تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,076 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
راه یافتن فلسفه در جهان اسلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 39، اسفند 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن آیت الله جوادی آملی
در ادامه بحثهای گذشته به اینجا رسیدیم که آیا علوم عقلی آمده است که مردم را از قرآن بازدارد یااینکه قرآن به دست علمای اسلام ـ خواه ناخواه ـ کنار رفته است ؟ همانگونه که قبلاًنیز بحث شد،متأسفانه می بینیم هر عالمی در هر رشته ای که تخصص داشته، تلاشش بر این بوده است که قرآن رادر آن رشته راه ندهد.اگرعارف بود، از راه هائی ـ که پش از این روشن خواهد شد ـ سعی کردباقرآن تماس پیدا نکند ؛اگر فیلسوف بود اصرار داشت که باقرآن راه پیدانکند، اگر محدث بود که صریحاًاعلام کرد:ظواهر قرآن حجیّت ندارد واصرار داشت که قرآن در علمش راه پیدا نکند واگرمتخصص در سایر رشته ها بودند، یا مستقیماً با قرآن درارتباط نبودند یااگر هم ازقرآن کمک می گرفتند،درحد کمک ادبی بود،همانگونه که از معلقات سبع، شواهد می گرفتند. بنابراین، همه علمای رشته های مختلف دست به دست هم دادند تا قرآن را از حوزه های علمی بیرون بردند وکار قرآن به جائی رسید که تنها برای تبرک خوانده می شد. دخول فلسفه در عالم اسلام درقرن چهارم هجری ودوران بنی العباس بودکه فلسفه از کشورهای ایران، روم وهند ودیگر زبانها ونژادها ومکتبها به اسلام راه پیدا کرد. وهنگامی که آمد باخوب وبدش وباغثّ وسمینش آمد وچون تازه ونو بر بود، عده ای که نو پسند بودند در برابر آن خضوع نشان دادند وآن را با غث وسمینش پذیرفتند واز اینکه احیاناً نتوانستند آن را با ظواهر دین تطبیق دهند،یابررسی نکرده (دوست نادان)ویا از روی عمد(دشمن دانا )علیه ظواهر دین قیام کردند. به عنوان مثال ؛آنچه از هند آمده بود بنام "تناسخ"،سعی در این بودکه کیفر وپاداش را به صورت تناسخ حل کند؛ودر آن صورت قهراً مسئله معاد،مخصوصاً معاد جسمانی کنار گذارده شد. آنهائی که بر اساس هیئت های قدیم طرح ریزی شده بود که افلاک پوست پیازی!است وقابل خرق والتیام نیست، نه جسمی از آنجا می گذرد ونه جسمی از آنجا می آید!قهرآًمسئله معراج کنار رفت.آن وقت آن مسلمانی که شیفته چنان علمی شده بود،نه درباره معراج تحلیل وبررسی کردونه تحقیق کرد که این مطلبی که از هیئت به عنوان اصل موضوعی آمده وتاکنون ریشه علمی عمیق ندارد،آیا قابل پذیرش هست یانه؟ فلسفه زودآمد وخیلی زود وشتابزده مورد پذیرش قرارگرفت ودر نتیجه ظواهر دین کنار رفت.آنگاه جنگ فقیه وفیلسوف شروع شد. ومتکلمین(اشاعره،معتزله وامامیه)هم با تمسک به آیات گوناگون قرآنی، بحث های گرم خود را آغاز کردند. دراین میان،آنهائی که مقداری آزادتر فکر می کردند مانند معتزله،مورد خشم حکومتها قرارگرفته وآنان را از بین بردند. ودر نتیجه جوّ برای اشاعره صاف شد؛زیرا اشاعره دارای مکتب جبری بودندومکتب جبر برای توجیه حکومتهای طغیانگر،بسیار مناسب بود. مرحوم حاج آقا رضا همدانی"ره "در کتاب"طهارت"خود دراین زمینه می فرمایندکه چون این مکتب، مکتبی بود سلطنت پسند،از این روی مورد ترویج سلاطین آن زمان قرار گرفت. در هر صورت،مسلمانان گرفتار افراط وتفریط شده بودند؛خامی ونادانی افراد نیز در این میان بسیار مؤثر بود. بنابراین آنان که گرفتار فلسفه هند بودند یا گرفتار سایر مکتبها ونمی توانستند معارف دین را خوب هضم کنند،بنارا براین گذاشتندکه این مسائل را بر دین تحمیل کنند واز ان طرف اهل تعبد ممانعت می کردند. وهمین جا بودکه شکاف پیدا شد. برخی از مسلمین حسبنا کتاب الله گفتند وقرآن را طبق پندار ناقص خود، کافی می دانستند ولذا عترت را کنار گذاشتند وبرخی دیگر قرآن را کنار گذاشته وقائل به این شدند که جز روایت چیز دیگری حجیت ندارد.وهمه از سنت پیامبر(ص)کناره گیری کردند که فرمود: "لَن یَفتَرِقاحَتّی یَرِداعَلَیَّ الحَوض" آنان که با پنج دلیل استدلال می کنند که قرآن حجّت نیست، از آنها می پرسیم:اگر قرآن حجت نیست، حجیّت سخن معصوم به چیست؟ چگونه قرآن حجیت ندارد؟!
