تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,181 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,105 |
سیماى درخشان امام على علیه السلام از منظر دیگران 2 | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1387، شماره 8، آبان 1387 | ||
نویسنده | ||
اسلامپور کریمى عسکرى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سیماى درخشان امام على(ع) از منظر دیگران
قسمت دوم
عسکرى اسلامپورکریمى
امام على(ع) از دیدگاه دانشمندان اهلسنت
احمد بن حنبل (پیشواى مذهب حنبلى)
آن همه فضیلتها که براى على بن ابىطالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است.(1)
همچنین وى از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: "آیا راضى نمىشوى که من تو را به کسى تزویج کنم که اوّلین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمش از همه عظیمتر است".(2)
محمد بن ادریس (پیشواى مذهب شافعى)
درباره على(ع) سرودهاى دارد که چنین است:
لَو اَنَّ المرتضى أبدى محلّه
لَصار الناسُ طُراً سُجَّداً له
و ماتَ الشّافعى و لیسَ یدرى
علىّ ربُّهُ اَم ربُّهُ اللّه
"هرگاه على جایگاه و حقیقت خویش را براى مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعى مُرد و عاقبت نفهمید على(ع) پروردگار است، یا اللّه پروردگار اوست."(3)
همچنین از سرودههاى اوست:
علىٌّ حُبَّهُ جُنُّة
امامُ الناس والجنَّة
وصىُّ المصطفى حقّاً
قسیم النّار و الجنَّة(4)
"دوستى على سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پریان است؛ او در حقیقت جانشین مصطفى؛ و تقسیم کننده بهشت و دوزخ است."
همچنین امام شافعى مىگوید: به من گفتهاند رافضى شدى(از حق روگرداندى)؛ گفتم: هرگز دین و اعتقادم رفض نیست؛ ولى دوست مىدارم بدون شک بهترین امام و بهترین هادى را. اگر معنى رفض، دوستى وصى پیامبر (على بن ابیطالب) است، به درستى که من رافضىتر از همه مردم هستم.(5)
ابن صبّاغ مالکى (اندیشمند مالکى مذهب)
وى درباه فضایل امام على(ع) مىگوید: "حکمت از گفتارش چیده مىشد، و دانشهاى آشکار و نهانى به قلبش بسته بود، همیشه از سینهاش دریاهاى علوم، جوشان، و امواجشان خروشان بود، تا آنجا که رسول خدا(ص) فرمود: "انا مدینة العلم و علىٌّ بابها؛ من شهر علمم و على (ع) باب (در) آن است."(6)
ابن ابىالحدید (شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلى مذهب)
"و ما اقولُ فى رجل اَقرَّ لهُ اعداؤهُ و خُصومُهُ بالفضل و لم یمکنهم جَحْدُ مناقبه و لا کتمان فضائله...!!"؛ چه بگویم درباره مردى که دشمنانش به فضایل و مناقب وى اعتراف مىکنند! و هرگز براى آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده، و فضایلش را بپوشانند!"
آنگاه مىافزاید: تو خود مىدانى که بنىامیه، زمامدارى اسلام را در شرق و غرب روى زمین به دست آوردند و با هر نوع حیلهگرى در خاموش ساختن نور او کوشیدند و هرگونه لعن و افترا را بر على(ع) بر منابر ترویج نمودند، هرکس که او را مدح و توصیف مىکرد، مورد تهدید قرار مىگرفت. هر روایتى که فضیلت على (ع) را بازگو مىکرد، ممنوع ساختند. حتى از نامگذارى به نام على جلوگیرى کردند. همه این اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصیت على(ع) نتیجهاى در پى نداشت... در حقیقت این همه نابکاریهاى بنىامیّه مانند پوشانیدن آفتاب با کف دست بود... .
من چه بگویم درباره مردى که همه فضیلتها به او منتهى مىشود و هر مکتب و هر گروهى خود را به او منسوب مىنماید.
آرى اوست رئیس همه فضیلتها....(7)
من چه بگویم درباره مردى که اهل همه مذاهب غیراسلامى که در جوامع اسلامى زندگى مىکنند، به او محبّت مى ورزند و حتى فلاسفهاى که از ملت اسلامى نیستند، او را تعظیم مىنمایند....(8)
همچنین مىنویسد: "چه بگویم در حق کسى که پیشى گرفت از دیگران به هدایت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت نمود، در حالى که تمام مردم سنگ را مىپرستیدند... ."(9)
"او در عبادت، عابدتر ین مردم شمرده مىشد؛ نماز و روزهاش از همگان بیشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبّات را از آن حضرت آموختند."(10)
"مبادى جمیع علوم به او بازمىگردد. او کسى است که قواعد دین را مرتّب و احکام شریعت را تبیین کرده است. او کسى است که مباحث عقلى و نقلى را تقریر نموده است."(11) آنگاه کیفیت رجوع هر یک از علوم را به امام على (ع) توضیح مىدهد.
