تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,374 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,315 |
جنگ جنگ تا پیروزی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 37، دی 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجة الاسلام انصاری کرمانی بسم الله الرحمن الرحیم «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة» جنگ تحمیلی از آغاز تا کنون در طی هر مرحله ای از مراحل خود با یک سلسله مسائل روانی و ذهنی مطابق با واقعیت جنگ و یا خاج از آن، مواجه بوده است که نتیجه گیری و محصول آنها هر کدام به نوعی می توانست در ترسیم اهداف آینده جنگ مؤثر باشد. و در حقیقت برخورد با این مسائل نیز گوشه ای از جبهه جنگ بشمار می رود زیرا جنبه های روانی حاصل از دوستیها و دشمنی های عموم مردم نسبت به ادامه یا ختم جنگ بگذارد. ما در تقسیم بندی اولیۀ این جنبه ها به سه نوع متفاوت آن برخورد می کنیم: جریان اول: حالت و اظهار نظرهائی است که برخاسته از ذهنیات و بافتهای فکری تمام عوامل مخالف با انقلاب و اسلام بود که فرق چندانی بین ابر قدرت ها و اذناب و نوکران آنها در این حالت نیست. زیرا تمام آنان مبنای قضاوت و نظریات خود را مبتنی بر محاسبات و جمع بندیهای ملموسی از کیفیت ها و کمیّتها و ارزشهای ظاهری نهاده و علاوه بر آن عناد و لجاجتی که با اصل انقلاب و اسلام از خود بروز می دهند، با تکیه بر آن فرمولهای مخصوص بخودشان سرنوشت جنگ را به طوری رقم می زدند که مسلماً پیش گوئی و اظهار نظر قاطع آنان این بود که ایران در مصاف با عراق شکست خواهد خورد؛ از دیدگاه آنان تمامی عوامل و ابزار موفقیت در دست عراق و همه راههای نفوذ و آسیب پذیری به ایران ختم می شد و در این رابطه تلاشهای فراوانی شد که این پیش داوری شیطانی و این جوّ فشار روانی، بحران و آیندۀ خطرناکی را در ادامه جنگ پیش ما ترسیم کند که از بین مسئولین آن زمان، این جریان به شکل وسیعی از طرف بنی صدر و طرفداران او در اذهان خواص خصوصاً در میان ارتش القاء می شد و بنی صدر هیچ ابائی از عنوان کردن این مسئله نداشت که ذهن افراد را پر کند به اینکه جنگیدن در شرایط کنونی امکان پذیر نیست و بهانه او نبودن امکانات و ادوات لازم جنگی بود که یقیناً اگر مردم نقطه نظرهای او را می پذیرفتند و شرایط ذهنی مساعدی پیش می آمد سرنوشت جنگ غیر از دستاوردهای امروز می شد. جریان دوم: مربوط به افراد ساده اندیش و غرضی بود که ما آنان را به حساب مخالفین انقلاب نمی گذاریم ولی از آنجا که معیار و محک قضاوت و تشخیص آنان نیز عیناً همان معیارهای حاکم بر دشمنان انقلاب بود، آنها هم قضاوت مخالفین را داشتند که در صحنه جنگ چیزی جز شکست نصیب ایران نخواهد گشت و دستهای پنهان ابرقدرتها گاهی از ذهنیات اینها هم استفاده می کرد که شاید از طریق این واسطه های مخفی بتواند جریان فکری مردم و مسئولین را منحرف ساخته و به آنها بباورانند که مصلحت ایران در جنگ این است که در مقابل صدام از خود سرسختی نشان ندهد و با واگذاری بعضی از جزایر و آب راهها و مناطق دیگر مورد ادعای صدام غائله جنگ را ختم نموده و از خطر بزرگتری جلوگیری نماید! و شاید محور بحثها و مذاکرات هیئتهای صلح در روزهای اول جنگ روی همین جریان دور می زد که الحمدلله امام و مسئولین در برخوردی قاطع، جلو این القائات را گرفتند و اگر نمی گرفتند ممکن بود دامنه این وسوسه ها بجائی کشیده شود که شرایط صلح آمریکایی را بر ما تحمیل کنند. جریان سوم: و این در حقیقت جریان غالب و واقعی جنگ بوده است و خلاصه می شود در اینکه مردم ما پذیرفته و باور داشتند که پیروزی و موفقیت صرفاً دائر مدار ارزشهای مادی نیست بلکه یک واقعیت دیگری که نام آن «ایمان» و اراده خود مردم است می تواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد. عامه مردم کاری به این معنا نداشتند که صدام چقدر قدرت دارد و ما چقدر قدات داریم؟ صدام چند تانک و هواپیما و زره پوش و سرباز دارد و ما چقدر داریم؟ بلکه حرفشان و عقیده شان این بود که تکلیف الهی چیست و این تکلیف چه چیزی را اقتضاء می کند؟ و همه هم می دانستند که در راه انجام تکلیف شرعی در صحنه های نبرد گاهی هم مغلوب و تا سرحد شهادت و اسارت و فنای همه هستی خود باید جلو برود. در جستجوی کیمیا چون این جوّ معنوی بالا بر مردم و مسئولین حاکم بود، ما بخوبی می دیدیم که در شرایط سخت و بحرانی جنگ، روح اطمینان در سینه های آنها موج می زند و واقعاً تک تک سلولهای وجود آنها شهادت می داد که ما باور داریم در ماورای این زرق و برق ها و دود و دمهای سلاح های پیشرفته و مدرن، نیروهای امدادی و مخفی فراوانی هستند که اگر پایشان در معرکه ها باز شود، حریف همه چیز خواهند بود و هیچگاه بمبهای اتمی و شیمیایی نمی تواند از پس آنها برآید و تنها این انسانهای مؤمن اند که باید زمینه نزول این فیضها را فراهم سازند و بدنبال این جوّ معنوی و اعتماد به خدا همت ها بکار گرفته شد که زمینه های فیض را فراهم سازند و اعتبار و ارزش کسب این ارزشها را پیدا کنند. مردم در جستجو و تکاپوی این کیمیا که برآمدند بخوبی در یافتند که همه می توانند کیمیاگر باشند و این اعتبار، یک جایگاه خاص و یک گروه ویژه ندارد مثلاً در میان حوزۀ تنها و یا دانشگاه تنها و یا ارتش و سپاه تنها نیست بلکه در میان عامه مردم راه دارد و همگان می توانند در آزمون عمومی آن شرکت کنند که شرط ورود به آن ایمان است و بس. لذا پیرزن دهاتی بخودش جرأت می داد که بیاید! کشاورز، بقال، دانش آموز، استاد، شاگرد، جاهل، عالم، همه و همه بخودشان جرأت می دادند که بیایند. وقتی پایشان به این دانشگاه باز شد همه مطمئن بودند که اگر تکلیفشان را خوب عمل کنند، سرنوشتشان سرنوشت دانش آموزی است که همه عبارات را برای رفتن به دانشگاه کسب نموده و رشته تحصیل خود را انتخاب کرده است که اگر از او بپرسند توئی که رشتۀ پزشکی را انتخاب کرده ای، چه آینده ای داری؟ خواهد گفت: درس، درس تا پزشکی! و هیچ شکی هم در این نیست که اگر این دانش آموز براهش ادامه دهد، پزشک خواهد شد. از این روی، از اول ورود، این مردم مطمئن و پایدار به دانشگاه جنگ و شهادت آوای «جنگ جنگ تا پیروزی» در همه جا طنین انداز شد. بسیاری از دشمنان ما خیال می کردند که مردمی که فریاد می زنند: «جنگ جنگ تا پیروزی» نمی فهمند که چه می گویند بلکه به عقیدۀ آنان این یک شعار القایی بود که بر مردم تحمیل می شد! و نمی توانستند این دشمنان انقلاب درک کنند که این شعار از روی باور و عقیدۀ مردم است و اگر درک هم می کردند درک خود را اظهار نمی ساختند. سیر نزولی یا حرکت صعودی؟ در اینجا مجال کافی برای ارزیابی و بررسی همه جانبه این جنبه های روانی در صورت عینیت یافتن هر کدام از آنها در محیط جنگ را نداریم ولی اگر به جریان غالب نظری بیافکنیم به خوبی می توانیم یک نتیجه ثمره روشنی از دستاورد آن به جهانیان عرضه کنیم. آیا متابعت از این رویّه و روحیه در جنگ برای سیر نزولی آفریده است یا حرکت صعودی؟ بدون شک از دیده واقعیت بینی و حتی از روزنۀ اعترافات بیگانگان و بسیاری از دشمنان جمهوری اسلامی می توانیم قضاوت کنیم که جنگ علیرغم همه خسارتها و شهاتها و ناملایماتی که بر دو ملت ایران و عراق تحمیل کرده است، روند کلّی و غالب در آن- در همه مقطعها- به تثبیت سیاسی و بنیه های نظامی ما در سطح جهان کمک کرده است و اگر ما صرفاً بخواهیم دستاورد جنگ را با معیارهای مادّی ارائه دهیم جای بحث نیست. باز پس گیری هزاران کیلومتر سرزمین اعم از شهر و روستا و بیابان و جاده و رودخانه و قله های کوه و مراکز مهم استراتژی از چنگال غاصب عراق نمودار یک ارزش برتر و یک اقتدار نظامی بی تردید خواهد بود. حالا دنیا این برتری را با هر وسیله ای می خواهد توجیه یا لوث کند. واقعیت این است که ایران در جبهه ها پیروزی را هر چه می خواهد بگذارد و بگوید و قهراً درک این واقعیت به کلیه سؤالهایش که ممکن است مطرح شود- که آیا ابرقدرتها و نوکران آنان درک کرده اند که ایران برتری دارد- پاسخ می دهد. آری همه ابرقدرتها و اذنابشان و حتی خود صدام می دانند که ایران در نقطه ضعف نیست و اگر درک نکرده اند یقیناً باید در شعور و آگاهی و عقل آنان شک کرد چون حساب و مسئله دودوتا چهارتا است. ولی در صورت اعتراف همگی آنان به واقعیت پیروزی ما، جای یک سؤال باقی است که اصرار بر شعار و جوسازی و شایعه پراکنی روی جنگ و القاء این معنا که جنگ به نفع ایران نیست! و ایران شکست خواهد خورد! بخاطرچیست؟ ما در تبیین این مسئله به آدمهای ساده اندیش کاری نداریم چون این تیپ آدمها هیچگاه از خودشان تحلیل و ارزیابی ندارند و ظرف ذهن و روان آنها آماده پذیرائی هر جریانی است: اگر صدای بغداد و اسرائیل را گوش کنند اسرائیلی و بغدادی تحلیل می کنند که آری! ایران شکست خورده! ایران چه شده و چه خواهد شد!! اگر روز بعد هم یک پیروزی در جبهه ایران ببینند ممکن است از عقیده خودشان به اندازه همان روز پیروز دست بردارند. مغرضان شایعه افکن امّا سرو کار ما در این بحث با کسانی است که از دامن زدن به همان شایعه ها که خلاف آن ثابت شده است، سود می برند. اولین گروه از این سلسلۀ خبیثه فراریان و ضدانقلابها و منافقین و سلطنت طلبها هستند که عمده مرکز این تفاله ها در خارج از کشور است و انگشت شماری از ته مانده های آنان به شکلهای مختلف در مملکت ما وجود دارند که اینها در ترویج شعار ناتوانی ایران در جنگ و یا ترغیب به قبول شرایط تحمیلی صلح برای اربابان خود پادوئی می کنند و سینه چاک می زنند و بی خوابی می کشند. راستی انگیزه اینها از این کار چیست؟ اینها خوب می فهمند که اگر ما مردمان و مسئولینمان جو روانی و معنوی جبهه و پشت جبهه را برای ادامه نبرد گرم نگه داریم نه تنها آثار و تبلور این گرمی، ضربه هائی خواهد بود که بر صدام وارد می شود بلکه به دنبال هر ضربه ای، یک اهرم سیاسی قوی در دست جمهوری اسلامی خواهد افتاد که می تواند با استفاده از آن اهرمها در جهت خنثی سازی حرکات ضدانقلاب استفاده کند. هر چند جمهوری اسلامی اینها را داخل آدم نمی داند که سرمایه های خود را روی آنان مصرف نماید ولی بطور نسبی و به موازات موقعیتش در جبهه های جنگ، توانسته است این تأثیر متقابل را بر موضع سیاسی حامیان این دلقکها بگذارد که در مورد حمایت بی دریغشان از آنان تجدید نظر کنند و بفهمند که نگه داری این چنین افرادی مقرون به صرفه نیست. لذا اخیراً زمزمه بیرون کردن بعضی از آنها از محله های پاریس به گوش می خورد و مردم بر علیه آنها