تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,753 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,966 |
سعادت و شقاوت جامعه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 39، اسفند 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن وسنن الهی در اجتماع بشر سعادت وشقاوت جامعه آیت الله محمدی گیلانی *«نوع دوم عذاب رحمت زدا *سبت از نظر لغت و اهل کتاب *نظر قرآن دربارۀسَبت، اصحاب سَبت، ومسخ آنان *تارک وظیفه امر به معروف ونهی از منکر مورک ممسوخ است *مؤمن بی دین را رسول الله(ص)تعریف می کند *عقده خود کمتر بینی موجب توجیهات مضحک می شود *خبر شریف:«ماخرج ولایخرج...»را توجیه تن آسائی خود می کند *امام صادق (ع)باسدیرصیرفی چه می گوید؟»
چنانکه ملاحظه فرمودید آیۀ«نطمس وجوهاًفنرّدها علی ادبارهااونلعنهم کما لعنّا اصحاب السبت».در مقام تهدید بدو نوع عذاب: «یکی عذاب طمس وقفاروئی ونگونسازی،ودیگری لعن وطرد از رحمت وتوفیق بگونه ای که اصحاب سبت بدان مبتلا گردیدند»می باشد. نوع اول که عذاب طمس ووارونگی فطرت از وجهه سعادت حقیقی بوده بقدر مناسب تبیین گردید.وامّا نوع دوم که عذاب لعن«یعنی عذابی که قابلیّت هر گونه رحمت وتوفیق الهی را با آنهمه وسعت،از انسان سلب می کند بدانگونه که اصحب سبت گرفتار آن شدند»باشد هم اکنون بقدر مجال مورد بحث واقع می شود:
سَبت این تعبیر در قرآن کریم در حدودشش موضع آمده ودر یک مورد بصیغه ی فعل استعمال گردیده که مجموع این هفت مورد،اشارۀبقصّه اصحاب سبت است وناچار معنای «سبت »از نظر لغت ومقصود ازآن در نزد اهل کتاب باید روشن شود،آنگاه بقصه اصحاب سبت که در کتب عهدین نیامده ولی مورد تصدیق آنها است بپردازیم. راغب در مفردات می گوید:«اصل سَبت بمعنی قطع است،وبعضی می پندارندکه روز سبت«شنبه»را سبت می گویند بدینجهت است که خداوند متعال از روز یکشنبه آفرینش آسمانهاوزمین را شروع فرمودند وشش روز بطول انجامید وروز سبت «شنبه»منقطع از عمل گردید،ولذا سبت یعنی روزانقطاع عمل نامیده شد». در کتاب مقدس یعنی کتب عهد عتیق وجدید که از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی ویونانی ترجمه گردید.در اسفار گوناگون آنها مفاداین تعبیرآمده است در قاموس کتاب مقدس درماده«سبت»چنین می گوید: «سبت:اسم آن روزی است که قوم یهود از تمامی اعمال خود دست کشیده، استراحت می کردند،واین لفظ ازعبرانی معرّب گشته وافادۀاستراحت را نماید،امّاچون مسیح از اموات،قیام فرمود،مسیحیان روزخداوند،سبت خودقراردادند...وجستینوس شهید می گوید:در روز یکشنبه جمع شویم، زیراکه آن اول روزیست که خداوند ظلمت رابنور تبدیل فرمود،ودنیارا از عدم بوجودآورد، وخداوند ماعیسی مسیح در همینروز از اموات قیام نمود،زیرا که در روز پیش از سبت صلیب گردید،و روز بعداز سبت به حواریّان وشاگردان خود ظاهر گشت ومطالب وچیزهائی راکه شما راامر می نمائیم بدیشان القاءفرمود ـ وقبلاًآمده ـ تغییردادن روز شنبه به یکشنبه ضرری باصل مطلب وارد نمی آورد وهمواره حکم مرقوم ماراامر می فرمایدکه یک روز درهفت،آرام گیریم واستراحت جوئیم...