
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,335 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,549 |
سنت و سنن | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 35، آبان 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر آیت الله محمدی گیلانی باری، اصل ثبوت طبیعت و صورت نوعیّه، وراء طبیعت و صورت نوعیّه عناصر و اجزاء در مرکبهای حقیقی، انکار ناپذیر، و برهان مورد استناد در سئوال چنانکه گذشت قابل ردّ نیست، و در طبیعیات فلسفه، باب ویژه ای جهت این مسئله مفتوح است. ولی در بحثهای فلسفی موضوع و محل صور نوعیّه که مبادی آثار مختلف نوینی غیر از آثار اجزاءند، همانا عناصر و موادّ مختلف النوع بیجان می باشد، همانگونه که در سئوال مستشکل نیز فرض شده است، و مصبّ برهان ایضاً مرکب متولّد از اتمهای بیجان است. و امّا اجتماع انسانی که اجزاء ترکیب کننده آن، افرادی متماثل و متحد النوعند بالضرورة موضوعاً از نطاق برهان مذکور خارج است، و این خروج موضوعی، آن را در مرکّب اعتباری داخل نمی کند، بلکه ترکیب اجتماع انسانی، گونه ای دیگر از ترکیبات است، و طبعاً طبیعت و روح طاری بر آن، نوعی راقی تر از طبایع و صور نوعیه طاری بر مواد بیجان است باین تقریر: چنانکه هم اکنون گفتیم، اجزاء ترکیب کننده این مرکّب «جامعه انسانی» نام همانا افرادی متماثل و متحدّالنوع و مستقل و مختارند و هر یک از آنها یا همه افراد این نوع در جمیع لوازم و آثار نوعی مشترک بوده، و دارای تصوّر و اعتقاد و میل و ده ها خصال نفسانی فردی است، و بدیهی است همانگونه که اجزاء این مرکّب نسبت با جزاء مرکّبهای طبیعی امتیاز ویژه ای دارند، خود این مرکّب نیز نسبت بهمه مرکّبهای طبیعی امتیاز ویژه ای را حائز است. و روح و طبیعت عارض بر آن مضافاً باینکه غیر از طبع و روح تک تک افراد و اشخاص است، دارای خواص ویژة شگفت انگیزی است. چه آنکه با متلاشی شدن استقلال فردی، و شعور و اراده و امیال و عواطف و افکار شخصی و ده ها اوصاف دیگر، و اشتباک و باخته شدن آنها با همدیگر و به تعبیر مأنوس، ترکیب یافتن آنها با هم و اشتراک در اعمال و خدمتگزاری همگان برای همگان و هکذا ... ، روح مسیطر و فراگیری پدید می آید که همه ابعاض و اعضاء متعلق آن، با هماهنگی مقهورانه، متوجّه هدف این روح چیره فراگیر می شوند، و در ظرف توجّه بسوی هدف مذکور اگر چه با هدف شخصی آنها مخالف باشد، همه میل و شعورشان در میل و شعور این روح چیره و غالب مستهلک است. و آنچنان منقاد ویند، که می توان گفت انقیاد هر فرد از جامعه مربوطه نسبت باین روح حاکم نظیر انقیاد نائم بتنویم مغناطیسی نسبت بمنوّم خویش است، چه آنکه در حالت نوم مغناطیسی، دستگاه ادراکی شخص نائم از انجام وظیفه ویژة خود معطّل گردیده و ناگزیر تحت تسخیر مجموعة عصبی عدیم الشعورش که تأثیرش در افعال از دستگاه ادراکی و (مخ) بیشتر است و می آید و مآلاً منقاد بی چون و چرای شخص منّوم که عقل منفصل و شعور جداگانة او است می گردد و از القائات و اشاراتش اطاعت نموده بمانند اطاعت آلات بدن نظیر دست و پا، نسبت بنفس و روح خویش. بلکه انقیاد افراد جامعه نسبت بروح چیره اجتماعی، احیاناً از سوژة تنویم مغناطیسی نسبت بمنومش بیشتر است، زیرا گاهاً ممکن است بخیل در ظرف استهلاک اجتماعی گشاده دست، و مبتلای بکم باوری، زود باور، و پرهیزگار، فاسق، و بالعکس، و ترسو و دلیر شود و هکذا... تا روح حاکم بر جماعت، چگونه روحی باشد؟ چنانچه روح با تقوائی باشد. آثارش تقوا، و اگر روح فسق و بی بند و باری است، آثارش، فسق و بی بند و باری است. و شواهد تاریخی بر این دعوی بسیار است و از آن جمله، شواهد زنده ای در امتداد انقلاب اسلامی ایران است خصوصاً هنگامی که دیو استعمار و شیطان فساد از این کشور عزیز بیرون رانده شد و فرشتة رحمت و اسوه اخلاق الله، امام امّت بدر آمد. روح امانت و تقوا آنچنان حاکم گردیده که جنایتکارانی مانند سپهبد نصیری خبیث و امثال وی در چنگال خشم این ملّت با تقوا و نسل جوان شکنجه دیده می افتند، امّا با آنهمه قدرت و فوران شعله انقلاب، حسّ انتقامجوئی آنان، مقهور سطوت تقوی و ایمان بوده و با متانت ویژهای آنها را بمحاکم صالحه تحویل می دادند، و آنهمه اسلحه از پادگانها بغارت رفته را بحکم امانت عودت دادند. و در آن بحبوحه از آنهمه ثروت کلان طاغوتیان فراری که در دسترس تصرّفشان بوده بفرمان تعفّف و تقوی چشم پوشیده، و با فقر و تهی دستی بردباری نموده و می نمایند، و با بودن اینهمه منازل متروکه ستمکاران فراری، و مساکن مشغولة جنایتکاران جاسوس فراری، بسیاری از این دلیر مردان مجاهد بی مسکن و مأوایند و سخاوتمندانه، جان خود و عزیزانشان را جهت حفظ اسلام چه در جبهه جنگ و چه در معرکة درگیری گروهکی فدا و قربانی می کنند فسلام الله علی اسوتهم و علیهم اجمعین. علی ایّ حال در ثبوت روح اجتماعی بمعنی یاد شده نمی توان تردید نمود، و حیات و مرگ اجتماعی، مرتبط ببقاء و فناء روحیه مزبور است، یعنی مادامی که، روح اجتماعی قومی و ملّی باقی است، حیات قومی و ملّی پاینده است و در صورت زوال روحیّه مزبور، قومیّت و ملیّت مربوطه محکوم بمرگ است، اگر چه افراد آن قوم و ملّت، زنده باشند، چنانکه تاریخ گذشتگان همچون آئینه ای است درخشان که بروشنی در آن امّتهائی را می بینیم که قدم بعرصه حیات اجتماعی نهاده و دوران کودکی را بتندی یا بکندی پشت سر نهاده و بدورة شباب رسیده اند ولی ناگهان اجل بسراغشان آمده زندگی ملّی و اجتماعی آنان در کام مرگ فرو رفته و نابود گردیده اند. و حتی زندگی و مرگ نژادی در بین جانداران غیر انسان نیر مشاهده گردیده است و یک جنبة مهمّ از آثار تاریخ طبیعی همین مسئله است که افکار صاحب نظران این علم را بخود معطوف داشته است. النهایة مرگ نژادی بمعنی فناء و نیستی همة افراد است. قرآن مجید بر ثبوت شخصیت جامعه و وجودی منحاز از وجود افراد که دارای حیات و اجل و شعور و فهم و عمل نیک و بد، و طاعت و عصیان است، تأکید شگفت انگیزی دارد، و شکل های متغیّر و سرگذشتهای گوناگونش را، پیرو قواعدی تغییر ناپذیر معرّفی می فرماید. و طفره و جزاف و اتّفاق و بی هدفی را از نظام آفرینش عموماً و