تظاهرات می کنند. از این رو، تمام کوشش اینها در این جهت مصرف می شود که اگر ما پیروزی کسب کنیم، بگوئید: ایران دروغ می گوید. از کشته های عراق فیلم بگیرند و به حساب کشته های ایران بگذارند و مرتب آمار کشته ها را زیاد کنند و هفته صلح درست کنند و جائزه صلح بگیرند، نامه پراکنی کنند و فریاد بزنند که ای سران! جنگ را تمام کنید! جنگ به نفع ایران نیست! مسئولین ایران می خواهند با حربۀ جنگ بر مردم حکومت کنند! و از این حرفها الی ماشاء الله. و اصولاً حیات و ممات آنها بستگی به حفظ و ایجاد چنین حالتهائی دارد. با این وضعیت ما چه انتظاری از این آدمها باید داشته باشیم غیر از جوسازی و القاء شبهات بر علیه جنگ و پیروزیها؟ پس هدف کلّی از جریان سازی گروهکها و منافقین و مخالفین، ایجاد تشنج و التهاب در دل مردم و پرده پوشی و پیروزیها و دستاوردهای جنگ و نهایتاً بی خطر زندگی کردن در سایۀ شوم شیطانهای کوچک و بزرگ است. کابوس مرگ به سراغ ابرقدرتها و امّا بعد از اینها دومین جریان تعقیب و حفظ کنندۀ این حالت و شعاریمان استکبار جهانی و در رأس آنها آمریکا است که این هم نیاز به تحلیل دارد که بدانیم آمریکا و شرق و غرب از طرح چنین مسئله ای چه سودی می برند و رنج آنها از چیست؟ ارزیابی چهرۀ سیاسی آمریکا و شوروی در یکی دو سال اخیر نشان می دهد که آنان شادابی و طراوت و سرمستی گذشته را از دست داده اند و هاله ای از غم و اضطراب و بحران سراپای وجودشان را فراگرفته است که برای رهایی از آن همواره از خواب می پرند و فریاد می زنند و آژیرهای خطر را بصدا درمی آورند و با همۀ تلاشی که دارند تا آن ژست سیاسی خود را همچون گذشته داشته باشند در عین حال سیاستمدارانی چون بگین و ریگان و نیکسون و امثال اینها نمی توانند ترس خود را مخفی کنند چرا که از دیدگاه آنان خطر به منافع آنها نزدیکتر از حدّ انتظار و تصور است. و دامنه خطر هم گسترده شده: گاهی از لبنان، گاهی از سوریه، گاهی از دریای سرخ و کانال سوئز، زمانی از خلیج فارس، گاهی از کامیون های پر از مواد منفجره نزدیک سفارتخانه ها، گاهی از افغانستان و خلاصه از همه جا موجها و سیلابها به خانۀ امن آنها سرازیر گشته است. راستی چه کسانی به خاکریز دفاعی و نفوذناپذیر ابرقدرتها هجوم آوردند؟ آیا سران کشورهای مرتجع و ممالک اسلامی حمله کرده اند؟ آیا صاحبان احزاب و دستجات دست پرورده آنها هستند؟ آیا نهضتهای مقاومتی که سالیان دراز نان دفاع از آرمان فلسطین را از سفره آمریکا و اسرائیل خورده اند، می خواهند به منافع استکبار حمله کنند؟ یا مدافعین به ظاهر خلقی و ضدامپریالیستی که زیر خرقۀ امپریالیست رفته اند؟ کدامیک از اینها؟ نه! اینها همان ملت مصمم و معتقد حزب الله هستند که به خاکریز منافع استکبار حمله کرده اند نه بخاطر خاک و نه بخاطر خوراک و نه بخاطر آسایش خویشتن بلکه برای فساد و تباهی و ظلم که همه از آستین پر شراره آنان ریخته است. و بلکه به خاطر ادای تکلیف و رسالت مکتبی بودن است. آری! این حقیقت تلخ را استکبار چشیده است که هر چه می کشد از انقلاب اسلامی ایران است و از جبهه های نور آن. نه جبهه صنعت و کشاورزی و علوم ما چرا که همه می دانیم اگر ما تا چندین سال دیگر هم تلاش کنیم به مقابله صنعتی با آنان دست پیدا نخواهیم نکرد و اینهم یک امر طبیعی و اجتناب ناپذیر است زیرا دنیا لااقل بیش از یک قرن در جریان صنعت با تمام وجود بسراغ علم و اکتشاف رفته است و ما شش سال است که انقلاب کرده ایم و چه کسی توقع آنرا دارد که