهل بیت نوحه خوانده و ندبه کنند و مردم را متوجه مظلومیت آنها کنند.
چونکه در مکه و مدینه مردم در خانهها مراسم عزادارى داشتند و از اوضاع سیاسى و اجتماعى آگاه نبودند.()
بهره جستن از اشعار و مراثى در عزاى سالار شهیدان رویه مرسوم در ایام محرم و مناسبتهاى ویژه است که در ابتدا، پیشوایان دین بدان مبادرت میورزیدند.
جعفربن عفان بر حضرت صادق(ع) وارد شد، آن حضرت فرمود: درباره امام حسین(ع) شعر خوبى گفتهاى؟ عرض کردم: آرى، فرمود: بخوانید. هنگامى که جعفر اشعار را خواند، حضرت سخت گریه کرد و اشک از دیدگانش سرازیر شد و به وى فرمود: فرشتگان مقرّب خدا گفتار تو را درباره حسین(ع) گواهى میدهند، آنان نیز مانند ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو واجب گرداند.()
پیشگامان در عزاى امام حسین(ع)
اسماء بنت عمیس مىگوید: در روز ولادت امام حسین(ع) رسول خدا(ص) نزد من آمد وفرمود:اى اسماء فرزندم را بیاور، حسین را در پارچهاى سفید پیچیده و به دست رسول خدا(ص) دادم. حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند آنگاه وى را بر دامان نهاد و گریست، عرض کردم پدر و مادرم به قربانت براى چه مىگریید؟ فرمود: بر این پسرم گریه مىکنم. گفتم: او که اکنون متولد شده است. فرمود: اسماء وى را ستمگران مىکشند که خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند.()
بنابر اقوال تاریخى پیامبر خدا(ص) در منزل همسرانش قضیه شهادت امام حسین را بیان نموده و بر این واقعه گریستند. از جمله آنکه ام سلمه مىگوید: روزى رسول خدا تربتى به من داد و گفت نزد تو امانت باشد و آنگاه که به صورت خون درآمد بدان حسینم شهید شده است.
ام سلمه آن تربت را در شیشهاى ریخت و همه روزه به آن سر میزد و مىگفت: اى خاک آن روز که تو به صورت خون درآیى روز بزرگى است! این رویداد وقتى بوقوع مىپیوندد که روز عاشورا فرا رسیده و ام سلمه رسول خدا(ص) را در حالت رؤیا مشاهده مىکند در حالى که گریان و ناراحت است وقتى علت ناراحتى آن حضرت را جویا مىشود مىفرماید: فرزندم حسین کشته شده است آن زمان ام سلمه زنان هاشمى را فرا خوانده و مىگوید: اى فرزندان عبدالمطلب مرا در گریستن بر آقایمان حسین که شهید شده یارى دهید.()
نه تنها رسول خدا(ص) به سوگ امام حسین خبر داد و گریست بلکه حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) از شهادت فرزندشان مطلع بودند و بر حوادثى که قرار بود در آینده پیش آید سوگوار شدند. ابن عباس مىگوید: در سفرى که امیرالمؤمنین(ع) به سوى صفین میرفت در سرزمین نینوا توقف نمود. آن حضرت فرمود: ابن عباس این زمین را مىشناسى، گفتم:نمىشناسم فرمود: اگر مىشناختى تا نمىگریستى از آن نمىگذشتى ابن عباس مىگوید: حضرت چنان گریست که محاسنشتر شد و اشک از چشمانش به سینه روان شده و مانیز با او گریستیم.()
زمانى که کاروان امام حسین از مدینه بسوى مکه به راه افتاد، زنان بنى هاشم به نوحهگرى پرداختند و گریان و پریشان در بدرقه آن پاکان روزگار ضجه میزدند. امام حسین فرمودند: چرا گریه مىکنید. زنان گفتند، چرا در اشک ریختن پیشى نگیریم در حالى که وقتى شهید شوید آن روز برایمان چون رحلت جدتان رسول اللّه و شهادت على مرتضى(ع)، فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبى(ع) است.
