تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,765 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
داستان شق صدر | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1363، شماره 39، اسفند 1363 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی حجةالاسلام والمسلمین رسولی محلاتی قسمت سیزدهم این داستان را بسیاری از محدثین وسیره نویسان اهل سنت روایت کرده اند مانند«مسلم»در کتاب صحیح،در ضمن چند حدیث وابن هشام درسیره وطبری در کتاب تاریخ خود،و کازرونی در کتاب المنتقی ودیگران[1]،وما در آغاز یکی از روایاتی راکه در صحیح مسلم آمده ذیلاًبرای شما نقل می کنیم وسپس به بحثهای جنبی وصحت وسقم آن می پردازیم: «روی مسلم بن حجاج عن انس بن مالک ان رسول الله(ص)أتاه جبرئیل وهویلعب مع الغلمان فأخذه وصرعه،فشقَّ عن قلبه فاستخرج القلب فاستخرخ منه علقةفقال:هذاحظّ الشیطان منک،ثمّ غسله فی طست من ذهب بماءزمزم، ثمّ لأمر ثم أعاده فی مکانه. «وجاءالغلمان یسعون الی امّه ـ یعنی ظئره ـ فقالوا: انّ محمّداًقد قتل فاستقبلوه وهو منتقع اللون،قال انس: وقد کننتت أری اثر ذلک فی صدره». یعنی مسلم از انس بن مالک روایت کرده که روزی جبرئیل هنگامی که رسول خدا با پسر بچگان بازی می کرد نزد وی آمده واو را گرفت وبر زمین زد وسینۀ او را شکافت وقلبش را بیرون آورد واز میان قلب آنحضرت لکّه خونی بیرون آورده وگفت: این بهرۀ شیطان بود از تو،وسپس قلب آنحضرت رادر طشتی از طلا با آب زمزم شستشو داده آنگاه آنر ا بهم پیوند داده وبست ودر جای خود گذارد... پسربچگان بسوی مادر شیرده او آمده وگفتند: محمد کشته شد!آنها بسراغ او رفته واورا در حالی که رنگش پریده بود مشاهده کردند! انس گفته: من جای بخیه ها را درسینۀ آنحضرت می دیدم. و در سیرۀ ابن هشام از حلیمه روایت کرده که گوید: آنحضرت بهمراه برادر رضاعی خود درپشت خیمه های مابه چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او بسرعت نزد ما آمد وبه من وپدرش گفت: این برادر قریشی مارادومرد سفید پوش آمده واورا خوابانده وشکمش را شکافتند ومیزدند! حلیمه گفت:من وپدرش بنزد وی رفتیم ومحمد راکه ایستاده ورنگش پریده بود مشاهده کردیم،ماکه چنان دیدیم اورا به سینه گرفته واز او پرسیدیم: ای فرزند توراچه شد ؟فرمود:دومرد سفید پوش آمدند ومراخوابانده وشکمم را دریدندوبدنبال چیزی می گشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه گوید:مااورابرداشته و بخیمه های خود آوردیم.[2] ودر هردوی این نقلها هست که همین جریان سبب شد تاحلیمه آنحضرت را به نزد مادرش آمنه بازگرداند. واین داستان تدریجاًدر روایات توسعه یافته تا آن جا که گفته اند: داستان شقّ صدر در دوران زندگی آنحضرت چهار یا پنج بار اتفاق افتاده، درسه سالگی(همانگونه که شنیدید)،ودر ده سالگی، وهنگام بعثت، ودرداستان معراج...ودراینباره اشعاری نیز از بعضی شعرای عرب نقل کرده اند.[3] وبلکه برخی از مفسّران سورۀ انشراح وآیۀ«ألم نشرح لک صدرک»رابراین داستان منطبق داشته وشأن نزول آن دانسته اند.[4]
ایرادهائی که به این داستان شده این داستان بگونه ای که نقل شده وشما شنیدید از چند جهت مورد خدشه وایراد واقع شده: 1ـ اختلاف میان این نقل ونقلهای دیگر در مورد علت بازگرداندن رسول خدا(ص)بمکه ونزد مادرش آمنه که دراین دونقل همانگونه که شنیدید سبب بازگردان آنحضرت همین جریان ذکر شده واین ماجرا طبق این دو روایت درسال سوم از عمر آنحضرت اتفاق افتاده، درصورتیکه در روایات دیگر واز جمله در همین سیرۀابن هشام(ص167)برای بازگرداندن آنحضرت علت دیگری نقل کرده وآن گفتار نصارای حبشه بود که چون آن کودک را دیدند