
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,463 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,561 |
حوادث شب ولادت پیامبر(ص) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 36، آذر 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی قسمت دهم چه حوادثی در شب ولادت رخ داد؟ در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان بوقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله «ارهاصات» بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد، و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند بیت آن چنین است: یوم تفرّس منه الفرس انّهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان کسری و هو منصدع کشمل اصحاب کسری غیر ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه والنهر ساهی العین من سدم و ساء ساوة ان غاضت بحیرتها وردٌ واردها بالغیظ حین ظم کأن بالنار ما بالماء من بلل حزناً و بالماء ما بالنار من ضرم و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثی است که مرحوم صدوق «ره» در کتاب امالی بسند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آنحضرت فرمود: ابلیس به اسمانها بالا می رفت وچون حضرت عیسی «ع» بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا می رفت، وهنگامی که رسولخدا «ص» بدنیا آمد از همۀ آسمانهای هفتگانه ممنوع شد، و شیاطین بوسیلۀ پرتاپ شدن ستارگان ممنوع گردیدند، و قریش که چنان دیدند گفتند: قیامتی که اهل کتاب می گفتند برپا شده! عمرو بن امیه که از همۀ مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسی داناتر بود بدانها گفت: بنگرید اگر آن ستارگانی است که مردم بوسیلۀ آنها راهنمائی می شوند و تابستان و زمستان از روی آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت برپا شده ومقدمۀ نابودی هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه ای اتفاق افتاده. و همۀ بتها در صبح آن شب به رو درافتاد و هیچ بتی در آنروز بر سر پا نبود، و ایوان کسری در آن شب شکست خورد و چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت. ودریاچۀ ساوه خشک شد.و وادی سماوه پر از آب شد. آتشکده های فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید. و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانی سخت اسبان عربی را یدک می کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند، و طاق کسری از وسط شکست خورد و رود دجله در آن وارد شد. و در آن شب نوری از سمت حجاز برآمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسید، فردای آن شب تخت هر پادشاهی سرنگون گردید وخود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن نمی گفتند. دانش کاهنان ربوده شد وسحر جادوگران باطل گردید، و هر کاهنی که بود از تماس با همزاد شیطانی خود ممنوع گردید و میان آنها جدائی افتاد. آمنه گفت: بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهای خود را بر زمین گذارد و سر بسوی آسمان بلند کرد وبدان نگریست، و نوری از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده ای می گفت: تو آقای مردم را زادی او را محمد نام بگذار. آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبدالمطلب گزارش دادند، عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت: الحمدلله الذی اعطانی هذا الغلام الطیب الاردان قد سافی المهد علی الغلمان ستایش خدائی را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقا است. آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد.[1] و دربارۀ او اشعاری سرود. و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد (و آنها را بیاری طلبید) و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند: ای سرور چه چیز تو را بهراس ووحشت افکنده؟ گفت: وای بر شما از سر شب تا بحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون می بینم و بطور قطع در روی زمین اتفاق تازه وبزرگی رخ داده که از زمان ولادت عیسی بن مریم تا کنون سابقه نداشته، اینک بگردید و ببینید این اتفاق چیست؟ آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند: ما که تازه ای ندیدیم. ابلیس گفت: این کار شخص من است آنگاه در دنیا به جستجو پرداخت تا به حرم ـ مکه ـ رسید، و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند، خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع ورود او شدند، بسمت غار حری رفت و چون گنجشکی گردید و خواست درآید که جبرئیل بر او نهیب زد: ـ برو ای دور شده از رحمت حق! ابلیس گفت: ای جبرئیل از تو سؤالی دارم؟ پاسخداد: محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ بدنیا آمده. شیطان پرسید: مرا در او بهره ای هست؟ گفت: نه. پرسید: در امّت او چطور؟ گفت: آری. ابلیس که این سخن را شنید گفت: خوشنود و راضیم. و در حدیث دیگری که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصی یهودی سکونت داشت و نامش یوسف بود، وی هنگامی که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت: این تحوّلات آسمانی بخاطر ولادت همان پیغمبری است که در کتابهای ما ذکر شده که چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند. وچون صبح شد بمجلسی که چند تن از قریش در آن بودند آمد و بدانها گفت: آیا دوش در میان شما مولودی بدنیا آمده؟ گفتند: نه. گفت: سوگند به تورات که وی بدنیا آمده و آخرین پیمبران است و اگر اینجا متولد نشده حتماً در فلسطین متولد گشته است. این گفتگو گذشت وچون قرشیان متفرق شدند و بخانه های خود رفتند داستان گفتگوی با آن یهودی را با زنان وخاندان خود بازگو کردند و آنها گفتند: آری دیشب در خانۀ عبدالله بن عبدالمطلب پسری متولد شده. این خبر را بگوش یوسف یهودی رساندند، وی پرسید: آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا آمده یا بعداز آن؟گفتند: پیش از آن! گفت: آن مولود را بمن نشان دهید. قرشیان او را به درب خانۀ آمنه آوردند و بدو گفتند: فرزند خود را بیاور تا این یهودی او را ببیند، و چون مولود را آوردند ویوسف یهودی او را دیدار کرد جامه از شانۀ مولود کنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتی که روی شانۀ وی بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد یهودی عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده وخندیدند. یهودی برخاست و گفت: آیا می خندید؟ باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما می نهد... قرشیان متفرق شده و گفتار یهودی را برای یکدیگر تعریف می کردند. و در حدیثی که مرحوم کلینی شبیه به روایت بالا از مردی از اهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابی به قرشیان که ولید بن مغیرة و عتبة بن ربیعه ودیگران در میانشان بود رو کرده و گفت: نبوت از خاندان بنی اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسی است که آنها را پراکنده و نابود سازد! قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند، مرد کتابی که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت: خورسند شدید!بخدا سوگند این مولود چنان سطوت و تسلّطی بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد. ابوسفیان از روی تمسخر گفت: او بمردم شهر خود تسلط یابد! ونظیر آنچه در روایات ما آمده برخی از این حوادث در روایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیاری از آنها این حوادث قبل از بعثت رسولخدا «ص» ذکر شده مانند روایاتی که در سیرۀ ابن هشام و تاریخ طبری و جاهای دیگر است و در صحیح بخاری نیز از ابن عباس روایت شده[2] و فخر رازی نیز در تفسیر آیۀ شریفۀ «فمن یستمع الآن یجدله شهاباً رصداً»[3] در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در اینباره نقل کرده[4] و از ابّی بن کعب نیز حدیثی در اینمورد نقل کرده اند که گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی علیه السلام حتی بعث رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ»[5] و در اشعار بعضی از شاعران عرب نیز قسمتی از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعار زیر که از شاعری بنام قیروانی نقل شده که می گوید: وصرح کسری تداعی من قواعده وانفاض منکسر الاوداج ذامیل ونار فارس لم توقد وما خمدت مذالف عام وئهر القوم لم یسل خرّت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمی الجنّ بالشُّعل یک سؤال اکنون جای یک سؤال هست که اگر کسی بگوید: آیا نظیر آنچه در این روایات آمده در کتابهای تاریخی و روایات غیر اسلامی هم ذکری از آنها شده یا نه؟ که ما در پاسخ این سؤال می گوئیم: اولاً اگر حدیث و روایتی از نظر سند و صدور از امام معصوم علیه السلام برای ما ثابت شد دیگر کدام روایت و تاریخی برای ما معتبرتر از آن حدیث و روایت می تواند باشد، وهمۀ بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح «صغرای قضیه» است، ولی پس از اثبات دیگر استبعاد و زیر سؤال بردن حدیث، جز ضعف ایمان و تاریخ زدگی محمل دیگری نمی تواند داشته باشد، و گرنه کدام تاریخ و روایتی معتبر تر از آن تاریخ و روایتی است که از منبع وحی الهی سرچشمه گرفته باشد و کدام داستان و حدیثی محکمتر از داستان و حدیثی است که از زبان پیمبران و ائمۀ معصوم علیهم السلام صادر گردیده باشد! مگر نه این است که سرچشمۀ پرفیض و زلال همۀ علوم آنهایند؟ و معیار صحّت و سقم همۀ دانشهای بشری گفتار آنها است؟ و ثانیاً ـ می گوئیم: مگر تاریخ صحیح و دست نخورده ای از گذشتگان و زمانهای قدیم در دست داریم که ما بتوانیم این روایات را با آنها منطبق ساخته و یا تأییدی از آنها بگیریم؟ جائی که مقدس ترین کتابها مانند تورات و انجیل با آنهمه نسخه های متعددی که معمولاً از آنها در دست مردم آن زمانها بوده و جمله جمله و کلمه بکلمۀ آنها مورد احترام و متن دستورات دینی آنها بوده از دستبرد و تحریف و تصحیف و اسقاط در امان نبوده، و طاغوتهای زمان و جیره خوارانشان احکام و فرامین آنها را بنفع ایشان تعبیر داده و یا اسقاط کرده اند، دیگر چگونه کتابهای تاریخی معدودی که در زوایای کتابخانه ها با نسخه های خطی منحصر به فرد یا انگشت شماری وجود داشته می تواند مورد اعتماد باشد؟ و ثالثاً ـ بر فرض که چنین تاریخی وجود داشته باشد که اوضاع و احوال آنزمانها را نوشته و ثبت کرده باشد آیا همۀ وقایعی که در آنزمانها اتفاق افتاده در تاریخها ثبت ونگارش شده؟ و آیا وسائل ارتباطی آنچنان بوده که تاریخ نگاران بتوانند از هر اتفاقی که در گوشه و کنار جهان آنروز اتفاق می افتاده مطلع گردند و آنرا در تاریخ ثبت کنند؟ مگر امروزه با تمام این وسائل ارتباطی و مخابراتی و رادیوها و تلویزیونها و ماهواره ها و... چنین کاری انجام شده و چنین ادعائی می توان کرد؟... مگر وسائل ارتباطی جهان آزادند و مستقلانّه وبدور از سیاستها و اختناقها و خارج از کانالهای مخصوص و صافیهای انحصاری می توانند کوچکترین خبری را منتشر کنند؟ آن هم خبری که بصورت معجزۀ آسمانی برای شکست یک قدرت طاغوتی و یک دربار سلطنتی بوقوع پیوسته باشد...؟ مگر معجزاتی امثال «شقّ القمر» که وقوع آن مورد اتفاق همۀ مسلمانان می باشد و بگفتۀ دکتر سعید بعطی ـ نویسندۀ مصری ـ در کتاب فقه السیرة از امور متفق علیه در نزد علماء و دانشمندان اسلامی است در تاریخهای گذشته نقل شده...؟ و بلکه معجزات انبیاء گذشته مانند سرد شدن آتش بر ابراهیم خلیل علیه السلام و شکافته شدن دریا بوسیلۀ عصای موسی و اژدها شدن و بلعیدن آن تمام مارهای جادوئی ساحران و زنده شدن مردگان بدعای حضرت مسیح و امثال آن جز در کتابهای مقدس و مذهبی در تاریخها و روایات دیگر آمده و ذکری از آنها دیده می شود؟!... و حقیقت آن است که تاریخ نویسان و وقایع نگاران گذشته در انحصار طاغوتهای زمان بوده ـ چنانچه امروزه نیز عموماً اینگونه است و بشر هنوز نتوانسته خود را از قید و بند ایشان آزاد سازد ـ و انبیاء الهی نیز پیوسته بر ضدّ همان طاغوتها قیام می کرده و مبارزه داشتند، و آنها همواره درصدد از بین بردن انبیاء و محو نام و آثارایشان بوده و بهر وسیله ای می خواستند آنها را افرادی ماجراجو وبی شخصیت و افسادگر معرفی کنند، و هرگز اجازه نمی دادند آنها را بعنوان مردانی الهی که قدرت انجام معجزه را دارند معرفی کنند، و بهمین دلیل معجزاتی را که بوسیلۀ ایشان انجام می شده انکار کرده و یا توجیه می نمودند، و اگر کتابهای آسمانی و روایات مذهبی نبود اثری از این معجزات بجای نمانده و بدست ما نرسیده بود... چنانچه اکنون نیز ما در انقلاب اسلامی خود که یک انگیزۀ مذهبی داشته و ادامۀ آنرا نیز بیاری خدا همان انگیزۀ مذهبی و عشق شهادت طلبی در راه خدا و دین تضمین کرده و بر ضدّ طاغوتهای شرق و غرب قیام کرده همین شیوۀ تبلیغی را می بینیم که هر حرکتی بنفع این انقلاب در داخل و یا خارج بشود مانند راهپیمایی میلیونی و غیر میلیونی که در داخل و خارج انجام می گیرد اصلا منعکس نمی شود و در رادیوها و وسائل ارتباط جمعی ذکری از آن نمی شود، اما کوچکترین حرکت ضد انقلاب ـ مانند اجتماعات اندکی که جمعاً به صد نفر نمی رسدـ با آب و تاب در همۀ رسانه های گروهی بعنوان یک حرکت ضدّ رژیم نه یکبار بلکه چند بار پخش می گردد. و بهمین دلیل ما می گوئیم انگیزه و نیازی برای تحقیق در تاریخهای گذشته نداریم و اگر هم تتبع کنیم معلوم نیست بجائی برسیم، مگر اینکه بخواهیم بهر وسیله و هر ترتیبی که شده تأییدی از تاریخ برای این روایات پیدا کنیم اگر چه مجبور شویم برای تطبیق این روایات با تاریخ دست به توجیه و تاویلهای نامربوط بزنیم، چنانچه نظیر آنرا در داستان اصحاب فیل ذکر کرده و شنیدید و خواندید، که ما آنعمل را محکوم کرده و دلیل بر ضعف ایمان و غرب زدگی و تاریخ زدگی و غیره دانستیم... ادامه دارد پیامبر اکرم «ص»: «إنَّ هذا الدِّین مَتِینٌ فَأَوغِلُوا فِیهِ بِرِفقِ وَلا تُکِرهُوا عِبادَةَ الله إلی عِبادِاللهِ فَتَکُونُوا کَالرَّاکِب المُنبتِ الَّذِی لا سَفَرَاً قَطَعَ وَلا ظَهراً أَبقی» (بحارالانوار ج 71 ص 211) این دین، آئینی است محکم و استوار، پس در آن تندروی نکنید و عبادت خدا را با زور بر بندگان خدا تحمیل نکنید که مانند شترسوار شتابانی باشید که نه راه را به پایان می رساند و نه توانی ـ برای شتر ـ باقی می گذارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 135 |