تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,122 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,040 |
حقیقت مسخ انسان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 40، فروردین 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن وسنن الهی در اجتماع بشر
ایت الله محمدی گیلانی:
* اشکال به مسخ انسان به قاعده ی«امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه» *حمل مسخ بر مسخ معنوی نه صوری،مانند مسخ معنوی عالم بی عمل به صورت حمار،وعالم بی تفاوت و عافیت طلب به صورت سگ. *پاسخ از اشکال،واینکه حرکت جوهری چنین مسخی را ممکن می سازد و بیان مغالطه در اشکال مذکور که از نوع مغالطه«وضع ما لیس بعلة مکان علة»است. *نقل کلامی از شرح دعای سحر امام امت مدظلة.و بیانی از بوارق ملکوتیه قاضی سعید شریف قمی«ره». در قصّه ی اصحاب سَبْت،چنانکه گذشت یهودیان متمرد از فرمان برداری خداوند متعال که در فسق و گناه بی پروا بوده ودر هتک حرمات و ارتکاب معاصی لجاجت داشته اند،به فرمان تکوینی خداوند قهار به بوزینه های خوار مسخ شده،و هیئت ها و اندامهای متناسب با سجایای پلید واخلاق رذیله شان به آنان افاضه گردید و این دگرگونی خلقتشان همانا بروز صفات بهیمیّت آنان پیش از«یوم تبلی السرائر»بوده که سرائر سوئشان از نشأه کمون بمنصّه بروز در قالبها و پیکرهای متشاکل تجلّی یافت.
اشکال به مسخ انسان احیاناً در این مورد ونظائر آن اشکال می شود که اعتقاد به مسخ به گونه ی مزبور،اعتقاد خرافی است،زیرا که تفسیر مسخ به نحو مذکور حاکی از بی خبری از برهان قائم بر امتناع چنین امری است،چه انکه در محل مربوط،برهان محکم اقامه گردیده که رجوع ما بالفعل بما بالقوه محال است به این تقریر:موجودی که دارای قوه و استعداد وصول به کمال و فعلیّتی است در صورت حرکت استکمالی و پیمودن طریق به سوی فعلیّت و تمامیّت خویش و وصول به آن،ممکن نیست که بعد از این حرکت تصاعدی،سیر تنازلی کند واز مرحله ی فعلیت و تمامیت نگون سار شود و به مرحله ی قوه و نقصان رجعت نماید،زیرا خرج و هزینه ی تکوینی حرکت،قوه و استعداد است که پایان پذیرفته است مثلاً: تخم مرغ،واجد استعداد مرغ شدن می باشد وهنگامی که در طریق تکامل روان گردید وبا حرکت ویژه کمال جوئی مراحل جنینی وجوجگی را پشت سر نهاد ومرغ بالفعل شد،بدیهی است که در این سفر نسبتاً طولانی هزینه تکوینی استعدادش خرج ومصرف گردیده است، در این صورت، ممکن نیست که این موجود تکامل یافته، حرکت تنازلی را آغاز کند وبه قهقری عودت، واز این مرحله فعلیت، به قوه خویش یعنی تخم مرغ شدن، بازگشت نماید، چه آنکه استعداد وقوه اش پایان یافته است وتحقق حرکت بدون قوه مناسب،ممتنع است . وبه عبارتی :رجوع هر موجود کاملتری به موجود ناقص تر از خود،با اصول وقواعد حرکت جوهریه،ممتنع وغیرمعقول است،زیرا اصول مبیّنه مذکور ،روشن ساخته که در نظام حرکت جوهریه هر حدّی از حدود آن،ماهیت جوهری خاص است که وجودش،فعلیت حدّ سابق بر خود، ومجموع این قوه وفعل،قوه فعلیت لا حق است وبدین ویژه ترسیم کننده انواع مترتبه است.