تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,199 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,122 |
جهان اسلام ؛ رویش ها و ریزش ها5 | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1387، شماره 7، شهریور 1387 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جهان اسلام رویشها و ریزشها
قسمت پنجم
غلامرضا گلى زواره
تنگناهاى اقلیتهاى مسلمان
مسلمانان در آغاز، اقلیتى بسیار کوچک و اندک بودند که پس از بعثت رسول اکرم(ص) شکل گرفتند. به رغم کارشکنىهاى مخالفان، زجرها و آزارهاى شدید مشرکان و کفار، مقاومت و پایدارى و اخلاص پیامبراکرم(ص) سبب گردید تا این اقلیت رشد یابد و در مدتى قریب بیست و پنج سال و قبل از رحلت حضرت محمد(ص) مبدّل به اکثریتى قابل توجه در عربستان گردید. قرآن به این موضوع اشاره دارد:
«واذکروا اذ انتم قلیلٌ مستضعفون فى الارض تخافون ان یتخطّفکم النّاس فاویکم و ایّدکم بنصره و رزقکم من الطّیبات لعلکم تشکرون؛(1) و به یاد آورید آن هنگام را که اندک بودید و در شما زبون شدگان این سرزمین بیم آن داشتید که مردم شما را از میان بردارند و خدا پناهتان داد و یارى کرد و پیروز گردانید و از چیزهاى پاکیزه روزى داد باشد که سپاس گوئید.»
این تعبیر بسیار لطیف است و کمى نفرات مسلمانان را در آغاز آشکار مىسازد، آن چنان که دشمن به آسانى مىتوانست آنها را از بین ببرد ولى خداوند آنها را نجات داد.
البته در آیه دیگرى چگونگى پیروزى نیروى اندک بر سپاه فراوان، توضیح داده شده است:
«کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیرة باذن اللّه مع الصابرین؛(2) چه بسیار اتفاق افتاده که به یارى خداوند گروهى اندک بر لشکرى بسیار غالب آمده و خدا یار و معین صابران است» اگر مردم از نیروى ایمان و صبر و استقامت فاصله گیرند به هیچ عنوان نصرت خداوند متعال شامل حالشان نخواهد شد.
مسلمانى که در فشار اکثریت دیگر نمىتواند خداى یکتا را پرستش کند و حق بندگى را آن گونه که خدایش مىخواهد، قادر نیست به جاى آورد، مىتواند به سرزمینى که در آنجا بهتر مىتواند فرایض دینى را انجام دهد مهاجرت کند، مهاجرت رسول اکرم(ص) از مکه به مدینه و نیز هجرت اولین مسلمانان به حبشه مصداق برجسته از چنین حالتى مىباشد، آنقدر هجرت در اسلام حاوى ارزش است که مهاجرت پیامبر از شهر مکه به یثرب، مبدأ تقویم مسلمین گشت.
همچنین مسلمان اگر احتمال شکست را مىدهد مىتواند این راه را برگزیند، به انگیزه دانش اندوزى و تقویت بنیه علمى نیز مىتوان مهاجرت مىکرد.
در اثر اسکان بازرگانان مسلمان در بنادر تجارتى کشورهاى غیر مسلمان اولین اقلیتهاى مسلمان در نواحى دیگر شکل گرفتند، آنان نخستین جوامع اسلامى را در سواحل هند، سریلانکا، آفریقاى شرقى، مجمع الجزایر فیلیپین، تایلند و جزایر اقیانوس هند، پدید آوردند و رفته رفته بر اثر ازدواج و تکثیر نسل و اسلام آوردن دیگر افراد، اقلیتى ناچیز تبدیل به اکثریتى قابل توجه شد، مسلمانان اندونزى و مالزى این گونه شکل گرفتند.
نمونه عکس آن را هم داریم، سرزمینهاى اسلامى به دست افراد غیر مسلمان افتاد و بدین گونه کثرت سکنه مسلمان به موضع ضعف رانده مىشود و مهاجرت افرادى که مذاهب دیگرى دارند، نسبت پایین زاد و ولد در میان مسلمانان و تبلیغات مسیحىها، مسلمانان را تبدیل به اقلیت مىکند در فلسطین اشغالى، تایلند، اتیوپى و...این گونه اتفاقها، به وقوع پیوستند. گاهى، مسلمانان به عنوان قدرت سیاسى بر سرزمینى نفوذ مىیابند و به محض سقوط از موضع اقتدار، افراد مُسلم در کشور خویش خود را در وضع اقلیت مشاهده مىکنند، نمونه آن هند و بالکان است.