سوگند میدهیم شما را که مانع گریه ما نشوید خداوند ما را فداى شما گرداند و یکى از عمههاى حضرت در حالى که گریه مىکرد گفت: گواهى میدهم اى حسین که شنیدم طایفه جن بر تو مىگریستند.()
ماتم دارى امام حسین و اهلبیت
بعد از شنیدن شهادت حضرت مسلم(ع) امام حسین بر این حادثه گریست و دختر کم سن و سال مسلم را به سوى خویش فراخواند و با محبتى خاص او را نگریست و بر سرش دست نوازش کشید، دخترک به امام گفت: تا کنون شما را چنین اندوهناک ندیدم گمان مىبرم پدرم را کشتهاند؟ امام در حالى که چشمانش پر از اشک بود فرمود: دخترم من پدر تو هستم و دخترانم خواهران تو، ناله دختر در فضا پیچید و پسران مسلم عمامه از سر کشیدند و سخت گریستند.()
هنگامى که حضرت على اکبر(ع) فرزند رشید امام حسین(ع) در جنگ با دشمن زخم بسیار برداشته و لحظات پایانى عمر را مىگذراند، پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدرجان، جدم تو را سلام میرساند و مىگوید: در آمدنت به سوى ما شتاب کن، آنگاه نالهاى زد و شهید شد. در این زمان صداى گریه امام بلند شد که تا آن موقع کسى چنین گریهاى ندیده بود، آنگاه سر على را به دامان گرفت و در حالى که خون از لبهایش پاک مىکرد صورتش را غرق بوسه ساخت. در نقل آمده زینب(س) از خیمهها بیرون شد و فریاد میزد، اى دلبندم اى فرزند برادرم و خود را روى کشته آن جوان انداخت، در این هنگام امام بازوى خواهر را گرفت و او را به سوى حرم برگردانید.()
غم بىکسى و بىیاورى امام قلب اهلبیتش را میآزرد و آنان را گریان مىنمود. یکبار که امام مقابل لشکر اموى قرار گرفت و فرمود: اى مردم سخن مرا بشنوید و براى جنگ با من شتاب نکنید تا آنچه شایسته شماست اندرز دهم و انگیزه خود را از آمدن به سوى شما بازگویم، اگر گفتار مرا بپذیرید و انصاف دهید سعادتمند خواهید شد و دیگر براى جنگ با من دلیلى ندارید، اگر نپذیرفتید و انصاف روا نداشتید شما با هم پیمانانتان همدل شوید و درباره من هرچه مىخواهید انجام دهید و به من مهلت ندهید. سخنان دلسوزانه و هدایتگر امام در خیام حرم غوغایى برپا کرد، چنانچه زنال آل طه و دختران رسول خدا طاقتشان کم شد و با صداى بلند گریستند. صداى شیون آنها موجب شد امام سخن خویش را قطع کند و عباس و على اکبر(ع) را مأمور نماید تا آنان را تسلّى دهند و آرام سازند. بانوان حرم صداى خود را در سینه حبس کرده و آرام آرام گریستند.()
در شب عاشورا امام مقابل خیمه نشسته بود در حالى که به شمشیرش تکیه داده بود لحظهاى به خواب رفت.زینب با شنیدن هیاهوى لشکر دشمن بسوى برادر آمد و گفت: صداى همهمه دشمن است؟ امام در حالى که سر را بلند مىکرد فرمود: هم اکنون رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: به زودى نزد ما خواهى آمد. زینب با شنیدن این سخن بر چهره زد و فریاد برآورد: اى واى بر من، امام او را دلدارى داد و فرمود: خدایت رحمت کند آرام گیر تا دشمن ما را ملامت نکند، و چون بانوان حرم هنگام خداحافظى آن حضرت به شیون و زارى پرداختند امام آنها را به خویشتن دارى فراخواند و در حالى که سکینه دخترش را به سینه چسبانده و اشک چشمانش را پاک مىکرد فرمود: سکینه جانم بدان گریههاى تو بعد از مرگ من طولانى خواهد بود دل مرا تا زمانى که جان در بدن دارم با اشک حسرت مسوزان، آنگاه سکینه پرسید: پدرجان آماده مرگ شدهاى، حضرت از بى یاورى سخن گفت و بانوان حرم با شنیدن کلام وى زار و زار گریستند.()
سوگوارى در مشهد کربلا
هنگامى که امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید نخستین کسى که بر او گریست و نوحه خواند خواهرش حضرت زینب(س) بود. قروة بن قیس حنظلى نقل مىکند:به خدا سوگند فراموش نمىکنم که دختر على(ع)
براى برادرش سوگوارى مىکرد و با صوتى حزین و قلبى داغدار روضه مىخواند و مرثیه سرایى این بانو دوست و دشمن را متأثر کرد. و چون بازماندگان امام با دیدن ذوالجناحى که با یال خونین و زینى واژگون از گودال قتلگاه به سوى خیمهها آمد صدا به ناله بلند کردند و به سوى مقتل شتافتند دشمن براى غارت اموال به خیام حرم حمله ور شده و فریاد میزد: «احرقوا بیوت الظالمین» زنان و کودکان با سوز و آه ندا میدادند واغوثاه، وامحمدا، واعلیا، واحسنا و واحسینا. حادثه حمله به خیمهها و فرار زنان و کودکان چنان جانسوز بود که حضرت زین العابدین در تمام عمر از آن به تلخى یاد مىکرد و بر آن مىگریست.()
سپاه کفر، خاندان امام را با پاى برهنه و شیون کنان از خیمهها بیرون راندند تا به اسارت ببرند زنان و دختران آنها را از قتلگاه حسین بردند وقتى آنها را از کنار کشتگان عبور دادند صیحه زده و بر صورت میزدند، راوى مىگوید: به خدا زینب دختر على از یادم نمیرود که با صداى غمناک و دلى پر درد بر حسین مىگریید و ناله میزد: اى محمد که فرشتگان آسمان بر تو درود فرستادند، این حسین توست که بخون آغشته و اعضایش از هم جدا شده و این دختران تو اند که اسیر گشتهاند و سپس سکینه بدن امام را در آغوش کشید و گریست تا اینکه جمعى از حاضران او را از جسد پدر جدا کردند.() و دختر دیگر امام وقتى در قتلگاه کنار پدر قرار گرفت در حالى که به شدت مىگریست شانه پدر را گرفت و انگشتان را بر دیده خود مىمالید و مىگفت: آیا نمىنگرى بر اوضاع ما و دلهاى غمگین ما و تازیانه خوردن عمهام. از مرثیه سرایى او چشمها گریان و اشکها روان گردید.()
