تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,289 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,206 |
داستان اصحاب فیل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 35، آبان 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی قسمت نهم و اینک چند تذکر: 1- برخی خواسته اند داستان اصحاب فیل را بر آنچه در کتب تاریخی اروپائیان و ساسانیان و لشکرکشی انوشیروان به یمن و نابود شدن لشکر ابرهه در سرزمین حجاز بوسیلة آبله و امثال آن منطبق ساخته و با تصرفاتی که در کلمات و تأویلاتی که در عبارات کرده اند بنظر خود جمع بین قرآن کریم و تواریخ نموده اند که نمونه هائی از آنرا در ذیل می خوانید: فرید وجدی در دائرة المعارف خود در مادة «عرب» داستان اصحاب فیل و حملة آنها را بمکه ذکر کرده و سپس می گوید: «فأصابت جیش ابرهة مصیبة اضطرته للرجوع عن عزمه» پس لشکر ابرهة به مصیبتی دچار شد که ناچار شد از تصمیمی که در ویران کردن کعبه و مکّه داشت باز گردد... و سپس سوره مبارکه فیل را ذکر کرده و آنگاه گوید: «مفسّران در تفسیر پرنده های ابابیل گفته اند: آنها پرندگانی بودند که از دریا بیرون آمده و لشکر ابرهه را با سنگهائی که در منقار داشتند بزدند و آنها نابود شدند...» وی سپس گوید: ولی صحیح است که کلام خدا را بر خلاف ظاهر آن حمل کرد بخاطر کثرت استعارات و مجازات در زبان عرب، و قرآن به زبان لغت ایشان نازل شده و صحیح است که گفته شود آن اتفاق مهمی که بی مقدمه برای لشکر ابرهه پیش آمد بصورت پرندگانی تصویر شد که از آسمان آمده و آنها را بوسیلة سنگ های خود سنگ باران کرده اند». (1) و در مادة «ابل» و ابابیل پس از تفسیری لغوی و معنای لفظ ابابیل گوید: «اما روایات دربارة شکلهای این پرندگان بسیار است و همین کثرت اقوال دلیل آنست که از رسول خدا(ص) در اینباره نصّ صحیح و صریحی یافت نمی شود...» «و ابن زید گفته: که آنها پرندگانی بودند که از دریا آمدند، و در رنگ آنها اختلاف کرده اند، برخی گفته اند سفید بودند، و برخی گویند: سیاه بوده، و قول دیگر آنکه سبز بودند و منقارهائی همچون منقار پرندگان و دستهائی همچون دست سگان داشتند، و برخی گفته اند: سرهاشان همچون سران درندگان بوده...» «و درباره «سجیل» گفته اند: گل متحجّر بوده، و قول دیگر آنکه گل بوده، و قول سوم آنکه: سجیل، همان «سنگ و گل» است، و قول دیگر آنکه سنگی بوده که چون به سوار می خورد بدنش را سوراخ کرده و هلاکش می کرد، و عکرمه گفته: پرندگان سنگهائی را که همراه داشتند می زدند و چون به یکی از آنها اصابت می کرد بدنش آبله در می آورد، و عمرو بن حارث بن یعقوب از پدرش روایت کرده که پرندگان مزبور سنگ ها را بدهان خود گرفته بودند، و چون می انداختند پوست بدن در اثر اثابت آن تاول می زد و آبله در می آورد». مؤلف دائره المعارف پس از نقل این سخنان گوید: «و برخی از دانشمندان معاصر عقیده دارند که این پرندگان عبارت بودند از میکروبهائی که حامل طاعون بودند، و یا پشة مالاریا بودند، و یا میکروب آبله بوده اند، و در آیه شریفه هم کلامی که منافات با این نظریه و معنی باشد وجود ندارد، و