مایک اصل قطعی داریم به نام «کتاب الله»که به برکت آن، سخن وسنت معصومین نیز حجت می شود.این قرآن است که آیه تطهیر دارد آن بزرگان را مطهر معرفی می کند این قرآن است که«إِنَّماوَلِیُّکُمُ اللهَ...»دارد وولایت آنان را اعلام می دارد این قرآن است که می گوید:ماآتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمانَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا».این قرآن است که توسط آن، عصمت معصومین (ع)معلوم می شود. اگر آن افکار فلسفی که از کشورهای گوناگون،به بلاد اسلامی راه پیدا کرده بود، بررسی می شد وخوب وبدآن از هم جدا می شد ودرست مورد ارزیابی قرار می گرفت، این مسائل پیش نمی آمد.شیخ اشراق می گوید:در زمانی که کتابهای فلسفی از غیر اسلام وارد اسلام شد ودر دسترس مسلمانان قرار گرفت، زمانی بود که مردم شیفته مطالب نوین بودند ولذا هر کتابی که اسم یونانی، داشت می پنداشتند که محتوایش فلسفه است !وهر مؤلفی که نام یونانی داشت فکر می کردند فیلسوف است. آن وقت سخنان اشاعره ومعتزله وقائلین به شیئیت معدوم وثابتات ازلیّه وامثال ذلک را پذیرفتند. این سخن را شیخ اشراق می گویدوصدرالمتألهین در اسفار ازایشان نقل می کند که می گوید:باید در برابر این افکار ایستاد تا این افکاربه عنوان مطالب عقلی ظهور نکنند. اگر چنانچه همه محققان این مطلب را تحقیق می کردندواین مکتب ها را دقیقاًبررسی می نمودند ودر برابر آن باطلهائی که از ایران،روم وهند وسایر لغتهاآمده بود می ایستادند،اسلام هرگز گرفتار اینگونه مسائل فکری نمی شد. در زمان معصومین (ع)بازار زهد گرم بود یعنی زهد به عنوان یک فضیلت شناخته شده بود، کم کم بازار زاهد گرم شد وبه تدریج زهد به صورت تصوّف در آمد واز آنجا به تعبیر سیّدنا الاستاد(علامه طباطبائی"ره")از آن تصوف جز بنگ وحشیش چیزی نمانده است. ملا عبدالرزاق لاهیجی صاحب شوارق از بهترین متکلمین اسلامی است که قبلاًشوارق وی به عنوان بهترین کتابهای کلامی در حوزه های علمی تدریس می شد. صاحب شوارق در پایان مطلب اول کتاب خود می فرماید:«وَهذاصَرِیحٌ فِی اَنَّ عداوةالفلسفةانَّما شاعت فی أهل الاسلام من الأشاعرةلامن المعتزله فضلاًعن الذمامیه. .کیف وأکثرالأصول الثابته عندالإمامیةعن أئمتهم المعصومین صلوات الله علیهم أجمعین، مطابقٌ لما هوثابت من أساطین الفلاسفةومتقدمیهم ومبنیٌّ علی قواعد الفلسفة الحقّةکما لا یخفی علی المحقّقین». واگر این کتاب کلام، درحوزه های علمی رایج میشد دیگر مسئله ای نبود، زیرا همه اینها نقش علم کلام را از راه طرز تفکر مرحوم خواجه طوسی آموختند که مرحوم خواجه برای تثبیت ولایت،کلام را رواج داد.او برای اینکه بتواند مسئله ولایت را به اثبات برساند،وارد علم کلام شد وشاگردانی چون علّامه حلّی "قده"ودیگران پروراند. این شخض که یکی ازمهمترین محققین علمای کلام است می گوید:آنچه را متکلمین امامیه دارند مطابق با قواعد اساسی فلسفه است. درهر صورت،آنچه که تا قرن چهارم بر این علوم گذشت، همان تندرویهای بیجای فلسفه دوستها ومتفلسفین بود ـ نه خود فلسفه ـ که خشم فقهارابرانگیخت.مرحوم ابن سینا در «شفا»می گوید:«دع هؤلاءالمتفلسفه»آنهائی که نتوانند سنتهای اسلامی رابرهانی کنند،اینها متفلسف هستند وشما اینهارا رها کنید. آن کسی که نتواند مسئله نماز استسقاءرا حل کند که چگونه نماز باعث باریدن باران است،اورا رها کنید.