تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,058 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,004 |
پرسش ها و پاسخ ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 38، بهمن 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هفت اسم شیطان در حمد! سئوال: در مجله شماره 29، بخش پاسخ به نامهها، وجود هفت اسم شیطان در سوره حمد را انکار کردهاید، در حالی که بعضی از بزرگان آن را در کتاب خود اثبات کردهاند! و شاعر نیز چنین گفته است: در فاتحه الکتاب اسم شیطان هفت است کزاو نماز یابد نقصان اول دُلل و هِرَب، کِیَوم است وکَنَع وآنگه کَنَسْ و تَعَل، بِعَل نیز بدان جواب: در این باره دو نامه دریافت کردهایم که مطلب هر دو را با هم در سؤال آوردیم. اصل مسأله این است که در قرائت، باید کلمات از هم تمیز داده شود و درهم آمیخته نگردد. و این آمیختگی کلمات به دو نحو است: 1- اینکه یک جزء از کلمه قبل به طور کلّی از آن جدا و به کلمه بعد متّصل شود مثلاً گفته شود: «مالِ...کِیَوم الدین»! اگر این فاصله بطوری باشد که «مالِ» جدا خوانده شود و «کِیَوم» جدا، قطعاً قرائت غلط است و باید اعاده شود. 2- اینکه بدون جدا شدن آخر کلمه، بطوری دو کلمه را بهم آمیخته بخوانند که توهم شود یک کلمه است. مثلاً در جمله قبلی به نحوی متصل بهم بخوانند که گویا چنین گفته است: «مالِکِیَوم» واین اشکالی ندارد، زیرا دلیلی نداریم که در نحوه خواندن باید ملاحظه توهم شنونده نیز بشود ولی در عروة الوثقی آمده است: «سزاوار است که میان کلمات به نحوی فاصله بیاندازند که از هم تمیز داده شود و توهم اتصال و یک کلمه بودن نشود» مثلاً: در تلفظ «مالِکِ» قدری (البته بسیار کم) کسره کاف را بکشند تا در کلمه بعد آمیخته نشود؛ به این نحو: «مالِکِ ...یوم». علمای اعلام بر این مسئله، حاشیه نزدهاند و این دلیل است که همه آنرا پذیرفتهاند. ملاحظه میشود که این امر را لازم نمیدانند بلکه آن را بهتر و سزاوارتر میدانند. در ادامه مطلب، در عروه آمده است که اگر چنین نکنند کلمات مهمل و بی معنائی توهم میشود که گفته شده است، این کلمات بی معنی در سوره «حمد» هفت کلمه است: دُلِل (که با آمیختگی دال «الحمد» در «الله» توهم میشود) هِرَب در (لله رب) و کِیَوم در (مالِک یوم) و کَنَع در (ایاک نعبد) و کَنَس در (ایاک نستعین) وتَعَ (انعمت علیهم) و بََع در (غیرالمغضوب علیهم). بنابراین، اولاً: ملاحظه این امر خود یک عمل سزاوار است نه واجب. ثانیاً: موجب توهم این کلمات است در شنونده نه اینکه خود کلمات تلفظ شده باشد. ثالثاً: این کلمات مهملاند و بی معنی نه اسم شیطان!! و ما هر چه کتابهای لغت را ورق زدیم، هیچکدام از اینها بعنوان اسم شیطان ذکر نشده است. پس مطلب آن شعر مانند خود شعر معلوم الحال است. ذوالقرنین سئوال: ذوالقرنین کیست؟ و سدّ او در کجا واقع شده، بااینکه چنین سدّی در دنیا دیده نشده است؟ و چشمهای که به نام «عین حمئه» در قرآن آمده در کجا است؟ و چگونه خورشید در آن غروب میکند؟ و این مطلب چه توجیه دارد با توجه به روشن شدن وضع ستارگان و خورشید و اینکه آنها به جائی تکیه ندارند؟ جواب: نخست آیات قرآن را که در این زمینه وارد شده است ذکر میکنیم و سپس بطور اجمال، اشارهای به نظرات مفسرین مینمائیم: « وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا » (آیات 83 تا 98 از سوره کهف) و از تو (ای پیامبر) درباره ذوالقرنین میپرسند، بگو برای شما از او خبری خواهم خواند. ما او را در زمین، قدرت دادیم و از همه چیزها وسیلهای به او عطا کردیم، پس راهی را تعقیب کرد. چون به جایگاه غروب آفتاب رسید، آن را دید که در چشمهای گل آلود فرو میرود، و نزدیک چشمه گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا آنها را عذاب میکنی یا میان آنها طریقهای نیکو پیش میگیری. گفت هر که ستم کند عذابش کنیم و از آن پس، او را به سوی پروردگارش ببرند و خدا عذابی سختش دهد. و هر کس ایمان آورد و کار خوب و شایسته کند، پاداش نیکو خواهد داشت و ما امر را بر او آسان گیریم (و وسائل آسایش را برای او فراهم آوریم). ذوالقرنین باز وسائل را تعقیب کرد تا آنکه به جائی رسید که آفتاب،از آن طلوع می کرد. در آنجا قومی را دید که در مقابل آفتاب، به آنها پوششی ندادهایم. چنین بود! و ما از آنچه نزد وی بود آگاه بودیم. آنگاه (ذوالقرنین) راهی را دنبال کرد تا وقتی میان دو کوه رسید قومی را دید که سخن نمیدانستند. گفتند: ای ذوالقرنین! یاجوج و مأجوج در این سرزمین به فساد و تبهکاری مشغولند،آیا برای تو بودجهای قرار دهیم که بین ما و آنها سدی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آن تمکن و ثروتی را که خدا به من عنایت فرموده بهتر است، با دادن نیرو مرا یاری دهید تا بین شما و آنان سدی محکم قرار دهم. قطعههای آهن برای من بیاورید آنگاه دستور داد که بین دو دیوار را پر کنند سپس گفت: بدمید تا اینکه آن را بگداخت، گفت: مس گداخته برایم بیاورید تا بر آن بریزم. پس آنها نتوانستند بر بالای آن سد برآیند و نتوانستند آن را سوراخ کنند (و راهی در آن بیابند) (ذوالقرنین) گفت: این از رحمت پروردگار من است و آنگاه که وعده پروردگارم سر رسد، آن را متلاشی نماید و وعده پروردگارم درست است. این آیات در سوره کهف آمده که این سوره مشتمل بر سه داستان عجیب است: داستان اصحاب کهف، داستان حضرت موسی و حضرت خضر و بالاخره داستان ذوالقرنین. این سه داستان را یهودیان از پیامبر «ص» پرسیدند یا اینکه کفار قریش را وادار کردند که از آن حضرت بپرسند و در پاسخ آنها این آیات نازل شد. ولی در توجیه و تفسیر این آیات، یهودیانی که بصورت ظاهر مسلمان شدند مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه و امثال آنان، گاهی به عنوان اظهار نظر عالمانه و گاهی بوسیله روایاتی که در کتابهای حدیث وارد ساختند، دخالت ناروا کردند و نظیر این خیانت فرهنگی از آنها بسیار دیده شده است. و روی این اساس، مفسرین در این آیات، از جهاتی اختلاف نظر داشتهاند و ما به برخی از آنها اشاره میکنیم. ذوالقرنین کیست؟ در اینجا چند احتمال وارد شده است: 1- ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی یونانی است. و این احتمال با توجه به کفر و ظلم اسکندر، قابل قبول نیست زیرا در این آیات، بر ایمان و عدالت ذوالقرنین تاکید شده است. فخر رازی که این احتمال را تقویت میکند، خود در مقابل این اشکال، اظهار عجز کرده است. 2- فریدون که یکی از پادشاهان ایران باستان است. 3- یکی از پادشاهان آشوری است. 4- یکی از پادشاهان یمن است. ولی کسانی که این احتمالها را ذکر کردهاند، نتوانستهاند از نظر تاریخی، سدی از آهن و مس آنگونه که در قرآن آمده است بیابند که بنای آن را بتوان به آنها نسبت داد، گذشته از اشکالها و تناقضهای دیگری که در طرح این احتمالها وجود دارد. 5- یکی از دانشمندان اسلامی هند با ذکر شواهد و قرائنی، ذوالقرنین را کورش هخامنشی دانسته. و از نظر کتابهای تاریخ قدیم و تورات ثابت کرده است که او مردی مؤمن بوده و سدی که او ساخته است سدی است که در یکی از تنگههای کوههای قفقاز میباشد. علامه طباطبائی «ره» پس از نقل این سخن فرموده است: «این سخن گر چه خالی از ایراد در بعضی از مسائل جنبی آن نیست ولی از سایر احتمالات، با آیات قرآن سازگارتر و به قبول نزدیکتر است». سد ذوالقرنین کجا است؟ در اینجا نیز پیرو اختلاف سابق اختلاف است که آیا سد ذوالقرنین، همان دیوار چین است یا سد باب الابواب که گفته میشود: انوشیروان آن را ساخته یا بازسازی کرده است، یا سدّ «دمیرقاپو» که به معنای «در آهنین» بر تنگه داریال یا داریول در قفقاز است. احتمالاتی در این مورد نیز گفته شده که قابل قبول نیست زیرا آن سدها برای بستن آب ساخته شده مانند سد مارب در یمن و سد ذوالقرنین برای جلوگیری از دشمن بوده است. دیوار چین هم که این خصوصیت را دارد، از این نظر نمیتوان آن را سدّ ذوالقرنین نامید که در آن آهن و مس به کار نرفته است و همچنین سدّ باب الابواب. اگر آنچه گفته شده است در مورد سدّ دمیرقاپو درست باشد، این احتمال قویتر است. و بنابر آن احتمال که گذشت، سازنده آن کورش است و میگویند: در نزدیکی آن سد، جوی آبی است که به نام «سایروس» معروف است. اروپائیان کوروش را سایروس میخوانند. قرائن دیگری نیز در تقویت این احتمال ذکر شده است. یاجوج و ماجوج درباره یاجوج و ماجوج نیز بحث زیاد است، و طبق شواهد و قرائنی که در تفسیر المیزان ذکر شده، به احتمال زیاد، آنها دو طایفه وحشی از قوم مغول هستند و در تورات آنها به نام (گوگ و ماگوگ) ذکر شدهاند. عین حمئه بعضی این کلمه را «حامیه» خواندهاند. بنابر احتمال اول معنای آن چشمه گل آلود است زیرا «حمأ» بمعنای گل سیاه است. در خلقت آدم نیز در قرآن آمده است: «ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حمأ مسنون» که در آنجا نیز حمأ را به معنای « گل سیاه» دانستهاند. بهر حال، مراد از چشمه در اینجا، دریا است و منظور این است که ذوالقرنین به آخرین آبادی آن زمان از طرف مغرب رفت و خورشید را دید که (بنابر احتمال حامیة) در دریای گرم (کنایه از سواحل آفریقا) غروب میکند یا در لجنزار (بنابر احتمال حمئة) و شاید منطقهای بوده است که آب دریا در آن کم عمق بوده و بصورت لجنزار جلوه کرده است. در هر صورت، ظاهراً آیه در مقام بیان وضع روانی و تخیلی ذوالقرنین است که پس از آنکه خداوند اسباب و وسایل گوناگون را در اختیارش گذاشت «و آتیناه من کل شیء سببا» با استفاده از آن وسایل و ابزار، به جهانگردی پرداخت و شاید برای جهانگیری یا تبلیغ دین و حقایق و معارف الهی یا گسترش عدالت بوده است، تا اینکه سرانجام به آخرین آبادی از جهت مغرب رسید و چنین بنظرش آمد که خورشید در آن لجنزار یا در دریای گرم سوزان فرو رفت و غروب کرد، زیرا آن سوی دریا چیزی دیده نمیشد و طبعاً در اثر تماس وهمی افق با دریا چنین به نظرش آمد که خورشید در آن دریا فرو رفت. و ممکن است که این تنها کنایه از رسیدن او به چنین منطقهای که جای چنین توهمی است باشد نه اینکه خود او توهم کرده است. احتمالهای دیگری نیز در زمینه نام «ذوالقرنین» و حتی احتمال اینکه او یک فرشته است، و در اینکه چرا ذوالقرنینش نامیدهاند و در مراد از وعده الهی که موجب فرو ریختن سد است و جهات دیگر در تفاسیر آمده است.و خلاصه، بحث در این آیات بسیار مفصل است. برای اطلاع کافی به کتب تفسیر بخصوص المیزان مراجعه شود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 396 |