بدین ترتیب منقول با معقول با هم متّحد و موافق خواهد شد...» وی سپس گوید: «و ما هم این نظریه را پسنیده و تأیید می کنیم، بخصوص که هیچ مانعی نه لغوی و نه علمی برای ردّ این نظریه وجود ندارد که مانع تفسیر پرنده به میکروب گردد، و بسیار اتفاق افتاده که طاعون در لشگرها سرایت کرده و آنها را به هزیمت و نابودی کشانده.» و سپس داستان لشکر کشی ناپلئون را به عکا نقل کرده که پس از چند ماه محاصره لشکرش به طاعون مبتلا شده و بناچار جان خود و لشکریانش را برداشته و بمصر بازگشت... (2) پس از این نیز گفتار مؤلف اعلام قرآن را برای شما نقل کردیم (3) که اظهار عقیده کرده بود که «ابابیل» جمع آبله است، و «طیر» هم بمعنای سریع است، و اشکال آنرا هم ذکر کرده ایم، و نویسندة «اعلام قرآن» یک اظهار نظر دیگری هم کرده که جالب تر از نظر قبلی است و احتمالاً جنگ ابابیل و نابودی ابرهه را به خود یمن کشانده و اظهار عقیده کرده که منظور از «حجارة من سجّیل» سنگهائی باشد که برای ویران کردن صنعا و شکست ابرهه در منجنیق گذارده بودند، و در این باره چنین گوید: «بعقیدة بعضی سجّیل لغتی از سجّین است، و سجّین که در قرآن نیز نام آن ذکر شده درکه ای است از جهنّم یا طبقه هفتم زمین است. اگر تصویر اخیر را برای سجّیل قبول کنیم و از قسمت استعارات ادبی بهره ور شویم با عقیده ای که نسبت به ابابیل در فوق ذکر گردید منافات و مباینتی بوجود نمی آید. لکن اگر سجّیل را معرّب سنگ و گل بدانیم باید معتقد شویم که آیه ناظر بر لشکر کشی ایران به یمن در سال 570 و یا 576 است و مغلوبیّت ایشان بوسیلة لشکر انوشیروان حمله و جسارت ایشان بکعبه بوده است، و خداوند بوسیلة انوشیروان پیروان جسور ابرهه و فرزندان او را کیفر داده است. در صورتی که سومین آیه از سورة فیل اشاره به لشکر کشی ایرانیان باشد دور نیست که «طیر» با «تیار» یا تیاره که بر لشکر ساسانیان اطلاق می شده رابطه ای داشته باشد، و در این صورت آیة چهارم «ترمیهم بحجارة من سجّیل» با نوع جنگ ایرانی آنزمان تناسب دارد، زیرا مسلّماً ایرانیان از قلل جبال یمن استفاده کرده و با منجنیق آنان را سنگ باران کرده اند و یا با منجنیق و سنگ، حصارهای ایشان را بتصرف دراورده اند...»(4) و نظیر این گونه تأویلات عجیب و غریب را در برخی کتابهای دیگر روز نیز می توانید مشاهده کنید که ما برای نمونه بهمین دو قسمت اکتفا می کنیم و وقت خود و شما را بیش از این نمی گیریم... و ما قبل از هر گونه پاسخی به این سخنان و تأویلات می خواهیم از این آقایان بپرسیم چه اصراری دارید که آیات کریمة قرآن را با تاریخی تطبیق دهید و میان آنها را جمع کنید که صحت و سقم آن معلوم نیست و دستهای مرموز و غیر مرموز و تاریخ نویسان جیره خوار و درباری ساسانیان و دیگران هر یک بنفع خود و اربابانشان و برای کوبیدن حریفان تاریخ را تحریف کرده اند تا جائیکه گفته اند: «تاریخ» «تاریک» است و واژة تاریخ از همان واژه تاریک گرفته شده ... ! و براستی ما نفهمیدیم منظور از این گفتار فرید وجدی که می گوید: «... با این ترتیب معقول و منقول با هم موافق خواهند شد» معقول کدام و منقول کدام است، آیا