تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,818 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
نکته هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى سلام الله علیه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1388، شماره 16، تیر 1388 | ||
نویسنده | ||
پور یاسر جهانى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نکته :20 تقوا
کسى که متصف به همه مراتب تقوا شد،دین و عقل و روح و قلب او و جمیع قواى ظاهره و باطنهاش سالم ماند و حفظه وموکلین او نیز سالم مانند و از او ملول و منضجر نشوند و معاملات و معاشرات چنین شخصى با صدیق و عدوّش به طریق سلامت شود بلکه ریشه عداوت از باطن قلبش منقطع شود هر چند مردم با او عداوت ورزند.()
شرح :قرآن کریم راه فلاح و رستگارى را در تهذیب نفس و پالایش آن از آلودگیها میداند. «قد افلح من تزکى»() و عاقبت بى توجهى به تهذیب نفس و آلوده کردن آن را مایه بدبختى و خسران دانسته است. «وقد خاب من دسیها»() پیامبران الهى بیش و پیش از هر چیز مردم را به تهذیب نفس تشویق کرده،و آنها را از بدیها و زشتىها بازداشتهاند. علت آنکه انبیاء این همه به موضوع اخلاق و تهذیب روح و نفس اهمیت میدادهاند براى آن بوده که، ریشه همه نابسامانیها،کج رویها،گناهان ومفاسد روى زمین را در آلودگیهاى روح آدمى یافته بودند.به همین خاطر تقوا به عنوان پایه و عامل اساسى پالایش روح و تطهیر جان آدمى این همه مورد تأیید اسلام و ادیان توحیدى بوده و بىتقوایى منشأ تمام شرور و مفاسد عنوان شده است.
تقوا در اصل "وقوى" و از ماده وقى به معناى نگهدارى است. تقوا را حفظ کردن چیزى از چیزهاى آزار دهنده و زیان رسان معنا کردهاند.() تقوا به این معناست که انسان هنگام
تهییج تمایلات،شهوات و غضبهاى نفسانى بتواند با این نیرو خود را کنترل کرده و آن قوا را تحت فرمان عقل در آورد.انسان زمانى مىتواند بر نیروهاى درونى خود غلبه کرده و آنها را در فرمان عقل و منطق در آورد که تقوا به عنوان نیرویى باز دارنده به صورت ملکه در جان او در آمده باشد به گونهاى که به راحتى از بین نرود.با این تعبیر انسان متقى به کسى مى گویند که تقوا در او به شکل ملکه در آمده باشد؛یعنى همیشه با او بوده و وى را در موارد و زمینههاى گوناگون یارى کرده و از گناهان و حتى امور مشکوک به حرام نیز باز دارد. آنچه از آن با عنوان تقوا یاد کردیم هیچگاه به راحتى حاصل نمىشود.بلکه بر اثر ممارست و ریاضتهاى فراوان سالک مىتواند به نهایت مراتب آن برسد.پس از این به برخى مراتب آن اشاره مىکنیم.
آثار تقوا در متقین بسیار است و خداوند به بسیارى از آنها در قرآن اشاره فرموده است که بررسى همه آنها زمان طولانى مىطلبد کمتر سورهاى در قرآن است که سخن از تقوا در آن نشده باشد. ما به برخى آثارى که در قرآن بیان شده اشارهاى کوتاه مىکنیم.
.1 از دیدگاه قرآن نیکى تنها در تقوا پیشگى حاصل مىشود. «ولکن البرّ من اتقى»()
.2 بهرهمندى از معرفت تمییز حق از باطل توسط تقوا براى سالک حاصل مىشود. «یا ایّها الذین آمنوا ان تتقوا اللّه یجعل لکم فرقانآ»()
.3 در امان ماندن از وسوسههاى شیطان
تنها با تقوا بدست میآید. «ان الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»()
.4 تقوا انسان را از نصرت و یارى الهى بهرهمند مىنماید. «و ان تصبروا و تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئآ»()
.5 همراهى و یارى پروردگار نصیب تقوا پیشگان مىشود. «واعلموا انّ الله مع المتقین.»()
.6 آرامش قلب تنها با تقوا بدست مى آید. «فمن اتقى و اصلح فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون»())
.7 تقوا راه نجات است. «وانجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون»()
.8 تقوا در زندگى دنیوى و گسترش رزق و روزى و رهایى از مشکلات تأثیر دارد.