بیکدیگر گفتند مااین کودک را ربوده وبه دیار خود خواهیم برد چون وی سرنوشت مهمی دارد. .. وسال بازگرداندن آنحضرت رانیز در روایات دیگر سال پنجم عمر آنحضرت ذکر کرده اند[5]ودر کیفیت اصل داستان نیز میان روایت ابن هشام وطبری ویعقوبی اختلاف است، چنانچه در سیرةالمصطفی آمده ودر روایت طبری آمده است که چند نفر برای غسل والتیام باطن آنحضرت آمده بودند که یکی از آنها امعاءآنحضرت را بیرون آورده وغسل داد ودیگری قلب آنحضرت را وسومی آمده ودست کشید وخوب شد وآنحضرت را از زمین بلند کرد[6]که همین اختلاف سبب ضعف نقل مزبور می شود. 2ـ خیروشرّ وخوبی وبدی قلب انسانی، از امور اعتقادی ومعنوی است وچگونه با عمل جراحی وشکافتن قلب وشستشوی آن می توان مادۀشرّوبدی رابصورت یک لخته خون بیرون آورد وشستشو داد؟وآیا هر انسانی می تواند اینکار را انجام دهد؟ویا این غدّۀبدی وشرّفقط درسینۀ رسول خدا بوده ودیگران ندارند...؟وامثال اینگونه سئوالها؟واز اینرومرحوم طبرسی درمجمع البیان درداستان معراج فرموده: «اینکه روایت شده که سینه آنحضرت را شکافته وشستشو دادند ظاهر آن صحیح نیست وقابل توجیه هم نیست مگر به سختی،زیرا آنحضرت پاک وپاکیزه از هر بدی وعیبی بوده وچگونه می توان دل واعتقادات درونی آنرا با آب شستشو داد؟..»[7] وازاین گذشته چگونه این عمل چند بار تکرار شد وحتی پس از نبوّت وبعثت آن بزرگوار باز هم نیاز به عمل جراحی پیدا شد؟وآیا این غدّه هر بار که عمل می شد دوباره عود می کرد وفرشته های الهی مجبور می شدند بدستور خدای تعالی مجدّداًمبادرت به این عمل جراحی نموده وموجبات ناراحتی آن بزرگوار را فراهم سازند؟... 3ـ بگونه ای که نقل شده این شکافتن وبستن بصورت اعجاز وخارق العاده بوده وهمانندیک عمل جراحی معمولی نبوده که احتیاج به زمان ومدت وابزار ووسائل جراحی ونخ وسوزن وبخیه کردن وغیره داشته باشد،وهمانگونه که می دانیم معجزه از نشانه های نبوت و ابزار کار پیمبران الهی برای اثبات مدّعای آنان بوده وچگونه در حال کودکی آنحضرت چنین معجزه ای از آنحضرت صادر گردیده؟ مگر اینکه بگوئیم از «ارهاصات»بوده همانگونه که پیش از این در داستان اصحاب فیل گفته شد. 4ـچگونه می توان معنای این روایت را با آیاتی که در قرآن کریم آمده وهر نوع تسلّط ونفوذی را از طرف شیطان در دل پیغمبران ومردان الهی وحتّی مؤمنان ومتوکلان سلب ونفی کرده جمع کرد ومیان آن ها را وفق داد،مانند آیه شریفه ای که می فرماید: «اِنَّ عِبادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سٌلطانٌ...»[8] وآیۀ دیگری که فرموده: «...اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ»[9]و آیۀ«...وَلََأغوِیَنَّهُم اَجمَعِینَ اِلاَّعِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ...»[10]
وبهرصورت این روایت از جهاتی مورد خدشه وایراد واقع شده، وحتی بعضی گفته اند:این حدیث مؤیّد روایت دیگری است که در صحیح بخاری و مسلم آمده که جز عیسی بن مریم همۀفرزندان آدم هنگام ولایت مورد دستبرد شیطان واقع شده وشیطان در او نفوذ می کند وهمین سبب گریۀنوزاد می گردد...فقط عیسی بن مریم بود که در حجاب وپرده بود واز دستبرد شیطان محفوظ ماند...