قرآن معقول است یا منقول، و ما نمی دانیم چرا یک معتقد به قرآن کریم و وحی الهی باید اینگونه قضاوت کند و چنین رأیی را مورد تأیید قرار داده و به پسندد! و یا این گفتار مؤلف اعلام قرآن خیلی عجیب است که می گوید: «اگر سجّیل را معرّب سنگ و گل بدانیم باید معتقد شویم که آیه ناظر به لشکر کشی ایران به یمن در سال 570 یا 576 است...» و این چه ملازمه ای است که میان این دو مطلب برقرار کرده و چه «باید»ی است که خود را ملزم به اعتقاد آن کرده، و چه اصراری به این انطباق ها دارید؟ و اساساً ما در برابر قران و تاریخ چه وظیفه ای داریم؟ آیا وظیفه داریم قرآن را با تاریخ منطبق سازیم یا تاریخ را با قرآن، آن هم تاریخ آن چنانی که گفتیم؟ و بهتر است در اینجا برای دقت و داوری بهتر اصل این سورة مبارکه را با ترجمه اش برای شما نقل و آنگاه پاسخ جامعی به اینگونه تاویلات داده شود. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿1﴾ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿2﴾ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿3﴾ تَرْمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّیلٍ ﴿4﴾ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ ﴿5﴾ ترجمه: آیا ندیدی که پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد؟ مگر نیرنگشان را در تباهی نگردانید و بر آنان پرنده ای گروه گروه نفرستاد و آنها را بسنگی از «سجّیل» میزد، و آنانرا مانند کاهی خرد شده گردانید. اکنون با توجّه و دقّت در آیات کریمة این سوره، بخوبی روشن می شود که سیاق این آیات و لسان آن، صورت معجزه و خرق عادت دارد، و یک مطلب تاریخی را نمی خواهد بیان فرماید، مانند سایر داستانهائی که در قرآن کریم با جمله «ألم تر...» آغاز شده مانند این آیه ألم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذ الموت...»(5) که مربوط است بداستان گروهی که از ترس مردن از شهرهای خود بیرون رفتند و به امر خدای تعالی مردند و سپس زنده شدند... بشرحی که در تفاسیر و تواریخ آمده که همه اش صورت معجزه دارد... و چند آیه پس از آن نیز که داستان طالوت و جالوت در آن ذکر شده و آن نیز بصورت اعجاز نقل شده که فرماید: «ألم تر الی الملا من بنی اسرائیل من بعد موسی...»(6) و هم چنین چند آیه پس از آن که در مورد نمرود و پس از آن داستان یکی دیگر از پیغمبران الهی که معروف است «عزیر» پیغمبر بوده و چنین می فرماید: «الم تر الی الذی حاجّ ابراهیم فی ربه...»(7) و پس از آن بدون فاصله می فرماید: «او کالذی مرّ علی قریه و هی خاویه علی عروشها قال انی یحیی هذه الله...»(8) و بخصوص آیاتی که دنبال این جمله «کیف» نیز آمده مانند: «ألم تر کیف فعل ربّک بعاد...»