
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,195 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,531 |
درسهایی از نهج البلاغه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 35، آبان 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آیت الله منتظری آفرینش مورچه در بحث گذشته پیرامون آفرینش مورچه، قسمتی از خطبه 185 نهج را تفسیر کردیم، اکنون این بحث را پی می گیریم: بسم الله الرحمن الرحیم ذخیره کردن آذوقه «تنقل الحبّه الی حجرها و تعدّها فی مستقرّها.» دانه را به لانه خود می برد و در قرارگاهش (آشیانه اش) برای آینده نگه می دارد و ذخیره می کند. می گویند: هیچ حیوانی نمی تواند بیش از وزن خودش حمل کند مگر مورچه که دانه گندم را با اینکه از خودش سنگین تر است برای روزهای سختی و تنگدستی و زمستان سرد همواره به لانه خود می برد و در آنجا انبار می کند. حال خداوند چه نیروی فوق العاده ای به آن داده است که دانه گندم را با اینکه چند برابر وزنش است یا هر دانه دیگری را با کمال راحتی با خود حمل می کند، این خود یکی از موارد اعجاز خلقت مورچه است. جُحر: آشیانه حیوانات را گویند، به عکس حجره که آشیانه و اطاق انسان ها است. تُعدّها: اعداد به معنای مهیّا کردن است و تعدّها یعنی مهیا و آماده می کند آن دانه ها را. فی مستقرّها: مستقرّ اسم مکان است فی مستقرّها یعنی در قرارگاه خویش. «تجمع فی حرِّها لبردها.» آذوقه ها را در فصل گرما برای فصل سرما ذخیره می کند. مورچه دانه ها و آذوقه های خود را در فصل تابستان که هوا گرم است و توان بیرون آمدن از آشیانه خود را دارد، جمع و ذخیره می کند برای فصل زمستان و یخبندان که توان بیرون آمدن از خانه و آشیانه خود را ندارد، و ضمناً در آن فصل دانه ای پیدا نمی شود، لذا در گرما باید پیش بینی آینده خود را بکند و غذای چندین ماه زمستان را تهیه و نگهداری نماید. «و فی وردها لصدرها.» و در وقت ورود برای وقت بازگشت. ورود وقتی است که مورچه به شدت و بیابان وارد می شود و صدور هنگام بازگشت به آشیانه است. ورود و صدور معمولاً مربوط به شریعه های آب بوده است مثلاً جائی که نهر بزرگی باشد، وقتی که مردم برای گرفتن آب می رفتند، آن قسمت را ورود و هنگام بازگشت را صدور می نامند. و لذا در برخی از نسخه های نهج البلاغه بجای کلمه «وردها»، کلمه «وردها» آمده است و در هر صورت هر دو به یک معنی است و مقصود از ورود در اینجا آمدن به دشت و هامون است و صدور همان بازگشت به آشیانه است در فصل زمستان که فصل استراحت می باشد.
«مکفولة برزقها، مرزوقة بوفقها.» روزی این مورچه تضمین شده و به تناسب حالش در اختیارش قرار گذاشته می شود.