قرآن این مسئله را تثبیت کرده وبرآن صحه گذاشته است آنجا که می فرماید:«وَان لَوِاستَقامُواعَلَی الطَّرِیقةِ لَأسقَیناهُم ماءًغَدَقاً»(سوره جن ـ آیه16)واگر آنها برطریقه اسلام پابرجا بودند،همانا به آنان آب فراوان می دادیم ودر اینجا قرآن تثبیت می کند که بین عمل صالح مردم با اسرار نظام عالم، یک پیوند علّی وجوددارد که نماز وروزه انسان درآمدن باران، نقش خواهد داشت. وازاین روی بود که ابونصر فارابی وابن سینادربرابر باطل های آن اندیشه هاایستادندهر وقت مسئله ای برای آنها مشکل می شد،به جامع شهر می رفتند ودو رکعت نماز بجای می آوردندومشکل خود را بااستمدادازنماز حل می کردند. بهمنیار گوید:روزی در جلسه درس ابن سینا نشسته بودیم،وقتی که اومسئله ای را طرح کرد، دید ما حضور ذهن نداریم ومسئله را خوب درک نمی کنیم، چون شب قبل در جلسه باطلی به گفتگو وخنده گذرانده بودیم!ابن سینا در آن جلسه، وضع مارا که دید گفت:آنهاکه دررشته های بازی سرگرمند،سعی می کنند در کارشان متخصص بشوند.طناب بازها اگر آن رشته را انتخاب کردند،لااقل سعیشان بر آن بود که در رشته خودشان کامل شوند!وشما که علوم ومعارف الهی را می خواهید بیاموزید،به فکرآن نیستیدکه دراین رشته الهی کامل شوید.بهمنیار می گوید:ابن سینا خیلی متأثر شد واشک از چشمانش سرازیر گشت. آن روز درس تمام شد ونماز جماعت را همانجا با ابن سینا اقتدا کردیم وبنابراین گذاشتیم که پس از آن هیچگاه درسی را بدون مطالعه نگذاریم. چرا عرفان به صورت بنگ وحشیش در آمد؟! چون اول زهد بود،کم کم رنگ برهان به خود گرفت وعمیق تر شد. اقبال مردم به این گروه زیادتر شد.وهمین که این امر در دسترس همگان قرار گرفت و نادانان وارد آن شدند،افت پذیر شد. واینچنین مسئله ای که ضد حب دنیا است با زرق و برق دنیا در هم آمیخته و یک مکتبی بدلی وساختگی که شباهتی با آن مکتب داشت ازآب در آمد!اینجا بود که عارف نمایان پیدا شدند وزیاد هم شدند،کم کم وضع اصلاح درون ووضع تهذیب نفس وعرفان ابزار کاری برای عارفان ساختگی شد ومردم که پی به خلاف آنها بردند،آنان را کنار گذاشتند تا آنجا که به تعبیر سیدنا الاستاد،اخیراً چیزی جز بنگ وحشیش از تصوف بجای نمانده است. البته لازم به تذکر است که دربین آن حکما،محدثین وعرفا کسانی بودند که در هر عصری توانستند قرآن و سنت را حفظ کنند آیات الهی رادر کنار احادیث جمع کنند واحادیث معصومین(ع)را دردامن قرآن کریم بپرورانند،وانچه به ما رسیده،از آنها رسیده است. طریقت جدای از شریعت نیست عده ای که باعث شدند مسئله تصوف وعرفان از دین جدا شود گفتندراه تهذیب نفس وطریقت جدای از شریعت است یعنی انسان باید نفس خودرا بشناسدوبرای تهذیب وتزکیه وتربیت آن،راه هائی را با تجاربی که آموخته اند واندوخته طی کند وفراهم سازد ودر هر صورت قرآن کریم راه تهذیب نفس رابیان کرده زیرا آن مبیّن همه چیز است «تبیاناًلکلّ شیء»وبایدهمان راهی رارفت که قرآن گفته است. قرآن همانگونه که گفته شد دارای بطنی است وبرای بطنش بطنی است وهمچنین هر درجه ای راکه انسان می فهمد وعمل می کند،برای مرحلۀبالاتر آماده می شود. یک نفر بدنبال این است که به آخرت فناناپذیر برسد «والآخرةخیروابقی».