(9) که خدای تعالی می خواهد قدرت کاملة خود را در کیفیت نابودی ستمکاران و یاغیان و طغیان گران زمان های گذشته با تمام امکانات و نیروهائی را که در اختیار داشتند گوشزد دیگر طاغیان تاریخ نموده تا عبرتی برای اینان باشد. و هم چنین آیات دیگری که لفظ «کیف» در آنها است، و منظور بیان کیفیت خلقت موجودات و یا کیفیت ذلّت و خواری ملت ها و نابودی آنها بصورت اعجاز، و خارج از این جریانات طبیعی می باشد مانند این آیات: «و أمطرنا علیهم مطراً فانظر کیف کان عاقبه المجرمین»(10) «و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا فانظر کیف کان عاقبه المنذرین»(11) «فانظر کیف کان عاقبه مکرهم انّا دمرنا هم و قومهم اجمعین»(12) و بخصوصی آیة اخیر که دربارة کیفیت نابودی قوم ثمود نازل شده و از نظر مضمون با داستان اصحاب فیل شبیه است با این تفاوت که در آنجا لفظ «کید» آمده و در اینجا لفظ «مکر» باری این آقایان گویا با این تاویلات و توجیهات خواسته اند جنبة اعجاز را از این معجزة بزرگ الهی بگیرند و آنرا قابل خوراک برای اروپائیان و غربیان و دیگر کسانی که عقیده ای به معجزه و کارهای خارق عادت نداشته اند بنمایند، در صورتی که تمام اهمیت این داستان بهمین اعجاز آن است، و این داستان بگفتة اهل تفسیر از معجزاتی بوده که جنبة ارهاص (13) داشته، و بمنظور آماده ساختن زمینه برای ظهور رسول خدا صادر شده، و ملا جلال الدین رومی بصورت زیبائی آنرا بنظم آورده و بیان داشته است که گوید: چشم بر اسباب از چه دوختیم گر ز خوش چشمان کرشم آموختیم هست بر اسباب اسبابی دگر در سبب منگر در آن افکن نظر انبیاء در قطع اسباب آمدند معجزات خویش بر کیوان زدند بی سبب مر بحر را بشکافتند بی زراعت جاش گندم کاشتند ریگها هم آرد شد از سعیشان پشم بز ابریشم آمد کشکشان جمله قرآنست در قطع سبب عزّ درویش و هلاک بولهب مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند لشکر زفت حبش را بکشند پیل را سوراخ سوراخ افکند سنگ مرغی کوببالا پر زند دم گاو کشته بر مقتول زن تا شود زنده هماندم در کفن حلق ببریده جهد از جای خویش خون خود جوید ز خون پالای خویش هم چنین زآغاز قرآن تا تمام رفض اسباب است و علّت والسلام
2- مادر آنچه گفتیم جمودی هم به لفظ نداریم و اگر بتوان معنای صحیحی که با اعجاز این آیات و معنای ظاهری آن منافات نداشته باشد برای آنها پیدا کرد که با سایر نقلها و تواریخ انطباق پیدا کند آنرا می پذیریم، و خیال نشود که ما نظر خاصی روی نقلی یا تاریخی از تواریخ اسلامی و یا غیر اسلامی داریم که نمی خواهیم آنها را بپذیریم بلکه ما تابع واقعیاتی هستیم که قابل پذیرش باشد، مثلاً درپاره ای از نقل ها و تفاسیر مانند تفسیر فیض کاشانی (ره) آمده که این سنگ ها بهر کس می رسید بدنش آبله می آورد، و پیش از آن هرگز آبله در آنجا دیده نشد. و فخر رازی از عکرمه از ابن عباس و سعید بن جبیر نقل کرده که گفته اند: «لمّا أرسل الله الحجارة علی اصحاب الفیل لم یقع حجر علی أحد منهم الانفط جلده و ثار به الجدری».(14) یعنی آن هنگامی که خداوند سنگ را بر اصحاب الفیل فرستاد هیچ یک از آن سنگ ها بر أحدی از آنها نخورد جز آنکه پوست بدنش زخم شده و آبله بر آورد. و یا نقل دیگری که از ابن عباس شده که گفته است چون آن سنگ ها به لشکریان ابرهه خورد... «فما بقی أحد منهم الاّ أخذته الحکّه، فکان لا یحک انسان منهم جلده الاّ تساقط لحمه».