[11] ومسیحیان بهمین حدیث تمسک کرده وگفته اند جز عیسی بن مریم هیچیک از فرزندان آدم معصوم نیستند وهمگی مورد دستبرد شیطان واقع شده اندو تنها عیسی بن مریم بود که چون فوق مرتبۀ بشری واز عالم دیگری بود مورد دستبرد وی قرارنگرفت...! پاسخی که به این ایرادها داده اند: 1ـ دکتر محمد سعید بوطی در کتاب قفه السیرة گوید:حکمت الهی در این حادثه ریشه کن کردن غدّۀ شرّوبدی از جسم رسول خدا نبوده تا این اشکالها لازم آید،زیرا اگر منبع وریشه شرورغده های جسمانی یا لکه های خونی در بدن باشد لازمه اش همان است که افراد شرور وبد خواه را بایک عمل جراحی بصورت افرادی نیکوکار وخیرخواه در آورد،بلکه ظاهر آنست که حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت وآماده ساختن رسول خدا برای عصمت ووحی از زمان کودکی با وسائل مادی بوده،تابرای ایمان مردم وتصدیق رسالت آنحضرت نزدیکتر واقرب باشد، و در نتیجه این عمل یک تطهیرمعنوی بوده لکن به این صورت مادی وحسّی تا این اعلان الهی وسیله ای برای رساندن به گوشها ودیدگان مردم باشد... وحکمت هرچه باشد،وقتی خبری صحیح وثابت بود دیگر جائی برای بحث وتوجیه آن نیست که ما ناچار به توجیهات واینگونه تأویلهای بعیده باشیم، وکسی که در چنین روایاتی تردید کند منشأی جز ضعف ایمان بخدای تعالی ندارد. واینرا باید بدانیم که میزان پذیرفتن خبروحدیث،درستی وصحت آن است، وهنگامی که خبر وحدیثی از این جهت به اثبات رسید دیگر چاره ای از پذیرفتن وقبول آن نداریم وآنرا روی سر می گذاریم،و میزان فهم ما در معنای آن دلالت لغت عرب واحکام آن است،واصل در کلام نیز حقیقت است، واگر قرار باشد که هر خواننده وبحث کننده ای بتواند کلام را از معنای حقیقی خود به معانی مجازی آن برگرداند ارزش لغت از میان رفته ودلالتی برای آن باقی نمی ماند ومردم درفهم معانی الفاظ دچار سرگردانی می شوند. وگذشته از این چه انگیزه واجباری برای اینکارهست؟جز آنکه کسی دچار ضعف ایمان بخدای تعالی گردد،ویا ضعف یقین به نبوت رسول خدا وصدق رسالت آنحضرت،وگر نه یقین پیدا کردن به آنچه روایت ونقل آن صحیح وثابت است خیلی آسانتراز این حرفها است چه حکمت وسرّآن معلوم باشد وچه نباشد![12] 2ـ از نویسندگان ودانشمندان معاصر شیعه،هاشم معروف حسینی نیز نظیرهمین گفتار را در کتاب سیرةالمصطفی اختیار نموده وپس از آنکه اختلاف نقلها راذکر می کندگفته است: این اختلافات،اگر چه موجب می شود تا انسان در اصل داستان تردید کند بخصوص اگر سندهای آنرا براصولی که در روایات مورد قبول است عرضه کنیم،ولی با اینحال این مطلب به تنهائی برای انکار این داستان از اصل واساس ومتهم ساختن نقل کنندگان کافی نیست،زیرا آنچه را اینان نقل کرده اندنوعی از اعجاز است وعقل چنین حوادثی را محال ندانسته وقدرت خدای تعالی را برتر می داند از آنچه عقلها ببدان احاطه ندارد واوهام وپندارها درک ان نتواند،وزندگی رسول اعظم خداوند مقرون است با امثال این گونه حوادثی که برای دانشمندان ومحققان قابل تفسیر و توجیه نبوده وجز ارادۀذات باریتعالی انگیزه ای نداشته«ولیس ذلک علی الله بعزیز»[13] 3ـ علامۀ طباطبائی درکتاب شریف المیزان در دو جا داستان را نقل کرده یکی در ذیل داستان اسراءومعراج در سوره «اسری»ودیگری در ذیل آیۀ«الم نشرح لک صدرک»ودر هر دوجا آنرا حمل بر«تمثّل برزخی»نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آنحضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا مجسم گشته ومشاهده گردیده است،وداستانهای دیگری رانیز که در روایات معراج آمده مانندمجسم شدن دنیا درنزد آنحضرت باآرایش کامل،وانواع نعمت ها وعذابها برای اهل بهشت وجهنم همه را از همین قبیل دانسته وبهمین معنا حمل کرده است.[14] نگارنده گوید:این داستان را محدث جلیل القدر مرحوم ابن شهر آشوب بگونه ای دیگر نقل کرده که بسیاری ازاین اشکالها برآن وارد نیست واصل نقل این محدث بزرگوار شیعه درداستان منشأ زندگی ودوران کودکی آنحضرت در کتاب مناقب اینگونه است که از حلیمه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سالهای پنجم ازعمر شریفش می گوید:«...فربیته خمس سنین ویومین فقال لی یوماً:أین یذهب اخوانی کلّ یوم؟