عبدالله بن عباس
وى که از جمله مفسران بزرگ مسلمان، به ویژه اهلسنت محسوب مىشود، علم خود و صحابه را در برابر علم على(ع) چونان قطرهاى از دریا مىداند، و در مورد آن حضرت مىگوید: "آیهاى در قرآن نیست، مگر آن که على، مصداق بارز آن است، خداوند یاران پیامبر را در جاهاى بسیارى مورد سرزنش قرار داده است، ولى درباره على(ع) جز خیر و نیکى یاد نکرده است."(12)
فخر رازى (دانشمند و مفسر معروف اهلسنت)
"هرکس در دین خود، على بن ابىطالب را پیشواى خود قرار دهد، همانا رستگار شده است، زیرا پیامبر(ص) فرمود: "اللّهُمَّ أدر الحقَّ مع علىٍّ حیث دار؛ خداوندا! على هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان."(13)
خوارزمى (ادیب و خطیب مشهور اهلسنت)
آیا چون ابوتراب، جوانمردى هست؟ آیا چون او پیشواى پاک سرشتى روى زمین وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگیرد، توتیایش خاکى است که پاى او بدان رسیده باشد. على همان است که شبانگاه در محراب از دل مىخروشید و مىگریست و روز با چهرهاى خندان در گرد و غبار میدان جنگ فرو مىرفت.
او از زرد و سرخ بیتالمال مسلمین بهرهاى نمىگرفت. او همان شکننده بتها بود؛ هنگامى که بر دوش پیامبر پا نهاد. گویا همه مردم بسان پوستند، و مغز، مولاى ما على است ... ."(14)
زمخشرى (ادیب و دانشمند اهلسنت)
وى درباره شخصیت امام على(ع) مىگوید: من چه بگویم درباره مردى که فضایل او را دشمنانش از راه کینهجویى و حسد انکار کردند و دوستانش از بیم جان، باز از این میان آنقدر فضیلتهاى وى انتشار یافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است.(15)
همچنین این اندیشمند اهلسنت ضمن نقل حدیث قدسى: "من اَحَبَّ علیاً اُدخِلُهُ الجنةَ وَ اِن عصانى، و مَن ابغض علیاً اُدخِلُهُ النارَ و اِن اطاعَنى؛ یعنى خداوند فرمود: هر کس على را دوست بدارد، او را وارد بهشت مىکنم، هر چند مرا نافرمانى کند، و هر کس على را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، و لو این که مرا اطاعت کرده باشد."(16)
نکته شایان توجه این که دوستى و ولایت آن امام همام سبب کمال ایمان است و با کمال ایمان، معصیت در فرعى از فروع، زیانبخش نیست؛ ولى با فقدان ولایت و محبّت آن حضرت ایمان ناقص است؛ از اینرو فاقد آن، مستحقّ آتش جهنم خواهد بود.
جاحظ (ادیب، سخندان و سخنشناس معروف)
وى مىگوید: "على بن ابیطالب کرم اللّه وجهه، پس از رسول خدا از همگان فصیحتر، و دانشمندتر، و زاهدتر و در رابطه با حق سختگیر و پس از پیامبر(ص)، امام خطباى عرب به طور مطلق به شمار مىرود."(17)
این اندیشمند اهلسنت مىگوید: "سخن گفتن درباره على (ع) ممکن نیست. اگر قرار است حق على ادا شود گویند غلوّ است، و اگر حق او ادا نشود درباره على (ع) ظلم است."(18)
بیهقى (از دانشمندان نامى اهلسنت)
وى درباره فضایل امام على (ع) چنین روایت نموده که پیامبر اکرم (ص) فرمود:
"من احب ان ینظر الى آدم(ع) فى علمه و الى نوح(ع) فى تقواه و ابراهیم(ع) فى حلمه و الى موسى فى عبادته فلینظر الى على بن ابىطالب(ع)؛ هر کس که دوست دارد به علم و دانش آدم (ع) بنگرد و مقام تقوا و خودنگهدارى نوح(ع) را (مشاهده نماید) و بردبارى حضرت ابراهیم (ع) را (نظاره کند) و به عبادت موسى(ع) (پى ببرد) باید به على بن ابىطالب(ع) نظر بیندازد."(19)
این روایتبیانگر این حقیقت است که على علیه السلام جامع صفات پیغمبران اولواالعزم است. ازاینرو، در روایت طولانى دیگرى از "صعصعة بن صوحان" آمده است که خود حضرت نیز به این حقیقت اشاره نموده است:
"اگرچه تمجید و تجلیل از خویشتن زشت است، ولى از باب اظهار نعمت الهى مىگویم که من بر موسى و عیسى و ابراهیم و آدم و نوح و سلیمان و ... برترى دارم."(20)
شیخ محمد عبده(21)
وى مىگوید: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهى یک عقل نورانى را مى دیدم که شباهتى به مخلوق جسمانى نداشت، این عقل نورانى از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انسانى پیوسته و آن روح انسانى را از لباسهاى طبیعت تجرید نموده و تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشنترین انوار نائل ساخته است و با این وصف شگفتانگیز، پس از رهایى از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است.