مصقله مىگوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: چون امام حسین(ع) شهید شد همسرش ـ رباب ـ براى او مجلس ماتم به پا کرد. زنان نیز با او سوگوارى کرده چنان اشک ریختند که اشک چشمانشان خشک گردید در آن جمع کنیزى بود که گفت: خوردن سویق اشک چشم را زیاد مىکند همسر امام طعامى چنین خواست تا از خوردنش توانایى بیشترى بر عزادارى امام حسین بیابد.()
سیل اشک در کوفه
هنگامى که اسیران کربلا را وارد کوفه کردند مردم جمع شده به تماشا پرداختند، ام کلثوم رو به آنها کرده و گفت: از خدا و رسولش شرم نمىکنید به دختران و زنان پیغمبر نگاه مىکنید، یکى از زنان اهل کوفه سر خود را از غرفهاى بیرون آورد و گفت: شما از کدام اسیران هستید؟ گفتند: ما اسیران آل محمدیم، در این هنگام براى آنان نان و خرما آوردند ام کلثوم فریاد زد: اى کوفیان صدقه بر ما حرام است و لقمه را از دست بچهها مىگرفت. مردمى که حاضر بودند از شدت تأثر اشک میریختند و چون صداى گریه بالا گرفت. حضرت فرمود: مردان شما ما را مىکشند و زنانتان بر ما گریه مىکنند؟ در این زمان دشمنان سر امام را بر نیزه کرده نزد اسرا آوردند، زینب(ص) از این صحنه بسیار غمگین شد، سر بر محمل نهاد و ناله سر داد و گفت: اى هلال من که به کمال رسیدى اما خسوف تو را فرا گرفت و غروب کردى، من هیچ گاه گمان نداشتم، اى پاره دلم که چنین روزى در سرنوشت ما پیش آید، برادر من با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو که نزدیک است دلش از شدت مصیبت آب شود.()
مردمى که سخنان دختر على(ع) را مىشنیدند حدود بیست و پنج سال پیش دوران 5 ساله حکومت على(ع) را تجربه کرده و بسیارى از زنان تماشاگر، شاگردان مدرسه زینب بودند. زینب(س) که فضا را مناسب دید به ایراد خطبه پرداخت و به آنها بانگ زد که ساکت باشید و پس از حمد پروردگار آنان را از عاقبت کارشان ترساند، طورى که مردم حیرت زده کوفه دستانشان را به دندان گزیدند و در مقابل این سؤال حضرت که از آنها
پرسید؟ اگر رسول خدا از شما بپرسد این چه کارى بود که انجام دادید به گریه افتادند، آنگاه امام سجاد(ع) به تسلّى عمه داغدارش آمد و فرمود: عمه جان آرام باشید آنان که ماندهاند باید از رفتگان خود عبرت گیرند و خدا را سپاس که تو عالمه غیر معلمّهاى و نیاموخته دانایى، گریه و زارى ما رفتگان را باز نمىگرداند. پس از خطبه زینب(س) سخنان کوبنده و حکیمانه همراه با تأثر فاطمه صغرى در جمع کوفیان سبب شد آنان بر داغ اهل بیت بلند بگریند. و در پایان سخن آن حضرت بگویند: اى دختر پاکان بس است دلهایمان را به آتش کشیدى، سینههاى ما را بر افروختى و درونمان را گداختى.() راوى مىگوید از گفتار و مرثیه سرایى آن عزیزان مردم چنان گریستند که هیچگاه دیده نشد مرد و زن مثل آن روز بگریند.
زمانى که اهلبیت را به مجلس ابن زیاد در کوفه وارد نمودند وى به سر امام که مقابلش نهاده بود مىخندید و با چوب دستى بر دندانهاى حضرت میزد، انس بن مالک و زیدبن ارقم که از حاضرین جلسه بودند بدین کار اعتراض کردند. زید از جا برخاست و گفت: شما پسر فاطمه را کشتید و فرزند مرجانه را امیر خود کردهاید به خدا، نیکان شما را خواهد کشت و بدان را بنده خود مىنماید از رحمت الهى دورباد کسى که به ذلّت و ننگ رضایت دهد. سپس ابن زیاد سخنانى بر زبان آورد که بخشى از آن چنین بود :«خداوند با کشتن حسین و سرکشان و نافرمایان خاندان او، دل ما را شفا داد» حضرت زینب(س) گریست و فرمود: به جان خودم سوگند بزرگ فامیل مرا کشتى و شاخههاى مرا بریدى و ریشه هایم را برکندى اگر شفاى دل تو در این است باشد. رباب همسر امام که در مجلس حاضر بود سر مطهر امام را که نزد ابن زیاد بود برداشت و در آغوش گرفت و گریه سر داد و گفت: آه حسین جان، من فراموش نمىکنم حسین را و فراموش نمىکنم نیزههایى که بر بدن او وارد ساختند و فراموش نمىکنم که دشمنان جنازه پاره پاره حسین تشنه لب را روى خاک گرم کرب و بلا واگذاشتند. پس از این قضایا ناله و نوحه اهل کوفه اعم از زن و مرد براى اسیران ادامه پیدا کرد تا کهام کلثوم به گریه گفت:اى اهل کوفه واى بر شما، چرا به برادرم حسین چنین جسارت کردید، اموالش را غارت و خانوادهاش را اسیر نمودید مرگ بر شما باد! و سپس اشعارى سوزناک خواند صداى ضجه زنان که پریشان حال بودند مجلس را فرا گرفت.()
عبیداللّه بن زیاد که از برگزارى چنین مجلسى سرافکنده شده بود، فرمان داد اهلبیت را در خانهاى نزدیک مسجد اعظم کوفه جاى دهند. حضرت زینب(س) که قلبش از جفاى مردمى که با شمشیر بنى امیه امام به حق را ناحق کشتند، شکسته و پرملال بود فرمود: هیچ زنى از نژاد عرب به دیدارشان نیاید مگر کنیزان که ایشان نیز مانند آنها اسیرى دیدهاند.()
در راه شام و بارگاه یزید
از کوفه تا شام کاروان اسرا در بیست منزل فرود آمدند و حوادث تلخ و عبرتآموز زیادى اتفاق افتاد.