از نظام تاریخ متطّور پر پیچ و خم انسان ها خصوصاً نفی می نماید، و در مسئلة مورد بحث، استاد بزرگوار علامّه طباطبائی قدست اسراره الشریفه بیانی دارد که ترجمة آزاد آن چنین است. رابطة فرد و مجتمع در اعتبار اسلام دست سازنده و آفرینش، نخست اجزاء ابتدائی را که هر یک دارای خاصیّت و اثر ویژه ای هستند، ایجاد می کند، سپس آنها را با هم ترکیب نموده و در عین وجوه افراق و بینونت، در میان آنها ألفت و یگانگی برقرار می نماید و حاصل این ترکیب و تألیف، فوائد و آثار نوینی است، مضافاً بر آثار ویژة اجزاء که بر مجموع مرکّب، مترتّب می گردد مثلاً: انسان دارای اجزاء و اعضاء و قوی و آلاتی است که هر یک از آنها فائده و اثر مادی و روحی جداگانه ای دارد، و می شود که تعدادی از آنها با هم ائتلاف و ترکّب یافته و مآلاً واجد عظمت و نیروی بیشتری شوند و بسا برخی از آن قوی، در حال جدائی و بینونت باقی مانده بطوری که بین هر یک از آنها و فراورده هایش با قوّة دیگر و آثارش مرزی حائل است. مانند قوة سامعه و باصره و قوة شوقیه ارادیه و قوة عاملة حرکت، ولی جمیع آنها در عین بینونت و جدائی از هم کلاً تحت سیطرة نفس انسانی واحدی که محصول عالی این مرکّب مادّی است قرار دارند، و در اینصورت، فوائد و آثاری از قبیل فعل و انفعالهای مخصوص و خواصّ روحی و مادّی عجیبی پدید می آید و از آن جمله آنکه این مرکّب حقیقی وحدانی در عین وحدت، منشاء پیدایش کثرت شگفت انگیزی است مثلاً: نطفه که عنصر اساسی در تکوین انسان است، پس از پرورش لازم، و استکمال شایسته بفرمان قوة مولّده، جزئی از آن، در دعاءمناسبی، افراز شده و بتقدیر عزیر علیم، مورد تربیت و تنمیه واقعشده و پس از برهه ای از گذشت زمان، انسان تاقی می گردد، نظائر افعالی را که اصل خویش یعنی صاحب نطفه انجام می داده، انجام می دهد و بدین و تیره افراد کثیر اعجاب انگیزی پدید می آیند. علیهذا افراد انسان با همة کثرتشان انسانند و واحد، و افعالشان از حیث عدد بسیار ولی از لحاظ نوع واحد، و با هم ائتلاف و اجتماع یافته و معیشت دستجمعی را موجب می وشند همانند آبی واحد، که بوسیله ظرفهای متعدّدی تقسیم شود و آب های کثیر گردد، که این آب های کثیر در عین کثرت و تعدّد از نوع واحدند، و بدیهی است که اختلاف کمیّت و مقدار آب ها منشأ آثار و خواصّ مختلف است، و هر اندازه مقدار آن بیشتر باشد، خاصیّت آن قویتر و اثرش افزونتر است. و اسلام در حفظ بقاء این نوع و تربیت افرادش و هدایتشان بسوی سعادت حقیقی اینگونه تولید امثال و تکثیر افراد و همبستگی بینشان و تألیف حقیقی را اعتبار فرموده و بدان، اعتناء ویژه ای دارد، و در پرورش و استکمال افراد این نوع، چاره ای از اعتبار و تقدیر چنین ناموسی نمی باشد، قال تعالی: «و هو الّذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً» (فرقان 54) «و او خدائیست که از عنصر نطفه بشر را آفرید و نظام بقاء و زندگیش را بر اساس خویشاوندی و همبستگی قرار داد» و قال تعالی: «یا ایّها النّاس انّا خلقنا کم من ذکر و انثی» حجرات 13: «ای مردمان، ما همة شما را