تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,070 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,019 |
تجرّد و خالقیّت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 40، فروردین 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهایی از نهج البلاغه
آیة الله عظمی منتظری «کل معروف بنفسه مصنوع» هرچیزی که به ذات خودش شناخته شود،مصنوع است. ماهیّات،حدود وجودات است. هرچیزی را که بخواهند به ذاتش پی ببرند،باید به جنس و فصل وماهیتش احاطه پیدا کنند.مثلاً در تعریف انسان گفته می شود: انسان مرکب است از حیوانیّت و ناطقیت که جنس آن حیوانیت است وفصلش،ناطقیّت. پس در اینجا ماهیّت انسان تجزیه شده به دو بخش(جنس و فصل)ویک ماهیّت مرکّبی ازآن به دست امده که خلاصه می شود در«انسان». پس انسان، ماهیّت دارد یعنی دارای حدّ وجودی است وخداوند ماهیّت ندارد.وانسان مرکّب است، پس محتاج می باشد وخداوند بی نیاز است. همان گونه که ذکر شد:ماهیّات،حدود وجودات است ووجود خدا غیر متناهی است پس حد ندارد؛از آن گذشته ماهیّت،مرکب است و جنس و فصل دارد و خدا اصلاً ماهیت نیست که مرکب باشد وهر مرکّبی محتاج است وخداوند غنی الاطلاق است وبی نیاز.لذا نمی شود خدا را درک کرد وبه کنه وجود مقدسش پی برد ولی ماهیّت ها که مخلوق خداوندند چون جنس و فصل دارند،پس از شناخت جنس و فصل آنها،می شود به ماهیتشان پی برد. بنابراین،از جمله حضرت چنین استفاده می شود که:هرچیزی را که بخواهی به ذاتش بشناسی و کنه ذاتش را درک بکنی،همان کنه ذاتش که در مغز شما موجود می شود،ماهیّتش هست و ماهیّت هرچیز دارای جنس و فصل است،پس آن شِِیِء مرکب است وهر مرکبی مصنوع است.گذشته از اینکه آن چیز در ذهن شما است پس ساخته شده ی ذهن شما است ولی حقیقت ذات خدای تبارک وتعالی وجود غیر متناهی است ومحال است در ذهن جای گیرد،زیرا ذهن محدوداست وغیر محدود در محدود نمی گنجد وذهن،مخلوق است وخداوند خالق است و هیچگاه خالق در مخلوق محدود گنجانده نمی شود!
خطبه 186 ...کل معروف بنفسه مصنوع،وکل قائم فی سواه معلول،فاعل لاباضطراب آلة. وهمان گونه که قبلاً تذکر دادیم،خداوند را با صفات سلبیه وصفات اضافیّه می توانیم بشناسیم نه اینکه به عین ذاتش پی ببریم که این محال است. پس هرچه را به کنه ذاتش پی ببریم،ماهیت پیدا میکند هر ماهیّتی جنس و فصل دارد،پس آن شی ساخته شده ومخلوق خداوند است،وانگهی اینکه در مغز جا میگیرد، مصنوع وساخته مغز انسان است ومغز انسان هم ساخته ومخلوق خدا است پس هم خارج این شیء مصنوع وساخته خداست وهم صورت ذهنی آن ولی کنه ذات خدا ابدأ قابل درک نیست. «وکُلُ قائمٍ فی سِواهُ مَعلُولُ». وهر چه قائم به غیر خودش، باشد معلول است. اقسام ظرفیت کلمۀ «فی»که گفته میشود به معنای ظرفیت است،وظرفیت یا از قبیل ظرفیت مکانی است برای جسم مثل اینکه بگوئید: آب در کوزه است یعنی کوزه مکان وظرف است برای آب. ویا از قبیل ظرفیت ماده است برای صورت که می گویند:صورت حال در ماده است مثلاً کرسی را که می سازند،آن صورت وشکل