تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,238 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,147 |
بایسته هاى مومنان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1387، شماره 11، خرداد 1387 | ||
نویسنده | ||
آملى عبدالله جوادى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بایستههاى مؤمنان
آیت اللّه جوادى آملى
تهیه و تدوین:حجةالاسلام و المسلمین محمدرضا مصطفى پور
آشنایى با قرآن و آگاهى یافتن از آن چه در آن آمده از تکالیف اولیه هر فرد مسلمان است، بدیهى است آگاهى از مضامین و مفاهیم کتابى را که خود را عهده دار هدایت افراد و اجتماعات مىداند علاوه بر این که مورد علاقه افراد مسلمان است، بلکه هر انسان فضیلت دوست نیز دوستدار آن آگاهىهاست تا به عنوان یک انسان آزاد از هر تعصبى درباره آن بیندیشد و راه پیامبر گرامى اسلام را که همان راه خداست بشناسد.
زیرا پیامبر اسلام به تناسب نیازها و موقعیتها در طى 23 سال آیات قرآن را بر مردم خواند و به تدریج زمینه تحوّل را در انسانها بوجود آورد و از این راه منشأ تغییرات اساسى و عمیقى در زندگى همه خانواده بشرى گردید.
قرآن در آغاز همه انسانها را مخاطب قرار داده و آنها را به توحید و عدل فراخواند و با گذشت 13 سال در مکه و پس از آن هجرت به مدینه توانست جامعه و امت مستقل اسلامى را تشکیل دهد از این رو در مدینه این امت و جمعیت مستقل را مورد خطاب قرار داده و برنامههاى عملى افراد و گروههایى را که مسلمان بودند به آنها گوشزد کرده است.
این برنامهها در حقیقت بیانگر برنامههاى فردى و اجتماعى اسلامى است که هم مىتواند معیار شناخت یک فرد یا یک جامعه اسلامى باشد که هر فردى بتواند با آن فرد مسلمان و امت اسلامى را بشناسد و هم مىتواند برنامههاى اصیل اسلامى را مشخص سازد و با صراحت مسلمان و مؤمن ادعایى و جغرافیایى را از مؤمن واقعى جدا سازد از این رو بر مسلمان امروزى نیز لازم است اوضاع و احوال دینى و اجتماعى خویش را مورد بازشناسى قرار داده و روابط خود را بر اساس آن راهنمایىها تنظیم و تعدیل و در مورد لزوم تصحیح کند.
بر اساس این ضرورت از این پس سلسله مقالاتى را در تبیین آیاتى که خطاب به (یا ایهاالذین آمنوا) مىپردازد که در واقع آیین ایمان دارى و به عبارتى مرامنامه اهل ایمان مىباشد تقدیم مىداریم که افراد با مطالعه آن بدانند قرآن چه وظائفى و آیینى را براى آنها در نظر گرفته و آنها باید آن را در زندگى به کارگیرند.
قیام به قسط و عدل
یکى از برنامههاى اهل ایمان رعایت قسط و عدل است که هر مسلمان و مؤمنى موظف به رعایت و توجه به آن است. چرا که دین مقدّس اسلام عدالت را یکى از محورىترین اصول اخلاق و از اساسىترین پایه جامعه انسانى دانسته و رعایت آن را در هر شرایطى حتى در برابر کافر لازم مىداند.
قرآن کریم در آیه 135 نساء خطاب به مؤمنان فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ولو على انفسکم اوالوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیراً فالله اولى بهما فلاتتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان اللّه کان بما تعملون خبیراً؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، کاملاً قیام به عدالت کنید، براى خدا شهادت دهید اگرچه این گواهى به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد. چرا که اگر آنها غنى یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوا و هوس پیروى نکنید که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید خداوند به آن چه انجام مىدهید آگاه است.»