روزی تضمین شده آری! رزق و روزی این حیوان بسیار کوچک نیز از طرف خداوند تضمین شده است و به تناسب ساختمان وجودیش، دانه و گندم را به هر نحوی که شده است در اختیارش قرار می دهد. مکفولة: کفالت به معنای تضمین است. مرزوقة: روزی داده شده است. بوفقها: به فتح واو و کسر واو خوانده شده و هر دو صورت درست است، یعنی مطابق و موافق مذاق و مزاجش. «لا یغفلها المنّان و لا یحرمها الدّیّان و لو فی الصفا الیابس و الحجر الجامس.» خداوند بسیار بخشنده و جزا دهنده از آن غافل نیست و آن را محروم نمی کند گر چه در سنگ خشک یا سنگ خارا و سخت باشد. خداوندی که روزی ده است، با فضل و کرمش و منّتی که بر موجوداتش دارد، هیچگاه این مورچه ریز و کوچک را رها نمی کند و از آن غافل نمی شود. خداوندی که جزا دهنده است و تدبیر امور را می کند و بر تمام موجودات حکومت و سلطه دارد، این مورچه را هم محروم و چشم انتظار نمی گذارد و روزی را به هر وسیله ای که شده است به آن می رساند گرچه آشیانه اش در میان سنگی خشک باشد که چیزی در آن نمی روید و یا اینکه در وسط سنگی سخت باشد که از جایش حرکت نکند و جابجا نشود. منّان: صیغه مبالغه «منّ» است و منّ به معنای عطا است. پس منّان یعنی بسیار بخشنده و روزی دهنده. دیّان: یکی از معانی آن حاکم و قاهر است و معنای دیگرش جزا دهنده می باشد. در لغت آمده است، الدیان: «السائس القائم علی الشیء بما یصلحه» یعنی سیاستمداری که بر یک چیزی قیام دارد و اصلاحش می کند. و خداوند اصلاح کننده تمام امور جهان است. بنابراین، همان معنای مدبّر و مصلح امور در اینجا مناسبتر از معانی دیگر می باشد. الصفا الیابس: سنگ خشک. الحجر الجامس: سنگ سخت و خشن. چیزهائی که رطوبت دارد، پس از خشک شدن و یا سخت شدن به آن جامد می گویند مانند آب که پس از بستن و یخ شدن می گویند: جمود پیدا کرده است ولی جامس چیزی را می گویند که ذاتاً سخت و سفت است مانند سنگ.
شگفتیهای مورچه در مورد مورچه، در کتاب های حیوان شناسی مطالب زیادی نقل می کنند که خیلی جالب است. مثلاً یکی از چیزهائی که بسیاری از مردم دیده اند این است که دانه گندم را که بدست می آورد، از وسط دو تکّه اش می کند زیرا انقدر خداوند به آن هوش داده است که اگر دانه کامل باشد ممکن است سبز شود، لذا آن را دو نیم می کند تا سبز نشود. می گویند: تمام دانه ها و تخم ها اگر نصفه شود، سبز نمی شود مگر تخم گشنیز (کزبره) که نصفه اش هم سبز می شود، لذا اگر مورچه تخم گشنیزی را پیدا کرد، آن را چهار قسمت می کند برای اینکه می داند اگر دو قسمت کند باز هم سبز می شود! و این از عجایب خلقت مورچه است.
تعاون ملّی اگر چنانچه ران ملخی را دید، از اول کوشش می کند آن را بردارد ولی وقتی یقین کرد که این خیلی سنگین است و در توان آن نیست، به سرعت می رود و یارانش را به کمک می طلبد. لحظاتی نمی گذرد که می بینی یک خط زنجیره ای از مورچه درست شده است که آن مورچه راهنما در پیش و دیگران به دنبالش یک «تعاون ملی» تشکیل می دهند و همه با هم ران ملخ را حمل می کنند و به آشیانه می برند. و همچنین ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از کسی نقل می کند که گفت: مورچه ها ما را به ستوه آوردند، هر جا غذا می گذاشتیم، می دیدیم پر از مورچه شده است، از این رو ناچار در وسط ایوان، حوضچه ای درست کردم و در وسط حوضچه، پایه ای نصب نمودم و سفره نان را در آنجا گذاشتم، و دیگر خاطر جمع شدم که مورچه ها نمی توانند از آب عبور کنند. پس از چند روز دیدم که پر از مورچه شده است! بالاخره این برای ما انگیزه ای شد که بدانیم این مورچه ها چگونه آمده اند؟ آن شخص می گوید: با دقت و کنجکاوی مراقبت کردم که ببینم دیگر مورچه ها چگونه می آیند، تا اینکه چند مورچه آمدند تا لب آب و دیدند که نمی توانند عبور کنند، آمدند به طرف دیوار و از دیوار بالا رفتند تا رسیدند به سقف ایوان، و همینطور به راه خود ادامه دادند تا رسیدند به جائی از سقف که درست در مقابل سفره نان قرار گرفتند، آنگاه خود را از آن بالا رها کردند. تو گوئی شاقولی گذاشته بودند که درست در وسط سفره نان بیفتند. در هر صورت، آنچه عجیب است و انسان را به شگفتی وا می دارد این است که مورچه با آن همه ریزی و دقّت وجودی، دارای چنان هوش سرشاری باشد که خداوند به آن ارزانی داشته است (جلّ الخالق». همان شخص ادامه می دهد: این مورچه ها برای غذا بدست آوردن، این نقشه را ریختند ولی آیا فکری برای بیرون رفتن از اینجا هم می کنند یا نه؟ و بهر حال، نمی توانند از این زندان بیرون آیند. پس از چندی جواب خودم را دادم و آن اینکه مورچه از خدا غیر از این سفره نان چیزی نمی خواهد. این مورچه ها با این سفره نعمت الهی که برای آنها گسترده شده، هر چه عمر کنند، غذا و روزی آنها تضمین شده است و دیگر کاری جز شکر گذاری بدرگاه خداوند رزاق ندارند. «ولو فکّرت فی مجاری أکلها و فی علوها و سفلها و ما فی الجوف من شراسیف بطنها و ما فی الرأس من عینها و أذنها، لقضیت من خلقها عجباً و لقیت من وصفها تعباً.» و اگر در مواضع غذایش (دستگاه گوارشش) و در بالا و پائینش و آنچه در جوف دارد از سر دنده های شکمش و آنچه در سر دارد از چشم و گوشش، اندیشه کنی، خلقت آن ترا به شگفتی وا می دارد و از وصف آن خسته می شوی.
تکامل ساختمان بدن مورچه مورچه، با آن همه ریزی، مانند هر حیوانی دیگر دارای دستگاه کامل گوارش و قوة هاضمه و دافعه است، و در حالی که دنده دارد، سر دنده هائی هم در شکمش هست. در سرش چشم و گوش دارد که خوب می بیند و خوب می شنود. راستی چقدر عجیب است خلقت این حیوان ریز که اگر درست کسی بیندیشد، دست حیرت به دهان گرفته و از توصیف آن همه قوای داخلی و خارجی مورچه خسته می شود و چاره ای ندارد جز اینکه در برابر عظمت پروردگار سر تسلیم فرود آورد و خدای را به عظمت و بزرگی بخواند. مجاری اکلها: مواضع خوردن مورچه از حلقوم و مری و معده گرفته تا روده ها و قوه دافعه. علوها و سفلها: اعضای بالائی و اعضای سفلای حیوان. مافی الجوف: آنچه در اندرون بدنش می باشد. شراسیف: جمع شرسوف بمعنای غضروف یا سر استخوانهای دنده را گویند. راستی شگفت انگیز است! مورچه خودش چقدر است که سری داشته باشد و در آن سر چشم و گوشی و آن چشم و گوش قوه و قدرتی و از آن گذشته حتماً دارای مغز و هوشی است که بتواند قدرت را به مراکز حواس برساند. آیا این همه اتم ها و مولکول ها و این نیروئی که در چشم و گوش و سایر حواس مورچه است، خود بخود به طور تصادف جمع شده و این مورچه را به وجود آورده است؟ کسی منکر علل مادی نیست ولی این نظم و ترتیب و ترکیب، حکایت می کند از اینکه یک موجود غیر متناهی که عین علم و قدرت و حیات و اراده است، اینها را به وجود آورده و به صورت یک حیوان ریز با تمام نشانه ها و مشخصات یک حیوان بزرگ ایجاد کرده است. شما اگر سری به کارخانه بزنید، نظم و ترتیب کارخانه دلالت می کند بر اینکه یک هوش و اندیشه ای پشت سرش می باشد که آن را به نظم و ترتیب و انسجام دراورده است و گرنه ممکن نیست تکّه های موادّ خام که آهن باشد به صورت تصادف در اثر بادها و طوفان ها و امواج دریاها بهم پیوسته شده و اینچنین کارخانه عظیمی را بوجود آورده باشد! آیا کارخانه ای با این همه لطافت و دقّت که در وجود یک مورچه است سراغ دارید؟! آنگاه ممکن است کسی باور کند که ماده بی شعور و ادراک