ومسیحیان متقدمین، هم سبت یهود وهم سبت مسیحیان رامراعات می نمودند،لکن نه هردوروز بالتّساوی بلکه بالتّفاوت یعنی سبت یهودی را مثل یوم روزه یاروز تهیه برای سبت مسیحی می دانستند ـ ونهایةًآمده ـ روز مرقوم را بطورمخصوص نگاه می داشتندوافعال واعمال وبازهای دنیوی راکلیّه از روی میل ترک می نمودند وبجز اعمال واجبه،اعمال دیگر از ایشان سر نمی زد وتمامی اوقات خودرادر تفکرات عقلانی وعبادت خدای آسمانی صرف می نمودند...». بنابراین«سبت»ازنظر لغت،انقطاع،ودر عرف این کتاب روز انقطاع از هر گونه عملی واشتغال بعبادات واندیشه های روحانی،وروزی است که مأمور بتعظیم واحترام آن می باشند،ومصداق این روزاز دیدگاه یهود روز شنبه واز نظر مسحیان روز یکشنبه است بزعم آنکه حضرت مسیح (ع)پس از مصلوب شدن در روز جمعه روز یکشنبه زنده گردید وحواریا ن وشاگردانش آن وجود گرامی رابالعیان دیده ومطالبی از آنجناب تلقّی کردند«که قرآن مقتول ومصلوب شدن آنحضرت را تکذیب می کند». ظاهر آیه124سوره مبارکه نحل:«انَّماجعل السبت علی الذین اختلفوا فیه»یعنی«همانا تشدید فرائض وتحمیل تکالیف در سبت برآنهائی مجعول گردیدکه درآن،اختلاف نمودند»،این است که کلفت ومشقّت واجبات در روز سبت بریهوداز این روجعل شد که خود آنان در تعیین آن روز،لجاجت وشرارت ومخالفت ورزیدند واین لجاجت واختلافشان موجب تکالیف شدیده برآنها گردید. طبرسی در مجمع البیان در ذیل این آیه از مجاهد وابن زید نقل می کند:«همانا تعظیم روز شنبه بریهود از آن جهت واجب شدکه سرپیچی از تعظیم روز جمعه که مورد امر الهی بود،نمودند». واز سیوطی درتفسیر درّالمنثور از شافعی وبخاری ومسلم نقل شده که رسول الله (ص)فرمودند:«ماآخرین امّت دردنیا،در روز قیامت برهمه سبقت داریم.النهایةاهل کتاب قبل ازمادردنیا اهل کتاب شدندومابعدآنان،وانگهی این روزشان که برآنان واجب التعظیم بوده،روز جمعه است که درآن اختلاف نمودند،پس خداوند،مارا باحترامش رهنمائی فرمودند،ومردم ما رادر آن پیروی کردند،یهود فردای این روز ونصاری بعداز فردارا اتخاذّنمودند»وبیضاوی نیز در تفسیرش،ذیل این آیه چنین می گوید: «موسی (ع)یهودراامر فرمودندکه در روز جمعه برای عبادت، خودرا ازهر شغلی فارغ سازندولی آنان درمقابل این فرمان،گردنکشی وامتناع ورزیدندوگفتند:ماروزشنبه را می خواهیم، زیراخداوندمتعال دراین روز از آفریدن آسمانهاوزمین فارغ ومنقطع شد، پس خداوند متعال،تعظیم روز شنبه رابرآنهاـ الزام فرموده وبنکال این جسارت واباءازامثال امرکلیم الله علیه السلام فرائض شدیده در آن روز بعهده شان نهاد».