در آیه 8 سوره مائده نیز خطاب به ایمان آوردهها فرمود: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولایجرمنکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعملون؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت گواهى دهید، دشمنى با جمعیتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند عدالت کنید که به پرهیزکارى نزدیکتر است و از معصیت خدا بپرهیزید که خداوند از آن چه انجام مىدهید با خبر است.»
در این دو آیه از مؤمنان خواسته است تا به عدالت قیام کنند قوامین جمع قوّام صیغه مبالغه و به معناى بسیار قیام کننده است یعنى مؤمنان باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان قیام به عدالت کنند به گونهاى که این عمل خُلقِ آنها گردد و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح آنها شود و به عبارت دیگر: قیام که به معناى ایستادن است و قیام به کار یعنى تصمیم و عزم راسخ و اقدام جدى داشتن انجام کار است. بنابراین مؤمن باید تصمیم جدى و عزم راسخ بر انجام و اجراى عدالت داشته و به جدّ اقدام به برپایى آن داشته باشد.
قیام به عدل نسبت به همگان
با توجه به این که قرآن مدعى جهانى بودن است یعنى هرجا بشر هست قرآن نیز براى هدایت او حضور دارد. چرا که قرآن براى هدایت همه انسانهاست: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس؛(1) ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن براى هدایت بشر فرود آمده است.» «تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیراً؛(2) مبارک باد بر خدایى که قرآن را بر بندهاش فرو فرستاد تا براى جهانها هشدار دهنده باشد» «و ما هو الاذکرى للبشر؛(3) قرآن مایه بیدارى بشر است.»
کتاب جهانى باید زبان مشترک و جهان پسند داشته باشد و زبان مشترک قرآن میان اقوام و ملل مختلف جهان همان زبان فطرت انسانى است که این زبان خواهان قسط و عدل است گرچه خود ظالم باشد بر این اساس است که قرآن به هر انسانى از هر ملیّت و مذهب و داراى هر فرهنگ و رسوم، دستور مىدهد قسط و عدل را رعایت کنند چرا که راه رسیدن به زندگى مسالمتآمیز و جامعه سالم همین است.
تعدیل خواستهها با قیام به عدالت
با توجه به این که تعدیل غرائزى مانند محبت و غضب بسیار دشوار است از این رو از آن با صیغه مبالغه قوّام یاد شده است تا بیان کننده حرفه و پیشه باشد و بفهماند که اگر کسى قوّام به قسط و عدل نباشد به تعدیل خواستهها نمىرسد زیرا بسیارى از افراد در ظاهر عادلاند اما در مواقع خاص از باب مثال در حال غضب، این حالت او را وا مىدارد به سود یا زیان کسى داورى کند و یا شهادت دهد. در حالى که قوّام بودن براى خدا و گواهان به قسط از درونش قسط و عدل مىجوشد همانند قاضى عادل که عدالت ملکه راسخ نفس اوست و وى مانند کوه راسخى است که هر نوع صدایى را نمىپذیرد و بلکه آن را بر مىگرداند یعنى نه محبت،نه غضب، نه تهدید، نه تطمیع، نه عواطف او را از مسیر عدالت منحرف نمىکند و حتى اگر شهود در محکمه بر خلاف قسط و عدل شهادت دهند، از درون دل او اعتراض بر مىخیزد و باطن پاکش هرگز آن را نمىپذیرد از این رو انسان حتى اگر شهادت به ضرر او یا پدر و مادر و خویشاوندان او باشد چون خواهان عدالت است آن را مىپذیرد و همچنین اگر به نفع دشمنان او باشد.
زیرا مؤمن واقعى کسى است که در برابر حق و عدالت، هیچگونه ملاحظهاى نداشته باشد و منافع خود و بستگان خویش را به خاطر اجراى آن نادیده بگیرد.