مسلمانانى که در کشورهاى غیر اسلامى سکونت دارند با مشکلات گوناگونى روبرویند که مىتوان این دشوارىها را در موارد ذیل مورد بررسى قرار داد:
1- برخى اقلیتهاى مسلمان در کشورهایى زندگى مىکنند که فعالیتهاى روزافزون مبلغان مسیحى با بهرهگیرى از امکانات مادى، ایجاد بیمارستان و مدارس، بسیار شدید است و دولت مرکزى هم از ترویج مسیحیت حمایت مىکند و از این رو مسلمانان در معرض تهدید و آزار قرار مىگیرند.در کشور آفریقایى لیبریا قبلاً 90% مسلمان زندگى مىکردند ولى وقتى سیاهپوستان مسیحى از آمریکا به این ناحیه مهاجرت کردند و زمام امور را بدست گرفتند و صاحب قدرت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى شدند، مسلمانان را که صاحبان اصلى آن سرزمین بودند به صورت بیگانه هایى درآوردند و آنان را آزار و شکنجه کردند و حقوقشان را پایمال نمودند و تعدادى از قبایل مسلمان را با بکارگیرى وسایل تبشیرى وادار به قبول مسیحیت کردند چون قدرت واقعى لیبریا دیگر در اختیار مسیحىها بود و بدین گونه نه تنها پیشرفت اسلام در آنجا متوقف گردید بلکه افراد مسلمان در اقلیت قرار گرفتند.(3)
مالزى کشورى اسلامى در آسیاى جنوب شرقى است ولى 20% سکنه آن مسیحى هستند که اقلیت مسیحى از افراد ثروتمند به شمار مىآیند و در این کشور کلیساهاى متعددى وجود دارد که محل انجام مراسم مذهبى مسیحیان است. روز کریسمس در مالزى تعطیل رسمى است و در زمان برگزارى مراسم عید پاک ایالت سارواک که اکثریت آن مسیحىاند، تعطیل مىگردد درگیرىهاى قومى و مذهبى که میراث استعمار است در این کشور بین مسلمانان و افراد مسیحى وجود دارد و الفباى لاتین وارد زبان بومى و اسلامى مالایو شده است که این عوامل خطرزا احتمال مىرود در آینده اکثریت اسلامى مالزى را مورد تهدید جدى قرار دهد.
فیلیپین را مىتوان نمونه بارزى از به ثمر رسیدن کشوششهاى استعمارى در خارج کردن اسلام از صحنههاى قدرت در این منطقه برشمرد. اسلام در روزگاران گذشته بر این مجمع الجزایر حکومت مىراند و مسلمانان در این سرزمین حیات سیاسى فوق العادهاى داشتند.
در قرن نهم هجرى بخش اعظم از جزایرى که فیلیپین امروزى را تشکیل مىدهند در مرحلهاى پیشرفته از اسلام گرایى قرار داشت و سه دولت اسلامى صولو، ماکومیندانائو و مانیلا در این قلمرو حمرانى مىکردند، در نیمه قرن بیستم میلادى دولتهاى مزبور منقرض و حکومتى مسیحى به پشنوانه آمریکا سلطه خود را بر سراسر فیلیپینگسترش داد.
کلیساى کاتولیک به صورتى بىرحمانه اسلام زدایى را در این منطقه پیش گرفت و با تغییر نظام آموزش، دگرگون نمودن زبان و از بین بردن نهادهاى فرهنگى و سنتهاى مسلمانان و سپردن اهرمهاى قدرت به دست مسیحىها، تلاش نمود تا مسلمانان مورو را به اقلیتى مذهبى تبدیل کند.این برنامهها با حمایت آمریکا استمرار یافت و در برخى شهرها تعداد کلیساها بیش از تعداد مساجد گشت، کوچ حساب شده مسیحیان به نواحى مسلمان نشین و وادار کردن مسلمانان به ترک اجبارى مناطق بومى خود، بر مشکلات مسلمانان افزود، سرانجام جزایر میندانائو که تا قبل از نفوذ آمریکایىها اکثریتى مسلمان داشت به دلیل اسکان مهاجرین مسیحى به منطقهاى با اکثریت مسیحى تبدیل شد.(4)
2- مشکلات اجتماعى
اقلیتهاى مسلمان در بسیارى از کشورهاى جهان در معرض فشارهاى گروههاى اکثریت هستند، در این نواحى با وجود آن که آزادى عقیده و مذهب و توجه به حقوق انسانها و گرایشهاى آنان وجود دارد ولى مسلمانان نمىتوانند فعالیتهاى اسلامى خود را، آن گونه که شایسته است، پىگیرند.
موضوع دیگر این است که در کشورهاى غیراسلامى قید و بندهاى اخلاقى در روابط زن و مرد وجود ندارد و افکار منحرف در صدد آزادىهاى جنسى و بىبند و بارى هستند، در چنین جوامعى مسلمانى که مىخواهد با اندیشهاى سالم از ارزشهاى اسلامى صیانت کند و این تفکّر و باور را به پسران و دختران خویش انتقال دهد با مشکلى بزرگ روبروست، چرا که عملاً تفکیک میان اقلیتهاى مسلمانان و سایر افراد در عرصههاى آموزشى، تجارى، ادارى، اجرایى و سایر امور، مقدور نمىباشد و از این روى مسلمانان در کشورهایى که اکثریت غیر اسلامى دارند خصوص اروپا، براى رعایت ظواهر اسلامى خصوص حجاب مشکل دارند، این موضوع موقعى به معضلى بزرگ تبدیل مىشود که در مهد دموکراسى و در کشورهایى چون فرانسه رعایت پوشش اسلامى در مدارس و دانشگاهها ممنوع مىشود، در این مورد باید مراقب بود بانوان هویت خود را در مقابل وسوسههاى اکثریت حفظ کنند و مسایل ارزشى و مذهبى در طرز رفتار و فکر و سنتهاى آنان نمود یابد.