ولی یک نفر هم بدنبال آن است که به آنچه نزد خدااست برسد که آن مقام والاتری است «وماعندالله خیر وابقی»ودراین بین شاهد آن گروه ازاولیای عظام هستیم که انگیزه آنها تنها خدا است نه آنچه نزد خدااست «والله خیروابقی». درجات گوناگون بنابراین، درجات مختلف وگوناگون است:یکی می خواهد به بهشت برسد ودیگری دو بهشت را خواهان است «ولمن خاف مقام ربّه جنّتان»این شخص به یک جنتی که جویهای روان زیر آن جاری است اکتفا نکرده ودوجنّت را ازخدامی خواهد.آنکه مقام والاتری حائز است به«ماعندالله خیروابقی»بسنده می کند،آنچه نزد خدا هست می خواهد وکار یکی هم بجائی می رسد که خودی را نمی بیند تالذّت ببرد؛اوهر چه می بیند خدااست ؛اوخواهان خداورضای اواست ولاغیر«والله خیروابقی». ازاین روی،مسلّم است که آخرت دارای درجات مختلف است وهر کس سعی می کند به درجه ای از درجات بهشت برسد ودر عین حال کسانی را می بینیم که خودشان درجات اند «هم درجات»این اولیای خدا اینقدر تکامل یافته اند که خود درجه شده اند.«واما من کان من المقریبن فروح وریحان وجنةنعیم»درباره اینها قرآن نفرموده است که «لهم روح وریحان...»بلکه خودشان را روح وریحان وجنّت نعیم می نامد. آری !علی بن ابی طالب(ع)دراین دنیا روزه مستحبی نمی گیرد واز آب صرف نظر نمی کند که در آنجا آب بهتر بیاشامد. آب اصلاًدر اختیار اواست«یفجرونهاتفجیراً».آنچه که اوراجذب می کند«ادخلی جنّتی »هم نیست بلکه «والله خیروابقی»او را جذب می کند. اینجااست که لفظ تمام می شودونمی تواندآن مقام را تبیین وتفهیم نماید. اینجا است که می بینیم درباره حضرت رسول (ص)می فرماید«دنا فتدلی فکان قاب قوسین اوادنی». مقام«اوادنی»چه منزله ای است؟این را دیگر بشر نمی تواند درک کند.این مقامی است که جبریل امین به آنجا راه نداردومی فرماید«لو اقتربت انملةلاحترقت»اگر به اندازه یک بند انگشت نزدیکتر شوم، می سوزم. بنابراین، طریقت چیزی جدای از شریعت نیست وگر نه انسان رابه مقصد نمی رساند.این همان صراط مستقیم است ولی هر کس به گونه ای این صراط را می پیماید.مگر نه این است که قرآن بطنهائی دارد،نماز،وروزه وجهادوو...هم جزءقرآن است، پس اینها هم دارای بطنهائی هستند وهر کس با یک قصد ونیت مخصوص آنهارا بجای می آورد. نماز همان نماز است ولی یک نفر آن رابرای رسیدن به بهشت بجا می آورد،دیگری برای رسیدن به «جنّتان»ولی یک نفر هم مانندعلی(ع)است که می فرماید«ماعبدتک خوفاًمن نارک ولاطمعاًفی جنتک ولکنی وجدتک اهلاًللعبادةفعبدتک». اونه از ترس جهنم ونه از طمع بهشت خدای را می خواند بلکه چون اورا «اهلاًللعبادة»وشایسته پرستش می داند،عبادت وپرستش می کند. بنابراین، راه عرفان همین است که کسی بتواندنماز را درست درک کند وحقیقت آن را بداند وخود را چنان با ان سرگرم کند که چیزی جز خدا نبیند،نه اینکه راهی را به نام عرفان از نزد خود بسازد وببافد وبه خورد مردم بدهد! ازاین روی، مرحوم سیدحیدر آملی در کتاب شریف جامع الاسرار تصریح می کند که راهی جز راه شریعت وطریقتی جز طریقت اهل بیت عصمت وطهارت (ع)نیست.ممکن نیست کسی بتواند بجائی برسدمگر اینکه از راه این امامان معصوم(ع)وارد شود برای اینکه اینها صراط مستقیم اند. در هر صورت، این مطلب رابه خواست خداونددر قسمت دوم بحث،که مقام تزکیه است،پس از فراغت از مقام تعلیم بررسی می کنیم. ادامه دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 181 |