موانع قسط و عدل
به لحاظ این که قرآن تنها کتاب تلاوت نیست بلکه کتاب تزکیه و تعلیم نیز هست براى برقرارى قسط و عدل و گسترش آن در جامعه اسلامى، هم انسانها را به رعایت و تحقق قسط و عدل فرا مىخواند و هم راه رسیدن به آن و هم موانع رسیدن آن را برمىشمارد.
علاقه و محبت بیش از اندازه به چیزى یا فردى و نیز دشمنى بىاندازه مانع تحقق قسط و عدلاند، زیرا همان گونه که محبت فراوان انسان را از شنیدن حق و دیدن واقعیتها و عمل به آن باز مىدارد چنان که فرمود: «حبّک للشىء یعمى ویصمّ؛(4) محبت به چیزى آدمى را کور و کر مىسازد و مانع از شنیدن حق و دیدن واقعیت مىگردد.»
عداوت و دشمنى بیش از حدّ نیز چنین است. از این رو لازم است حبّ و بغض در انسان تعدیل گردد تا محبت و دشمنى او به کسى یا چیزى او را وا ندارد از صراط مستقیم فاصله بگیرد و به ناحق داورى کرده یا به ناحق شهادت دهد.
در سوره نساء چگونگى تعدیل محبت را بیان کرده است و از مؤمنان خواسته است تا از هوى و هوس پیروى نکنند تا به دلیل هوى پرستى موجب دخالت دادن محبت عاطفى براى زیرپاگذاشتن عدالت شود زیرا سرچشمه مظالم و ستمها هواپرستى است و اگر اجتماعى هوىپرست نباشد ظلم و ستم در آن راه نخواهد یافت.
و اگر آدمى بخواهد از هواپرستى محفوظ بماند باید بداند که خداى سبحان که عالم و آگاه به همه حقایق است و از آن چه که اندرون آدمى نهفته است آگاهى دارد نه تنها آگاهى دارد بلکه حتى ریزه کارىها و جزئیات یک موضوع را نیز مىداند و این علم به حضور آگاهانه خداى سبحان در همه مراحل و شرائط با انسان و توجه به این علم و آگاهى مانع از حاکم شدن هواپرستى بر انسان خواهد بود.
از این رو خداى سبحان هواپرستى که ریشه آلودگىهاى انسانى است در همه جا از آن نهى کرده است هم در مسائل قضایى براى قضات و شهود و هم در مسائل سیاسى براى زمامداران چنان که در خطاب به حضرت داوود فرمود: «یا داوود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوى فیضلّک عن سبیل اللّه؛(5) اى داوود ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم پس بین مردم به حق حکومت و داورى نما و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا باز مىدارد.»
هواى علمى و هوس عملى
همانگونه که عقل به دو قسم نظرى و عملى تقسیم مىشود هوا نیز دوگونه است: فکرى و رفتارى. زیرا آدمى گاهى با مغالطه، اندیشهاش آلوده مىگردد ولى گاهى مطلب را درست مىفهمد و اما در مقام عمل هوا و هوس را دخالت مىدهد.
قرآن به هر دو نوع هوا اشاره دارد. آن جا که پیامبر اسلام(ص) معارفى را براى مردم بیان مىفرماید آن را پیامهاى وحیانى شمرده که جبرئیل امین آورده است: «و ما ینطق عن الهوى ان هوى الاوحى یوحى؛(6) یعنى پیامبر از روى هوا سخن نمىگوید آن چه مىگوید وحى الهى است.»
این آیه ناظر به هواى علمى است زیرا در برابر وحى هرچه باشد بىشک هوا است و آدمى که بر اندیشه خود تکیه نمىکند بلکه با برهان و قرآن هماهنگ مىگردد از هواى علمى مىگریزد و انسانى که خدا ترس باشد نفس خود را از هواپرستى و هواى عملى دور نگه مىدارد و گرفتار نفس اماره نمىشود: «و اما من خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى فانّ الجنّة هى المأوى؛(7) آدمى که خداترس باشد و نفس خود را از هوا باز دارد بهشت جایگاه اوست.»