در پارهاى جوامع، اقلیتهاى مسلمان از هرگونه فرصت در زمینههاى اجتماعى و اقتصادى محروم بودهاند و با دیده حقارت، نفرت و تمسخر به آنان نگریستهاند و بارها از لحاظ محل سکونت از جامعه، معزول بودهاند، این احساس بیگانگى و تبعیض در رفتار با مسلمانان، امکان دارد نوعى احساس کمبود و بیهودگى را در برخى افراد پدید آورد.
گاهى براى از بین بردن اقلیتهاى مسلمان از سیاست ترک سرزمین بومى بهره مىگیرند و آنان را ناگزیر مىنمایند به نقاطى که با فرهنگ و سنت آنان در تضاد است، مهاجرت کنند، در این کشورها در عین حال که عقیده دارند فرهنگهاى گوناگون مىتوانند در کنار هم زندگى کنند، وجود اقوام مسلمان را برنمىتابند و مىکوشند اقلیت مسلمان را به استحاله و جذب شدن در اکثریت حاکم وادارند جدىترین مسئله که یک اقلیت مسلمان با آن مواجه است همین استحاله اجتماعى در جامعه اکثریت است، این روند به تدریج خصوصیات اسلامى اقلیت را بىرنگ مىکند و سپس آن را محو مىنماید، اگر مسلمانان از تشکّل خوبى برخوردار نباشند، روابط اجتماعى آنان ضعیف باشد و از مدارس اسلامى، مسجد، مراکز دینى و اجتماعى کافى محروم باشد چنین ضایعهاى سریعتر صورت مىگیرد. حذف نامهاى اسلامى که ناشى از ازدواجهاى مختلط است از عواملى است که به استحاله کمک مىکند، محروم گردیدن از نخبگانى معتقد و با ایمان و رهبرانى مدبّر و دل سوز چنین پدیدهاى را دامنه دار مىسازند.
مسلمانى که در کشورى غیر مسلمان زندگى مىکند باید زبان و فرهنگ خویش را حفظ کند و جذب عادات اجتماعى اکثریت نشود، از عادات بىبند و بارى، بپرهیزد و در این عقیده راسخ باشد که اسلام تنها دینى است که بنا به آیه قرآن، مورد پذیرش خداوند مىباشد، اعتقاد به این که همه ادیان یکى هستند و پلورالیسم امرى طبیعى است اولین نشانه استحاله است.
مسلمانان باید در مکانهاى جغرافیایى ویژه خود تمرکز یابند و بین محل زندگى آنان و مساجد و مراکز دینى فاصله زیادى نباشد، ارتباطهاى اجتماعى مسلمین با یکدیگر تداوم یابد و از موضع اقتدار و هویتى اصیل و آیینى پرافتخار با اکثریت غیر مسلمان مناسبات اجتماعى و رفتارى برقرار نماید.
3- دشوارىهاى فرهنگى، آموزشى و پرورشى
اسلام از ملیت هایى با فرهنگهاى متفاوت، امتى واحد بوجود آورد، رمز این موفقیّت تکیه بر ایمان، پرهیزگارى و اخلاص بود، پس این تجانس فرهنگى صرف نظر از جدایىهاى جغرافیایى باید حفظ گردد، به علاوه اقلیتهاى مسلمان که در برخى کشورها زندگى مىکنند به لحاظ مسایل قومى و زبانى و سنتهاى محلى، با یکدیگر ارزشهاى فرهنگى مشترکى دارند، مسلمانان آسیاى میانه، قفقاز، چین و هند این ویژگى را دارند.
اقلیتهاى مسلمان باید بدانند که اجداد آنان در پارهاى از کشورهاى مهم نقش ارزشمندى در اعتلاى فرهنگى و هنرى داشتهاند، فقدان زبان واحد عربى که لسان قرآن و سنت است از مشکلات مهم در میان جوامع اسلامى است زیرا اختلافهاى مسلمانان در فرهنگ گفتارى و نوشتارى، آنان را از یکدیگر جدا مىکند و نیز وقتى اقلیتى از زبان اسلام محروم است، در جستجوى منابع فرهنگى از متون اسلامى دچار مشکل مىگردد. به علاوه وقتى جامعهاى با ضعف فرهنگى در کشورى دیگر، مواجه گردد، امکان دارد جذب عقاید و افکارى شود که با بینش مذهبى او مغایرت دارد. عامل مهم براى حفظ موجودیت اسلامى اقلیتهاى مسلمان در سرزمینهاى غیر اسلامى، گسترش آموزش زبان عربى است، زیرا در غیاب چنین زبانى، افراد در معرض خطر شدید ذوب فرهنگى قرار مىگیرند و زمینه براى از دست دادن پشتوانه بیان و شناخت و ایمان آنان فراهم مىشود.
آموزش و پرورش در اسلام مىکوشد فرد مسلمان را مؤمن و مخلص تربیت کند تا بتواند بر اساس ارزشهاى الهى و اخلاق اسلامى مناسبات فردى و اجتماعى خود را سامان دهد. امّا در نظامهاى آموزشى کشورهاى غیر مسلمان، هیچگونه تعهدى نسبت به اصول انسانى و اسلامى دیده نمىشود، در حال حاضر مسلمین از بابت ضررهایى که آموزشهاى غیر مذهبى بر فرزندانشان وارد مىنماید، نگران هستند، زیرا کودکانى در محیطى قرار مىگیرند که از ایمان به خدا و رسول اکرم(ص) کاملاً دور است، به اطفال اجازه داده نمىشود که طبق تعالیم اسلام عمل نمایند، آنان هرگز با معیارهاى اسلامى تربیت نمىشوند، البته مدارس اسلامى مجزّا مىتوانند این دشوارىهاى را تا حدودى برطرف کنند.