(15) هیچ یک از آن لشکریان نماند جز آنکه مبتلا به خارش بدن گردید، و چون پوست بدن خود را می خارید گوشتش می ریخت... چنانکه پاره ای از این تعبیرات در روایات ما نیز از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده مانند روایتی که در روضة کافی و علل الشرایع از امام باقر(ع) روایت شده که پس از ذکر وصف آن پرنده ها که سرها و ناخنهائی همچون سرها و ناخنهای درندگان داشتند و هر کدام سه عدد از آن سنگها بهمراه داشتند یعنی دو عدد به پاها و یکی به منقار. آنگاه فرمود: «فجعلت ترمیهم بها حتّی جدرت اجسادهم فقتلتهم بها و ما کان قبل ذلک رؤی شیء الجدری، و لا رؤاذلک من الطیر قبل ذلک الیوم ولا بعده ...»(16) یعنی مرغهای مزبور همان سنگ ها را به ایشان زدند تا اینکه بدنها شان آبله در آورد و بدانها ایشانرا کشت، و پیش از این واقعه چنین آبله ای دیده نشده بود، و نه آنگونه پرنده هائی دیده بودند نه پیش از آنروز و نه بعد از آنروز. اکنون اگر بگوئیم منظور مورخین هم همین است که این سنگها که بوسیلة آن پرندگان به بدن لشکریان ابرهه خورد موجب زخم شدن بدنشان و تاول زدن و زخم شدن و سپس مرگ آنها گردید، و همانگونه که قرآن کریم فرمود بدنشان همچون کاه جویده و خورد شده گردید ما از پذیرش آن امتناعی نداریم، اما اگر بخواهید «سنگ» را بر ذرات گرد و غبار و «طیر» را بر میکروبهای حامل آن ذرات و ابابیل برخود آبله ها و «عصف مأکول» را بر چرک و خون بدنهای آنها، و یا امثال اینها حمل کنید نمی توانیم بپذیریم، چون مخالف صریح آیات و کلمات قرآنی است. این داستان از ارهاصات بوده 3. همانگونه که گفته شد داستان اصحاب فیل جنبة اعجاز داشته، و اگر کسی سئوال کند که اگر در معجزه شرط نیست که بدست پیغمبر انجام شود؟ در پاسخ می گوئیم: برخی از معجزات بوده که جنبة ارهاصی داشته و ازارها صات بوده، و آنها به اتفاقات خارق العاده و معجزاتی اطلاق می شود که معمولاً مقارن با ظهور و یا ولادت پیغمبری اتفاق می افتد مانند اتفاقات شگفت انگیز و خارق العاده دیگری که در شب ولادت رسول خدا(ص) در جهان واقع شده و در روایات زیادی از روایات ما آمده مانند آنکه در آن شب دریاچة ساوه خشک شد، و آتشکدة فارس خاموش گشت و چهارده کنگره در ایوان کسری فرو ریخت ... و امثال آن که شاید در بحثهای آینده بدان اشاره شود، که اینها زمینه ساز ظهور پیغمبری بزرگ بوده است. وارهاص در لغت عرب بمعنای آماده باش و آژیر خطر و آماده کردن مردم برای یک اتفاق مهمّ می باشد که معمولاً مقارن با ولادت پیغمبران بزرگ دیگر نیز چنین اتفاقاتی بوقوع می پیوسته، چنانچه در ولادت موسی و عیسی و ابراهیم علیهم السلام نیز وجود داشته است. ادامه دارد 1- دائره المعارف ج 6 ص 254-253. 2- دائره المعارف ج 1 ص 34-33 3- به شماره 27 صفحه 37-38 مراجعه نمائید. 4- اعلام قرآن خزائلی ص 159-160 5- سورة بقره آیه 243. 6- آیه 246. 7- آیه 258. 8- آیه 259 9- سوره فجر آیه 6 10- سوره اعراف آیه 84. 11- سوره یونس آیه 73 12- سوره نمل آیه 51. 13- معنای ارهاص را در صفحات اینده انشاء الله تعالی می خوانید. 14- تفسیر مفاتیح الغیب ج 32 ص 100. 15- بحارالانوار ج 15 ص 138. 16- بحارالانوار ج15 ص 142 و 159.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 623 |