کرسی، حالّ درماده است یعنی حال در چوب است وبه عبارت روشنتر، چوبها را که مادهاست به صورت کرسی در آورده اند. ویا اینکه از قبیل ظرفیت معروض است برای عَرَض مثل سفیدی که رنگ است وحالّ در جسم است که آن جسم ـ مثلاً ـ گچ می باشد، پس گچ جسم است وسفیدی در آن حلول دارد. این هم یک نوع ظرفیت است. وتمام این ظرفیتها در ذات باریتعالی وجود ندارد زیرا خداوند جسم نیست که جا ومکان داشته باشد. واز قبیل ماده وصورت هم نیست چون اگرـ مانند صورت حالّ در ماده باشد، پس نیازمند به ماده است وچیزی که نیاز دارد نمی تواند که واجب الوجود باشد. واگر عرض هم باشد، به معروضش نیاز دارد مانند سفیدی که باید در گچ حلول کند.پس چیزی که قائم به غیر باشد، معلول است ومعلول هیچگاه نمی تواند علّت موجودات باشد . خداوندی که علّة العلل وعلّت برای تمام موجودات است چگونه ممکن است که ـ نعوذبالله ـ مانند جسم در مکان یا مانند صورت، حالّ در ماده یا مانند عرض، حالّ در معروض باشد. «فاعل لاباضطراب آلة». خداوند فاعل است ولی بدون استفاده از آلت و ابزار. فاعلیت خداوند خداوند فاعل و کنندۀ کارهاست و ما هم فاعلیم ولی ما هر کاری را بخواهیم انجام دهیم، بدون استفاده ازآلات نمیتوانیم،یعنی اگر بخواهیم قبض وبسط کنیم بایدتوسط دست انجام دهیم، پس دست ما در اینجا آلت است. اگر بخواهیم راه برویم باید از پا استفاده کنیم. اگر بخواهیم به جایی نگاه کنیم باید ازچشم که آلت است برای دیدن،استفاده کنیم. اگر بخواهیم زمین را شخم کنیم، باید از بیل و کلنگ وابزار کشاورزی بهره ببریم اگر بخواهیم یک صندلی بسازیم باید از ارّه ورنده و میخ و... استفاده کنیم. و تمام اینها ابزار کار است و انسان به وسیله همین ابزار می تواند کاری را بکند. ولی خداوند خالق تمام ابزار و آلات است لذا فاعلیت خدا به صرف اراده است. اگر اراده کند،اشیا را از کتم عدم بوجود می آورد. برای اینکه این مطلب قدری به ذهن نزدیکتر شود،یک مثال میزنیم : تجرد و خالقیت شما در جای خود نشسته اید،ویک مرتبه در مغز خود یک کله قند سی متری را – مثلاً- فرض می کنید. این کله قند که در مغز شما میاید،مخلوق شما است و با اینکه شما هیچ ابزاری را به کار نبردید، توانستید در قوه واهمۀ خود آن را ایجادکنید. البته چون انسان موجودی است ضعیف،لذا جنبه تجردش خیلی ضعیف است ولی به همان اندازه ضعیف که تجرد دارد، به همان اندازۀ،خالقیت هم دارد . آن کله قند که در مغز شما مخلوق و موجود شد،چون شما ضعیف هستید،از یک تصور فراتر نمی رود و دیگر قابل خوردن نیست! انسان وقتی به خواب می رود،چون در خواب ارتباطش مقداری از عالم ماده قطع میشود،لذا ساختۀ ذهنش تا اندازه ای قویتر است به طوری که حتی اثر هم برای او دارد،یعنی در خواب میبیند که در باغی سرسبز وخرم قدم میزند از هوای لطیف ونسیم عالیش لذت میبرد، از میوه های ان باغ میخورد و شیرینی ومزه خوب آنها را در همان حالت خواب،احساس میکند ولی پس ازبیدار شدن،ازآن حالت تجرد بیرون آمده وبه عالم ماده باز میگردد،لذا فوراً آن لذتها ازبین میرود . آن قدم زدن وآن میوه های شیرین وخوردن،ساخته ذهن انسان ومخلوق او است. درعالم برزخ چون از خواب قویتر است،وبطور کلی از عالم ماده منقطع میشود حالت تجرد بیشتر شده واحساس لذت یا عذاب فزونتر میشود. در عالم آخرت، هنگامی که شخص مؤمن به بهشت میرود، حالت تجردش خیلی قوی میشودولذا آنجا است که هر چه به ذهنش می آید،فوراً جلوش حاضر میشود واز آن استفاده میکندولذت میبرد. در روز قیامت است که خداوند به بنده مؤمنش خطاب میکند :تو را مثل خودم قرار دادم .من به اشیا می گویم :ِ«کن فیکون »توهم همینطور.یعنی توهم هر چه را اراده کنی،برایت فراهم می شود . پس اگر دراین جهان،جنبه خالقیت خیلی ضعیف است، در آنجا قوی می شود. بنابراین،انسان هم یک جنبه بسیار ضعیف وناچیز از خالقیت داردولی در مورد خداوند با صرف اراده همه چیز آفریده می شود ودیگر نیاز به آلات وابزاری که خود خالق تمام آنها است ندارد . واینکه درآیه امده است«إذا أراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»به آن معنی نیست که لفظ «کن»را بر اشیاء اطلاق نماید بلکه اراده حق که باشد، آن شیء موجود می شود واز آن گذشته اراده خداوند هم ازلی است یعنی خدا از ازل اراده دارد ولی اثر این اراده در عالم ماده بتدریج پیدا می شود. در هر صورت،به همان اندازه که نفس انسان تجرد دارد، یک نحوه فاعلیت الهی دارد و این تجرد در روز قیامت خیلی قوی میشود، وهمانگونه که انسان مؤمن در بهشت با یک اراده، مرغ بریان ومیوه بهشتی وحورالعین را حاضر می کند، در جهنم نیز چون روح کافر طبع گزندگی دارد ودر اثر سنخیت علت و معلول، نیش هائی که در دنیا به مردم زده است، در آنجا این نیش ها مار وعقرب میشود وخودش را نیش میزند. نیرومندی نفس لازم به تذکراست که برخی از اولیا وافراد برگزیده خداوند مانند امامان معصوم (ع) در همین عالم دنیا نیز دارای نفسی قوی هستند، ولذا میبینیم امام رضا(ع) با ارده خویش، ازشیر پرده،شیری حقیقی(با اذن خداوند)ایجاد می کند.البته مرتاضین نیز،در اثر ریاضت کشیدن،نفس خود را به مرحله ای از قوت می رسانند که با یک اراده می توانند ماشین را از حرکت باز ایستانند ولی اینان نه در اثر ارتباط با خداوند،مانند امامان معصوم به این مقام رسیده اند بلکه فقط در اثر ریاضت،نفس خود را به درجه ایی از قوت رسانده اند.وبرخی هم متاسفانه ـ در حسادت قوی میشوند که با یک نظر تند،یک گاو تنومند را از پای در می آورند یا با یک نگاه رشک آلود،فرزند نازنین انسانی را بیمار می سازد و... ولی خداوند تعالی که مجرد محض است با اراده خود، نظام وجود را از ازل تا ابد ایجاد کرده است که این را فاعل الهی می گویند.مرحوم حاج ملاهادی سبزواری در منظومه میگوید: معطی الوجود فی الالهی فاعل معطی التحرک الطبیعی فاعل یعنی فیلسوف الهی،عطاکننده وجود را فاعل می داند ولی فیلسوف طبیعی حرکت دهنده را فاعل می خواند!نجّاری که غیر از حرکت کاری نمی کند از نظر فیلسوف طبیعی فاعل است ولی خداوندی که تمام اشیا را از کتم عدم به عرصه وجود اورده،از نظر فیلسوف الهی فاعل است.