«ومن یتق الله یجعل له مخرجآ»() «ومن یتق الله یجعل له من امره یسرآ»()
.9 رستگارى براى متقین است. «ومن یطع الله و رسوله و یخش الله و یتّقه فاولئک هم الفائزون»()
.10 متقین محبوب خداوند هستند. «فانّ الله یحب المتقین»()
11 و .12 خداوند به متقین دو هدیه بزرگ عطا مىکند.یکى آنکه تقواى ایشان را به مثابه نور و چراغى قرار میدهد تا راه حق را به آن بپیمایند(یعنى آنها را در مسیر سلوک یارى میدهد)و دوم اینکه گناهانشان را مى بخشاید. «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا
برسوله یؤتکم کفلین من رحمته ویجعل لکم نورآ تمشون به ویغفر لکم و الله غفور رحیم»()
.13 همچنین خداوند ارجمندى و کرامت را در رعایت تقوا قرار داده است. «انّ اکرمکم عند الله اتقیکم»()
در مراتب تقوا.که یکى تقواى عامه است و آن اجتناب از محرمات و کبائر مىباشد. دیگرى تقواى خاصه و اجتناب از شبهات و مکروهات است.و آخر تقواى اخص است. این مرتبه اخیره از تقوا براى سالکین اجتناب از نظر به دنیاست. براى مقربین اجتناب از نظر به غیر حق،براى مجذوبین،ترک وصول به مقامات و مکاشفات است براى رسیدن به حق وهکذا براى هرگروهى به مقتضاى حال خود. کسانى که به تقواى اخص نائل مىشوند طبق فرمایش امام (که در ابتداى این نکته ذکر شد) دین و عقل و روح و قلب آنها و جمیع قواى ظاهره و باطنه شان سالم مىماند و معاملات و معاشرات چنین اشخاصى با دوست و دشمن به طریق سلامت مى شود.
امام خمینى در ضمن شرح و توضیح پیرامون ورع به مراتب آن نیز اشاره کرده، مى فرمایند: از براى ورع مراتب بسیار است، چنانچه ورع عامه اجتناب از کبائر است، و ورع خاصه اجتناب از مشتبهات است براى خوف از وقوع در محرمات و ورع اهل زهد اجتناب از مباهات است براى احتراز از وزر آن، و ورع اهل سلوک ترک نظر به دنیاست براى وصول به مقامات، و ورع مجذوبین ترک مقامات است براى وصول به باب الله و شهود جمال الله، و ورع اولیا اجتناب از توجه به غایات است. و از براى هر یک شرحى است که اشتغال به آن به حال ما مفید نیست. و آنچه در این مقام باید دانست آن است که ورع از محارم الله پایه کمالات معنویه و مقامات اخرویه است، و از براى هیچ کس مقامى حاصل نشود، مگر به ورع از محارم الله. و قلبى که داراى ورع نباشد، بطورى زنگار و کدورت او را فرو مىگیرد که امید نجات بسا باشد که از آن منقطع گردد. صفاى نفوس و صقالت آنها به ورع است. و این منزل براى عامه مهمترین منازل است، و تحصیل آن از مهمات مسافر طریق آخرت است. و فضیلت آن به حسب اخبار اهل بیت عصمت، علیهم السلام، بیش از آن است که در این اوراق مذکور گردد. و ما به ذکر بعض احادیث در این باب اکتفا مىکنیم و طالب بیشتر به کتب اخبار رجوع نماید.()
مرحوم ملا مهدى نراقى(ره) مىفرمایند: بعضى از علماء ورع و تقوا از محارم الهى را به