وناگزیر،حرکت جوهریه،حرکتی مشکّک ومتفاوت الدرجات نه حرکت متوالی ومتساوی الدرجات .باتوجه وباریک اندیشی دراین اصول لطیف برهانی واضح می شود که سیر نزولی ونگونساری موجود از مرتبه شدید به سوی ضعیف،امری است محال وغیر معقول، از این رو که معنی سیر نزولی ونگونساری در حرکت تشکیکی این است که فعلیت ثانی با حیثیّت فعلیت برای قوه خویش،قوه گردد مثلاً: انسان با فعلیت انسانی خویش ،برای حیوان که قوه اش بوده،قوه شود وبه حیوانیت رجعت نماید وهمچنین حیوان،که مرتبه نباتی که قوه آن بود بازگشت کند ودر مثال پیش،مرغ، به مرحله تخم مرغی باز گردد. باری ماده تکامل یافته،با سیلان ذاتی وحرکات جوهریه اشتدادی که حائز مرتبه عقل هیولانی گردیده،واز مرحله رتبه مذکور به مرحله عقل بالملکه وبالاخره عقل بالفعل شده، چگونه ممکن است به حیوانیت مانند بوزینگی وخنزیری «وشگفت انگیز تر به مورچگی طبق خبر منقول »عودت نماید ؟!یعنی عقل بالفعل ،به تجرد مثالی که حقیقت حیوانی است رجعت نماید !....ومقصود اصحاب برهان از «امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه »همین معنی است که که اجمالاً تقریر نمودیم . وانگهی حمل اینگونه آیات شریفه که در مقام انذار وموعظت است،بر مسخ صوری مبیّن الاستحالة، موجب نقض غرض می گردد وآنها را از نظر موعظه وعبرت وانذار ساقط می کند،زیرا فساق بی آزرم وبی پروا وشناوران در اقیانوس گناه عیاناً مشاهده می کنند که هیچیک از همکارانشان در ارتکاب معاصی را خداوند قهار مسخ نفرموده وچنین عقوبت رسواخیز وعبرت انگیز دامنگیرش نگشته،عقوبتی که اورا از نوع انسانی اخراج کند وبه حیوان زبان بسته خوار ومنفور ملحق کرده باشد،ومعلوم است که نتیجه آن چیست .
مسخ معنوی نه مسخ صوری بنابراین، حمل اینگونه آیات بر مسخ صوری،یک نوع ساده اندیشی زیان بار است بلکه بایستی بر یک معنی معقول وموافق با غرض انذار وموعظه یعنی مسخ معنوی حمل شود به این بیان:کسی که از اطاعت حق تعالی سر پیچی کند،وبدون پروا و حیاء در ارتکاب معاصی وهتک نوامیس وحرمات الهی لجوجانه اصرار ورزد چنانکه اصحاب سبت بدینگونه بوده اند، لزوما نقوش سیئات ومعاصی در نفس وی متراکم می گردد ورفته رفته صورت جوهریه پیدا می کند وباطن او مسخ ودگرگون میشود واز ذروه انسانی به حضیض حیوان بی مایه وخوار سقوط نموده ودر انظار مردمان شریف ونفوس کریم،ذلیل ومورد تحقیرند،وبا آنان، معامله حیوان زبان بسته منفور را روا داشته واز همنشینی ومعاشرت با آنان گریزانند،چنانکه بعضی از مفسرین در تفسیر این سنخ آیات،بدین طریق مشی نموده اند وحتی تصریح کرده اند که باطن اصحاب سبت،مسخ شد واز رتبه انسانی تنزل نموده ومثل بوزینه گردیدند،همانگونه که علماء بی عمل یهود را به خر حامل اسفار تمثیل فرموده،زیراعالم بی عمل،چون چارپائی است،به گرده آن کتاب علمی چند وهمچنین عالم فاسق بی تفاوت در مقابل شریعت را به سگ متملق که تمام همتش تند نفس کشیدن است تشبیه فرموده سگی که برایش فرق نمی کند مورد حمله و اهانت واقع شود یا کاری به کارش نداشته باشند در هر دو حال،ان می خواهد نفس بکشد و همّ و همتش همین است و بس.