تعدیل غضب
قرآن کریم در سوره مائده آیه 8 آدمى را به تعدیل غضب فرا خوانده است و فرموده دشمنى قومى شما را وادار نسازد که عدالت را رعایت نکنید، گرچه مسلمان موظف است به حکم آیه: «اشداء على الکفار رحماء بینهم؛(8) با کفار با شدت و سختى برخورد کند و با مؤمنان مهربانانه رفتار نماید» اما در عین حال، در جنگ با کافران خود را موظف مىداند که معیارها را در جنگ رعایت کند از این رو به زنان و کودکان و سالخوردگان تعدى نکرده و از آسیب رساندن به مجروحان و بیماران پرهیز مىکند.
اگرچه قریش در صلح حدیبیه مسلمانان را از زیارت خانه خدا بازداشت، اما پس از فتح مکه و قدرتمندى آنان به آنها مىگوید به آنها تعدى نکنید و اگر آنها در گذشته معصیت کردند، خداى سبحان معصیت آنها را کیفر مىدهد از این رو رفتار شما با آنها باید برپایه قسط و عدل باشد.
لزوم رعایت عدل نسبت به دشمنان
آرى رعایت قسط و عدل حتى درباره دشمنان واجب است زیرا دشمن نیز مرزى دارد که اگر رعایت نشود قسط و عدل تحقق نمىیابد از این جا مىتوان نکته مهم را استنباط کرد که وقتى تعدّى به دشمن و کافر جایز نیست و رعایت قسط و عدل درباره آنان واجب است به گونه مسلّم و حتمى تعدّى به مؤمن روا نیست و رعایت قسط و عدل درباره آنان نیز واجب است.
ریشه اساسى این مسئله ایمان به خدا و قیامت است چرا که ایمان به خدا و قیامت با زیر پا گذاشتن عدالت سازگار نیست، قرآن کریم در سوره ممتحنه فرمود: «لاینهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحب المقسطین؛(9) خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار کردهاند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمىکند چرا که خداى سبحان عدالت پیشگان را دوست دارد.»
در ادامه مىفرماید: «انما ینهاکم اللّه عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من یتولّهم فاولئک هم الظالمون؛(10) خدا تنها شما را از دوستى کسانى نهى مىکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه و دیارتان آواره نمودند، یا کمک به بیرون راندن شما کردند آرى خدا شما را از هرگونه پیوند دوستى با اینها نهى مىکند و هر کس آنها را دوست بدارد ظالم و ستم گراست.»
بر اساس این دو آیه افراد غیر مسلمان به دو گروه تقسیم مىشوند گروهى که در عین کفر و شرک کارى به مسلمانان ندارند نه با آنها عداوت مىورزند و نه با آنها پیکار مىکنند و نه اقدام به بیرون راندن آنها از شهر و دیارشان مىکنند باید نسبت به آنها نیکى کرد و با آنها به عدالت رفتار نمود زیرا خدا آدمیان عدالت پیشه را دوست دارد.
دسته دیگر کسانى هستند که در مقابل مسلمانان ایستادگى نموده و آنها را از خانه و کاشانهاشان به اجبار بیرون مىکنند و در گفتار و رفتار نسبت به مسلمانان دشمنى و عداوت نشان مىدهند، تکلیف مسلمانان آن است که پیوند محبت و دوستى با آنان را قطع کنند و از هرگونه دوستى و محبت با آنان خوددارى نمایند چرا که آنها ظالم و ستمگرانند.
خلاصه کافران و مشرکانى که بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه نمىکنند و در تبعید و مهاجرت نه مستقیماً به مسلمان بد مىکنند و نه با بیگانگان بدرفتار هماهنگى مىکنند خداى سبحان نهى نمىکند که با آنان برپایه قسط و عدالت رفتار نیک داشته باشند بلکه رفتار عادلانه با آنان محبوبیت خدا را درپى دارد. جمله «ان اللّه یحب المقسطین» تشویق به قسط و عدل است، پس خداوند همگان را از تعدى و ظلم باز مىدارد و به قسط و عدل فرا مىخواند این ویژگى در اسلام است که ادعاى جهان شمولى دارد.