لحظات دیگرى صداى گوینده حکمت را مىشنیدم که واقعیات صحیح را به پیشوایان و زمامداران گوشزد مىکرد و موقعیتهاى تردیدآمیز را به آنان نشان مىداد و از لغزشهاى اضطرابآور برحذرشان مى داشت و آنان را به دقایق سیاست و طرق کیاست راهنمایى مى کرد و به مقام واقعى ریاست آشنا مىساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا مىبرد.(22)
وى در مقدمه شرح نهجالبلاغه مىنویسد: "در همه مردم عربزبان، یک نفر نیست مگر این که معتقد است سخن على(ع) بعد از قرآن و کلام نبوى، شریفترین، و بلیغترین، و پرمعنىترین، و جامعترین سخنان است."(23)
عبدالفتاح عبدالمقصود (نویسنده و دانشمند مشهور مصرى)
مىنویسد: من همواره اخلاق و موهبتهاى الهى و آنچه را که تشکیلدهنده شخصیت است، مقیاس شناخت عظمت انسانى قرار مىدهم؛ ازاینرو بعد از پیامبر(ص) کسى را ندیدهام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پیامبر؛ یعنى "على بن ابىطالب"، و من در این سخن به طرفدارى از تشیع وارد نشدهام، بلکه این رأیى است که حقایق تاریخ گویاى آن است.
امام، برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود چون او نزاید، و اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبرى براى آنان شعاعى مىدرخشد. آرى او مجسمهاى از کمال است که در قالب بشریّت ریخته شده است.(24)
محمد فرید وجدى (دانشمند مصرى)
صفاتى در وجود على(ع) گرد آمده بود که در دیگر خلفا نبود: دانشى فراوان و شجاعتى عالى و فصاحتى درخشان. این صفات با نیکویىهاى اخلاقى و شرافتهاى ذاتى آمیخته بود؛ بدان سان که جز در افراد کامل پیدا نمىشود.(25)
عباس محمود عقّاد (دانشمند مصرى)
"در هر قسمتى از روان انسان برخوردگاهى است به زندگى على بن ابىطالب؛ زیرا از بین تمام بزرگان و دلاوران، تنها زندگى اوست که جهان انسانیت را در همه جا با گفتار بلیغ، مخاطب قرار مىدهد و نیرومندترین انواع محبتها و عوامل پندیابى و اندیشه که سراسر تاریخ بشر ممکن است در روح انسان برانگیزد، در صفحات تاریخ اوست. زندگى پسر ابوطالب همیشه با عواطفى شعلهور و احساساتى نگر، به جانب مهرورزى و بزرگداشت روبه روست؛ او شهید و پدر شهیدان است و تاریخ على و فرزندانش را سلسلهاى طولانى از میدانهاى شهادت و پیروزی تشکیل مىدهد که براى جوینده یکى پس از دیگرى نمایان مىشوند."(26)
وى درباره شجاعت امام در میدانها نبرد مىنویسد: "مشهور است که آن حضرت با کسى تن به تن نشد، مگر آن که او را به زمین زد، و با کسى مبارزه نکرد، مگر آن که او را به قتل رسانید."(27)
"على(ع) در خانهاى تربیت یافت که از آنجا دعوت اسلامى به سر تا سر عالم گسترش یافت... ."(28)
"مشهور آن است که حضرت على (ع) در قضاوت و فقه و شریعت پیش تاز بود و بر دیگران سابق... هرگاه بر عمر بن خطاب مسئله دشوارى پیش مىآمد، مىگفت: این قضیهاى است که خدا کند براى حلّ آن ابالحسن به فریاد ما برسد."(29)
درباره زهد مولى مىنویسد: "در میان خلفا، در لذّت بردن از دنیا، زاهدتر از على(ع) نبوده است... ."(30)
محمد امین نواوى (دانشمند معروف اهلسنت)
وى مىگوید: "على(ع) همه قرآن را حفظ کرد و فراگرفت، بر اسرارش آگاه بود و گوشت و خونش با قرآن درآمیخت؛ چنان که این مطالب را بررسى کننده نهجالبلاغه، در نهجالبلاغه مىبیند و مىیابد."(31)