پاسخ اشکال پاسخ اشکال مذکور به دین قرار است مسئله ی:«امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه»مسئله ای است برهانی و چنان که در اصل اشکال اجمالا تبیین شد،اصول حرکت جوهریه،اثبات می کند که ذوات جوهر جسمانی وصفاتشان بدون هیچ وقفه ای در حرکت ودگرگونی است،وجهان طبیعت ،حقیقتی است، وحدانی که گوهر وذاتش در هر آن، مبتدل وسیال واوصاف و اعراضش در همه ی ابعاد،متغیر و دگرگون است،و چون این حرکت فراگیر حرکتی است اشتدادی و تشکیکی،نه فقط حرکت تنازلی نامعقول است بلکه حرکت متواطی و متشابه الاجزا نیز ممتنع است. ولی پدیده ی مسخ از مصادیق مسائله ی نامبرده نیست، تا حکم به امتناع ان شود،پندار مذکور به صورت اشکال ناشی از مغالطه«وضع ما لیس بعلة مکانه علة»است و متشکل به غلط،قاعده ی یاد شده را علت امتناع مسخ و دلیل بر ان پنداشته است،درصورتی که مسخ از فروع قاعده ی مزبور نبوده.وبا لذات امری است ممکن،و ظواهر ایات و روایات بر وقوع ان گواهند، و تأویل ظواهر بدون حجت قاطع برخلاف،جایزنیست. توضیح مغالطه ی مزبوران که در مبحث نفس از فلسفه ی الهی و حکمت متعالیه ثابت گردیده که نفس انسانی در اغاز حدوثش امری است بالقوه و از ان به عقل هیولانی تعبیر می شود وبدن مورد تعلق ان نیز بالقوه بوده وبا هم از مرحله ی قوه تدریجا خارج شده و به فعلیت نائل می گردند ودر حدی از حدود این سیر تدریجی فعلیت هریک متناسب با فعلیت دیگری است و به یک وجود موجودند وبر حسب اعمال اعم از حسنات و سیئات،برای ان در جانب سعادت یا شقاوت فعلیت و تحصّلی،پدید می اید زیرا قول و فعل اگرچه در حوزه ی برکات بقاء وثباتی ندارد،ولی اثار ان ها به نفس منعکس می گردد ودر آن منطبع می شود وثبات قراری میابد و در صورت تکرار،اثار و حالات منعکسه،ملکات و صورت های راسخه می گرند،چه آنکه آثار منعکسه اگرچه در ابتداء از سنخ کیفیات بوده اما تکرار موجب اشتداد کیفیت می شود و اشتداد کیفیّت سبب اعدادنفس برای قبول صورت جوهر می گردد،وبراین وتیره است،حدوث ملکات صناعات علمیه و عملیه. وبا توجه دقیق به این معنی چنان چه هیئت های ردیئه و خلق های خبیثه مانند حسد و مکر و افتراس و درندگی و نظایر این ها در نفس انسانی اشتداد پیدا کند و صور جوهری گردند،لازم آن تنوع انسان است،به انواع متناسب با صور و هیئت های خبیثه و طبعا ابدان نیز به حکم اتحاد با نفس متشاکل با صورت جوهری مفروض است واگر اراده یحقتعالی تعلق گرفت که ازحالت کمون و مستوریت،ظاهر شود،مثلاً صورت جوهریه افتراس در عالم ملک و شهادت پدیدار گردد،صاحب چنین صورتی انسان کلبی خواهد بود یعنی در عین انسانیت هیئت سگ را خواهد داشت و بنابراین مسخ حرکت تنازلی نیست بلکه نوعی از حرکت اشتدادی عقل هیولانی در جانب شقاوت است و به این جهت گفتیم:مسخ از مصادیق قاعده ی:«امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه»نیست،و به عبارت روشن تر:با نازک اندیشی در قواعد حرکت جوهریّه، انسان نوع اخیر نخواهد بودزیرا ممکن است با تراکم و ورود هیئت های گوناگون عقل هیولانی وی صورت های جوهریه ی گوناگون را پذیرا گردد،البته تفصیل این بحث موکول به محل خود می باشد و منظور ما در این توضیح اجمالی کشف مغالطه و رفع اشتباه بوده است .