مشکل دیگر زیستن در جامعهاى است که در رشد و شخصیت افراد تأثیر بسزایى دارد، فرزندان در محیطى غیر اسلامى با آداب و رسوم و رفتارهایى روبرو مىشوند که ضد ارزشهاى اسلامىاند و نیز با آموزشهاى نهاد خانواده در تضاد است و این دوگانگى براى آنان آسیب زاست و این در حالى مىباشد که آموزش دینى اقلیت مسلمان به دلیل کمبود امکانات بسیار عقب است و نقس مؤسسات دینى به مرور کاهش یافته است جوانان اقلیتهاى مسلمان از طریق وسایل ارتباط جمعى، شبکههاى ماهوارهاى و اینترنت در معرض تلقین روشهاى غربى و ضد دینى قرار مىگیرند و بدین گونه از تربیت اسلامى دور مىشوند.
زمینههاى بحران
بحرانها به اعتبار عواملى که بوجود آورنده آنها هستند مىتوانند عرصههاى گوناگونى را در برگیرند امّا چه زمینههایى مىتواند براى جهان اسلام بحران ایجاد کند، در ذیل به این عوامل اشاره مىنمائیم.
1- مهمترین عاملى که از گذشته کوشیده است، دنیاى اسلام رادچار ناامنى و تشنج کند استعمار مىباشد که در قالب حرکات جاسوسى، هیأتهاى تبشیرى، تلاشهاى تحقیقى و اکتشافى، فراماسونرى و شرقشناسى این هدف را پى گرفته است.
استعمارگران در هنگام اعطاى استقلال ظاهرى به کشورهاى مسلمان، میراثهاى شومى برجاى نهادهاند، از موارد مهم در این عرصه، دخالت در مرزهاى سیاسى سرزمینهاى اسلامى است که بسیارى از مناقشات کشورهاى همسایه از ترسیم حدود غیرواقعى توسط ابرقدرتها ریشه مىگیرد، در آفریقا، تعیین مرزهاى سیاسى براى کشورها با واقعیتهاى جغرافیایى، قومى، مذهبى و فرهنگى هیچ گونه تطابقى ندارد و گاهى منافع مشترک قبایلى توسط خطوط مرزى دچار تهدید شده است و هر از گاهى این قبیلهها با یکدیگر به نزاع برمىخیزند.
استعمار برنامههاى دیگرى را هم براى تشتت در جهان اسلام به اجرا گذاشته است: فرقه سازى و فرقه گرایى، احیاى ناسیونالیسم، باستان گرایى، ترویج زبانهاى غیر اسلامى، تحریف حقایق تاریخ اسلام و ایجاد تردید و شبهه در اندیشههاى جوانان، ترویج تصوف، گوشهگیرى و کنارهگیرى از دنیا، تکیه بر جبرگرایى، هویت بخشى به مخالفان مسلمان و تحقیر ارزشهاى فرهنگى مسلمانان.
2- توزیع ثروت، امکانات و درآمدها در جهان اسلام با اصول عدالت اسلامى کاملاً منافات دارد، برخى از شدّت سیرى و پرخورى به انواع بیمارىهاى قلبى، عروقى، سرطانها و مانند آنها مبتلا مىشوند و از بین مىروند و عدّهاى دیگر از شدّت گرسنگى و قحطى، خشکسالىهاى دورهاى منازعات قومى و مرزى از میان مىروند، عدّهاى از کشورهاى مسلمان بر اثر صادرات محصولات خود، سرمایههاى مسلمین را در بانکهاى کشورهاى بیگانه خوابانیدهاند تا به توسعه اجانب کمک کنند. از طرف دیگر برخى سرزمینهاى اسلامى براى ادامه حیات اقتصادى و اجتماعى خود به بانکهاى کشورهاى غربى و نیز بانکهاى جهانى مراجعه مىکنند و با قبول شرایط ذلت آورى وامهایى اخذ مىکنند که براى آنان یک دام سیاسى و فرهنگى محسوب مىگردد.
کشورهاى مسلمان پس از آن که دولت عثمانى تجزیه گردید کمتر براى اتحاد و انسجام گام برداشتهاند و امروزه امت اسلامى بیشتر از گذشته با خطر تجزیه، فروپاشى و تبدیل شدن به تکههاى نژادى، طایفهاى و مذهبى مواجه است در حالى که قرآن بر توحید تأکید دارد که سرچشمه فرهنگ وحدت است و یکتاپرستى صرفاً شهادت زبانى یا ایمان قلبى نمىباشد بلکه باید در شخصیت انسانها و حیات جوامع بازتاب یابد تا یگانگى میان سخن، کردار و رفتار و وجدان تحقق بخشیده شود. در جامعه اسلامى نباید به هیچ بهانهاى تفرقه و تخرب و تجزیه حکمفرما باشد و اگر در گوشهاى از جهان اسلام مشکلى پیدا شود باید دیگر کشورها در از بین بردن آن تلاش کنند. شایسته نیست جهان اسلام انواع نیازهاى غذایى، دارویى، فنآورى، محصولات کارخانهاى و ارتباطى را از خارج تأمین کند در حالى که توانایىهاى فوق العادهایى دارد، وابستگى غذایى و اقتصادى خود، وابستگىهاى دیگرى را به همراه مىآورد. چرا باید درآمد سرانه بالا، رفاه اجتماعى، توسعه پایدار، بهترین امکانات و تجهیزات مختص غربىها باشد و جهان اسلام در پریشانى و آشفتگى بسر ببرد با وجود آن که منابع و سرمایههاى طبیعى فراوانى دارد.