امام محمد غزّالى
"حقیقت روشن بود و مسلمانان بر حدیث غدیر خم که پیامبر(ص) فرمود: "مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهُ" اتفاق نظر داشتند و برخى از کسانى که بعدها به خلافت رسیدند به آن حضرت براى آن منصب تبریک گفتند، ولى بعدها براى مقام پرستى و دلبستگى به دنیا و مشاهده آن اجتماع و احترامها، به مخالفت برخاستند و آن حقیقت را با بهایى اندک معامله کردند."(32)
محمد ابوالفضل ابراهیم (محقق بزرگ معاصر)
وى که شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید را مورد تحقیق عالمانه قرار داده است، درباره عظمتهاى روحى امام على(ع) مىنویسد: "در شخصیت امام على بن ابىطالب(ع) آنقدر کمالات، و عناصر پسندیده، و عظمتهاى روحى، و نورانیت تکاملى، و شرافت عالى توأم با فطرت پاک و نفس و محبوب خداوندی جمع شده است که در هیچیک از انسانهای بزرگ دیده نمىشود."(33)
دکتر طه حسین (ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهلسنت)
وى در کتاب "على و بنوه" مىنویسد: على از خود خشنود نبود، مگر وقتى که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد؛ نماز را براى مردم به پا داشته و با رفتار و گفتار آنان را تعلیم داده و شبانگاه شام فقیران را داده باشد و نیازمندان را از سؤال بىنیاز ساخته باشد. پس از تکالیف، شب هنگام با خداى خویش به خلوت مىپرداخت، نماز مىخواند و عبادت مىکرد. پس از اندکى خواب، سحرگاهان باز به سوى مسجد روانه مىشد و مردم را به نماز دعوت مىکرد.
على براى یک لحظه هم در همه شبانه روز خدا را فراموش نمىکرد... على مردم را با سیره رفتار موعظه مىکرد. آرى، او امام مردم بود و معلم آنها.(34)
همچنین وى در کتاب "على و بنوه" داستان مردى را نقل مىکند، که در جریان جنگ جمل دچار تردید مىشود، با خود مىگوید: "مگر ممکن است شخصیتهایى چون طلحه و زبیر بر خطا باشند؟ درد دل خود را با على در میان مىگذارد، و از على(ع) مىپرسد؟ مگر ممکن است شخصیتهایى عظیم و با سابقهاى بر خطا روند؟"
على (ع) به او مىفرماید: "انَّک لَملبوس علیک، إنَّ الحقَّ و الباطل لایعرفان بأقدار الرجال، إعرف الحقَّ تَعرف أهله و اعرف الباطل تعرِف اهله؛ یعنى تو سخت در اشتباهى! تو کار واژگونه کردهاى، تو به جاى آن که حق و باطل را مقیاس شناخت شخصیتها قرار دهى، شخصیتها را که قبلاً با پندار خود فرض کردهاى، مقیاس حق و باطل قرار دادهاى! تو مىخواهى حق را با مقیاس افراد بشناسى! بر عکس رفتار کن! اول خود حق را بشناس، سپس اهل حق را خواهى شناخت؛ باطل را بشناس، آن وقت اهل باطل را خواهى شناخت. آنگاه دیگر اهمیت نمىدهى که چه کسى طرفدار حق است و چه کسى طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهى بود."
طه حسین در ادامه سخن خود مىگوید: "من پس از وحى و سخن خدا، جوابى پر جلالتر و شیواتر از این جواب ندیدهام و نمىشناسم.
من بعد از کلام خدا، کلامى به این زیبایى در جهان ندیدهام و نمىشناسم."(35)
فؤاد فاروقى (ادیب و نویسنده لبنانى)
این اندیشمند اهلسنت مىگوید: "وقتى که بزرگان و اندیشمندان در حلّ مشکلى به بنبست مىرسیدند، مىدانستند باید به "على (ع)" مراجعه کنند، به خدمت دوست بروند و از او یارى بخواهند. همان دوستى که پیامبر (ص) همواره، صحّت داورىهایش را تأیید مىفرمود.
على(ع) در تمام زندگىاش، براى خدمت به اسلام و مسلمانان، انواع مشقّات را بر خود هموار ساخت چه آن زمان که در رکاب پیامبر(ص) براى گسترش اسلام، شمشیر مىزد، چه در زمان خلفا و چه در زمان خودش. اما به گواه تاریخ، على(ع) در زمان خلافت و امامت خویش، بیشتر از هر زمانى رنج کشید؛ زیرا او نمونه عدل بود، و سختگیریهایى که براى هدایت مسلمانان معمول مىداشت، صد چندان بر خود تحمیل مىکرد، صد چندان بر خود و خانوادهاش سخت مىگرفت. تا در تقدّس او کمترین خللى وارد نیاید و این چنین است که امروز پس از گذشت قرنها، هنوز مىبینیم، این "مهر على" است که بر دلها حکم مىراند؛ متبرک باد نامش."(36)
همچنین مىگوید: "جانم به فدایت (على) که شجاعت و رقّت در دل، زورمندى در بازو، و جهانى تأثر در چشم دارى... و در سوگ کسى اشک مىریزى که جهان دو تن را بیش از همه دوست داشت: یکى دخترش فاطمه(س) و دیگرى همسر او."
"... این بزرگ مرد عالم اسلام "على (ع)" بر دلها حکومت مىکرد و نه تنها آن زمان، بلکه قرنها بعد نیز در حکومت او خللى پدید نیامده است."
وى در فرازى دیگر در فضایل مولى على(ع) چنین مىگوید: "على را بر دیگر مسلمانان مزایایى است؛ على زاده کعبه است؛ ازاینرو بسیارى از مورّخان و پژوهندگان او را "فرزند کعبه" خواندهاند؛ زیرا مادرش او را در کعبه، این مکان مقدس مسلمانان، زاده است... على (ع) نخستین مردى است که به اسلام گرویده است."(37)
این نویسنده روشنفکر لبنانى مىگوید: "هرگاه دشوارىهاى زندگى به من رو مىآورد و از رنج روزگار آزرده مىشوم، از اندوه خویش به آستان على(ع) پناه مىبرم؛ زیرا او پناهگاه هر درماندهاى است. او بر ستمکاران همچون رعد و بر شکست خوردگان، یارى دلسوز و مشفق بود."(38)
شکیب ارسلان (ملقّب به امیرالبیان)
شکیب ارسلان، از نویسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است. در جلسهاى که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود، یکى از حضّار در مقام بزرگداشت او پشت میز خطابه چنین گفت:
"دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شدهاند که به حق شایستهاند "امیر سخن" نامیده شوند، یکى على بن ابیطالب و دیگرى شکیب."
شکیب ارسلان با ناراحتى برخاست و پشت تریبون قرار گرفت و از دوستش که چنین مقایسهاى به عمل آورده بود، گله کرد و گفت: "من کجا و على بن ابیطالب کجا! من بند کفش على هم به حساب نمىآیم."(39)
به خلیل بن احمد گفتند: چرا على(ع) را مدح نمىکنى؟ فرمود: چه بگویم در حقّ کسى که دوستانش فضایل او را به جهت خوف کتمان کرده و دشمنانش نیز به دلیل حسد از انتشار آن جلوگیرى کردند، در حالى که فضایل آن حضرت همه جا را پر کرده است.(40)
همچنین از وى پرسیدند: "على(ع) شجاعتر است یا "عنبسه و بسطام"؟ گفت: "عنبسه و بسطام" را با افراد بشر باید مقایسه کرد، على(ع) مافوق افراد بشر است."(41)
امام على (ع) از دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان
جرج جرداق
آیا انسان بزرگى مانند على(ع) را مىشناسى که حقیقت انسانى را به عقول و مشاعر بشرى آشنا سازد؛ آن حقیقت انسانى که سرگذشتى چون ازل و آینده باقى چون ابدیت و ژرفایى بس عمیق دارد که هر یک از صاحبان خرد و نفوس بزرگ، مطابق روش و طبع خود، آن را درک مىکند و دیگر انسانهاى عادى بدون این که خود بدانند در سایه آنان زندگى مىکنند... آن حقیقت که اساس همه فلسفههاى مثبت است در مقابل فلسفههاى منفى. مقصودم از آن فلسفههاى کاوش از "مطلق" است که عامل اساسى ثبات و پایدارى انسانیت در وجود انسان است. کاوش از "مطلق" اگر تا اعماق مطلق ادامه یابد، به یکى از چهرههاى حقیقت خواهد رسید. در این بحث و پیگیرى، اندیشه و خرد و خیال و سایر فعالیتهاى ناشى از آنها دست به دست هم مىدهند، سپس به موقعیتها و عوامل و عموم تمایلات با داشتن معانى مختلف تطبیق مى گردند.