قلت:یرعون غنماً،فقال: انَّنی ارافقهم،فلماذهب معهم اخذه ملائکةوعلوه علی قلّةجبل وقاموا بغسله وتنظیفه،فأتانی ابنی وقال:ادرکی محمداً فانّه قد سلب،فأتیته فاذابنوریسطع فی السماءفقبّلته وقلت:ماأصابک؟قال:لاتحزنی انّ الله معنا،وقصّ علیها قصّته،فاتتشر منه فوح مسک اذفر،وقال الناس:غلبت علیه الشیاطین وهو یقول: مااصابنی شیء وما علیّ من بأس».[15] یعنی ـ من پنج سال ودوماه آنحضرت را تربیت کردم،درآنهنگام روزی بمن گفت: برادران من هر روز کجا می روند؟گفتم:گوسفند می چرانند،محمدگفت:من امروز بهمراه ایشان می روم،وچون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته وبرقلۀ کوهی بردندوبه شستشووتنظیف او پرداختند، در اینوقت پسرم بنزد من آمد وگفت محمدرا دریاب که اورا ربودند!من بنزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی بسوی آسمان ساطع بود، اورا بوسیده گفتم: چه برسرت آمد؟پاسخداد:محزون مباش که خدا با ما است وسپس داستان خود را برای اوبازگو کرد،ودر اینوقت ازوی بوی مشک خالص بمشام می رسیدومردم می گفتند:شیاطین براوچیره شده اندواو می فرمود:چیزی برمن نرسیده وباکی برمن نیست... واینک برطبق این نقل می گوئیم:گذشته ازاینکه نقلهای گذشته مورد اشکال بودوبایکدیگر اختلاف داشت بااین نقل هم مخالف است،واگر بنای پذیرفتن این داستان باشد همین نقل که خالی از اشکالات است برای مامعتبرتر است ونیازی هم به توجیه وتأویل نداریم. وتأویلی هم که مرحوم استاد طباطبائی کرده اند اگر داستان مربوط به معراج رسول خدا (ص)تنها بود توجیه خوبی بود،چون در پاره ای از روایات که در مورد مشاهدات دیگر آنحضرت رسیده به همان لفظ تمثیل آمده وبا قرینۀ آنها می توان این داستان رانیز همانگونه توجیه وتفسیر کرد،اما همانگونه که شنیدید این داستان چند بار اتفاق افتاده واین تفسیر وتوجیه در همه جا دشوار بنظر می رسد،مگر آنکه همان توجیه را باقرینه ای که ذکر شد شاهد ونمونه ای برای موارد دیگر بگیریم. ودرپایان این بحث ذکر این قسمت هم جالب است که در پایان روایت صحیح مسلم همانگونه که خواندید آمده که انس بن مالک گفته بود:من جای بخیه ها را در سینۀ رسولخدا می دیدم.وراوی یا انس بن مالک تصور کرده بودند که این شکافتن وبستن با چاقو وکارد ونخ وسوزن بوده،در صورتیکه اگر هم ماداستان را اینگونه که نقل شده بود بپذیریم بعنوان یک معجزه وامر خارق عادت می پذیریم،ودر متن حدیث هم لفظ التیام آمده بود نه دوختن! وبالاخره نظر مانیز دربارۀاین حدیث همان نظر مؤلف کتاب سیرةالمصطفی است که اگر از نظر سند این حدیث به اثبات رسید وصحت آن مسلّم شد ما بدون این توجیهات بعنوان یک معجزه ویا«ارهاص»آنرا می پذیریم. ادامه دارد
امام عسکری (ع): «ما اَقبحُ بِالمؤمن أَن تَکُونَ لَهُ رغبَةٌ تُذِلُّهُ » (تحف العقول ص520) چه زشت است برای مؤمن دلبستگی به چیزی که او را خوار نماید.
[1] --صحیح مسلم ج 1ص101-102سیره ابن هشام ج1ص164-165.طبری ج1ص575. المنتقی فی مولود المصطفی «الباب الرابع من القسم الثانی» [2] - سیره ابن هشام ج1ص164-165 [3] - الصحیح من السیرة ج 1 ص83.وپاورقی قفه السیرة ص63 [4] - تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی ج 32ص2. [5] - بحارالانوارج15 ص337و401. [6] - سیرةالمصطفی ص46. [7] - مجمع البیان ج3ص395. [8] - سورةالاسراء آیه65. [9] - سورةالنحل آیه99. [10] - سورةالحجر آیه40-41. [11] - الصحیح من السیرة ج1 ص87.
[12] - فقه السیرة ص63. [13]- سیرةالمصطفی ص46. [14] -المیزان ج13ص33وج20ص452. [15] -مناقب آل ابیطالب ج1ص33.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 231 |