تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,777 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,971 |
خاطراتی از منبری شدن مرحوم فلسفی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1388، شماره 15، مرداد 1388 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مرحوم زنده یاد محمد تقى فلسفى واعظ شهیر، از پدرى عالم و مجتهد به نام مرحوم حاج شیخ محمد رضا تنکابنى که از عالمان بزرگ تهران بودند و مادرى با ایمان و با فضیلت به نام طوبى در دهم ربیع المولود به سال 1326 هـ.ق در تهران متولد شد و در 28 شعبان 1419 قمرى چشم از جهان بست.
تحصیلات
درس جدید را تا پایان دبستان ادامه داد و بعد از آن وارد علوم دینى گردید، از مقدّمات شروع و تا سطح را نزد پدر و دیگر اساتید ادامه داد.
زمینه براى منبرى شدن
خود مىگوید: در خلال این احوال، مادرم مسأله منبر رفتن مرا پیش آورد که در نتیجه، خط من و برادرم از هم جدا شد. مرحومه مادرم روى علاقه شدیدى که به حضرت امام حسین(ع) داشت، به پدرم گفت که فلانى باید منبرى شود. پدرم مىگفت: آنها باید درس بخوانند و این با منبر جمع نمىشود. مادرم مىگفت: نمىشود که یکى از بچّههاى من در خدمت حضرت امام حسین(ع) نباشد؟ پس باید حتماً منبرى شود. خلاصه پدرم از یک طرف مىگفت: باید تحصیل من ادامه پیدا کند و مادرم از طرف دیگر اصرار داشت که باید منبرى شوم سرانجام توافق کردند که ما بچهها به گفته پدرمان از روز شنبه تا غروب چهارشنبه در اختیار درس و بحث و مدرسه باشیم و از صبح پنج شنبه و شب و روز جمعه، من در اختیار منبر باشم. پدرم افزود که در وسط هفته آن که منبرى است، نباید منبر برود و به تحصیل ادامه دهد مطالعه او هم باید هر شب در حضور خود من باشد تا بدانم جایى براى منبر نرفته است.
پدرم در مقابل بوى چراغ نفتى لامپا خیلى حساسیت داشت، و نمىتوانست با چراغ لامپا و لولههاى لامپایى مطالعه کند، لالهاى تهیه کرده بود، و یک شمع گچى در داخل آن مىگذاشت و روشن مىکرد. با شعله این شمع خود ایشان مطالعه مىکردند، و ما دو برادر هم در کنار ایشان مطالعه مىکردیم گاهى براى حلّ مشکل سؤالاتى از ایشان داشتیم، و گاهى هم ایشان فراغت پیدا مىکرد و از ما سؤالاتى مىنمود، روى هم رفته، مرحوم پدرم خیلى مراقب درس و بحث ما بود بعد از اینکه یکى، دو سال ادبیات خواندم، عمامه گذاشتم پدرم شخصاً سرما عمّامه گذاشت، عمامه گذارى مثل امروز تشریفاتى نداشت که جشن بگیرند و عمامه را توى سینى بگذارند و آقایى آن را بردارد و سر طلبه بگذارد. مرحوم پدرم خودش عمّامه را بست و بر سر من گذاشت.
اولین بار که منبر رفتم
اولین بارى که بناشد منبر بروم، نزد آقاى شیخ على اکبر رشتى که فامیلش عزى بود و منبر میرفت، رفتم و گفتم، یک منبر براى من بنویس.
خاطراتى از منبرى شدن مرحوم فلسفى
حجةالاسلام سید جواد حسینى
گفت: دو قران مىگیرم و مىنویسم. دو قران به او دادم و او براى من یک منبر نوشت من این منبر را از حفظ کردم. تصمیم گرفتم اوّلین منبرم در همان مسجد فیلسوف باشد که پدرم شبها در آن جا نماز جماعت اقامه مىکرد. بعد از نماز عشا منبر رفتم...