چنین موجود شگفت انگیزی را خلق و ایجاد کرده است؟! لقضیت من خلقها عجباً: حق تعجب را ادا می کردی یعنی اگر تو درست درباره این ریزه کاریها و دقایقی که در ساختمان وجودی مورچه به کار رفته است، می اندیشیدی آنقدر برای تو شگفت انگیز و تعجب آور بود که می توانستی حق تعجب را ادا کنی. «فتعالی الذی أقامها علی قوائمها و بناها علی دعائمها.» پس بلند مرتبه باد خدائی که این مورچه را به روی پاهایش بپا داشته و آن را بر روی ستونهای بدنش بنا کرده. بلند مقام و مرتبه باد آن خدائی که بپا داشته است این مورچه را بر پاهایش که این پاها بجای ستون ها و تکیه گاه های آن است و ساختمان بدنش را بطوری قرار داده که بدنش بر روی آن فقرات و ستون ها و استخوان ها درست و استوار بایستد و تعادل خود را حفظ کند. تعالی: بلند مقام و مرتبه باد. قوائم: جمع قائمه بمعنای پاها است. دعائم: جمع دعامه بمعنای ستون است. «لم یشرکه فی فطرتها فاطر و لم یعنه علی خلقها قادر.» در آفرینش مورچه هیچ آفریننده ای با او شریک نبوده و هیچ نیرومندی در آن آفرینش او را یاری نداده. اگر تمام متفکّرین، اندیشمندان، صنعتگران و مبتکرین عالم در یکجا جمع شوند و بدون اینکه از خدا مایه بگذارند بخواهند یک مورچه را از کتم عدم به عرضه وجود در آورند، توان آن را نخواهند داشت و ناچار باید به عجز خود اعتراف کنند.
انسان، فاعل حرکت است این همه صنعت های پیچیده ای ـ که شاید آسانترین آنها هواپیما باشد ـ که بشر درست کرده است و به آنها می نازد، کاری جز جفت و جور کردن آلات و ابزار نیست و گرنه حتی آن هوشی را که صرف این صنعتها می کند از خدا است و تمام مواد خام و اولیه ای که در آنه به کار برده است از خداوند است، پس انسان بتوسط عقل خدادادی کاری جز ترکیب اینها با هم ندارد و او فقط فاعل حرکت است.
فاعل الهی و فاعل طبیعی من بارها تذکر داده ام که فرق ما بین فاعل الهی و فاعل طبیعی همین است که فاعل الهی، اشیاء را از کتم عدم به عرصه وجود می آورد ولی فاعل طبیعی، عامل حرکت است که اجزاء را حرکت می دهد. بنّائی که ساختمان را ساخته، غیر از حرکت کاری نکرده است، او تنها مصالح ساختمانی را از جائی به جائی دیگر می برد و آنها را با هم ترکیب می کند و آن ها را مثلاً جوش می دهد تا اینکه ساختمان به اتمام برسد. و همچنین است کسی که هواپیما را ساخته، او هم کاری جز حرکت و جابجائی ابزار و ترکیب آنها به یک روش خاصی انجام نداده است. بنابراین، موجودات عالم ماده هر چه هم فاعلیت داشته باشد فاعل حرکتند. مرحوم ملا هادی سبزواری به این مناسبت می گوید: معطی الوجود فی الإلهی فاعل معطی التحرک الطبیعی قائل آن که دهنده وجود است و یک چیزی را از کتم عدم به عرصه وجود می آورد، در علم الهی او را فاعل می گویند ولی در علم طبیعی فاعل حرکت را فاعل می گویند. پس اگر تمام موجودات دست به دست هم بدهند ـ بدون اینکه از مخلوقات خدا استفاده کنند و از این همه اتم ها و مولکولهائی که در عالم است مایه بگذارند. نمی توانند یک مورچه را هم از عدم به وجود بیاورند. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ» (سوره حج آیه 73) آنان که شما آنها را می خوانید، اگر همه جمع شوند نمی توانند یک مگس را بیافرینند. فاطر: خلق کننده. فطر به معنای شکاف است، چون در حقیقت موجودات شکافته می شوند و یکی از دیگری بوجود می آید. لم یعنه: کمک نکرد، اعانه بمعنای کمک کردن و یاری رساندن است. هیچ کس خدا را یاری نداد در آفرینش مورچه زیرا نیازی به یاری و کمک ندارد، خداوند بی نیاز است و قادر با لذّات می باشد. ادامه دارد | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 129 |