چرا باید آثار تمدن نو، دانش جدید و ارتباطات و بسیارى از مفاهیم رایج چون دولت، حقوق ملت، آزادى و نظایر آن متناسب با معیارهاى فکرى و ارزشى استکبار شکل گیرد و این روند جوامع مسلمان را تحت تأثیر قرار دهد.
در عرصه قدرت و سیاست همه چیز بر اساس منافعى تعریف مىشود که غالباً با مصالح مسلمانان سازگارى ندارد، در چنین اوضاع آشفتهاى که از انواع توطئهها خالى نمىباشد جهان اسلام باید براى استقرار نظامى عینى و متناسب با هویت تاریخى و فرهنگى و همگام با مقتضیات زمان تلاش دشوارى را انجام دهد.
3- دیدگاههاى غرب نسبت به مسلمانان
در آثار، افکار و اندیشههاى غربى شاهد تهاجمى شگفتانگیز نسبت به دیدگاههاى اسلامى هستیم، پژوهشهاى غربى وقتى بخواهند علمى هم برخورد کنند، اسلام را زاییده روح عربى قلمداد مىکنند و نیز در کتابهایى که مىنویسند از تمدن عرب سخن مىگویند نه فرهنگ و تمدن مسلمانان، سلمان رشدى مرتد به خاتم پیامبران نسبتهاى ناروا مىدهد و در دشنام و ناسزا به چهرههاى مقدّس مسلمین قلمفرسایى مىکند، امّا محافل و رسانههاى غربى استقبال شایان توجهى از وى به میان مىآورند و بدون دلیل خردپذیر از او حمایت مىکنند و افراد مسلمان را به جبرگرایى، جمود فکرى، برخوردهاى خشن و رفتارهاى جاهلانه متهم مىنمایند، روزنامههاى اروپایى به بهانه آزادى بیان و قلم با نگارش مقاله، گزارش و ترسیم کاریکاتور به شخصیت معصوم و خصوصى نبى اکرم(ص) اهانت روا مىدارند و چون مسلمانان جهان با تکیه بر غیرت دینى به مثابه آتشفشان مىخروشند و فریاد اعتراض سر مىدهند، غربىها این دفاع مقدّس و محکوم نمودن حرکتى موهن و قبیح را مخالفت با دموکراسى مىدانند!
در تحقیقات اروپائیان تمدن اسلامى اقتباس تقلیدى از یونان، مسیحیت و یهود قلمداد مىگردد و تا به آنجا پیش مىروند که دانش و فرهنگ اسلامى را برگرفته از میراث علمى یونانىها و ساسانیان تلقى کردهاند و آن همه نقش مؤثّر و ارزنده مسلمانان را در شکوفایى فرهنگ و معرفت اروپایى و نجات دادن غربىها از جاهلیت قرون وسطى را انکار مىکنند، ناگفته نماند که برخى از نویسندگان خوش فکر و بى غرض اروپایى همچون ویل دورانت، آلدومیه لى، برتولد اشپولر، زیگرید هونکه و... در این خصوص به حقایقى اعتراف کردهاند و نکات مفیدى را یادآور گردیدهاند.
اروپایىهاى غیر منصف عقب ماندگى مسلمانان را به عنوان نقطه ضعفى مىدانند که ناشى از فرهنگ و اعتقادات اسلامى مىباشد، آنان مسلمین را متهم مىکنند که به دلیل باور به جبرى بودن حیات بشرى، گوشهگیرى و تصوف، واگذار کردن امور به موهومات و خرافات، نقض حقوق بانوان، نظامهاى دیکتاتورى و نادیده گرفتن حق انسانها در عرصههاى اجتماعى و سیاسى، دچار این عقبگرد شدهاند در حالى که از سُلطههاى استکبار و نقش امپریالیسم در غارت جهان اسلام و حرتهاى استعمارى آنان، سخنى به میان نمىآورند و اشاره به این حقیقت نمىکنند که در بسیارى از کشورهاى اسلامى به دلیل میراث شوم ابرقدرتهاى استثمارگر در فقر و رنج و عقب افتادگى بسر مىبرند.
ریشههاى این ذهنیت منفى در میان غربىها نسبت به مسلمانان در ماجراى اندلس،فتح سیسیل و سارونى، نبرد پواتیه، جنگهاى صلیبى و استعمارگرى نهفته است و به علاوه غرب خود را بسیار خودمحور مىپندارد و جهانى را مىپذیرد که طبق معیارهاى اروپایى و آمریکایى شکل گرفته باشد و هرگونه کوشش، جهش، درخشش و نوآورى علمى و فنآورى را که از مدل غربى مأخوذ نباشد، بر نمىتابد و آن را توطئهاى بر علیه امنیت جهانى تلقى مىکند، برخورد دوگانه اروپا با تلاشهاى علمى ایرانیان مصداقى از این دیکتاتورى فکرى و فنى غرب است.