در برخى توقف گاهها نسبت به آنها جسارت و بى ادبى مىشد و دلهاشان را مىگداخت و در بعضى منازل با شناخت اسراء و شهدا اجازه نمیدادند اهل بیت را در کوچه و بازار بگردانند و سر شهداء را بر نیزه کنند.
نقل شده با فرا رسیدن شب در سرزمین نخله ـ یکى از توقف گاهها ـ ماتم سرایى بود که در عزاى حسین بن على(ع) سوگوارى مىکرد و در طول شب صداى گریه و نوحهگرى بلند بود و نغمهاى بسیار که جان را مىگداخت. زنان دانستند که جنیان بر ماتم و مصیبت حسین ندبه کرده و نوحه مىخوانند و از این واقعه سیاهپوش شده و اشک آنان به خاطر عزاى بازماندگان حسین است.() در منزل نصیبین، مردم، شهر را زینت داده و آماده ورود کاروان اسرا بودند، نیزه دارى که سر امام را حمل مىکرد اسب
خود را به پیش راند که ناگهان اسب ایستاد و سر امام از بالاى نیزه بر زمین افتاد، ابراهیم موصلى آن را برداشت و خوب نگاه کرد و شناخت آنگاه فریاد برآورد: مردم این سر حسین بن على(ع) است که اهل شام او را کشتند. در همان حال دختر امیرالمؤمنین دیدگان خود را به جمال نورانى حسین دوخته و به آرامى اشک میریخت و مىفرمود: با ستم ما را شهره مردم مىکنید در حالى که خداوند بر پدر ما وحى مىفرستاد اى بدترین مردم از رحمت خداوند عرش بدور باشید.()
با رسیدن به شهر شام مأموران در حالى که اسیران آل محمّد را به رسیمانهایى بسته بودند وارد مجلس یزید کردند. زینب کبرى(س) با دیدن سر بریده برادر از شدت مصیبت نالهاى جانسوز از دل برکشید و فریاد زد: اى حسین، اى حبیب رسول خدا، اى فرزند مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا سرور زنان، اى پسر دختر مصطفى، راوى مىگوید به خدا قسم از این سوز جانکاه هر کس در آن مجلس بود به گریه افتاد.()
مردى از اهالى شام مىگوید: وقتى یزید ملعون با چوب خیزران بر لب و دندان امام حسین میزد زنى را دیدم که با دستهاى بسته و چشمانى گریان که از سوز دل مىنالید و آهسته مىگفت: اى برادر کاش خواهرت زینب تو را به این حال مشاهده نمىکرد.
وقتى دختران امام حسین این وضع را مشاهده کردند، صدا به گریه بلند نموده و از شدّت تأثر به عمه خود پناهنده شدند و گفتند عمه جان: یزید با چوبدستى دندانهاى پدر ما را میزند؟ زینب(س) برخاست دست به گریبان برد و به زبان حال گفت: آیا چوب میزنى! دستت شل باد، این سر و صورت از چهرههایى است که سالهاى طولانى براى خدا سجده کرده است.()
در این هنگام حضرت خطبهاى خواند و در ضمن آن سوگوارانه گفت: چه کنم که چشمها پراشک و سینهها سوزان است و مایه شگفتى است که افراد نجیب حزب خدا در جنگ با احزاب شیطان که بردگان آزاد شده بودند کشته مىشوند و خون ما از سرپنجههاى شما میریزد.
و آنگاه که یزید از اصل و نسب اسیرانى که مقابلش ایستاده بودند پرسید؟ دختر امام حسین(ع) فرمود: اى یزید اینها دختران رسول خدا هستند که اسیر تو شدهاند و با بیان او، همه اهل مجلس به گریه افتادند و زنى از بنى هاشم براى امام حسین اینگونه ندبه و عزادارى کرد: اى حبیبا، اى سرور خاندان، اى فرزند محمد، اى پناه بیوه زنان و یتیمان، اى کسى که توسط فرزند زناکارى کشته شدى، گویند هر کس صداى این زن را شنید ناله زد و گریست.