چهار درجه تقسیم کردهاند: اول، ورع اهل عدل و آن اجتناب از هر چیزى است که مستلزم فسق و گناهکار بودن است و موجب خروج از عدالت است. دوم ورع صالحین است.و آن اجتناب از شبهات است. سوم اجتناب است از انجام آن امورى که خوف آن میرود به حرامى یا شبهه حرامى مبدل شود یا حرامى را به دنبال داشته باشد. چهارم ورع صدیقین است و آن اجتناب از هر چیزى است که براى خدا نباشد. چنانچه امام صادق فرمود: تقوا برسه وجه است.اول تقوا از خوف نار و عقاب که همان ترک حرام است که در واقع تقواى عوام مىباشد. دوم تقواى از خدا(نه از خوف جهنم) که ترک شبهات است و این مرتبه تقواى خواص است. سوم تقواى فى الله و آن ترک حلال است به خاطر دچار نشدن به شبهه.()
از امام صادق روایت شده که پیغمبر فرمود: بیشترین چیزى که امت من به سبب آن به بهشت وارد مىشوند دو مورد است: تقواى خداوند و حسن اخلاق.()
نکته :21 زهد
براى قلب زاهد یک حالت سهل انگارى و بیاعتنایى رخ دهد که توجه به دنیا و زخارف آن نکند تا چه رسد که از فوت آن تأسف و از اتیان آن فرح براى او رخ دهد.()
از نظر ارباب لغت زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن چیز و به مقدار اندکى از آن رضایت دادن است.() علماى اخلاق اشاره مىکنند به این مطلب که زهد عبارت است از اعراض قلبى و عملى از دنیا،مگر به قدر احتیاج که براى انسان ضرورى است. به عبارت دیگر در تعریف عام: زهد روى گرداندن از دنیا براى رسیدن به آخرت. از این رو تعریف زاهد براى کسى درست در مى آید که امکان رسیدن به دنیا را داشته باشد و از روى اراده و پستى دنیا نسبت به آخرت،از آن دست بکشد. براى اینکه بین مفهوم زهد حقیقى و رهبانیت، تفاوت قائل شویم باید بگوییم،اصل در دورى از دنیا هم چنانکه در تعریف زهد آمد اعراض قلبى از آن است،بنابراین چه بسا فردى در دنیا زندگى مىکند اما از آن اعراض قلبى داشته و توجهى به آن نمىکند او را مى توان زاهد نامید اما گاهى مى شود کسى از لحاظ عملى هیچ از دنیا ندارد اما نسبت به آن محبت قلبى و علاقه روحى شدیدى دارد،به چنین کسى زاهد نمىگویند. در روایتى از امام معصوم نقل شده که: «اعمل لدنیاک کانّک تعیش ابدآ واعمل لآخرتک کانک تموت غدآ»() چنان براى دنیایت کار
کن که گویى تا ابد زندهاى و چنان براى آخرت در تلاش باش که گویا همین فردا مىمیرى. خداوند در مورد پیروان عیسى مىفرماید: «وآتیناه الانجیل و جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الّا ابتغاء رضوان الله»() به عیسى(ع) کتاب انجیل را عطا کردیم و در دل پیروان او رأفت و مهربانى نهادیم ولکن رهبانیت را از پیش خود بدعت انگیختند ما بر آنها جز آنچه رضا و خشنودى خدا را طلبند ننوشتیم. با این توضیحات معلوم مىشود رهبانیت از نظر اسلام محکوم است زیرا نوعى بدعت است. رهبانیت اجتناب از تمامى موهبتهاى مادى الهى است. بى معنى است که بگوییم خداوند همه نعمتهاى مادى را خلق کرده و آنگاه دستور داده از آنها استفاده نشود.پس جاى سؤال پیش مى آید چرا خلق شدهاند؟ معلوم مىشود رهبانیت را خداوند فرمان نداده است.