امام على (ع) این "مطلق" را به طور مخصوص دریافته، سپس با عقل و قلبش درک کرده است که بالاترین قدرتها از پایدارى و مقاومت روى آن مطلق ناشى مىگردد. على(ع) بدینسان تجسمیافته آن قدرت شگفتانگیز است که او را در پیروزیها و شکستها یکسان نشان مى دهد؛ زیرا ملاک او در پیروزىها و شکستها همان قدرت است که در میدان جنگ چه با چهره پیروزى بیرون آید و چه با شکست روبهرو شود و همچنین در میدان سیاست هر میدان دیگر که براى تکاپوى زندگى تصور شود، یکسان است.
تاریخ و حقیقت گواهى مىدهند که او وجدان بیدار و قهّار، شهید نامى، پدر و بزرگ شهیدان، فریاد عدالت انسان و شخصیت جاویدان شرق على بن ابىطالب است.
اى روزگار چه مىشد که اگر هر چه قدرت و قوّهاى دارى به کار مىبردى و در هر زمان یک على با عقلش، با قلبش، با آن زبانش، و با آن ذوالفقارش، به عالم مىبخشیدى؟!(42)
جرجى زیدان
آیا على پسر عموى پیامبر و جانشین و داماد او نبود؟! آیا او آن دانشمند پرهیزگار و دادگر نبود؟! آیا او آن مرد با اخلاص و غیور نبود که در پرتو مردانگى و غیرتش، اسلام و مسلمانان عزّت یافتند؟!(43)
همچنین مىگوید: "معاویه و دوستانش براى پیشرفت و مقاصد فردى خود از هیچ جنایتى دریغ نداشتند، امام على(ع) و همراهان او، هیچ گاه از راه راست، و دفاع از حق و شرافت، تخطى و تجاوز نمىکردند... ."(44)
جبران خلیل جبران (فیلسوف و شاعر بزرگ مسیحى)
من معتقدم که فرزند ابىطالب نخستین عرب بود که با روح کلى رابطه برقرار نمود. او نخستین شخصیت از عرب بود که لبانش نغمه روح کلى را در گوش مردمى طنین انداز نمود که پیش از او نشنیده بودند.... او از این دنیا رخت بربست در حالى که رسالت خود را به جهانیان نرسانیده بود. او چشم از این دنیا پوشید؛ مانند پیامبرانى که در جوامعى مبعوث مىشدند که گنجایش آن پیامبران را نداشتند و به مردمى وارد مىشدند که شایسته آن پیامبران نبودند و در زمانى ظهور مىکردند که زمان آنان نبود. خدا را در این کار، حکمتى است که خود داناتر است.(45)
شبلى شمیّل
شبلى شمیّل مادى مسلک مىگوید: "الامام على بن ابىطالب عظیم العظماء نسخة مفردة لم یر لها الشرق و لاالغرب صورة طبق الاصل لاقدیما ولاحدیثا؛ امام على بن ابىطالب بزرگ بزرگان، یگانه نسخهاى است که شرق و غرب، نسخهاى مطابق او در گذشته و حال ندیده است."(46)
میخائیل نعیمه
"قدرت نمایى و قهرمانى امام على(ع) تنها در حدود میدانهاى جنگ نبود، قهرمانى بود در صفاى بصیرت، و طهارت وجدان، و سحر بیان، و حرارت ایمان، و عمق روح انسانیت، و بلندى همّت، و نرمى طبیعت، و یارى محروم و رهایى مظلوم از چنگال متجاوز و ظالم، و فروتنى براى حق به هر صورت و مظهرى که حق برایش تجلى نماید، این نیروى قهرمانى همیشه محرّک و انگیزنده است گرچه روزگارها از آن بگذرد... ."(47)
هیچ مورخ و نویسندهاى هر اندازه هم که از نبوغ و رادمردى ممتاز برخوردار بوده باشد، نمىتواند ترسیم کاملى از انسان بزرگى مانند پیشوا على(ع) را در مجموعهاى که حتى داراى هزار صفحه باشد، ارائه دهد و دورانى پر از رویداهاى بزرگ، مانند دوران او را توضیح دهد.
تفکرات و اندیشههاى آن ابرمرد عربى و گفتار و کردارى را که میان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشى شنیده و نه چشمى دیده است. تفکرات، ایدهها و گفتار و کردار او خیلى بیش از آن بوده است که با دست و زبان و قلم وى بروز کرده و در تاریخ ثبت شده است.(48)
دکتر بولس سلامه(49)
بولس سلامه مىگوید: "شبهایى که بیدار بودم و با درد و رنج مىگذراندم، افکار و تخیلاتم مرا به گذشته مىکشاند. شهید بزرگ، امام على(ع) و سپس امام حسین(ع) به یاد من مىآمدند. یک بار برای مدتى طولانى گریستم و سپس شعر"على و حسین" را نوشتم... ."(50)
وى مىگوید: آرى، من یک مسیحى هستم، ولى دیدهاى باز دارم و تنگ بین نیستم. من یک مسیحى هستم که درباره شخصیت بزرگى صحبت مىکنم که مسلمانان درباره او مىگویند: خدا از او راضى است....