اراده الهی،ازلی است واینکه گفته شود:خداوند تمام اشیا را با اراده خود ایجاد کرده،منظور آن نیست که آن به آن اراده می کند،بلکه اراده او عین ذاتش است واین ما هستیم که اراده مان معلول علممان هست وهرآن برای هر چیز اراده جدیدی می کنیم.مثلاً شما تصور می کنی که نان می خواهی،بعد در نقش خود تصدیق می کنی به اینکه نان مورد نیاز است،آن گاه اشتیاق پیدا می کنی به نان و بعد تصمیم می گیری که بروی به دکان نانوایی و نان بخری،این تصمیم شما اراده است و مبادی اراده همان تصور نان و تصدیق به فائده آن و شوق نسبت نسبت به آن و دنبالش تصمیم گیری است وچون تصورات وتصدیقات و شوق شما اموری است حادث وپس از آن اراده شما می آید،پس اراده شما نیز حادث است و خداوند ـ العیاذ بالله ـ محل حوادث نیست ودر وجود اقدسش هیچگاه تغییر و تبدّلی پیدا نمیشود بلکه علم خدا ازلی و اراده اش هم ازلی هست،او از ازل به همه نظام وجود علم داشته و از ازل به همه نظام وجود اراده داشته است.
ارتباط حادث به قدیم البته در فلسفه بابی باز شده است تحت این عنوان که:اگر اراده خدا ازلی است،علم خداهم ازلی هست واراده ازلی علت تمام:نظام وجود است پس ارتباط حادث به قدیم چگونه است؟واین حوادثی که پیدا میشود باید از ازل موجود باشد پس چرا به تدریج،موجودات آفریده می شوند؟ پاسخ این اشکال این است که:این نقص در فاعلیت فاعل نیست بلکه در قابلیت قابل است خداوند از ازل اراده دارد اما نظام عالم ماده،نظام حرکت است ولازمه ذات حرکت،تدرّج است. برای تقریب ذهن مثالی می زنیم: تدرّج در حرکت شما می خواهی برفراز ساختمان بالا روی، از همان اول که نگاه به راه پلّه ها میکنی، تصمیم می گیری که تمام این راه را طی کنی وبالا بروی.ولی طبیعت حرکت این است که تا پله اول طی نشود،حرکت بر پله دوم موجود نمی باشد وتا روی پله دوم نرسد،حرکت بر پله سوم امکان پذیر نیست تا به اخر. واین دلیل نقص در شما که دلیل تصمیم گیرنده ای نمی باشد برای اینکه از اول تصمیم به رفتن بالا گرفته بودی ولی لازمه این کار،که حرکت باشد،درجه بندی است یعنی هرمرحله اش باید مسبوق به مرحله قبل باشد نه اینکه نقص در اراده شما باشد بلکه نقص در قابل است که باید هرمرحله ای مقدمه باشد برای هرمرحله بعدی. در همان نظام وجود که خداوند نسبت به تمام آن،از ازل اراده داشته،موجودات مجردی هستند که حالت منتظره ندارند ودرجه بندی در ذاتشان نیست مانند ملائکه الله وعالم عقول که به همان اراده خداوند موجود شده اند اما اگر عالم ماده بخواهد موجود شود،چون عالم حرکت است ـ وحقیقت ماده در اصل چیزی جز حرکت نمیباشدـ پس درجه بندی و زمان در ذات این عالم هست.پس اراده خداوند از ازل نسبت به من و پدرم ونیاکانم و فرزندانم ونوه هایم وتمام این عالم وجود،بوده است ولی با تدریج تمام این ها به وجود می اید، چون لازمه حرکت تدرّج است.واین نقص در فاعلیت فاعل نیست بلکه عیب و نقص در قابلیت قابل است. ادامه دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 190 |