نقل شده است:روزى رسولخدا مردم را موعظه مىکرد و از اوصاف قیامت سخن مىگفت. حاضران در جلسه منقلب شده گریه مىکردند. ده نفر از میان آن جمع در خانه عثمان بن مظعون گرد آمده و تصمیم گرفتند که روزها را روزه گرفته و شبها را بیدار مانده و به عبادت بپردازند و در رختخواب نیارامند، گوشت نخورند و با همسرانشان همبستر نشوند،از عطر استفاده نکنند و لباسهاى خشن بپوشند، دنیا را رها کنند و از جامعه دورى گزینند. این خبر به رسولخدا رسید. آن حضرت به منزل عثمان بن مظعون تشریف بردند و از همسر وى پرسید: آیا آنچه از شوهرت نقل شده درست است؟ همسر عثمان پاسخ داد: اگر عثمان چنین خبرى داده صحیح است. پیامبر برگشت. وقتى که عثمان به خانه آمد همسرش قضیه را بازگو کرد. بلافاصله عثمان و یارانش به محضر رسولخدا مشرف شدند. حضرت به آنان فرمود: شنیدم که شما چنین و چنان کردهاید. عرض کردند: آرى اى رسولخدا و ما جز خوبى نیت دیگرى نداشتیم. حضرت فرمود: من به چنین امورى مأمور نشدهام. سپس فرمود: نفس شما بر شما حقوقى دارد. هم روزه بگیرید و هم افطار کنید، هم عبادت نمایید و هم استراحت کنید. من نیز هم عبادت مىکنم و هم مى خوابم، هم روزه مى گیرم و هم افطار مى کنم.از گوشت استفاده مىکنم و به نزد همسرانم میروم، هر کس از سنت من روى بگرداند از من نیست. سپس مردم را جمع کرد و براى ایشان خطبه خواند و فرمود: چه شده است که قومى همبسترى با زنان، استفاده از غذاها و عطر و خواب و سایر لذتها را برخود حرام کردهاند؟ آگاه
باشید من هیچگاه از شما نمىخواهم که همانند کشیشان و راهبان باشید. همانا پیش از شما کسانى بخاطر سختگیرى بر خود به هلاکت رسیدند آنان بر خود سخت گرفتند، خداوند بر آنان نیز سخت گرفت. پس از این ماجرا بود که این آیه نازل شد: «یا ایّها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیبات ما احل الله لکم و لا تعتدوا»() اى مؤمنان روزیهاى پاکیزه را که خداوند برشما حلال کرده بر خود حرام نکنید واز حدود خداوند تجاوز نکنید.()
در روایات و آیات اثرات بسیارى براى زهد معرفى شده است. آثارى که هم مربوط به امور مادى مىشود و هم مربوط به امور روحانى و معنوى. از آن جمله پیامبر فرمود :«زهد ورزى در دنیا موجب راحتى دل و بدن است».() و فرمود: «کسى که نسبت به دنیا زهد مى ورزد مصیبتها بر او آسان مىشود.»() و باز فرمود :«بدون بى رغبتى به دنیا چشیدن شیرینى ایمان بر دلهاى شما حرام است.»()
براى انسانى که از دنیا روى گردانیده و نسبت به آن زاهد شده مهمترین اثر همان است که امام خمینى(ره)ذکر فرموده (و در ابتداى این نکته آورده شد) و در آیه 23 سوره حدید به آن اشاره شده است. «لکیلا تأسوا على ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم». تا هرگز بر آنچه از دستتان رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید.انسان زاهد این مطلب را در خود ملکه نموده است که آنچه از دست او رفته همان چیزى بوده که خداوند به او مرحمت نموده و حال به خواست خود او را از آن محروم کرده است پس از دست رفتن آن ناراحت و غمگین نمىشود و نسبت به آنچه به او رسیده است خوشحال نمىشود زیرا میداند آنچه به او رسیده روزى از دست او خواهد رفت چون عمر او روزى به پایان خواهد رسید.از این رو نعمت ابدى آخرت را به نعمت فانى دنیا نمىفروشد و از آن به خاطر آخرت چشم مىپوشد.