غالب قدرتهاى جهانى براى این که به حرکتهاى سلطهگرانه خود استمرار دهند اسلام ستیزى و اسلام هراسى را به عنوان ابزار راهبردى سیاستهاى توسعه طلبانه خود، پیش گرفتهاند و اگر در گوشهاى از جهان اسلام توسط عدّهاى که اهل جمود و رکود هستند همچون طالبان و القاعده رفتارى خشن و مغایر با ارزشهاى دینى مشاهده گردد آنها را براى تمام مسلمانان تعمیم مىدهند و در فرهنگ خویش و نیز رسانههاى خبرى اسلام را مساوى با تروریسم معنا کردهاند در حالى که خود از تروریستها حمایت مىکنند و از دولت غاصب اسرائیل که به طور رسمى دست به ترور و خشونت مىزند، دفاع مىنمایند، محافل استکبارى خیزشهاى اسلامى، صدور انقلاب اسلامى و بیدارى مسلمامان را که مقدّمهاى براى تجدید حیات و قدم نهادن به سوى شکوفایى علمى و فرهنگى است زمینهاى براى تروریسم مىدانند و خیزشهاى ضد ستم، تجاوز استکبار را توطئه مىنامند.
امّا از آن سوى مسلمانان و خصوص آنانى که هویت اسلامى خود را کشف کردهاند و به ارزشهاى معنوى و مقدّس بازگشتهاند و نسبت به موازین دینى متعهد و ملتزم مىباشند عقیده دارند:
الف: غربىها از جهان غیب و ایمان فاصله گرفتهاند و انسان و منافع او را جاى خداوند قرار دادهاند.
ب: غرب به موازات توسعه صنعتى و ترقى علمى و دستآوردهاى تمدّنى، فرهنگ، تربیت و خانواده را فراموش کرده و زمینههاى فروپاشى روابط اجتماعى و عاطفى آدمیان را فراهم نموده و اخلاق و فضیلتهاى دینى را نفى کرده است.
ج: اگرچه ارمغان تمدن غرب رفاه و توسعه امکانات مادى و ایجاد زمینه براى آسایش انسان را تا حدودى تأمین کرده است امّا اولاً: توزیع این تسهیلات و تجهیزات به هیچ عنوان عادلانه نمىباشد، ثانیاً: براى بدست آوردن منابع اولیه این امور، دنیاى اسلام و جهان سوم را به بدبختى و عقب افتادگى واداشته و به منظور تأمین بازار مصرف، کوشیده مسلمانان را در حالتى از وابستگى علمى، فکرى و صنعتى نگه دارند.
د: غربىها براى تهاجم علیه جهان اسلام از مفاهیمى چون حقوق بشر، دموکراسى، حقوق زنان، انتخابات، آزادى، مدیریت سیاسى و ادارى سوء استفاده مىکنند و این عناوین را به عنوان ابزارى براى یورش به مسلمین قرار مىدهند و یا آن که در اجراى آنها برخوردى دوگانه دارندبه عنوان نمونه کشورهایى که مورد حمایت غرب هستند اگر هم نقض حقوق بشر کنند و یا براى اعطاى آزادى با مردمان خود مشکل داشته باشند، مورد اعتراض قرار نمىگیرند و گاهى حمایت هم مىشوند اما در جهان اسلام اگر مجرمى مجازات شود و یا براى رعایت عفاف و ترویج فضیلت و از بین رفتن خلاف، قوانینى اعمال گردد، آنها را مخالف با حقوق انسانها تلقى مىکنند، به جاى این که سازمانهاى بین المللى وسیلهاى باشند براى توسعه عدالت در جهان، گسترش امنیت و تأمین حقوق مردم، این مراکز به ابزارى براى تهدید علیه کشورهاى اسلامى تبدیل شدهاند و قطعنامههایى که صادر مىکنند با واقعیتها هیچگونه سازگارى ندارد و اجراى مفاد آنها در حقیقت مطامع و مقاصد استکبار را تأمین مىنماید و ملل محروم را بیش از گذشته دچار مشکل مىسازد حتى اگر قطعنامه اسى به نفع مسلمین و براى محکوم کردن دشمنان آنان صادر گردد، توسط قدرتهاى غربى وتو مىگردد و یا در حد نوشتهاى باقى مىماند و جنبه کاربردى به خود نمىگیرد.
4- نظریه برخورد تمدنها
پس از پایان یافتن ایّام جنگ سرد و بعد از فروپاشى شوروى، آمریکا در صدد برآمد جهان را از حالت دو قطبى که سال ا سیاست جهانى را بر اساس آن طراحى و برنامهریزى شده بود، خارج و آن را به جهان یک قطبى با محوریّت خود تبدیل کند.