اولین مجلس سوگوارى امام حسین را بنابر قولى رباب همسر امام در شام به مدت 3 روز برپا کرد.
وقتى یزید از بیدارگریهاى امام سجاد(ع) و دیگر بازماندگان امام حسین(ع) عرصه را بر خود تنگ دید. بخصوص اینکه مردم از ماهیت و اصالت کاروان اسرا مطلع گردیدند اجازه داد خانواده امام براى گرامیداشت آن حضرت و یارانش مجلس ماتم به پا کنند و حضرت زینب(س) و همراهان در "دارالحجاره" هفت روز عزادارى کردند و بسیارى از زنان اموى و قریشى در آن شرکت کردند. سوگوارى اهلبیت در دمشق سبب شد، هیچ زن قریشى نماند مگر آنکه لباس سیاه به تن کند.()
دختر عقیل بن ابى طالب براى حسین و همراهان شهیدش مرثیه مىخواند و مىگفت: اى چشم من با اشک و ناله بگرى و اگر ندبه کردى براى آل پیامبر زارى کن، شهیدانى که شش نفرشان از نسل على و 5 نفرشان از صلب عقیل بودند.
ناله هایى در نینوا
وقتى کاروان اسرا را به درخواست خودشان آماده حرکت به مدینه کردند. آن جمع عزادار به راهنماى مسیر گرفتند ما را از کربلا عبور بده تا به زیارت درگذشتگان برویم. نوحه سرایان اهل بیت وقتى به کربلا رسیدند، سه روز در آنجا عزادارى کردند صداى نالهشان خاموش نمىشد و اشک چشمانشان بند نمیآمد. حضرت زینب که در این زمان جاى خالى برادرش را احساس مىکرد با نالههاى جانکاه به سوگوارى پرداخت و دلهاى همه را جریحهدار کرده و مىفرمود: اى واى برادرم، حسین جان، محبوب دل پیامبر خدا، اى فرزند مکه و منى اى پسر فاطمه و پسر على مرتضى.
در تاریخ آمده رباب همسر امام حسین(ع) که با کاروان اسرا همراه بود، شب و روز بر آن حضرت گریست و حتى زیر سایه نمیرفت و مىگفت: شوهرم را در برابر تابش خورشید کشتند.()
بعضى مورخان مىگویند: وقتى که اهل بیت به کربلا وارد شدند جابربن عبداللّه انصارى و جمعى از بنى هاشم نیز براى زیارت قبر امام حسین وارد آن سرزمین شدهاند. آنان پس از ملاقات یکدیگر گریه و ناله سر داده و به عزادارى پرداختند، اهالى روستاهاى اطراف کربلا بخصوص زنان که در آن نواحى بودند جمع شده و چندین روز بساط ماتمسرایى به پا کردند. ایام ورود جابر به سرزمین کربلا را چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در سال 61 هجرى میدانند از آن زمان تا حال شیعیان اربعین امام را در سراسر جهان به عزادارى پرداخته و براى تجدید پیمان بر مزار مشک بویش گرد آمده، خاک آن را توتیاى چشم خویش کرده و بر غربتش مىگریند.
مدینه شهر پیغمبر
امام سجاد(ع) پس از سه روز اقامت در کربلا و نوحه خوانى و ماتمسرایى اهل بیت، مشاهده نمود زنان همواره از قبرى نزد قبرى دیگر رفته و اشک میریزند. لذا تصمیم گرفت قافله را به سوى مدینه حرکت دهد نزدیک مدینه که رسیدند امام بشیربن جذلم را که شاعرى توانا بود مأمور کرد خبر آمدن قافله را به مردم مدینه برساند و جریان شهادت امام حسین(ع) را اعلام کند.بشیر مىگوید بر اسبم سوار شده تا به مدینه رسیدم، به مسجد پیامبر رفته و صدا به گریه بلند کردم و شعرى این گونه سرودم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها قتل الحسین فادمعى مدرار
الجسم منه بکربلاء مضرّجٌ و الرأس منه على القناة یدار
اى مردم مدینه، مدینه دیگر جاى ماندن نیست، از این دیار رخت
بربندید، زیرا حسین کشته شد از این رو اشک از چشم من روان است که جسم شریفش در کربلا میان خاک و خون افتاد و سر مقدّسش بر نیزهها در شهرها گردانده شد.