قصۀاصحاب سبت وامّاقصۀاصحاب سبت «که از حدود فرمان الهی تجاوزنموده ودرتعظیم آن روز گردنکشی کرده وعمل صید را که برآنان در آن روز حرام بوده مرتکب می شدند،وبنکال لعن یعنی کیفری که استعداد پذیرائی هر گونه رحمت وتوفیق ربّانی را از آنان مسلوب ساخته وملکات واخلاق خبیثۀآنان قبل از طلوع نشأه آخرت، اندامهاوابدان متناسبی را اقتضاءداشتند،بدانهاافاضه گردیدوبفرمان تکوینی خداوندقهّار،ببوزینه های خوار وزار ونزار مسخ شدند»درسورۀ مبارکه اعراف با تفصیل وتبیین بیشترآمده که ماترجمه آیات مربوطه در این سوره را قبلاًبیان می کنیم وروایاتی بدین مناسبت ذکر می شود سپس درتحلیل وتوجیه این سنت الهی وارد میدان می شویم: «ایشان(یهودیان)رااز جامعه وشهری که مشرف بدریا بوده اندسؤال کن، هنگامی که برحریم الهی در روز سبت تجاوز می کرده اند، وقتی که ماهی های درشت در روز سبت بر روی آب دریا ظاهر میگشتند ودر غیر روزسبت ماهی ها آشکار نمی شدند وبروی آب نمی آمدند،این ابتلاءواختباربدین سبب بوده که آنان درفسق استمرار داشتند وهنگامی که گروهی از یهودیان به گروه دیگری که فسّاق را موعظت وپند می دادند واز عمل فسق وصید در روز سبت برحذر می داشتند،گفتند:چرا رنج بیحاصل می کشیدوقوی را موعظه می کنیدکه حتماًخداوند متعال هلاکشان می کندیا بعذاب شدید شکنجه شان خواهدفرمود؟!اینها یعنی گروه ناهی از نمکر وواعظان درپاسخ گفتند:انگیزۀمادراین موعظت وانذار،تحصیل عذر عندالله تعالی می باشد که در انجام وظیفه نهی از منکر کوتاهی ننموده باشیم واینکه خودنگهداری آنان از فسق وعصیان،محتمل ومورد رجا است،پس چون این تذکرات سودی نبخشید، گروهی ناهی از منکر وپلیدی رانجات دادیم وستمکاران رابجرم فسق مستمر بعذاب شدید مأخوذ نموده وچون سرپیچی آنهااز ترک محرّمات از مرز قابلیّت رحمت وتوفیق الهی گذشت،فرمان دادیم که بوزینه های زار ونزار شوند یعنی اندام ها وابدان وپیکرهایشان متشاکل با ملکات ردیئه وصفات ذمیمه شان گردیدند»(سوره اعراف6ـ 163). وامّاحدیث:صدق طائفه قدّس سرّه در کتاب خصال در ذیل آیه: «فلمّا نسواماذکّروا به»اعراف165از امام محمد باقر (ع)نقل می کند که فرمودند:«کانوثلثةاصناف: صنف أئتمروا وأمروافنجوا و صنف أئتمرواولم یأمروا فمسخوا ذرّآً،و صنف لم یأتمروا ولم یأمروا فهلکوا»:«اصحاب قریه مشرف بدریا سه صنف بودند:صنفی فرمانبردار وبترک معاصی امر می کردندکه نجات یافتند وصنفی فرمانبردارولی امر بمعروف ونهی از منکر نمی نمودندکه بصورت مورچه مسخ شدند،وصنفی نه فرمانبردارونه آمر بمعروف وناهی از منکر بودند که هلاک شدند»یعنی بصورت بوزینه درآمده وهلاک گردیدند. وهمین حدیث از امام صادق از پدرشان علیهماالسلام نیز نقل گردیده. النهایةدر ذیل آن امام صادق (ع)از پدرش سؤال می کند:«با آنهائی که فرمانبردار بوده وگناهی انجام نداده بودند ولی وظیفۀامر بمعروف ونهی از منکر را ترک کردند چه معامله شد؟امام باقر (ع)در پاسخ پسرش فرمودند:بمااینگونه رسیده که بصورت مورچه در آمدند».تارک وظیفۀمقدّس «امربمعروف ونهی ازمنکر»چنانکه می بینی،مورچگان خوارمایه بحساب آمده اندبلکه صِغر نفس وذلّت وهوان که صورت جوهری در ذاتشان پیدا کرده بود بردیگر صفات باذن خداوند متعال غالب آمده ممسوخ شدند ودرابواب امربمعروف ونهی از منکر وسائل از رسول الله (ص) روایت می کند که فرمودند: «ان الله عزّوجل لیبغض المؤمن الضعیف الّذی لادین له،فقیل:وما المؤمن الضعیف الذی لادین له ؟