از آن سوى آمریکا براى ایجاد تعادل در سیاست جهانى به دنبال قدرتى دیگر بود که بتواند در مقام رقیبى بالقوه در برابرش مطرح گردد یا حداقل قدرتى باشد که بتوان آن را به عنوان قدرت درگیر با منافع آمریکا معرفى کرد تا بر اساس چنین واقعیت یا تصوّرى، طرحهاى این ابرقدرت براى تداوم یا گسترش حضورش و خارج از مرزهاى ایالات متحده آمریکا و بطور کلى استمرار سلطهاش بر جهان بتواند به اجرا درآید، به عبارت دیگر جهان یک قطبى به قطب دیگرى نیاز داشت تا بتوان با مطرح کردنش بى آن که مانعى جدّى در برابر نقشههاى آمریکا پدید آید، تعادل جدیدى در سیاست جهان ایجاد گردد از این جهت دیدگاه هانتینگتون(5) در خصوص ضرورت برخورد تمدّنها مطرح گردید، تبلیغات گستردهاى که در دهههاى اخیر براى توجیه این اندیشه صورت گرفته است این گمان را تقویت مىکند که آمریکایىها در جهان یک قطبى مورد نظر خویش به دنبال زمینه سازى براى ایجاد قطب دیگرى هستند که نیروى اصلى آن مادّى و تسلیحاتى نمىباشد بلکه ریشه در اندیشه و فرهنگ دارد. اسلام نه تنها به عنوان یک دین بلکه به مثابه شیوه زندگى و سیاست حکومتى، به مخالفت جدى با فرهنگ جدیدى بر مىخیزد که آمریکا را ترسیم کرده است، افزایش شمار مسلمانان در جهان و بویژه در کشورهاى غربى و رَوَند مهاجرت مسلمانان به کشورهاى اروپایى و تجدید حیات معنوى در میان افراد مسلمان، نگرانىهاى شدید طراحان سیاست جهانى را شدّت بخشیده است و اسلام و مسلمانان را تنها خطرى شناختهاند که با بهرهبردارى از آن مىتوان طرح تعادل سیاست جهانى را در دو قطبى نمایاندن جهان یا در واقع ادامه سلطهگرى قطب واحد به رهبرى آمریکا در جهان توجیه کرد.
امّا براى چنین وضعى مىبایست جریانى ایجاد شود که بر اساس آن بتوان ضمن مقابله با قدرت اسلام و مسلمین، قدرتهاى اسلامى و با ابزارهاى فکرى و فرهنگى یک دشمن فرضى موهوم پدید آورد، حادثه یازدهم سپتامبر 2001 م، فرصت مناسب را براى این وضع مهیّا ساخت، رویدادى که بیشترین ضربه را متوجّه جهان اسلام نمود و پس از چنى اتفاقى که عمق فاجعه آن گریبانگیر مسلمین شده تمامى کشورهایى که با مسلمانان مشکل دارند و در رأس آنها آمریکا و دُوَل اروپایى به راحتى بدترین فشارها را بر مسلمین وارد مىنمایند بدون آن که صداى مخالفى شنیده شود و مسلمانان مخالف اصلى حقوق بشر قلمداد مىگردند و افراد مسلمان که در اروپا و آمریکا زندگى مىکنند زیر فشارهاى گوناگون سیاسى و اجتماعى قرار گرفتهاند و به دلیل ترس از برچسب تروریسم قادر به دفاع از حقوق طبیعى نمىباشند، در پوشش مبارزه با تروریسم نه تنها مردمان جهان را از مسلمانان و اسلام دور ساخته و نسبت به آنها بدبین کردهاند بلکه خود مسلمانان را از ورود به صحنههاى سیاسى و اجتماعى به دلیل ادعاى کاذبى مبنى بر شکرت آنان در حادثه 11 سپتامبر ترسانیدهاند، روابط مسلمانان با افراد پیرو ادیان دیگر دچار اختلال گردیده و در سطح بین الملل کشورهاى مسلمان تحت فشارهاى گوناگون قرار گرفتهاند، مطرح کردن محور شرارت نیز نتیجه دیدگاه جدیدى است که آمریکا محور آن مىباشد، تقسیم جهان به موافق و مخالف تروریسم و در واقع موافق و مخالف آمریکا مفهوم مبارزه با حق را با مشکل مواجه کرده و دست جانیان جهانى را براى هرگونه کشتار و تشنجى باز گذاشته است، سکوت جهان در برابر این ستم آشکار خطرناکتر از ایّام جنگ سرد است. ظهور شخصیتى تبلیغاتى به نام بن لادن و جمع شدن قواى افراطى مسلمان از نقاط مختلف جهان در افغانستان و طرح مسایل خشونت امیز به شیوهاى منفى و مغایر با روح اسلام و سپس همراه شدن این مسایل با عملیات روز یازدهم سپتامبر پدیده جدیدى را به عنوان دشمن ناخواسته تمدن جدید، قدرتهاى غربى و سرانجام انسانهاى غیر مسلمان به شدت وارد فرهنگ اجتماعى جهان ساخته است و قبل از این که فرصتى براى هضم این ساختار جدید براى جامعه جهانى به وجود آید به عنوان دشمن باالفعل و گسترده در جهان شناخته شده است که نه تنها براى آمریکا بلکه براى فرهنگ و تمدن نوع مدرن و توسعه یافته اروپایى و آمریکایى که کوشیده است سلطه خود را بر دنیا تحمیل کند، مىتواند خطرساز باشد.
