تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,753 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,965 |
انسان حامل امانت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 40، فروردین 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پریشها و پاسخها انسان حامل امانت *سؤال: غرض از امانت در آیه «انا عرضنا الامانة علی السموات...» چیست؟ و چرا در این آینه انسان که امانت را پذیرفته است ستمگر و نادان شمرده شده است؟ و آیا این منافاتی با مسئله «خلیفةالله» بودن انسان ندارد؟ حسن خداکرم پور * جواب: آیه در آخر سوره احزاب است: «zô$¯RÎ) $oYôÊttã sptR$tBF{$# n?tã ÏNºuq»uK¡¡9$# ÇÚöF{$#ur ÉA$t6Éfø9$#ur ú÷üt/r'sù br& $pks]ù=ÏJøts z`ø)xÿô©r&ur $pk÷]ÏB $ygn=uHxqur ß`»|¡RM}$# ( ¼çm¯RÎ) tb%x. $YBqè=sß Zwqßgy_ ÇÐËÈ » ما عرضه داشتیم امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها ولی آنها از برداشتن آن ابا کردند و از آن بر خود ترسیدند و انسان را برداشت که او بسی ستمگر و نادان بود. آیه فوق از متشابهات قرآن است و می توان گفت: از معدود آیاتی است که تاکنون بطور قطع و اطمینان تفسیر آن شناخته نشده و شاید از مشکلترین آیات قرآن باشد. سخنان مفسرین در مورد آن، بیشتر یک نوع تأویل بی جا و دور از معنای بلند آیه است و سخن بعضی از مفسرین بزرگ که در اکثر موراد می تواند انسان را قانع و مطمئن سازد، در این مورد حداقل اطمینان بخش نیست. برخی دیگر از مفسرین در این آیه تنها به بیان مطلب شاعرانه اکتفا کرده اند! آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند بهرحال مورد سؤال و اشکال در آیه چند جهت است: 1-مراد از امانت چیست؟ در اینجا احتمالات زیادی ذکر شده است و می توان گفت قویترین احتمال به قرینه اینکه مشخصه انسان از سایر موجودات، استعداد و قابلیت تکامل معنوی است و شاید تعبیراتی از قبیل تکالیف الهی، ولایت الهیه، مقام خلافت خدا در زمین، عقل، اختیار و اراده اشاره به همین معنی باشد. در هر صورت می توان گفت: مطمئناً مراد از امانت معنایی است که مشخصه انسان و فارق بین او و سایر موجودات است و شاید بهترین تعبیر از آن همان «قابلیت تکامل معنوی» باشد. 2-چگونه این امانت بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شده است؟ پاسخ این سؤال، مشکل به نظر می رسد. برخی از مفسرین معتقدند که خداوند عقل و شعور خاصی به این جمادات بطور موقت عطا فرمود تا بتوانند مورد عرضه امانت قرار گیرند. و بعضی دیگر عرضه امانت را به معنای مقایسه و مقارنه دانسته اند و بنابراین پاسخ آنها و عدم پذیرش و هراس همه به معنای عدم قابلیت تکوینی است و بقول معروف: به زبان حال عذر خواهی کرده اند و اباء و اشفاق در آیه باید حمل بر معنای مجازی بشود. و این معنی گرچه بعید ینست ولی از ملاحظه آیات مختلف به نظر می رسد که همه موجودات در پیشگاه خداوند نوعی ادراک و اراده دارند گرچه عقل ما از درک آن عاجز است و شاید تعبیر به ادراک و اراده از ضیق محتوای الفاظ باشد ولی بهرحال این حالت جامد و ساکت بودن آنها، نسبت به مشاعر و ادراک ما است. برای روشن شدن این مطلب چند آیه را مورد ملاحظه قرار می دهیم: 1-«ßxÎm6|¡è@ ã&s! ßNºuq»uK¡¡9$# ßìö7¡¡9$# ÞÚöF{$#ur `tBur £`ÍkÏù 4 bÎ)ur `ÏiB >äóÓx« wÎ) ßxÎm7|¡ç ¾ÍnÏ÷Kpt¿2 `Å3»s9ur w tbqßgs)øÿs? öNßgysÎ6ó¡n@ 3 ¼çm¯RÎ) tb%x. $¸JÎ=ym #Yqàÿxî ÇÍÍÈ (اسراء- 44) آسمانها و زمین و ساکنان آنها خداوند را تسبیح می گویند و نیست چیزی مگر اینکه خداوند را سپاس می گوید و تنزیه می کند ولی شما تسبیح آنها را درک نمی کنید. واضح است که مراد تسبیح تکوینی نیست که وجود اشیاء دلالت بر صفات کمالیه خدا دارد. زیرا این مطلب را ما درک می کنیم. 2-«ßxÎm7|¡çur ßôã§9$# ¾ÍnÏôJpt¿2 èps3Í´¯»n=yJø9$#ur ô`ÏB ¾ÏmÏGxÿÅz ã@Åöãur t,Ïãºuq¢Á9$# Ü=ÅÁãsù $pkÍ5 `tB âä!$t±o öNèdur cqä9Ï»pgä Îû «!$# uqèdur ßÏx© ÉA$ysÎRùQ$# ÇÊÌÈ (رعد- آیه 13). رعد خداوند را تنزیه می کند و سپاس می گوید. 3-«tA$s%ur ß`»|¡RM}$# $tB $olm; ÇÌÈ 7Í´tBöqt ß^ÏdptéB $ydu$t7÷zr& ÇÍÈ (زلزال- آیه 3-4) انسان (با تعجب) می گوید چه شده است زمین را که اخبار و وقایع گذشته را بازگو می کند.(در روز قیامت). 4- «(#qä9$s%ur öNÏdÏqè=ßÚÏ9 zNÏ9 öN?Îgx© $oYøn=tã ( (#þqä9$s% $uZs)sÜRr& ª!$# üÏ%©!$# t,sÜRr& ¨@ä. &äóÓx« uqèdur öNä3s)n=s{ tA¨rr& ;o§tB Ïmøs9Î)ur tbqãèy_öè? ÇËÊÈ (فصلت-آیه 21). در روز قیامت که اعضا و جوارح و حتی پوست بدن شهادت بر گناه انسان می دهد انسان به پوست خود خطاب می کند که چرا علیه من شهادت دادی، پوستها در پاسخ می گویند خداوند ما را به نطق واداشت. خداوندی که همه چیز را به نطق واداشته است. این آیه تصریح دارد که تنها انسان نیست که ناطق است بلکه همه چیز در پیشگاه خداوند ناطقند ولی انسان درک نمی کند. 5- «§NèO #uqtGó$# n<Î) Ïä!$uK¡¡9$# }Édur ×b%s{ß tA$s)sù $olm; ÇÚöF|Ï9ur $uÏKø$# %·æöqsÛ ÷rr& $\döx. !$tGs9$s% $oY÷s?r& tûüÏèÍ!$sÛ ÇÊÊÈ (فصلت-آیه 11) پس خداوند به آسمان و زمنی فرمود بیائید چه با میل و رغبت و چه با اکراه و اجبار گفتند، به میل و رغبت می آئیم از این آیه استفاده می شود که آن چه مشهور است که ذرات و اجزاء عالم به اجبار و اکراه فرمان خدا را می برند صحیح نیست بلکه به طوع و رغبت فرمانبردارند. 6- «óOs9r& ts? ¨br& ©!$# ßxÎm7|¡ç ¼çms9 `tB Îû ÏNºuq»uK¡¡9$# ÇÚöF{$#ur çö©Ü9$#ur ;M»¤ÿ¯»|¹ ( @@ä. ôs% zNÎ=tæ ¼çms?x|¹ ¼çmysÎ6ó¡n@ur 3 ª!$#ur 7LìÎ=tæ $yJÎ/ cqè=yèøÿt ÇÍÊÈ (نور- 41) مرغان صف کشیده اند،هر یک نماز و تسبیح خود را میداند. موارد زیادی در قرآن است که از آنها این معنی استفاده می شود. بنابراین عدم ادراک ما نمی تواند مجوز حمل این الفاظ بر معنای مجاز باشد. و تأویلهائی که مفسران در این آیه و آیه ذر و مانند آن ذکر کرده اند با تدبر درمعنای قرآن سازگار نیست، علامه طباطبائی(ره) می فرماید: ما دلیلی نداریم که ثابت کند اشیاء بجز انسان و حیوان و ملک و جن فاقد شعور و اراده هستند بجز این که ما در حجابیم و از باطن ذات آنها اطلاعی نداریم و آیات قرآن بخصوص آنچه در مورد شئون روز قیامت آمده است دلالت بر عمومی بودن علم و ادراک دارد. 3- مراد از ابای آسمانی و زمین و پذیرش انسان چیست؟ همانگونه که از مطلب بالا استفاده شد بسیاری از حقایق عالم آن چنان که ما تصور می کنیم برای ما قابل درک نیست و هیچ مانعی ندارد که چنین صحنه ای در یکی از مراحل وجود در عالم تحقق یافته باشد و آسمانها و زمین از قبول مسئولیت و پذیرش اختیار و تکلی بر خود ترسیده باشند و انسان ظلوم جهول پذیرفته باشد. انکار این معنی در صورتی میسر است که ما دارای نیروی ادراک مورد اطمینانی باشیم که همه عوالم گذشته و حال و مراحل پیچیده وجود و تدبیر جهان را درک کنیم ولی ظاهراً این حقایق از حدود منطق و تفکر انسان بالاتر است و این سخن که هرچه در قرآن آمده باید برای همه واضح و روشن باشد اشتباه است. در قرآن آیاتی است که حتی همان تأویل کنندگان از درک معنای آن به طور جزم اظهار عجز می کنند و باید برای تفسیر صحیح آن آیات از اهل بیت وحی علیهم السلام استمداد جست که اکنون دست ما کوتاه است. و مطالب پرسیدنی زیاد. بهرحال ما انکار این احتمال را نیز نمی کنیم که مراد بیان وجود اسعداد و قابلیت این پذیرش در انسان و عدم استعداد آسمانها و زمین باشد. ولی کسانی که چنین وجهی از تقویت کرده اند در جواب سؤال بعد دچار مشکل شده اند. 4- چرا انسان به دلیل پذیرش این مسئولیت ظلوم و جهول خوانده شده است با این که این مایه افتخار و عظمت انسان است؟ اگر پاسخ سؤال قبل همانگونه باشد که احتمال دادیم دلیل این توصیف واضح است، و معنی این است که انسان بر خود ستم روا می دارد و موجودی است بلند پرواز حاضر است برای رسیدن به مقامات عالیه دچار خطرهای عظیم شود و بر این اساس ظلوم است و این کار انسان که پذیرش مسئولیت و تکلیف باشد ناشی از جهل به واقعیت مخاطر و اهوالی است که بر سر راه تکامل دارد و شاید اگر درست از روز اول همه این عقبات را تصور کرده بود سلامت را بر آن مقامات عالیه که بجز اندکی به آن نمی رسند ترجیح می داد پس او جهول بود که پذیرفت. از این امر تعجب نکنید. ماجرای بهشت رفتن حضرت آدم و بیرون راندن او را بار دیگر به دقت بخوانید که از آن چنین نتیجه گرفته شده است که هبوط به دار تکلیف و امتحان امری بود که آدم و شاید همه انسانها آن را برای خود و به دست خودو در اثر کار خود و پیروی از احساسات به وجود آوردند و آسایش بهشت را را نخواستند. «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» با آن حادثه فرمان فرود به دار تکلیف صادر شد و اعلام شد هر کس در آنجا از فرمانهای ما پیروی کند سعادتمند و هر کس سرپیچی کند جزای او آتش ابدی است. خطاب به همه انسانها است. آیا ما همه در آن حادثه حضور داشتیم و اکنون فراموش کرده ایم؟ شاید! همچنانکه عهد عالم ذر را فراموش کرده ایم و تنها از آن جرقه ای در فطرتها باقی مانده است. و اما کسانی که آیه را تأویل کرده و ابا و پذیرش را تنها یک قابلیت تکوینی و یک مقایسه میان استعدادها دانسته اند در توجیه ظلوم و جهول راه های پیچیده ای را پیش گرفته اند. بعضی از بزرگا این تعلیل را چنین توجیه کرده اند که ظلوم به معنای کسی است که شأن او ظلم است و جهول نیز شأن او جهل است پس معنای دقیق آن این است که انسان بحسب ذات خود خالی از ظلم و جهل و قابل اتصا به آنها است همچنانکه قابل اتصاف به ضد آنها است که عدل و علم باشد و همین قابلیت دلیل استعداد بری پذیرش مسئولیت است. و برخی دیگر از مفسرین این جمله را تعلیل برای پذیرش نگرفته اند بلکه مربوط به یک مطلب تقدیری دانسته اند این توصیفها بخاطر فراموش کاری غالب انسانها و ظلم کردن برخودشان و عدم آگاهی از قدر و منزلت آدمی است. واضح است که هر دو مطلب با تکلیف و تقدری و تأویل ذکر شده و این شأن تفسیر نیست.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 95 |