وقتى این خبر به مردم مدینه رسید از کوچک و بزرگ، زن و مرد، از مدینه بیرون شده به استقبال اهل بیت آمدند. بشیر مىگوید: هیچ زنى نماند جز آنکه از پشت پرده بیرون آمده و بر سر و صورت میزد و از آن میان زنى بر امام نوحه سرایى مىکرد و مىگفت: اى خبر دهنده شهادت حسین اندوه مرا نسبت به اباعبداللّه زنده کردى و زخمى در دلهاى ما پدید آوردى که مداوا نمىشود و باز او مىگوید: من هیچ روزى را در تمام عمرم به یاد ندارم که بیشتر از آن روز مسلمین گریه کنند و روزى تلختر از آن روز براى مسلمین سراغ ندارم.()
ام لقمان و دختر عقیل و خواهر حضرت مسلم به همراه خواهرانش ام هانى، اسماء رمله و زینب با خبر شهادت امام حسین(ع) از خانه بیرون آمده و براى کشته شدگان دشت کربلا گریه و زارى نمودند. ام سلمه همسر پیامبر اکرم، بر قاتلان سید الشهدا لعنت کرد و چنان گریست که بیهوش شد. ام لقمان در ابیاتى اینگونه مرثیه سرایى مىکرد: چه پاسخ میدهید اگر پیامبر به شما بگوید پس از رفتن من با عترت و خاندانم چه کردید، شما که آخرین امّتها بودید. با رفتن من عدّهاى را اسیر و بعضى را به خون آغشته نمودید پاسخ نصیحتهاى من به شما این نبود که درباره نزدیکانم چنین بدى کنید.()
عزادارى اهل مدینه و خاندان رسول خدا(ص) روزها و شبهاى متوالى ادامه داشت و از تمامى منازل صداى گریه بلند بود طورى که اشک عزاداران به پایان رسید و چشمانشان در معرض خطر قرار گرفت و گلوى بانوان از شدت نوحه سرایى خشک گردید.
در حدیث حضرت صادق(ع) آمده است که زنان هاشمیات تا مدت پنج سال عطر و خضاب استعمال نکردند و روغن به سر و صورت نزدند تا آنکه مختار سر عبیداللّه را به مدینه فرستاد.()
رباب همسر امام حسین(ع) در مدینه مجلس ماتم به پا کرد و بر شهادت شوهر، فرزندان و یاران اباعبداللّه گریست، زمانى که اشراف قریش از وى تقاضاى ازدواج کردند در جواب آنها گفت: من عروس پیامبرم و نمىخواهم عروس دیگرى باشم.
از سوگواران شهر مدینه، ام البنین همسر على و مادر عباس و سه برادرش در کربلا بود. وى هر روز در مدینه به بقیع میرفت و بر شهداى کربلا با نالهاى سوزناک گریه مىکرد، به طورى که مردم مدینه جمع شده و گریههایش را مىشنیدند و با او همراهى مىکردند. وى در اشعارى که مىخواند چنین مىگفت: مرا ام البنین نخوانید چون با این نام یاد فرزندانم مىکنم. آن وقت پسرانى داشتم که به این اسم معروف شدم ولى حالا که آنها را از دست دادهام دیگر مایل نیستم به این نام خوانده شوم.
زینب(س) جهت عرض تسلیت کنار مسجد پیامبر میآمد و با گریهاى جانسوز چنین مىگفت: اى جد بزرگوار خبر وفات برادرم حسین را آوردهام و آنگاه که چشمش به امام سجاد میافتاد داغش تازهتر مىشد.()
امام سجاد(ع) در بیان سوگ خود مىفرمود: خود دیدم پدر و برادران و
خویشاوندانم را کشتند و بدن آنها را در بیابانها رها کردند. اکنون چگونه آن مصائب را فراموش کنم. من وقتى که میدان جنگ کرب و بلا و بدن متلاشى شده عزیزان فاطمه را از نظر مىگذرانم گریه گلویم را مىگیرد و آن هنگامى را که خواهران و عمههاى من از این خیمه به آن خیمه فرار مىکردند، هرگز فراموش نمىکنم.()
تأثیرپذیرى زنان از حماسه کربلا
زنان جامعه ایران با الهام از قوانین حیات بخش اسلام و تبعیت از راه و روش حماسه آفرینان نهضت حسینى در تمامى برهههاى تاریخى، بارزترین چهره زن مسلمان، فداکار و مبارز را به تصویر کشیده و ثابت نمودند با تأثیرپذیرى صحیح از الگوهاى مناسب مىتوان با حفظ ارزشهاى الهى به حقوق سیاسى، اجتماعى و مذهبى خویش نائل آیند. به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامى، پیروزى ملت ایران در جنگ تحمیلى و پیشرفت همه جانبه در عرصههاى داخلى و خارجى در سالیان اخیر از حضور فعال و مستمر قشر زنان به عنوان مشوّق، راهنما و همفکر در کنار مردان حکایت دارد.
با مرورى در حوادث صد ساله اخیر، دفاع زنان مسلمان و مبارز را در قضیه کشف حجاب رضاخانى شاهد هستیم، مردمانى که با تأسى به پیشوایان دینى و خالقان حماسههاى بى نظیر، چون کربلا، برگ زرّینى را در تاریخ کشور ما رقم زدند و از معنویت و فرهنگ این کشور در مقابل هجمه استعمار که سعى در مسخ ارزشهاى انسانى داشت پاسدارى نمودند.