ما در این مدت کوتاه پابپای جهان علم به مقابله برخیزیم. البته امیدواریم که این مقابله را هم بدست آوریم. هجوم عقیده به خاکریز منافع استکبار و امّا در جبهه ها ما هرگز بسراغ کمیّتها و آمار نمی رویم که با آنان پیروز گشته باشیم برای اینکه فاصله سلاحهای ما با آنان زیاد و تعداد و شماره ادوات رزمی ما به مراتب کمتر دشمن بوده است بلکه بسراغ زمینه ها و عقیده ها و آمادگیها می رویم که ما را در حد یک نظامی مهاجم و پرصلابت به خاکریز منافع استکبار نزدیک کرده است و به رقابت دعوت می کند. و ما تحلیل برتری خود را از تحلیل نقطه شروع تهاجم نظامی عراق به پشتیبانی همه قدرتها پایه ریزی می کنیم که ابرقدرتها بعد از شکسته شدن و فروریختن تمامی پلهای شناخته و ناشناخته خود از لیبرالها و راستها یا چپ ها و چپ نماها و التقاطیها تنها راه حلّ و مقابله با انقلاب را تحمیل یک حالت بحرانی و جنگ دانسته و بسراغ ما آمدند. و برای ما خط و نشان نظامی کشیده که ما را از ثمرات و تلاشهای صنعتی و تسیحاتی دهها ساله خود ارعاب نمایند و به دنیا بفهمانند که اگر زبان قدرت ما با مسالمت کاری نکرد با زبان آتش بازی و شعله افروزی هر کاری می توان انجام داد. عظمت حادثه از آنجا شروع می گردد که دیدگان قریب چهار میلیارد جمعیت جهانی به نقطه ای که باید این آتش افروزی خطرناک در آنجا انجام بشود دوخته می گردد. دنیای استکبار نگران حادثه اولیه جنگ نیست چون بعد از جنگ جهانی دوم خیلی از مردمان و خصوصاً جوانان تازه به دوران رسیده بودند هنوز تهاجم بمب و موشک را ندیده اند عالی ترین فرصت برای زهرچشم گرفتن نه تنها از ایران بلکه از همه بشریّت آزاداندیش از دیدگاه آمریکا و اقمار آن بدست آمده بود که مردم صلابت و کاربرد محصولات نظامی و تحفه های شرق و غرب را عیناً لمس کنند خانه ها ویران شود، زنان و مردان و کودکان آواره شوند، شهرهائی چون خرمشهر به ویرانه ها تبدیل گردد، صدای انفجار گوشها را کر کند، و هزاران ماجرای دیگر تا قصه قدرت شرق و غرب بر زبانها افکنده شود و مردم دنیا بدانند که در مقابل آمریکا و شوروی و اسرائیل دست از پا خطا کردن همان و پودر استخوان و گوشت وجود خود و فرزندانش به آسمان رفتن همان! در حقیقت این زبان خشم و قهر و غضب استکبار بود که با مردم به سخن درآمده بود چرا که بعد از سقوط شاه این سؤال در اذهان جهانیان ایجاد می شد که شاه با آنهمه تسلیحات و اقتدار نظامی چرا شکست خورد و فرار کرد؟ باید این تردید و شک را دیدگاه جهان خواران برطرف می شد. سیاست آنها بر این قرار گرفت که اگر با غائله های محلی مانند کردستان، گنبد و امثال آن ایران تسلیم شد ادامه ندهند ولی اگر تسلیم نشد تهاجم عراق باید کار ایران را بسازد و یکسره کند، با هر چه می شود: با تانک، یا توپ، یا موشک با هواپیمای سوپراتاندارد یا میراژ، با بمب های شیمیائی و آتش زا، با گازهای سمّی، با تبلیغات وسیع همه رسانه ها. خلاصه باید زبان زور و تهدید و ترس و ارعاب جای منطق و آزادگی را می گرفت. این خلاصۀ استراتژی آمریکا و شرق و غرب بود که اگر غیر از این می شد آنها متضرر می شدند زیرا در جبهه ها مقابل آنها هم یک زبان و یک منطق حکمفرما بود که جنگ جنگ تا پیروزی. شعار امت مسلمان آمریکا و ابرقدرتها سرمست از دیوانگی های صدام در روزهای اول نمی دانستند این شعار چطور آنها را بیچاره می کند! خیال می کردند جواب این است که اگر یک گلوله می زنند و مردم می گویند جنگ جنگ تا پیروزی باید یک گلوله دیگر زد که مردم بگویند صلح صلح تا پیروزی! ولی مردم ما با الهام از رهنمودهای امام عزیز خود در مقابل هر گلوله و موشکی که از سوی دشمن به سرزمینشان خورد و بوکالت از سازندگان و اربابانش با ما به حرف نشست که آیا هنوز هم سر جنگ دارید؟ گفتند: آری! «جنگ جنگ تا پیروزی» موشک و بمب ها قوی تر شد، بیشتر کشت، بیشتر زخمی از ما گرفت، امّا باز مردم ما گفتند: «جنگ جنگ تا پیروزی» یک دفعه جهانخواران از خواب بیدار شدند که نه یک رزمنده و نه یک شهری و نه یک سپاهی و نه یک بسیجی می گوید جنگ جنگ تا پیروزی، بلکه یک ملت می گوید. نه تنها یک ملت می گوید بلکه یک امت می گوید. کدام امت؟ امت مسلمان: لبنانی، ایرانی، فلسطینی، افغانی، عراقی و و ... آمریکا و صدام می بینند در روزهای پیروزی نه تنها مادران شهید داده ایران بلکه مادران شهید داده امت اسلام و نه تنها ملت آزاده ایران بلکه همه آزادگان جهان در کنار رادیو نشسته اند و با تکبیر رزمندگان اسلام تکبیر می گویند و شادی می کنند. و دل و جرأت و کم ترسی مردم از سلاحها و قدرتهای پوشالی بجائی رسیده است که مردم بجای اینکه بگویند بالاتر از سیاهی چه رنگی است، می گویند بالاتر از شهادت چیست؟ این ثمرۀ جنگ است، این ثمرۀ جنگ جنگ تا پیروزی است، این ثمرۀ صدور انقلاب و پیام انقلاب ما است. چقدر نادان اند کسانی که در تعقیب صدور انقلاب ما بسراغ رنگها و نژادها و شناسایی ملیتها می روند؟ خیال می کنند که صدور انقلاب، یک لشکر نظامی است که با ناو و ناوشکن وعِدّه و عُده نظامی همراه است که رادار و دوربین و جاسوس کشف می شود!! صدور انقلاب یعنی صدور شعار جنگ جنگ تا پیروزی و یا به قول امام جنگ جنگ تا رهائی از مفسدها. شعله اراده مردم و حال اگر جبهه روانی آمریکا و صدامیان از اول تا کنون تغییر نمی کند در آغاز جنگ می گفتند ایران شسکت می خورد و در پیروزی ایران در جنگ هم می گویند که معلوم نیست عاقبت جنگ چیست و شعار صلح طلبی سر می دهند معلوم است که آنها از کجا آتش گرفته اند و کدام شعله را باید خاموش کنند که ثروت و سیاستشان نسوزد. آن شعله، شعله اراده مردم است که باید همچنان پرفروغ ا بماند و حال اگر کسی پیدا شود و بگوید پس شما شعله افروزید؟ می گوئیم: آری! آن شعله ای که خانۀ ظلم را بسوزاند و آن آتشی که اساس ستم را بخشکاند و آن جرقه ای که خرمن بی شعوری و بی عقلی و گاو صفتی را آتش بزند؛ ما مفتخریم که مشعلدار و آتش افروز آن معرکه باشیم و الا هیچکس و هیچ انسان عاقلی نیست که از جنگ و خونریزی خوشحال باشد، امّا هیچ عاقلی هم نمی گوید و نباید بگوید که شما دشمنان بی رحم و سنگدل خودتان و نسل و تبارتان، در آستانه زوال و ناتوانی، رها کنید که جهانیان یه شما لقب صلح طلبی عطا فرمایند و کف انسان دوستی برای شما بزنند. خلع سلاح گاوهای بی عقل مسئله ما با صدام مسئله که خلع سلاح گاوهای بی عقل و شعوری است که با شاخهای قدرت نظامی به عرضه فرهنگ و تمدن مردم تاخته اند. و نکته کلام ما هم اینجاست، که باطلی بخاطر بقای خود و حتی بقای نوکری مثل صدام محتضر، این قدر اصرار می کند. چرا ما از جریان شعار حقّمان که جنگ جنگ تا پیروزی است دست برداریم؟ آیا دنیای به این سادگی که تا به حال در طی چهار سال جنگ در بیان شرایطمان با آن حرف زده ایم هنوز معنا و مفهوم شرایط ما را نمی فهمد، به واقعیت و درستی خواسته های ما پی نبرده است؟ اگر نبرده است باید همۀ مدعیان سیاست حمایت از صدام را به کردستان برد نه پشت میز مذاکره و ختم جنگ و اگر به واقعیتها دست یافته است پس این چه اصراری است که صدام باید بماند و جنگ هم ختم شود؟ و اگر ما این گونه عمل کنیم همه چیز را از دست داده ایم که خوشبختانه همان شعار اولیه جنگ جنگ و همان روح اعتماد در همه جا سایه افکنده است. امروز مانند گذشته هیچ مسلمانان و غیرمسلمانان آزاداندیشی در ایران وجود ندارد که از این اشعار برگشته باشد و در تعقیب تحقق کامل آن سرمایه گذاری نکند. صلح خواهی آسایش طلبان البته ممکن است یک عده محدود راحت طلب که هنوز هم پایشان به جبهه نرسیده بگویند، اگر صلح می شد بهتر بود! به هر حال باید خداوند را به واسطۀ گسترش این جنبه مهم روانی سالم در عموم مردم تا امروز سپاسگزاری کنیم که خداوند این حالت پایدار و شعار پایداری را از مردم سلب نکرده است و همه آحاد این ملت از سپاه و بسیج و ارتش و نیروهای مسلح مردمی و غیر مردمی و عامه طبقات همچنان استوار در خط مبارزه با استکبار باقی مانده اند و هر روزشان بهتر از گذشته بوده است و قطعاً وضع امروز جنگ ما هم به مراتب بهتر از گذشته است و ما باورمان با کلام زیبایی رئیس مجلسمان جناب آقای هاشمی صد چندان می شود؛ زمانی که می شنویم او به عنوان یک چهرۀ محبوب مسئول با کمال قاطعیت می گوید: ما از آغاز جنگ در هیچ زمانی به اندازه امروز از نظر تجهیزات و میدانهای نفوذ و عملیات، قوی و قدرتمند نبوده ایم. پس جهان استکبار بداند که ما با زبان عقل با آنها سخن می گوئیم اگر امروز دستهای ما از روی ماشه های تفنگ برداشته شود ما با دست خودمان خنجر قدرت را از گلوی ببر و پلنگ زخم خورده برداشته ایم که اولین نفس راحت خود را در خلاصی و نابودی ما خواهد کشید و ما اگر جنگ را به شیوه مطلوب که همان سقوط متجاوز است به پایان نرسانیم علامت سؤال روی هر چه کرده ایم و هر چه گفتیم و هر چه شهید و مجروح و اسیر داده ایم و هر چه برای خدا تحمل کرده ایم، خواهیم گذاشت. «هیهات منا الذلة، هیهات منا الذلة» در آن شرایط ما زنده نیستیم اگر چه چشمان ما ببینند و دست و پا و جوارح ما حرکت کنند. خیر! ما مرد جنگیم و الجنة تحت ظلال السیوف. ملاحظه شرایط حمله البته این نکته ناگفته نماند که معنای جنگیدن بی گدار به آب زدن نیست که یک سری آدمهای عوام یا فضول بگویند: شما که می گوئید وضع ما از نظر نظامی بهتر از گذشته است پس چرا کار را یکسره نمی کنید؟! باید گفت: هزار نکته باریک تر از مو اینجا است. چون اصولاً در جنگیدن صحیح هزار مرحله اگر باشد مرحله آخر برخورد و ختم کردن است اما بقیه آن مربوط به در نظر گرفتن همه جوانب و اطراف مسئله در زمان و مکان بکارگیری در نیروی بکارگیری در استعداد و هدر رفتن آنها است. پس اگر گاهی فاصله حملات ما طولانی می شود مردم شهید پرور فکر نکنند که خدای ناکرده رکودی پیش آمده است و رزمندگان قدرت مقابله را از دست داده اند! البته جنگ جنگ است ولی امیدواری هم در همه وجود دارد؛ گاهی موانع ایجاد شده از طرف دشمن خیلی زیاد بوده اند ولی در برابر اراده بزرگ رزمندگان ما آنقدر ناچیز و اندک به حساب می آید که در حمله ها معلوم می شود. در هر صورت ما با استراتژی مقایسه ای در جنگ پیروز نشدیم که اگر این گونه بود روزی که عراق به مرزهای ما با تانک زره پوش حمله می کرد مردم ما نمی بایست با سلاح ابتدائی و سنگ و چوب در مقابل آنها بایستند، در حالی که ایستادند و پیروز شدند. ما یک روز برای پیروزی در جبهه بیت المقدس و برای آزادی خونین شهر نیازمند به پلی به طول دویست متر بر روی کارون بودیم که پیدا کردن و درست کردن