مراتب زهد زاهدان کدام است؟
اولین مرتبه زهد که همان زهد عوام مردم است دورى و اعراض از دنیاست. هرگاه کسى توانست با کمال اشتیاق از دنیا روى بگرداند با آنکه دنیا در دست اوست تا به آخرت برسد او داخل در اولین مرتبه زهد شده است و باید بداند مراتب بسیارى فوق مرتبه زهد او وجود دارد. دومین مرتبه آن براى کسى است که از دنیا در وهله اول گذشته و در مرحله دوم با تلاش و ریاضت از آخرت دست مىکشد و از آن دل مىبرد براى خدا. این مرتبه از زهد براى
مخلصین است. آنانکه دین خود را براى خدا خالص کردهاند. مرتبه دیگر زهد روى گرداندن از ما سوى الله است. این زهد مخصوص عارفان است آنانکه غیر از خدا چیزى نمىبینند تا بخواهند به آن توجه کنند. مرتبه دیگر مخصوص کسانى است که علاوه بر غیر از خود نیز اعراض کرده اند. این مرتبه براى فانیان فى الله و گروه صدیقین است. و براى هر یک از این گروهها مراتب و مدارج گوناگون است.
یکى از مهمترین عواملى که سبب مىشود انسان نتواند به مقام زهد برسد، محبت و علاقه بیش از حد به دنیاست. ما درباره علاقه به دنیا پیش از این در نکات قبل به اندازه کافى توضیح دادهایم. و در اینجا نیاز به توضیح بیش از این نمىبینیم. فقط ذکر این نکته را لازم میدانیم که براى رسیدن به حداقل مراتب زهد لازم است انسان بتواند ریشه محبت دنیا را از دل خود برکند، زیرا تا دوستى دنیا در دل انسان پا برجاست به هیچیک از مراتب زهد نمىتواند برسد.
نکته :22 خلوت یا جلوت
بر انسان لازم است مثل طبیب معالج و پرستار شفیق از قلب خود نگاهدارى کند و در احوال آن دقت کند که اگر خلوت با حال او مناسب است در خلوت عمل را به جا آورد و اگر در خلوت اشتغال بیشتر مى شود در جلوت به عبادت قیام کند.()
در مسأله خلوت گرفتن یا حضور در جمع مهمترین مطلب رعایت این نکته است که، اگر خوف آن میرود که حضور در جمع سبب افتادن در گناه شود باید از جمع دورى کرد. هم چنین دورى از ورود به مجالسى که یاد خدا در آنها نمىشود و جز فراموشى حق چیزى ندارد، افضل از حضور در آنهاست. همینطور در خلوت اگر مفسدهاى براى سالک در پیداشته باشد باید از آن دورى کرد. بنابراین سالک باید در احوالات خود دقت کند،اگر در خلوت افکار شیطانى در او راه پیدا مىکند و بیمارىهاى قلبیاش افرون مىشود، حضور در جمع بهتر بلکه واجب است. و اگر در جمع خوف گرفتارى در معاصى بدنى از قبیل دروغ و تهمت و ریا و فحش و هتک حرمتها و تمسخر و چشمچرانى و همنشینى با افکار بدکار و فاسق و...میرود باید از حضور در جمع دورى گزیده و خلوت گزیند، مگر اینکه چارهاى نباشد.