کشف حجاب
کشف حجاب که با نقشه استعمار و استبداد غرب و با هدف سست نمودن اصالتهاى دینى و ترویج فرهنگ بیگانه و با دست رضا شاه قلدر صورت پذیرفت از آنجا منشأ گرفت که استعمارگران انگلیسى در طى سالیانى که در سرزمینهاى اسلامى بخصوص ایران به غارت هستى این ملت مشغول بودند، دریافتند که عفت و حجاب زن، همچون دژى محکم و نفوذناپذیر در مقابل توفانهاى تیره و اسارت زاى غرب در زنان مصونیت ایجاد کرده و تا وقتى که بانوان در سنگر چادر و حجاب هستند چنگال تجاوز و غارت استعمار به آنها نخواهد رسید. بنابراین به فکر انهدام این دژ افتادند تا بتوانند زن مسلمان را از سنگر حافظ ارزشها به گرداب اضمحلال و انحراف بکشانند."مستر همفر" جاسوس انگلیس در ممالک اسلامى در خاطرات خود نوشته است :«در مسأله بى حجابى زنان باید کوشش فوق العادهاى به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بى حجابى و رها کردن چادر مشتاق شوند...پس از آنکه حجاب زن را با تبلیغات وسیعى از میان رفت، وظیفه مأموران ما آن است که جوانان را به عشق بازى و روابط نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامى گسترش دهند، لازم است زنان غیر مسلمان کاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلم از آنان تقلید کنند.»()
عملى ساختن برنامه مذکور نیاز به دو عامل داشت: یکى زمینه فرهنگى، اجتماعى براى تجدّدطلبى و گرایش به مظاهر غربى و مبارزه با حجاب به عنوان علت عقب ماندگى زنان از پیشرفت و تمدّن و دوم عاملى که بتواند با زور به ارزشهاى معنوى پشت پا زد، سرسپرده انگلیس باشد و رضاخان بهترین مهره براى انجام این کار بود.
یورش علیه ارزشها
زمانى که از طرف رضاشاه، و مأموران حکومتى کشف حجاب به اجرا
درآمد، دختران دانشآموز با حجاب از ورود به مدارس منع شدند و از سوار شدن زنان محجبه به اتوبوس جلوگیرى کردند و به محض مشاهده زنى با حجاب، او را تعقیب نموده و چادر و روسرى او را از سرش کشیده و پاره مىکردند و حتى زنان را تا داخل خانه دنبال کرده و صندوق لباسشان را مورد بازدید قرار میدادند. این آزار و اذیّتها نه تنها به زنهاى شهرى میرسید بلکه بانوان ساکن در روستاها و زنان عشایر که با لباسهاى محلى و سنتى زندگى مىکردند را شامل مىشد، در بعضى شهرها از متصدّیان حمامهاى زنانه تعهّد گرفته بودند که هیچ زنى بدون کلاه راه ندهند.() در تاریخ آمده است :«در شهر کوچک کاشمر، رئیس شهربانى وقت روى تپه مرتفعى در حاشیه شهر میایستاد و با دوربین نگاه مىکرد اگر از دور زنى با چادر در حرکت بود به پاسبانها فرمان میداد با اسب بتازند و او را دستگیر نموده و چادرش را پاره کنند و کم نبودند زنانى که مأموران چادر آنها را برداشتند و آنها از شدت حزن و افسردگى این عمل دق کردند و از دنیا رفتند و چه بسیار مادرانى که از اضطراب سقط جنین کردند.»() امام خمینى در این خصوص فرمودهاند:
«خدا میداند که به این ملت چه گذشت، در این کشف حجاب، حجاب انسانیت را پاره کردند...علما را وادار کردند که با سرنیزه که با زنهایشان در مجالس جشن، یک همچو جشنى که با خون دل مردم، با گریه تمام مىشد ـ شرکت کنند...در بعضى از جشنها آن قدر گریه کردند مردم که اینها از آن جشن اگر حیایى داشتند پشیمان مىشدند.»()
مقاومتى دلیرانه
زنان غیرتمند ایران با استعانت از درگاه الهى و بهرهگیرى از آموزههاى دینى و اقتدا به بزرگ بانوان حرم نبوى، چون حضرت زینب، ام کلثوم و دیگر زنان دشت کربلا ضمن مقاومت و ایستادگى در مقابل حاکمان جور که به زور آنها را وادار به کشف حجاب مىنمودند و به مجالس جشن و بىحجابى مىبردند مىگریستند و چنین برنامههایى را به مجلس شام و اسارت زنان اهل بیت عصمت و طهارت تشبیه مىکردند. و در برابر موج بى دینى و بى حجابى که دست نشاندگان استعمار برایشان پدید آورده بودند شکیبایى میورزیدند. عدّهاى از آنها براى مدّت طولانى از منزل بیرون نمیآمدند و با اینکه در منزل حمام نداشتند ا ز رفتن به کوچه و استفاده از حمامهاى عمومى خوددارى مىکردند و بوسیله آبى که در خانه گرم مىکردند استحمام مىنمودند.() «بعضى از خانوادهها از رفتن دخترانشان به مدرسه چونکه باید بى حجاب مىشدند، جلوگیرى بعمل آورده و نشستن در خانه را به بى حجابى و اختلاط زن و مرد ترجیح میداند البته زنان مؤمن و متعهد به موضعى انفعالى بسنده نکردند و در قیامهاى گسترده از جمله تجمع در مسجد گوهر شاد مشهد اعتراض خود را به این لجام گسیختگى که دشمنان دین و قرآن برایشان تهیه دیده بودند ابراز داشتند، آنها با حضور در جلسه سخنرانى شخصیتهایى چون بهلول و نواب احتشام، گوش میدادند و وقتى خدمه و پاسداران حرم دستور داده چادر و چارقد از سر آنان بکشند. زنان مسلمان در مقابل این عمل مقاومت کرده و از جلو دید مأموران متوارى مىشدند طورى که بعضى از آنها پس از تعقیب عاملان رژیم شاهى دچار بیمارى شده و فوت نمودند.»()