آن خیلی مشکل بود ولی به همّت رزمندگان و لطف الهی درست شد و پیروز شدیم آنگاه اگر در عملیات خیبر نیازمند به یک پل سبک به طول چهارده کیلومتر می شویم مشکلی نداریم و آنرا می سازیم. من خوب یادم هست و بعضی از برادران سپاه و ارتش می دانند که روزهای اول جنگ که دشمن از همه جا به ما می تاخت، رزمندگان ما برای اینکه ثابت کنند ما اسلحه داریم یک خمپاره انداز چند ساعت مثلاً در جبهه دارخوین بکار می گرفتند و همان شب در جبهۀ حمیدیه می بردند و همان را بجای دیگر منتقل می کردند. البته درست نیست که ما آمار روزهای اول جنگ را از نظر نیرو ارائه بدهیم ولی خیلی کم بودند و خیلی پراکنده بودند اما حالا صحبت از یک گردان دو گردان نیست، صحبت از سه میلیون بسیجی سلاح آزموده می کنیم یا در سمینار فرماندهان بسیجی دوازده هزار نفر تنها فرمانده شرکت می کنند. چرا فریاد نزنیم جنگ جنگ تا پیروزی. چرا فریاد نزنیم که آمریکا و جهانخواران شرق و غرب مثل بید از صولت سپاهمان و از شکوه ارتشمان و از بنیانهای مرصوص بسیجیمان بر خود نلرزند. بگذار ختم کلاممان را درباره قضاوت بعضی از دشمنان دربارۀ جنگ به جریان جالبی تشبیه کنیم. در گذشته قبل از انقلاب و بعد از آن: همه می دانیم که گاه گاهی حضرت امام به واسطه رفع خستگی، ملاقاتهای خود را تعطیل می فرمایند و این وضع طبیعی است. همه انسانها بعد از اشتغالات فراوان چند روزی استراحت نسبی داشته باشند و هیچکس آنرا به حساب کسالت و بیماری آن طرف نمی گذارد اما بمجرد اینکه مسئله تعطیلی ملاقاتهای امام پیش آمده تحلیلها از بیگانگان شروع می شود: یکی می گوید امام بیمار است! یکی می گوید قادر به حرف زدن نیست! یکی می گوید راه نمی تواند برود! و اینگونه تحلیل ها مال دوران انقلاب نیست، در زمان رژیم طاغوت هم مسئله از همین قرار فوراً ایادی شاه در مردم شایع می کردند که آیت الله خمینی گرفتار بیماری شدید قلبی و امثال این است! و معلوم نیست که جان سالم بدر ببرد! که به کوری چشم همه این قاضیان دروغ پرداز، بعد از چند روز امام با سلامت و صحت وارد صحنه سیاسی می شدند و خیلی از آنها کسانی را که انتظارهائی در سر می پروراندند به گور فرستادند. و ان شاء الله سایه پر مهر امام بزرگوارمان بر سر همه ملت مسلمانان مستدام خواهد بود که همه ابرقدرتها را مدفون سازیم. اکنون قضیه جنگ و گاهی هم طولانی شدن حملات همین حالت را پیدا کرده است که ان شاء الله در آینده ای نه چندان دور دنیا قضاوت خواهد کرد که باز چه دودی را به چشم جنگ افروزان فرو خواهیم کرد و فریاد جنگ جنگ تا پیروزیمان را در شکل واقعی خود ترسیم خواهیم نمود. جنگ تا از بین رفتن فتنه در هر صورت، اگر ما بخواهیم جنگ را به مفهوم قرآنی و همانگونه که امام عزیزمان فرمودند ادامه دهیم، باید آنقدر با فتنه انگیزان و ستیزه جویان و مفسدان بزرگ بجنگیم تا در زمین فساد و فتنه ای باقی نماند که در قرآن آمده است: «وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله لله» ولی ما اکنون بسنده کرده ایم به جنگ با یکی از آن مفسدان بزرگ که هزاران هزار شهید و مجروح از دو ملت مسلمان عراق به جای گذاشت و همچنان به طغیان و سرکشی خود ادامه می دهد، دیگر چه جای صلح کردن است؟ و چرا آن دشمنان نادان دم فرو نمی بندند؟ ما به خواست خداوند با این مجرم بالذات جنگ را ادامه خواهیم داد تا لااقل کشور خودمان را از شر فتنه انگیزی او دور بداریم والسلام.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 711 |