تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,278 |
درسهایی از نهج البلاغه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 36، آذر 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آیة الله العظمی منتظری مظاهر آفرینش در بحث گذشته، پیرامون آفرینش عجیب مورچه، قسمتهائی از خطبه 185 نهج البلاغه را تفسیر کردیم و اینک به دنباله آن بحث: « و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته، مادلّتک الدَّلالة الا علی أنَِّ فاطر النَّملة هو فاطر النخلة». و اگر در راه های اندیشه ات سیر کنی تا به انتهای آن برسی، آن راهنمائی عقلی تو را راهنمائی نمی کند مگر به اینکه خالق مورچه، همان خالق درخت خرما است. گاهی ممکن است انسان خیال کند، خدائی که خورشید، و کهکشانها و افلاک پهناور و بزرگ را آفریده است، مورچه به این کوچکی را نمی آفریند! ولی این انسان نمی داند که همان دقایق وجودی که در حیوانات بزرگ به کار رفته است، در این مورچه ریز نیز به کار رفته و همان قدرت مطلقه ای که سبب خلقت کهکشانها است، همان قدرت مطلقه، این مورچه به این کوچکی و ظرافت را خلق کرده و در وجود آن، چشم، گوش، شکم، مغز، روده ها و اعضای دیگر را قرار داده که به مراتب ـ از نظر ظاهر ـ سخت تر و مشکل تر از خلقت حیوانات بزرگ است ولی البته برای پروردگار فرق ندارد. حضرت در این جمله می خواهند بفرمایند:«تو ای انسان! هر قدر راه های پیچیده فکرت را بپیمائی و اندیشه خود را به کار بندی تا اینکه به آخرین مراتب فکر برسی، این همه دلالتهای عقلی تنها کاری که می کنند این است که تو را به این معنی رهنمون می شوند که خالق و آفریدۀ مورچه به این ریزی، همان خالق و آفریده درخت بزرگ و تنومند خرما است. آری! نظم و ترتیب عالم حکایت می کند که تمام مخلوقات و موجودات این عالم بهم پیوسته و بهم وابسته اند و همان قدرتی که کهکشانها را از کتم عدم به عرصه وجود آورده، مورچه به این ریزی را نیز خلق کرده و ایجاد نموده است. تازه اگر کمی دقّت کنیم، ساختن یک چیز کوچک با دارا بودن مشخصات کامل، به مراتب سنگین تر و مهم تر است از ساختن بزرگ آن، مثلاً اگر کسی بخواهد تمام قطعه های ماشین را به اندازه ای ریز کند که ماشین بقدر کف دست باشد، این کار چقدر زحمت و مشقّت دارد! بلکه باید گفت: برای انسان، قریب به محال و شاید محال باشد. تازه چه رسد به اینکه خداوند همان اعضا و جوارح حیوان بزرگ را در این موجود کوچک (مورچه) قرار می دهد، و در آن روح نیز می آفریند، و از آن گذشته شگفتیهائی که مورچه دارد، قابل مقایسه با دیگر حیوانات نیست. «لدقیق تفصیل کلّ شییء و غامض اختلاف کلّ حیّ». چون تفصیل هر چیزی، دقیق و ظریف است و در ذات هر جاندار زنده ای پیچیدگی و غموضی است (که تنها خداوند برآن اسرار مطلع است و خود می داند علت آفرینش هر موجودی چیست) هر یک از این جاندارهای زنده را که با دقّت بنگری، می بینی دارای ظرافتهای وجودی و ریزه کاریها است و در آنها اختلاف هائی وجود دارد که برای ما پوشیده و پنهان است و تنها خداوند برآنها آگاه است؛ ولی آنچه می توان گفت این است که خالق و آفریننده تمام جانداران یکی است؛ او یک قدرت غیر متناهی