دگرگونی نفس در دنیا وآخرت باری دگرگونی نفس انسانی از نشأه دنیوی به نشأه اخروی وتحوّلش به مقتضای ملکات وسجایا واحوالش،به صور اخروی و باطنی در همین دنیا به این معنی که به صورت حیوان سبعی یا بهیمی و نظایر ان ها در آید، نه فقط مخالف با برهان نیست بلکه امری است که ارباب شرایع حقّه اسمانی بر وقوع آن اصرار دارند،چنان چه ظواهر قرآن کریم و روایات بر وقوع آن دلالت دارد،اما تحول نفس در نشأه اخرت به صور مختلف ناشی از اعمال و افعال پدیدآور اینگونه صور اخبار متواتره برآن قائم است بلکه در نشأه اخرت،ممکن است یک فرد به صور مختلفه محشور شود.
بیان امام امت حضرت استاد ماشیخ الفقها العظام ذوالسیادتین امام امت مولینا الافضل و والدنا الاکمل امام خمینی مدّظله عالی در شرح دعاء سحر می فرماید:«از یکی از اهل نظر رحمه الله تعالی شنیدم که می فرمود:مقتضای تجسم ملکات وبروز آن ها در نشأه و اخرت این است که بعضی از مردم به صور گوناگون محشور می شود و در ان واحد،خوک و موش و سگ وهمانند این ها شود،و بدیهی است که چنین معنایی بخاطر وسعت دعاء آن عالم،وقربش به عالم وحدت و تجرد است و از تزاحم وتضاد عالم طبیعت و هیولی منزّه است».
بیان قاضی سعید شریف قمی وحضرت صدرالعرفاء قاضی سعید شریف قمی (ره) در بوارق الملکوتیّه در این باره بیانی دارند که معنای آن چنین است: «اگر صور نفسانی عقایده فاسده و جهالات و ارایی که باهم متناقض اند، گردید از ان جایی که نفس مجرد است، فناء و عدم درآن راه ندارد، ناچار با داشتن چنان معتقدات متضاد و ارائه متناقض علل دوام در استبدال صورتی بعد از صورت دیگر خواهد بود،فلا یموت فیها ولایحیی،وکلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها،زیرا اگر فانی شود راحت می گردد و اگر حیات خالص یابد، به طیب عیش دست یافته است پس علل دوام صاحب چنین نفسی،شکنجه استبدال واستحاله و عذاب نار ضلالت و جهالت را می چشد و در هر حالی،به صورت اخلاق مشوهّه و علوم غلط انداز واعمال غیر صالحه در دار اخرت دگرگون می شود،این صفات باطنه است که صورت انسان را اصناف مختلف می گرداند و این تصنیف از طریق صفات مثل تنویع در حیوان است که سلطنت و غلبه با برخی از صفات است که هرنوع از انواعش مظهر آن بعض غالب است اگرچه برای بعض دیگر نیز تأثیر ضعیفی است و ممکن است همین وصف ضعیف التأثیر از جهت دیگر غالب و بارز شود اگر این صفات در فرد فرد انسان مجتمع گردد چه آنکه انسان به مزید جامعیت اختصاص دارد وصورت ظاهری در همه ی افرادش، صورت انسان مستوی القامه و منفرج الاصابع است ولی در باطن حکم طبق صفت غالب است.پس هر صفتی از صفات که غلبه دارد صاحب آن در باطن مصوّر به همان صورت است اعم از انکه در نشأه دنیاباشد یا آخرت،بلی فقط این تفاوت وجود دارد که صورت بارز و ظاهر در نشأه دنیا همان صورت نوع است و در باطن ونشأه غیب،حکم با صورت صفت غالب است که اهل الله تعالی در همین نشأه دنیا اورا با همان صورت باطن یعنی صورت صفت غالب مشاهده می کنند.در اخبار ما وارد شده که حضرت باقر علوم النبیین علیه وعلیهم السلام در عرفات به بعضی از اصحابش،صور باطنی انسان هایی که در ان مکان مجتمع بودند ارائه فرمودند که بر هیئت های بوزینه و خوک و خر و سگ و غیر این ها بوده اند وبرای آن شیعه معنای«مااکثرالضجیج واقل الحجیج»با این مکاشفه روشن گردید، ودر اخبار است که مردم به صور اعمالشان محشور می شوند»پایان کلام قاضی سعید (ره) .ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 177 |