على در قضاوت خود استثنایى قایل نمىشد و به طور مساوى آنچه را که شایسته بود حکم مىکرد، و تفاوتى میان ارباب و بنده نمىگذاشت.(51)
همچنین مىگوید: "على(ع) به مقامى رسیده است که یک دانشمند، او را ستاره درخشان آسمان علم و ادب مىبیند، و یک نویسنده برجسته، از شیوه نگارش او پیروى مىکند، و یک فقیه، همیشه بر تحقیقات و ابتکارات او تکیه دارد... . "(52)
بولس سلامه مىگوید: "دلائل عظمت امیرمؤمنان (ع) بلکه امیر عرب، بیش از آن است که به شمار آید، و اگر کسى بخواهد آنها را به شمارد، مانند کسى است که بخواهد ذرات اشعه آفتاب را در مشت بگیرد."(53)
این مسیحى روشنفکر در ضمن ادبیاتى، حادثه ولادت امیرمؤمنان، حضرت على (ع)، را در خانه کعبه چنین بیان مىکند:
"فاطمه شیرزنى که از درد (زایمان) به ناگزیرى، به سراپرده کعبه عتیق و استوار پناهنده شد. فاطمه به حطیم کعبه نزدیک شد و همانند خوشه انگور به پرده کعبه آویخت. مسجدالحرام از شادى تبسم کرد و بانگ سرودِ حجرالاسود به فلک رسید. آن روز دو صبحدم یک جا رسید، یکى طلوع فجر بود و دیگرى فروغ مولود. زمانه پیر مىشود، ولى او همانند صبحدم پایدار مىماند، و هر روز با درخشش تازهاى طالع مىگردد."(54)
سلیمان کتّانى
این دانشمند و ادیب مسیحى، خطاب به امام على (ع) مىگوید: تو زیبایى؛ ولى نه به خاطر چشمان سیاهت، بلکه به خاطر بینش شعلهورت. تو زیبایى؛ نه به خاطر جمال سیمایت، بلکه به خاطر صفای سرشتت. تو زیبایى؛ نه به خاطر گلوبندی رخشان بر گردن بلورینت، بلکه به خاطر جبروت خصلتها و خوى شکوهمندت، تو قهرمانى؛ ولى نه به خاطر پیچیدگى مچهایت. تو قهرمانى؛ نه به خاطر پهناى شانهات، بلکه به خاطر چشمه فیضى که نخست بر قلب و زبانت و سپس در گفتار و رفتارت سرازیر شده است.(55)
ابوالفرج اهرون مشهور به ابن العبرى (مورّخ و دانشمند مسیحى)
وى درباره فضائل امام على(ع) چنین مىگوید: "على(ع) بود که در عصر خلفا، خلأ ناشى از فقدان حضرت رسول اکرم(ص) را جبران نمود. او مبارزات عقیدتى را، پس از پیامبر(ص) بر عهده داشت. احتجاجات و مناظرات آن حضرت، در تاریخ گواه بر این مطلب است. وجود مقدس حضرتش، در کنار خلفا، خلأیى را که از فقدان مقام والاى نبوى حاصل شده بود، پر مىکرد و کتابهاى شیعه و سنّى، سرشار است از این گونه مسائل، و نمونه بارزش سخن عمر: "لو لا علىٌّ لهلک عمر" است؛ که حد اقل هفتاد بار آن، در تاریخ ضبط گردیده است."(56)
پىنوشتها:
1. سید عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، ص 218، چاپ سوّم.
2. مسند احمد، ج 5،ص 26؛ مجمع الزوائد،ج 5، ص 101.
3. والعادیات، فضایل حضرت على(ع) ، ص 17، چاپ دارالحدیث، قم.
4. دیوان شافعى، ص 32، چاپ مصر.
5. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بىغروب، ص 287، تهران، مؤسسه انتشارات نبوى، چاپ اول، 1376ش.
6. اکبر اسد علیزاده، امام على (ع) از نگاه اندیشمندان غیر شیعه، ص 50، چاپ اول، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1381 ش.
7. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 16.
8. همان، ص 28 و 29.
9. همان، ج 3،ص 260.
10. همان، ج 1،ص 27.
11. همان، ج 1،ص 17.
12. محمد جواد مغنیه، امامت على در آینه عقل و قرآن، ص 125 جمعى از نویسندگان، على (ع) از نگاه دیگران، ص 104، دفتر نشر و پخش معارف با همکارى انتشارات امام باقر (ع)، مشهد، 1380 ش.