من شروع به سخن کردم و مطالب منبرى را که از حفظ کرده بودم، تحویل دادم. خیلى خوب به خاطر دارم که ابتداى منبرى که آقاى عزى برایم نوشته بود، چند بیت شعر داشت و من با آن اشعار منبر را شروع کردم.
بى مهر على به مقصد دل نرسى تا تخم نیفشانى به حاصل نرسى
بى دوستى على و اولاد على هرگز به خدا قسم، به منزل نرسى
کشتى نجاتت زهلاکت است على بنشین که به ورطههاى قاتل نرسى
«حبّ علىّ حسنة لا تضر معها سیئة؛ دوستى على (ع) حسنهاى است که با وجود آن هیچ گناهى به آن زیان نمیرساند.»
تمام منبر را از حفظ خواندم و آن منبر دو قرانى خیلى مورد توجّه واقع شد. شاید در آن موقع 15 ساله یا 16 ساله بودم بعضىها همان شب به پدرم گفتند: اجازه بدهید جلسهاى هم در خانه بگیریم و ایشان این منبرى که این جا رفته، در خانه برود و به این ترتیب اولین منبرم خیلى مورد توجّه قرار گرفت. آن شب وقتى به منزل آمدیم، پدرم فرمود: با این که اوّلین منبرت بود، خوب صحبت کردى و مطالب را بدون وحشت و نگرانى و اضطراب خوب بیان داشتى.
دوّمین منبر
چند روز بعد به آقا شیخ على اکبر گفتم یک منبر دیگر بنویس. براى منبر دوّم نیز دو قران از من گرفت و یک منبر دیگر که با این آیه شروع مىشد نوشت.
"قل یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه یغفر الذّنوب جمیعاً انّه هو الغفور الرّحیم؛() بگو اى بندگانى که بر خود اسراف کردهاید، از رحمت خداوند ناامید نشوید، براستى خداوند تمام گناهان را میآمرزد، زیرا او بخشنده و مهربان است."
منبر من از همان اوّل مقبول واقع شد. گاهى جایى یک دهه از من دعوت مىکردند، ولى قبول نمىکردم، چون ده منبر از حفظ نداشتم وقتى به من مراجعه مىکردند همان دو سه منبرى را که آقا شیخ على اکبر، جور کرده بود و از حفظ داشتم، و خودم هم چند جملهاى به آن اضافه کرده بودم، تحویل میدادم.
ترقى تدریجى در منبر
... استقبال از منبرم از همان شب اوّل شروع شد، بعد از چند منبر که عبارات کتابهاى فارسى را حفظ مىکردم و عیناً بیان میداشتم خودم هم ذوق به خرج میدادم و مطالب را با زحمت زیاد مرتب مىکردم.
بعد از چندى، همزمان با ادامه تحصیل، رفته رفته در ایّام هفته، منبرهاى خانگى متعدد در شب جمعه، صبح جمعه، عصر جمعه شب پنج شنبه و گاهى ماهیانه وعده میدادم...
ادامه تحصیل براى تقویت بنیه منبر
چون کارم را بر اساس منبر قرار داده بودم، لازم دانستم مدارج دروس سطح و خارج را به مقدارى که منبر نیاز داشت، یعنى آگاهى کامل از شؤون دینى طى کنم. حدود نیازم در امر سخنرانى این بود که فروع را درک کنم و با فتاوى فقها و نحوه کار آنها آشنا باشم تا در مواقع لزوم بتوانم راجع به آنها سخن بگویم یا جواب مردم را در آن حَد بدهم. براى این منظور، چند ماهى به قم رفتم، ولى چون آب قم شور و هوایش بسیار گرم بود، وضع مزاجم را دگرگون کرد و نتوانستم بمانم. به همین جهت درسها که تعطیل شد به تهران برگشتم تا هم به تحصیل ادامه دهم و هم به کار منبر برسم.
ایجاد تحوّل در سبک منبر
استقبال و توجّه مردم به منبرم زیاد بود، همین توجه موجب تشویقم گردید. در واقع بخشى از موفقیّت من در امر منبر، مرهون همان استقبال فراوان مردم بود.