معناى جهانى بودن اسلام
معناى جهانى بودن اسلام این نیست که اگر همه را به اسلام دعوت کرد همگان آن را بپذیرند به گونهاى که اگر نپذیرفتند گفته شود به هدف نرسیده است بلکه همگان را به اسلام دعوت مىکند و نیک مىداند عده فراوانى از پذیرش این ندا سرباز مىزنند چرا که آن را با امیال یا تعصبهاى خود سازگار نمىیابند. اما در عین حال مىگوید چون این عالم به مانند دهکدهاى است که همه ساکنان آن با هم ارتباط داشته و با هم زندگى مىکنند و تنها زبانى که مىتواند این دهکده را هماهنگ کند، زبان فطرت است و زبان فطرت همان قسط و عدل است آن را واجب مىداند.
همان گونه که هاضمه انسان تشنه آب مىطلبد، هاضمه باطن انسان و فطرت نهاده شده در او نیز در پدیدههاى اجتماعى قسط و عدل را طلب مىکند و خداى سبحان با این زبان سخن مىگوید و دینى که با این زبان سخن بگوید، جهانى و بین المللى است.
تفسیر عملى عدالت
با عنایت به این که عدالت از اصول محورى برنامه مؤمنان است امیرالمؤمنین على(ع) به عنوان اسوه عدالت در گفتار و رفتار خود بر آن تأکید مىکند و از همگان مىخواهد تا عدالت را رعایت کنند چنان چه خود در عمل ملتزم به آن بوده است. آن حضرت در عهدنامه خود به مالک اشتر فرمود: من تو را به سوى کشورى فرستادم که پیش از تو دولتهاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مىکنند که تو در امور زمامداران پیش از خود نظر مىکنى و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مىگفتى.
بدان افراد شایسته را با آن چه که خداوند بر زبان بندگانش درباره آنها جارى مىسازد، مىتوان شناخت. بنابراین محبوبترین ذخیره در پیشگاه تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس خویش را در دست گیر و آن چه برایت حلال نیست، نسبت به آن بخل روا دار. زیرا بخل نسبت به خویشتن آن است که راه انصاف را در آن چه محبوب و مکروه توست پیشگیرى (و در هر شرایط عدل و انصاف را رعایت کنى) و بدنبال آن فرمود: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم واللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان، اما اخ لک فى الدین او نظیرلک فى الخلق؛(11) قلب خویش را نسبت به مردم مملو از صحت و محبت و لطف کن و محبت و لطف و رحمت را سرلوحه برنامههاى حکومتى خود قرار ده و همچون حیوان درندهاى مباش که خوردن آنها را غنیمت شمرى.زیرا آنها دو گروه بیش نیستند یا برادران دینى تواند و یا انسانهایى همچون تو.»
در بخش دیگرى از این نامه فرمود: «ولیکن احبّ الامور الیک اوسطها فى الحق و اعمّها فى العدل و اجمعها لرضى الرعیة؛ باید محبوبترین کارها نزد تو امورى باشد که با حق و عدالت هماهنگتر و با رضایت عامه مردم فراگیرتر باشد.»
منع از تعدّى به انگیزه انتقامجویى
حضرت امیر در آخرین وصیت خود پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم مرادى لعنة اللّه علیه مىفرماید: هرگز براى انتقام خون من دست به کشتار نزنید «یا بنى عبدالمطلب لاالفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً تقولون "قتل امیرالمؤمنین الا لاتقتلنّ بى الّاقاتلى؛(12) اى نوادگان عبدالمطب، نکند شما بعد از شهادت من، دست خود را از آستین بیرون آورده و در خون مسلمانان فرو برید و بگویید: امیر مؤمنان کشته شد و این بهانهاى براى خون ریزى شود، آگاه باشید به خاطر من تنها قاتلم را بکشید.»