قال:الذی لا ینهی عن المنکر»(طبع جدیدج11ص397): «خداوند عزّوجل هر آینه مؤمن ناتوان بی دین رادشمن می دارد،خدمتشان عرض شد:مؤمن ناتوان بی دین کیست ؟فرمودند کسی که نهی از منکر نمی کند». توجیهات مضحک بلی:تن آسائی وکاهلی واحیاناًمفتخواری در عین عافیت،وعمده سبب عقده حقارت،موجب توجیهات مختلف می گردد،وجبن وبددلی را احتیاط وحزم می شمارند،خطّ بطلان بر«ان الحیوة عقیدةوجهادٌ»می کشند وبی شرمانه در قیافه هولناک ننگ پذیری به دژنفوذ ناپذیر:«لله العزة ولرسوله وللمؤمنین»حمله می برندوداغ عار:«ولکنََّ لمنافقین لایعلمون»رابرپیشانی بی غیرتی خود می گذارند وبازمزمۀ«ماخرج ولایخرج منّا اهل البیت الی قیام قائمنا»تن آسائی وعافیت طلبی ـ المؤمن الضعیف الذی لادین له ـرا موجّه جلوه می دهند!در صورتی که همان امام معصوم (ع)است که چنین می فرماید: «سدیرالصیر فی قال:دخلت علی ابی عبدالله (ع)فقلت له: والله ما یسعک القعود،فقال: ولم یاسدیر؟قلت:لکثرةموالیک وشیعتک وانصارک، ولاله لو کان لامیرالمؤمنین (ع)مالک من الشیعةوالانصار والموالی، ما طمع فیه تیمُ ولا عدیّ،فقال:یاسدیروکم عسی ان یکونوا؟قلت:مأةالف قال:مأة الف؟قلت:نعم،ومأتی الف،قال:مأتی الف؟قلت:نعم، ونصف الدّنیا قال:فسکت عنّی ثم قال:یخفَّ عیلک ان تبلغ معنا الی یَنبع قلت: نعم فامر بحماروبغل ان یسرجا،فبادرت فرکبت الحمار،فقال: یا سدیر اتری ان تؤثرنی بالحمار؟قلت:البغل ازین وانبل،قال:الحمارارفق بی،فنزلت فرکب الحمارورکبت البغل. فمضینا فحانت الصلوة،فقال:یا سدیرانزل بنا نصلّی،ثم قال:هذه ارض سبخةلا تجوز الصلوةفیها فسرنا حتی صرنا الی ارض حمراءونظر الی غلام یرعی جداء،فقال:والله یا سدیرلو کان لی شیعةبعدد هذه الجداء،ماوسعنی القعود،ونزلناوصلینا فلمّا فرغنا من الصلوة،عطفت علی الجداءفعددتهافاذاهی سبعةعشر»اصول کافی طبع جدید ج2ص3ـ242:
یاران امام هفتم «سدیرصیرفی می گوید:خدمت امام صادق (ع)رسیدم عرض کردم: بخداوند سوگند،قعودبر شما جائز نیست فرمودند:برای چه یا سدیر؟عرض کردم:برای اینکه دوستان وپیروان ویاران بسیاری دارید،والله اگر برای امیرالمؤمنین (ع)شیعیان ویاران ودوستانی که دارید،می بود،تیم وعدی درحقّ وی طمع نمی بستندفرمودند:یاسدیرتعداد شیعیان ویاران ما تقریباً چقدر است ؟عرض کردم: یکصدهزارنفر،فرمودند:یکصدهزا رنفر؟عرض کردم:بلی دویست هزارنفر،فرمودند:دویست هزار نفر؟عرض کردم: بلی،نصف دنیا،در اینجا امام (ع)سکوت فرمودند سپس فرمودند:همراه ما برای یَنبَعُ«قلعه ای که دارای چشمه هائی و درختان خرما وزراعت از اوقاف امیرالمؤمنین (ع)بوده است»آمدن برشما آسان است؟عرض کردم:بلی،دستور دادند الاغ واستری رازین بستند،ومن مبادرت کرده بر الاغ سوار شدم،فرمودند:یا سدیر می شود ایثار کنی والاغ را بمن بدهی؟عرض کردم: استر زیباتر ونجیب تر است فرمودند:الاغ برای من راهوارتر است، من پائین آمدم وآن بزرگوار برالاغ و من براستر سوار شدیم ورفتیم ووقت نماز رسید فرمودند:یا سدیر باهم پائن بیائیم ونماز بخوانیم،آنگاه فرمودند:این زمین شوره زار است نماز درآن جائز نیست،پس حرکت کردیم بزمین سرخ رنگی رسیدیم امام (ع)بجوانکی که تعدادی بزغاله می چرانید نگاهی کرد وفرمودند:والله یاسدیر اگر شیعیان من بتعداد این بزغاله ها می بود ترک قیام برمن جائز نبود،وپائین آمدیم نماز خواندیم،چون از نماز فارغ شدیم، من بطرف بزغاله هارفتم وشمردم،دیدم هفده رأس بزغاله است». ادامه دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 178 |