بهترین حالت در اینجا براى کسانى است که از هر دو حالت خالى نباشند. یعنى علاوه بر اینکه در جمع حضور دارند، مرتکب هیچ خلاف و گناهى نمىشوند و خانه دل را از غیر خالى
مىنمایند. از عظمت مقام انسانى است که در میان جمع باشد و یک لحظه از یاد خدا غافل نباشد.امام خمینى(ره) مىفرمایند :«سالک الى الله در عین حال که با هر دسته از مردم معاشرت به معروف کند و حقوق خلقیه را رد نماید و با هر یک از مردم به طور مناسب حال او مراوده و معامله کند،از حقوق الهیه نگذرد و معناى خود را که عبارت از عبودیت و توجه به حق است از دست ندهد در عین حال که در کثرت واقع است در خلوت باشد و قلب او که منزلگاه محبوب است خالى از اغیار و فارغ از هر نقش و نگار باشد.»() توجه به این نکته ضرورى است که وصول به این مقام جز بر آنانىکه از حجابهاى ظلمانى گذشته و به نور رسیده اند میسور و مقدور نیست.این همان حضورى است که در عین حضور در میان جمع از آنها غایب بوده و متوجه به خداست.
امیر المؤمنین فرمود:اگر توانستى از خانهات بیرون نشوى این کار را بکن زیرا در خروج از خانه این وظیفه به عهده تو میآید که غیبت نکنى، دروغ نگویى وحسد نورزى ریا و خودنمایى نکنى و چاپلوسى نورزى آنگاه فرمود:آرى صومعه مؤمن خانه اوست که نفس خود و چشم و زبان وناموسش را در آن حفظ مىکند به راستى کسى که نعمت خدا را به دل دریابد،پیش از آنکه به شکر زبانى اقدام کند باعث فزونى نعمتش مىگردد اما هر که در آن حال خود رابرتر از دیگران ببیند از متکبران است.()
امام خمینى(ره) مىفرمایند :«حق آن است که انسان در اوایل امر که اشتغال به تعلم و استفاده دارد باید معاشرت با دانشمندان و فضلا کند ولى با
شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین و در بدایات سیر وسلوک و اواسط و اوایل نهایات نیز از خدمت مشایخ وبزرگان اهل حال باید استفادت کند پس ناچار به عشرت است و چون به نهایات رسید باید مدتى به حال خود پردازد و اشتغال به حق و ذکر حق پیدا کند اگر در این اوقات خلوت با حق با عشرت جمع نشود باید اعتزال کند تا کمال لایق از ملکوت اعلى بر او افاضه شود و چون حال طمأنینه و استقرار و استقامت در خود دید و از حالات نفسانیه و وساوس ابلیسه مطمئن شد براى ارشاد خلق و تعلیم تربیت بندگان خدا و خدمت به نوع به آمیزش پردازد و خود را مهیا کند تا مىتواند از خدمت بندگان خدا با ننشیند و همینطور این دستور کلى است براى صمت و سکوت که در اوایل امر که خود متعلم است باید به بحث و درس و تعلم اشتغال پیدا کند و زبان از کلام به غیر ذکر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتى بر قلب او سرشار شود و چون وجود او حقانى شد و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیرى مردمان برخیزد و لحظهاى از خدمت آنها ننشیند تا خداى تعالى از او راضى شود واگر نقصى در میان داشته باشد بواسطه این خدمت خداى تعالى جبران کند.»()