بنگرید هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم تنها او را یک ضربت بزنید تا ضربتى در برابر ضربتى باشد، این مرد را مثله نکنید که من از رسول خدا شنیدم از مثله کردن بپرهیزید گرچه نسبت به سگ گزنده باشد قرآن هم فرمود در مقام دفاع از حق در چارچوب عدالت اجازه دارید مقابله به مثل کنید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم؛(13) اگر کسى به شما تعدى کرد بمانند همان چه که او تعدّى کرد مجازات کنید.»
نیز حضرت على(ع) در مقام دعاى خود مىفرماید: «ان اظهرتنا على عدونا فجنبّنا البغى و سدّدنا للحق و ان اظهرتهم علینا فارزقنا الشهادة و اعصمنا من الفتنه؛(14) خدایا اگر ما را بر دشمن پیروز کردى آن توفیق را عنایت کن که از ظلم و تجاوز بر حذر باشیم و بر صراط حق استوار و اگر آنها را بر ما پیروز کردهاید ما را به فوز شهادت برسان و از فتنه و شرک و فساد نگهدار.
رعایت عدالت در سختترین شرائط
هنگامى که لشکر معاویه پیش دستى کرده و با غلبه بر اصحاب امام شریعه فرات را تصرّف کردند و آنها را از استفاده کردن از آب باز داشتند حضرت خطبه پرشورى ایراد فرمود: پس از آن لشکر على(ع) بر شریعه فرات حمله کرده و آن را باز پس گرفتند اما آن حضرت مقابله به مثل نکرده و آنها را در استفاده از آب فرات منع نکرده است، زیرا به قول شهریار:
جواب داد که ماجنگ بهر آن داریم
که نان و آب نبندد کسى به روى کسى
غلام همّت آن قهرمان کون و مکان
که بىرضاى الهى نمىزند نفسى
اقدام عملى حضرت على(ع) و دعاى او و درخواست استوارى بر صراط حق و پرهیز از کینه جویى و کینه توزى در واقع تفسیر عملى آیه کریمه: «ولایجرمنکم شنئان قوم ... ان تعتدوا» است. چرا که او امام متقیان است از همه بهتر دریافته که عدالت به تقوا نردیکتر است بلکه عدالت عین تقوا است که (اعدلوا هو اقرب للتقوى).
نتیجهگیرى
انسانى قرآنى که همان انسان مؤمن است با مطالعه این کتاب الهى که برنامه زندگى او است زندگى فردى و اجتماعى خود را با آموزههاى قرآنى هماهنگ مىسازد و سرلوحه زندگى خود را رعایت عدالت در همه ابعاد زندگى و نسبت به همگان قرار مىدهد و هیچگاه خود را از مرز عدالت خارج نمىسازد چرا که در پرتو ایمان به خدا و قیامت تقوا و پرواى از او را تحصیل و از هوا و هوس دور مىگزیند و همه کارهاى خود را براى خدا و درجهت وصول به لقاء او قرار مىدهد.
پىنوشتها:
1. سوره بقره، آیه 185.
2. سوره فرقان، آیه 1.
3. سوره مدثر، آیه 31.
4. عوالى اللئالى، ج 1، ص 124.
5. سوره ص،آیه 27.
6. سوره نجم، آیه 3 و 4.
7. سوره نازعات، آیه 40 - 41.
8. سوره فتح،آیه 29.
9. سوره ممتحنه، آیه 8.
10. همان، آیه 9.
11. نامه 53 عهدنامه مالک اشتر.
12. نامه 47.
13. سوره بقره، آیه 194.
14. نهج البلاغه، خطبه 171.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 101 |