است که آنها را بوجود آورده و در هر یک از اعضا و جوارح و مشخصات ویژه ای را قرار داده که تمام آنها حکایت از عظمت آفرینش و آفریننده می کنند. «وما الجلیل و اللطیف، و الثقیل و الخفیف، و القوی و الضعیف، فی خلقه الّا سواء.» و از مخلوقات خداوند چه بزرگ و چه ریز، چه سنگین و چه سبک و چه نیرومند و چه ناتوان نیست مگر اینکه برای او یکسان است (و همه در خلقت، مساوی اند) تمام این مخلوقات درشت و ریز، سنگین وزن و سبک وزن و خلاصه نیرومند و ضعیف، حکایت از قدرت و احاطه تامّ الهی دارند و به همان اندازه که در بزرگترها ظرافت و ریزه کاری به کار رفته؛ همان خرطومی که فیل دارد در پشه نیز موجود است و همان استخوانهای دنده ای که در یک درّنده قوی هیکل موجود است، در مورچه ریز نیز وجود دارد. «و کذلک السّماء و الهواء و الریاح و الماء.» و همچنان است آسمان و هوا و بادها و آب. تمام مخلوقات خداوند دلالت دارد بر نظم و قانونی که ذرّه ای تغییر پذیر نیست؛ آن همه ستارگان و کهکشانها واقماری که در این فلک و افلاک دیگر در حرکتند و به سرعت در مسیر خود می روند، و هیچ وقت تصادف نمی کنند که اگر کوچکترین تصادفی بین آنها ایجاد شود، تمام عالم بهم می ریزد؛ راستی آنها که می پندارند، این منظومه فلکی به طور تصادف پیدا شده، هیچ فکر کرده اند گه اگر تصادفی بود، چگونه ممکن است که اصلاً بهم نخورند و بقدر سر سوزنی از مسیر خود به بی راهه نروند و آنی از حرکت بازنایستند! جالب است اگر ما این صحنه پهناور فضا را با خیابان های شلوغ تهران خودمان مقایسه کنیم و ببینیم در هر روز بلکه در هر ساعت چقدر ماشین ها تصادف می کنند ولی آن فضای پهناور با آن همه ستارگان و اقمار گوناگون که با سرعتی خیلی زیادتر از آنچه، تصور می کنیم، در حرکتند ولی در طول عمر دراز جهان هیچگاه بهم نمی خورند و دلیل این همان است که در آنجا، خداوند حکمفرما است نه من و شما که با یک لحظه سرعت یا به خواب رفتن ، ماشین را به درّه می فرستیم یا با دیگری تصادف می کنیم ، آنجا خداوند است وآن نظم فوق العاده جریان دارد ، و دیگر جای این حرفها نیست. با دیدن این نظم و ترتیب و دقّت و ریزه کاریها ، پی می بریم به اینکه خدای عالم، قادر، توانا، حی، مرید و مدرکی آن را برقرار کرده است. حضرت در این جمله، هوا را نام می برد که ما را به این نعمت بزرگ خدادادی یادآوری نماید. ما که اکنون غرق در این نعمت هستیم و سراسر وجودمان را فراگرفته است ، هیچ فکر کرده ایم که لحظه ای اگر هوا نباشد، قدرت تنفس از ما سلب می شود و اگر اکسیژن وارد ریتین ما نشود، از بین می رویم. باز هم جای لطفش باقی است که این هوای ارزشمند را بقدری فراوان و فراگیر قرار داده که دست محتکرین، انحصار طلب ها و ابرقدرتها به آن نمی رسد و گرنه معلوم نبود بگذارند به این آسانی به جهان سوم برسد!! آب نیز از همان نعمتهای الهی است که بحمدالله فراوان است ولی متأسفانه ما از آن غفلت داریم و کمتر این نعمت بزرگ را شکرگزاری می کنیم. می گویند: به ماهی گفتند: زندگانی تو وابسته به آب است. ماهی گفت: آب چیست؟! آن اصلاً از آب خبر نداشت چرا که غرق در آن نعمت بود. و شاید در اینجا حضرت امیر«ع» از آب و هوا نام می