مرحوم ملا احمد نراقى نیز در کتاب شریف معراج السعاده در بیان این مطلب که خلوت بهتر است یا مخالطه با مردم مىفرمایند: مخفى نماند که: حکم مطلق به ترجیح یکى از این دو بر دیگرى خطاست، زیراکه چگونه مىتوان گفت که: عزلت و گوشه نشینى بهتر است از براى شخص جاهلى که هیچ از اصول و فروع خود را یاد نگرفته و از علم اخلاق چیزى به گوش او نخورده، وفرق میان خوب و بد نکرده، و مىتواند اینها را از مخالطه با علما و نیکان فرا گیرد؟ و چگونه مىتوان گفت که: آمد و شد با مردم بهتر است از براى کسى که ضروریات علم و عمل خود را تحصیل کرده و به مرتبه ابتهاج رسیده و لذت طاعت مناجات با پروردگار را یافته به جهت قناعت و اندک مایه از احتیاج به مردم فارغ شده و بر آمد و شد او با مردم فایده دینیه مترتب نگردد. و یا مظنه مفاسد در آن باشد و از نیت خود در اعمال و حصول مبطلات عمل مطمئن نباشد؟ پس صحیح آن است که بگوییم: افضل بودن عزلت و الفت نسبت به اشخاص و احوال و زمان و مکان، تفاوت مىکند. و باید هر شخصى نگاه به حال خود کند و به همنشین خود و به نیت خود در عزلت، یا در الفت و بر آنچه بر اینها مترتب مىشود از فواید و مفاسد. و اینها را با یکدیگر موازنه نماید. و بسا باشد که: از براى بعضىکناره گیرى از همه مردم و عزلت تام،
افضل باشد. و از براى بعضى دیگر آمد و شد با همه کس و الفت تام با ایشان. و از براى دیگرى میانه روى و دورى از بعضى و الفت با بعضى. و حاصل آنکه: کسى که از نفس خود مطمئن نباشد که مخالطه با مردم آن را فاسد نسازد و از آمد و شد ایشان اخلاق ردیّه از براى او هم نرسد خلوت و تنهایى از براى او افضل است. بلکه هر که از قدر ضرورى از کسب علم و عمل خود فارغ شود لا محاله ابتدا خلوت و تنهایى از براى او افضل است تا نفس خود را به اخلاق حسنه بیاراید و ازمفاسد اختلاط با مردم ایمن شود،و بعد از آن اگر در اختلاط با ایشان فایده ببیند اختلاط کند. و همچنین کسى که به مقام انس با پروردگار رسید و مرتبه استغراق از براى او حاصل شد و هنوز نفس او به مقامى نرسیده که با وجود مخالطه با مردم، انس و استغراق را از دست ندهد و آمد و شد با ایشان مانع امر او نشود، خلوت و عزلت از براى او بهتر است.() بنابراین مهم در اینجا حال سالک است در خلوت یا جلوت، ببیند هر کدام مانع او مى شود براى رسیدن به مقصود از آن دورى کند.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. آداب الصلاه،امام خمینى،ص .369
. سوره اعلى، آیه .14
. سوره شمس، آیه .10
. مفردات راغب اصفهانى،ص .881
. سوره بقره، آیه .189
. سوره انفال، آیه .29
. سوره اعراف، آیه .201
. سوره آل عمران، آیه .120
. سوره بقره، آیه .194
. سوره اعراف، آیه .35
. سوره نمل، آیه .53
. سوره طلاق، آیه .2
. سوره طلاق، آیه .4
. سوره نور، آیه .52
. سوره آل عمران، آیه .76
. سوره حدید، آیه .28
. سوره حجرات، آیه .13
. شرح چهل حدیث امام خمینى، ص .474
. جامع السعادات،ملامهدى نراقى،ج2، ص .138
. مشکاة الانوار،شیخ طبرسى،ص .392
. شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى، ص .283
. مفردات راغب، ص .384
. مستدرک الوسائل،محدث نورى،باب 25 از ابواب طهارت، ج1 ص .146
. سوره حدید، آیه .27
. سوره مائده، آیه .85
. مجمع البیان، شیخ طبرسى، ج2 ص 235 و .236
. خصال شیخ صدوق،ص .73
. مکارم الاخلاق،شیخ طبرسى،ج2، ص .341
. کافى،شیخ کلینى، ج2 ص 128، ح .2
. سر الصلاه،امام خمینى،ص .33
. آداب الصلاة،امام خمینى،ص .65
. مجموعه ورام ابن ابى فراس، ص .281
. شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خمینى، ص .388
. معراج السعاده،ملااحمدنراقى، ص .564
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 112 |