در زمانى که منبر را آغاز کردم راهنما و استادى نبود که برنامههاى دقیق منبر را از او فرا گیرم. البته در آن زمان چندین نفر منبرى معروف بودند...من براى آموختن منبر مکرّراً در ماه رمضان و محرم و صفر به مجالس آنان میرفتم و سخنانشان را مىشنیدم ولى اغلب بدون گرفتن نتیجه و بهرهاى از مجلس خارج مىشدم...
من از همان زمان که پاى منبرها میرفتم، دچار تضاد فکرى مىشدم و با خود مىگفتم: اگر منبر آن بوده که پیغمبر اکرم(ص) میرفتند و مردم را از تمام جهات مىساختند، پس اینها چیست؟ و اگر منبر آن است که اینان میروند، چرا نتایج مطلوب عاید نمىگردد؟
من از همان زمان متوجه شدم که آن منبرها چنان نیست که باید باشد. اولیاى اسلام مردم کثیرى را ساخته و چه فداکارانى را که از میان آنها به میدان جنگ و جهاد نفرستادهاند، ولى این منبرها چرا نمونههاى آنها را نمىسازد؟
بارها به خود گفتم: نمیدانم عیب این منبرها چیست؟ نهایتاً گفتم: باید ببینم پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در این خصوص چه گفتهاند و چه رهنمودهایى به ما دادهاند. پس از آن مدّتى به مطالعه اخبار و احادیث پرداختم. دیدم اصلاً روش پیغمبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) در مسلمان سازى غیر از راهى است که این وعاظ میروند.
اینها چیزهایى مىگویند که عملاً هیچ فایدهاى براى مردم ندارد. مثلاً واعظى در منبر مىگفت: من امسال در ماه مبارک رمضان مىخواهم توحید بگویم. امّا به جاى آن که براى گفتن توحید نخست در اثبات خدا، آیات الهى، دقایق خلقت، و بعد در علم خدا، اراده خدا، قدرت خدا، فرق بین صفات ذاتى و افعالى خدا و...صحبت کند یکباره این آیه را مىخواند؟ "شهد اللّه انّه لا اله الّا هو؛() خداوند گواهى دهد که جز او خدایى نیست."
و مىگفت: مردم. خدا بر حق است و تردید نکنید، و دیگر توضیح و استدلالى را لازم نمیدید یا واعظى دیگر به منبر میرفت و مثلاً در یک ماه رمضان 30 روز مردم را معطّل مىکرد و یک سلسله مطالب مىگفت که ربطى به زندگى مردم نداشت و انسان ساز نبود.
حتى واعظى به دلیل این که مردم عادت داشتند با انگشت حساب کنند، در منبرى گفت: خداوند فرشتهاى خلق کرده است که هزار دست دارد و در هر دستى صد هزار انگشت دارد و در هر انگشتى صد هزار بند انگشت، و او حساب اعمال بندگان را با بندهاى انگشتان خود منظور مىکند این سخنان چه اثرى در تربیت مردم مىتوانست داشته باشد؟
من حیث المجموع متوجه شدم منبر باید حاوى تعالیم الهى در ساختن عقاید، اخلاق و اعمال و زندگى مردم باشد و این مطالب در خلال روایات فراوان آمده است.
نتیجه این تشخیص آن شد که مسیر منبر را از وضع عادى خود به جهت دیگرى سوق دادم و این امر موجب استقبال گرم شنوندگان گردید و آن چنان شد که مجلس شوراى ملّى آن روز که در سه روز آخر دهه سوم ماه صفر مجلس عزادارى تشکیل میداد و از وعاظ معروف دعوت مىنمود مرا در سن 19 و در دو سال پیاپى جهت سخنرانى دعوت کرد.()
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. سوره زمر، آیه .53
. سوره آل عمران، آیه .3
. ر.ک: خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى، ص 47 ـ 66 و ر.ک گفتار فلسفى، مصطفى قنبرى، ص 413 ـ .420
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 97 |