برند که ما به فکر این دو نعمت باشیم و از حمد و ثنای الهی غفلت نورزیم. «فانظر الی الشمس و القمر، و النبات و الشجر، و الماء و الحجر.» با دقت به خورشید و ماه ، گیاه و درخت ، آب و سنگ بنگر. با دید دقّت بین، آفتاب و ماه را ببین. ببین که چگونه با وضعی مخصوص و حرکتهائی منظّم، زندگی انسانها و حیوان ها را میّسر می سازند. درختان و گیاهان را ببین که برای تغذیه و آسایش و رفاه تو ای انسان خلق شده اند. آبها و سنگها را بنگر که خداوند در اختیار تو قرار داده و چقدر آهن و سرب و طلا و دیگر مواد معدنی از همین سنگها استخراج می کنی که برخی از لوازم زندگی و برخی دیگر برای زینت و زیور تو خلق شده است. «و اختلاف هذا اللیل و النَّهار.» و گردش شب و روز. و همچنین در گردش شب و روز و اختلاف این دو بیندیش. «و تفجّر هذه البحار.» و به شکافتن دریاها (و روان شدن آبها در آن بنگر). این دریاها علامت این است که در این قسمت از زمین، زمین شکافته شده و گود شده و آبها در آن ایجاد شده است خدا چه دریاها و محیطهای عمیق و پهناوری را پدید آورده است. «و کثرة هذه الجبال.» وکثرت و بسیاری این کوه ها. این کوه های زیادی که خداوند به عنوان عمودهائی آنها را برای محافظت و نگهداری زمین آفریده است، از نعمتهای بی کران الهی است. «و الجبال اوتادا». «و طول هذه القلال.» و درازی این قلّه ها. قلال جمع قلّه است و به معنی سرکوه ها می باشد. برخی از این قلّه ها مانند «اورست» بقدری بلند است که رفتن به آنجا به مدّتها زمان و وسائل بسیار نیاز دارد و کمتر کسی توانسته است به سر کوه اورست برسد. «و تفرّق هذه اللغات و الألسن المختلفات.» و گوناگونی لغت ها و اختلاف زبانها و لهجه ها. به اختلاف لغتها با دقّت بنگر که دریابی هر قومی در هر جائی که زندگی می کنند، طبق اوضاع و احوال محیط ، برای خود لغتی دارند که این لغت نیز دارای قواعد ویژه ای است، و هر لغتی با لغت دیگر تفاوت دارد. و تمام اینها در اثر بکار گرفتن عقل خدادادی به اضافه وضعیّت محیط، ایجاد شده و جالب اینجا است که اگر زبان و لغتی در یکی از محیطهای وسیع متداول باشد، شهرها و منطقه هائی که اندکی از هم دور هستند، دارای لهجه بالخصوصی می باشند. مثلاً زبان عربی که در آن زمان ، در حجاز، عراق، یمن و شام متداول بوده، در هر نقطه ای طبق لهجه مخصوص به خودشان سخن می گفته اند و اکنون هم همینطور است. اگر به زبان فارسی خودمان بنگریم، درمی یابیم که در ایران ، شاید به عدد روستاها و شهرها لهجه های مختلف وجود داشته باشد. بالاتر از این، می توان گفت: هر کس برای خود لهجۀ مستقلّی دارد که با دیگری فرق می کند، و همانگونه که خطوط کف دستها، با هم فرق دارند، لهجه های مردم نیز با هم فرق دارند. و مقاطع سمعی را خدا به گونه ای ساخته که وقتی هوا به این مقاطع مخصوص می خورد، حروف مخصوص ایجاد می شود و از آن پس صدای مخصوص. این همه ریزه کاریها که در تُن صداها و زبانهای افراد وجود دارد، خود دلیل واضحی است بر وجود یک مدبّر حکیم. «فالویل لمن انکر المدبّر و جحد المقدّر.» پس وای بر کسی که تدبیر کننده را انکار کند و به نظم آورنده و مقدِررا باور نداشته باشد. مرده باد کسی که چنین خدائی را انکار کند، خدائی که نظام وجود را اندازه گیری کرده و تدبیر نموده است و هر معلولی را با علل مادّی آفریده است. «ابی الله ان یجری الامور الا بأسبابها.» آیا آن کانون قدرتی که اینطور اشیاء را منظم و مرتّب آفریده، ممکن است بدون شعور باشد؟ آیا ممکن است با تصادف، تمام مواد به حرکت درآید و اینگونه اشیاء را با مشخصات ویژه ای به وجود آورد؟! «زعموا أنّهم کالنبات ما لهم زارع.» چنین پنداشتند و ادّعا کردند که مانند گیاهان خودرو می باشند که برزگری ندارد. این افرادی که ملحد و منکر خدا هستند (مانند ماتریالیست ها و مارکسیست ها) گمان کرده اند که مانند گیاهان بیابانی می باشند و همینطور خود بخود و به طور تصادف پیدا شده اند، مانند همان گیاهان که هیچ پاشنده تخمی و هیچ کشاورزی آنها را نکاشته ، بلکه به طور خودرو در بیابانها سبز شده اند، نه زارع و کشاورزی دارند و نه نیروئی که آنها را در رحم مادرهاشان صورت بندی کند. «و لا لاختلاف صورهم صانع.» و (گمان می کنند) برای صورتهای گوناگونِ آنان پروردگار و سازنده ای نمی باشد. در قرآن نیز خداوند از قول همین ملحدان و منکران می فرماید:«و قالوا ما هی الا حیوتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدّهر»(24 ـ جاثیه) و این منکران خدا (ماتریالیستها) گفتند چیزی بجز همین دنیا نیست، هر چه از زندگی و مرگ است در همین دنیا است و چیزی جز روزگار ما را هلاک نمی کند. «و لم یلجأوا الی حجة فیما ادّعوا.» و برای آنچه ادعا می کنند و گمان می نمایند، به هیچ دلیل و برهانی پناه نمی برند. در ادامه همان آیه گذشته می فرماید:«و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون» آنها هیچ عملی ندارند و تنها گمان می کنند. در اینجا نیز حضرت امیر«ع» همین مطلب را بیان می کند. پس از اینکه مطلب غلط و اشتباه آنها را بیان می فرماید که آنها می پندارند هیچ سازنده و صانعی ندارند، آنگاه می فرماید: و برای این ادّعای واهی خود، به هیچ دلیل محکم و مستندی پناه نمی برند یعنی دلیلی ندارند که به آن پناه ببرند. «و لا تحقیق لما أوعوا» و پناه نمی برند به هیچ تحقیقی در آنچه ( طوطی وار) حفظ کرده اند. اینها بدون اینکه تحقیق و بررسی کنند، تنها با حفظ کردن چند فرمول و تحویل دادن این محفوظات غلط به همدیگر، چنین ادعای گزافی را دارند. «و هل یکون بناءٌ من غیر بان.» و آیا ساختمانی هست که سازنده و بنّائی نداشته باشد؟! آیا می شود ساختمانی بدون بانی و سازنده ای که مصالح مختلف ساختمانی را جور کرده و با هم طبق یک برنامۀ عاقلانه ای تنظیم نموده، ساخته شود؟ تا یک معمار با هوش و سلیقه ای نباشد، ممکن است یک ساختمان مرتّب و ظریف به طور تصادف و بر اثر برخورد سنگها و آهنها و سیمانها با هم بنا نهاده شود؟! «أو جنایةٌ من غیر جان.» و یا جنایتی هست بدون اینکه جنایت کننده ای باشد؟ در هر صورت، هر سنخ چیزی حکایت از یک مبدئی می کند. تا بنّا نباشد، ساختمان پیدا نمی شود و تا جنایتکاری نباشد، جنایتی یافت نمی شود و و... «ألا یَعلَمُ مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللّطِیفُ الخَبِیرُ.»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 117 |