بنابر این قطب جدید ساختگى آمریکا را از رخوت سیاسى بیرون مىآورد و به تحرک بین المللى وادار مىکند، با این ساختار آمریکا تقسیم بندى نوینى را بر جهان تحمیل مىکند که بر اساس آن مفهوم تروریسم مخالف با آمریکاست و موافق آمریکا از تروریسم نفرت دارد و هرگونه مبارزه مسلمانان براى رهایى از استبداد، اشغال و زورگویى و نیز تحرّکهاى مسلمانان در مسیر دانش و فرهنگ، مخالفت با جریان سازى و تقسیم بندى جهانى محسوب مىگردند و باید سرکوب شوند.(6)
اما در مورد حادثه یازدهم سپتامبر که جهان اسلام را متهم ساخته است، برخى نکات تأمّل برانگیز وجود داد. آقاى «گرهارد ویسنوسکى» متفکّر علوم سیاسى در آلمان خاطرنشان مىنماید: این حملات از داخل آمریکا طرّاحى و به مورد اجرا درآمده بود که هدف اصلى، تغییرات اساسى در جهان بوده است، این تغییرات که در چارچوب هدف اصلى بودند عبارتند از: دستیابى به منافع نفت خاورمیانه، ایفاى نقش جدید در جهان، جلوگیرى از فروپاشى ناتو، سر و سامان دادن به اقتصاد جنگ در آمریکا از طریق افزایش بودجه نظامى و بنابراین نقش آن نوزده نفر مرد عرب کاملاً منتفى است و هیچ مدرکى براى اثبات این ادّعا که آنان در هواپیما بودهاند که موجب انفجار شده وجود ندارد.
بین کمیسیون تحقیق حوادث 11 سپتامبر و سرویسهاى امنیتى آمرکیا هم رابطه وجود دارد و معرفى این تشکیلات به عنوان یک کمیسیون بىطرف یک نقشه تبلیغاتى است و وظیفه اصلى آن آرام کردن خانوادههاى قربانیان بوده است.(7)
"تى پرى میسانه" نویسنده و روزنامه نگار فرانسوى در کتابى تضادها و تناقض گویىهاى دولت آمریکا درباره 11 سپتامبر را بیان کرده است، نقطه اوج این افشاگرى آن جایى است که وى مىگوید: هیچ هواپیمایى در آن روز به آسمان وزارت دفاع آمریکا برخورد نکرده است، بلکه یک موشک از نقطه نامعلومى این ساختمان را هدف قرار داده است.(8)
"موریل میراک" خبرنگار مجلّه EIRآمریکا در مطلبى که در دوازدهمین کنفراس بین المللى خلیج فارس - آسیا در پرتو تحوّلات جهانى، در تهران، به صورت سخنرانى ارائه کرد مىگوید: این که کاخ سفید حوادث مذکور را به گروههایى از مسلمانان نسبت داده است صحت ندارد و اصولاً این رویداد یک حادثه تروریستى نبود بلکه کودتایى نظامى است که توسط عناصر سازمان اطلاعاتى و نظامى آمریکا علیه آن کشور سازماندهى شده بود.
روزنامه فرا منطقهاى «الاشرق الاوسط» به نقل از گزارش مفصل ارتش آمریکا نوشته است نقش سازمان جاسوسى رژیم اشغالگر قدس یعنى موساد در عملیات 11 سپتامبر فاش گردیده است.(9)
به علاوه اسامه بن لادن که یک شاهزاده سرمایهدار عربستانى است با حمایت رسمى سازمان سیا و براى قلع و قمع گروههاى جهادى طرفدار ایران و استقرار گروه متعصب و ضد شیعیان طالبانى، در افغانستان بوجود آمد. بن لادن که افکار ضد شیعه داشت با کمک " i.s.i" مأموریت جذب قواى پراکنده افغانى و آموزش و سازماندهى آنان را عهده دار شد بنابراین تروریستها تربیت شده امپریالیسم هستند تیرى که ابرقدرتها بر علیه مسلمانان شلیک کردند، به سوى خودشان کمانه کرده است.
پىنوشتها:
1. فرهنگ جغرافیایى، ص 95 - 94؛ روزنامه ایران، شماره 2223 و 2226، گیتاشناسى نوین کشورها، شبکه خبر سیماى جمهورى اسلامى ایران، ساعت 18، 2 خرداد 1385.
2. سوره انفال، آیه 26.
3. سوره بقره، آیه 249.
4. اقلیتهاى مسلمان در جهان، مجموعه مقالات، ترجمه ایرج کرمانى، ص 72.
5. گزیده مقالات دوازدهمین کنفرانس بین المللى وحدت اسلامى، ص 312 - 310.
6. HUNTINGTON .
7. جهان پس از یازدهم سپتامبر، دکتر حسن بشیر، روزنامه اطلاعات، شمارههاى 22870 - 22871 (23 و 24 شهریور 1383)، جهان اسلام و غرب، محمد على تسخیرى، روزنامه اطلاعات، شمارههاى 23190 - 23191 (چهارم و پنجم آبان 1383).
8. مصاحبه رادیو آلمان با گرهارد ویسنوسکى، واحد برون مرزى صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، روزنامه جام جم، 22 شهریور 1383، شماره 1243.
9. ناگفتههاى حادثه 20 شهریور از زبان یک روزنامه نگار فرانسوى، روزنامه جمهورى اسلامى، 22 مهر 1381، شماره 6753.
10. رزنامه قدس، 16 مهر 1380، شماره 3968.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 82 |