13. محمد بن عمر فخر الرازی، تفسیرالکبیر، ج 1، ص 111، چاپ مصر، قاهره، 1357 ق.
14. الغدیر، ج 4،ص 397.
15. جمعى از دبیران، داستان غدیر، ص 284، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم،1362 ش.
16. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بىغروب، ص 270، تهران، مؤسسه انتشارات نبوی، چاپ اول، 1376 ش.
17. عبدالرحمن رضایى، در آستانه آفتاب، ص 16،دانشگاهعلوم رضوى، مشهد، 1380 ش.
18. آیت اللّه حسین مظاهرى، چهارده معصوم (ع)، ص 41.
19. شیخ طوسى، امالى، ص 416، مجلس 14، قم، دارالثقافة، 1416، ر . ک: دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2،ص 363 ،انتشارات شریف رضى، 1412 ق.
20. سید نعمت الله جزائرى، انوار النعمانیة، ج 1،ص 27، شرکت چاپ تبریز.
21. وى از بزرگترین روحانیان دانشمند اهلسنت و مفتى اسبق مصر، مصلح بزرگ و معاصر سیدجمال الدین اسدآبادى بود.
22. شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، مقدمه، ص 7و 10.
23. استاد مرتضى مطهری، سیرى در نهج البلاغه ، ص 18 - 17، چاپ دهم، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش.
24. عذرا انصارى، جلوه ولایت، ص 304، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1376 ش.
25. دایرة المعارف فرید وجدى، ج 6، ص 659، ماده "عَلوَ"، چاپ سوم، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، 1971 م.
26. عباس محمود عقّاد، عبقریة الامام على (ع)، ص 3، چاپ دارالکتب العربى، بیروت.
27. همان، ص 15.
28. همان، ص 43.
29. همان، ص 195.
30. همان، ص 29.
31. عبدالزهراء خطیب حسینى، مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، ص 92، چاپ سوم، دارالاضواء، بیروت، 1405 ق.
32. الغدیر، ج 11، ص 248.
33. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، مقدمه به قلم محمد ابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیه، مصر، قاهره، چاپ اول، 1959 م ؛ محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ج 1، ص 189 چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1357 ش.
34. دکتر طه حسین، علىٌّ و بَنُوهُ، ص 158،دارالمعارف، چاپ مصر.
35. استاد مرتضى مطهری، سیرى در نهج البلاغه ، ص 19 - 18.
36. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بىغروب، ص 280 - 279.
37. همان، ص 278.
38. کریم خانى و صمدانى، على (ع) فراسوى ادیان، ص 18،قم، نشر دانش حوزه، چاپ اول، 1383 ش.
39. استاد مرتضى مطهرى، سیرى در نهج البلاغه ، ص19،چاپ دهم، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش.
40. احقاق الحقّ، ج 4،ص 2.
41. شهید مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 16.
42. جرج جرداق مسیحى لبنانى، صوت العدالة الانسانیة، ج 1،ص 23 و 24.
43. جمعى از دبیران، داستان غدیر، ص 293 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362 ش.
44. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بىغروب، ص 325 تهران، مؤسسه انتشارات نبوى، چاپ اول، 1376 ش.
45. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام على بن ابیطالب (ع)، ترجمه: سید محمد مهدی جعفری، چاپ اوّل، ص 19.
46. صوت العدالة الانسانیة، ج 1، ص 19 الغدیر، ج 6،ص 308 .
47. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام على بن ابیطالب، ج 1، مقدمه، ترجمه: سید محمد مهدى جعفرى، ص 17، چاپ سوم، چاپخانه حیدرى، تهران، 1353 ش.
48. صوت العدالة الانسانیة، ج 1،ص 7.
49. بولس سلامه، ادیب و حقوقدان بزرگ مسیحى لبنانى است. وى 3500 بیت شعر در فضیلت امام على و حسنین - علیهم السلام - سروده و همچنین یک کتاب 300 صفحهاى با عنوان "عیدالغدیر" به رشته تحریر درآورده است.
50. عذرا انصارى، جلوه ولایت، ص 304، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1376 ش.
51. داستان غدیر، ص 301.
52. کریم خانى و صمدانى، على (ع) فراسوى ادیان، ص 20، قم، نشر دانش حوزه، چاپ اول، 1383 ش.
53. همان، ص 45 - 44.
54. همان، 51 - 50.
55. درسهایى از ائمه معصومین (ع)،ص 12.
56. کریم خانى و صمدانى، على (ع) فراسوى ادیان، ص 33.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 120 |