در یکى از شهرستانها سرهنگى از همسر رئیس فرهنگ و مدیر مدرسهاى خواسته بود در طرفین او قرار گرفته و در جشن کشف حجاب حضور یابند، زنان مذکور تقاضاى او را رد کرده و به حرفش گوش ندادند.() امام خمینى در پیامى به قیام مردم در این حرکت اشاره کرده و مىفرماید:
«زنهاى ایران هم قیام کردند بر ضدّش و تو دهنى به او زدند که ما نمىخواهیم این طور چیزى(کشف حجاب) را و ما باید آزاده باشیم و این مردک مىگوید آزادید، لیکن حتماً بدون چادر و بدون روسرى توى مدارس بروید. این
آزادى است.»()
زنان متدیّن و مبارز ایران نه تنها مورد تمجید و تحسین علما و رهبران دینى قرار مىگرفتند بلکه مقاومت آنها در تمام زمینهها از دید دشمن نیز دور نماند. مورگان شوستر در کتاب اختناق ایران مىگوید:
«درود و عزّت بى حد به زنان رو بسته ایران باد، وى به عزم سیصد زن شجاع اشاره مىکند که با چادر سیاه و نقاب سفید در حالى که بسیارى از آنان در زیر لباس طپانچه داشتند به مجلس رفتند تا نمایندگان را از تسلیم کشور به بیگانگان بر حذر دارند. آن بانوان شجاع به گفته این نویسنده آمریکایى اعلام داشتند: اگر وکلاى مجلس در حفظ شرف و عزّت ایران بخواهند مسامحه به خرج دهند و یا تردید نمایند هم آنان و هم شوهران و فرزندان خویش را خواهند کشت تا لااقل اجسادشان گواهى بر شرف ایرانى باشد.»()
و این چنین حرکتى زائیده بینش و طرز تفکر آن قشر از زنانى است که به اصالت برنامههاى مذهبى پایبند بودند و حتى حاضر شدند جان خود را در این مسیر از دست بدهند. اعتقاد زنان ایرانى خصوصاً در بحبوه انقلاب اسلامى به حجاب به عنوان شعارى مقدّس چنان متداول گشت که آنها با رعایت این واجب الهى احساس سربلندى و عزّت نموده و در سنگر حجاب به پاسدارى از حریم خانواده، کشور و تعالیم دینى پرداخته و مىپردازند.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. بحارالانوار، ج 22، ص .157
. سیره نبویّه، ابن هشام، ج 3، ص .99
. مغازى، واقدى، ج 1، ص 318 ـ .313
. بحارالانوار، ج 21، ص .63
. همان، ج 22، ص .228
. مقتل الحسین، مقرّم، ترجمه عزیزاللّه عطاردى، ص .109
. مقتل الحسین، ص .127
. ینابیع المودة، قندوزى، ص 318، باب .60
. بحارالانوار، ج 45، ص .230
. نفس المهموم، محدث قمى، ترجمه ابوالحسن شعرانى، ص .42
. بحارالانوار، ج 45، ص 89 ـ .88
. الدمعة الساکیه، ج 2، ص 247، معالى السبطین، سید مرتضى عسگرى، ص .266
. لهوف، سید بن طاووس، ص .114
. تاریخ طبرى، ج 5، ص 424، اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1، ص .599
. نفس المهموم، ص .270
. بحارالانوار، ج 45، ص .58
. لهوف، ص .133
. مقتل الحسین، ص .359
. اصول کافى، ج 1، ص .466
. بحارالانوار، ج 45، ص 115 ـ .114
. احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 29 و .104
. بحارالانوار، ج 45، ص 109 ـ .103
. الدمعة الساکیه، ج 5، ص .53
. همان، ص 64، مقتل ابومخنف، ص .113
. معالى السبطین، ج 2، ص 123 و .130
. همان، ص .155
. همان، ص .156
. بحارالانوار، ج 45، ص 139 ـ .137
. نفس المهموم، ص .274
. لهوف، ص 198 ـ .197
. ترجمه ارشاد مفید، ج 2، ص .129
. مقتل الحسین، ص .455
. نفس المهوم، ص .275
. مقتل الحسین، ص .36
. خاطرات همفر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، ص .84
.مجله پیام زن، سال ششم، شماره 11، ص .42
. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، علامعلى حدادعادل، ص .48
. زن از دیدگاه امام خمینى، ص .139
. خاطرات سیاسى، بهلول، ص .13
. قیام گوهرشاد، ص .152
. اروپائیان و لباس ایرانیان، سید حسام الدین شریعت پناهى، ص .297
. صحیفه نور، ج 2، ص 30 و .66
. اختناق ایران، مورگان شوشتر، ترجمه اسماعیل رائین، ص.241
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 207 |