از مرد و زنی آفریدیم.» و قال تعالی: «بعضکم من بعض» آل عمران 195 «بعضی از شما از بعضی نشأت گرفته اید، و اعضاء واحدی هستید.» این رابطة حقیقی و عینی بین شخص و مجتمع که در گفتار پیش تبیین شد ناگزیر بتکوین وجود و شخصیّت اجتماعی می انجامد چه آنکه با محدودیّت اراده و استقلال فردی، و امدادهائی که اشخاص با وجود شان و قوی و آثار و اعمالشان بجامعه می کنند، وجودی مستقل و شخصیّتی منحاز از شخصیّت افراد در جامعه از سنخ شخصیّت و وجودی که از برای فرد است پدید می آید، و بناچار خواص و آثار نوینی بر آن مترتّب است. از این رو است که قرآن کریم برای هر امّتی، وجود و اجل و کتاب و شعور و فهم و عمل و طاعت و معصیت اعتبار می فرماید. فقال تعالی: «و لکلّ امّة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه و لا یستقدمون» الاعراف 34: «و برای هر امّتی، اجل و پایان عمر است، پس هنگامی که پایان عمرشان فرا رسد، هیچگونه توانی بر تأخیر و تقدیم آن در کمترین زمانی ندارند». و قال تعالی: «کلّ امّه تدعی الی کتابها» الجاثیه 28: «هر امّتی بسوی کتاب خویش خوانده می شود». و قال تعالی: «زیَّنا لکل امة عملهم» الانعام 108: «برای هر امّتی عملشان را جالب و زیبا کردیم». و قال تعالی: «منهم امّة مقتصدة» المائدة 66: «برخی از اهل کتاب امّتی میانه روند». و قال تعالی: «امة فائمة یتلون آیات الله» آل عمران 113: «امّتی میانه رو آیات الهی را تلاوت می کنند.» و قال تعالی: «و همّت کلّ امّة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ فاخذتهم فکیف کان عقاب» غافر 5: «هر یک از امم گذشته سوء قصد به پیمبرشان می نمود. که او را مأخوذ کرده، مقتولش ساخته یا از دیارشان اخراج کنند و جدال باطل را با پیمبران آغاز می کردند که بدانوسیله حق را ابطال نمایند و مآلاً بکیفر کردارشان مأخوذشان کردیم پس کیفیّت عقاب من و چگونگی آن شایسته دانستن است.» قال تعالی: «و لکلّ امة رسولٌ فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط» یونس 47: «و برای هر امّتی پیامبری است پس هنگامی که پیامبرشان آمد و ابلاغ رسالت نمود، و اختلاف بینشان پدیدار شد، از جانب حقتعالی داوری عادلانه میانشان انجام گردید.» و از اینجا است که می بینیم قرآن شریف بتاریخهای امم و جوامع انسانی اعتناء می فرماید همانگونه که بقصص اشخاص اعتناء فرموده بلکه اعتناء قرآن مجید بشئون تاریخ و سرگذشت جامعه بیشتر است و شایان توجّه آنکه این اعتناء قرآن، بشئون تاریخ اجتماعی انسان در هنگامی مطرح گردید که محور تاریخها در آن هنگام، ضبط احوال اشخاص مشهور از پادشاهان و بزرگان جامعه بوده است و بعد از نزول قرآن افرادی از مورّخین مانند مسعودی و ابن خلدون بتاریخ امم و مجتمعات انسانی فی الجمله اشتغال ورزیدند تا اینکه این تحوّل اخیر در تاریخ نقلی پدید آمد، و تاریخ امم جایگزین تاریخ اشخاص گردید و بطوری که گفته می شود، نخستین کسی که این روش را بنا نهاد، اگوست کنت فرانسوی متوفّای 1857 میلادی می باشد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |