تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,076 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
شناخت ابله سازان و ربّانی سازان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 41، اردیبهشت 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر آیت الله محمدی گیلانی
تئاتر سازمان ملل ، زائیده اپرای سانفرانسیسکو ژوئن 45 است ، سازمان پیچیده ابله سازی که از علوم ، عوام، و از عوام ، انعام می سازد . · مسخ مورد بحث از اقسام تناسخ ممتنع نیست . · دلیل اجمالی بر امتناع تناسخ . · شناخت کامل اصول حرکت جوهری، نوعی ترانسفورمیسم را اثبات می کند که با ترانسفورمیسم داروین مباینت دارد. · عقل هیولانی، ماده اساسی نقش ربوبیت و ابلیس آفرینی و ابله سازی است. · سازمان ملل و تراژدی غم افزا. · اپرای سانفرانسیسکو ژوئن 45 ، تئاتر سازمان ملل را زائیده. · سازمان پیچیده ابله سازی که از علوم، عوام و از عوام، انعام می سازد. · بیان امام صادق «ع » در شناخت ابله سازان و روایتی از امیر المؤمنین «ع». · ربّانی سازان نستوه. · گفتار بانوی ربّانیه درباره سومین شهید عزیزش. شایان توجه است که مسخ مورد بحث ، غیر از مسخ و دگرگونی است که از اقسام تناسخ شمرده می شود، چه آنکه مسخ در پندار طائفه ی تناسخیّه این است که نفوس گروهی از اشقیاء بعد از جدائی از بدنهایشان، ببدنهای حیواناتی که با آنها تناسب اخلاقی دارند منتقل میشوند، مثلاً : نفس حریص پس از مفارقت از پیکر انسانی خویش، بکالبد خوک و نفس سارق بعد از مرگ ببدن موش و هکذا ... انتقال می یابد. برهان بر امتناع این توع از مسخ، علاوه بر لزوم اجتماع دو نفس و دو صورت نوعیّه در عرض هم در ماده واحده که مبیّن الاستحاله است، همان قاعده «امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوة» است که اجمالاً تقریر شد، و انطباق آن بر این مورد بدینگونه است که نفوس اشقیاء پس از مفارقت از ابدانشان، نفوس مجرّده ای هستند که هیچگونه استعداد مادّی در آنها نیست و انتقال آنها بکالبد های حیوانات متناسب الاخلاق ، نیازمند به قابلیت و استعداد است ، و ناگزیر برای تحقّق این تعلّق و انتقال ، باید سیر تنازلی کنند و از مرتبه̾ عقلانیت بالفعل ، لا اقل ، به مرتبه̾ عقل هیولانی نگونسار شوند و در این صورت لازم می آید که « ما بالفعل بما بالقوة باز گردد » که استحاله آن روشن گردیده است . وامّا انتقال تدریجی اتّصالی بدانگونه که اصول حرکت جوهری و سیلان ذاتی اقتضاء دارد، نه فقط امری است ممکن که ضروری الوقوع است، و انسان طبیعی اگر چه نوع واحدی است ،و نفس ناطقه ، صورت این نوع طبیعی است، ولی عین همین نفس ، جوهری است پذیرای صور مختلف النوع ، حسب وجود دیگری که غیر طبیعی است . و شناخت کامل اصول حرکت جوهری و تفکّر باریک ژرف در لوازم آن ، ثابت می کند که چگونه انواع در ترتیب طولی نزولی از نوع عالی و متوسط و اخیر با هم مرتبطند و در ترتیب عرضی که تحت جنس قریب مندرج می شوند ، پیوستگی آنها به چه کیفیّتی است، و چون اعراض گوناگون ، تابع وجود جواهر و از مراتب وجود موضوعات خویشند ، به ناچار حرکت در جوهر مستتبع حرکت در اعراض از سنخ حرکت خویش است ، و بدون استثناء ، جملگی اعراض از ثابت نما همگون موضوعاتشان متحرّک و سیال ، و بدون هیچ وقفه ای در دگرگونی مستمرّند ، و با توجه به اینکه حرکت مذکور تشکیکی است ، لازمه̾ این اصول،اذعان به ارتباط و اتّصال بین وجود انواع طبیعی ، و اعتقاد به پیوستگی بین انواع مختلف اعراض است ، و نتیجه̾ روشن آن ، تحول انواع و تکامل تدریجی آن ها است البته این پیدایش سیلانیانواع غیر نظریّه و فرضیّه « ترانسفورمیسم دار و ین » است که بنابر آن ، هر نوع از جانور یا گیاه ، تحوّل و تغییر می یابد و در اثر مطابقت با محیط ، به صورت نوع دیگر در می آید ، و چون فریضه مزبور جز حدس و تخمین ، پایه ای نداشت، بشکست انجامید ، و امّا تحوّل انواع و تکامل تدریجی آن ها با اصول حرکت جوهری ، انکار ناپذیر و مبیّن الوقوع است . باری همین نفس ناطقه در آغاز فطرت ، پذیرای صورت های گوناگون است و به ملاحظه این قابلیّت شدید است که فلاسفه در این مرحله آن را عقل ، هیولانی نامگذاری کرده اند یعنی مادّه ای که برای قبول هر گونه صورت مجرّد از مادّه ، آمادگی دارد ، و ابلیس آفرینان می توانند در آن نقش ابلیسی بیافرینند ، و ابله سازان می توانند با آن ابله و چارپا بسازند ؟ چنانکه پیمبران صلوات الله علیهم نقش عبودیتی به آن می دهند که « کنهها الربوبیه » است . این ابلیس آفرینانند که پنتاگون و موساد و غیره را بنیان می گذارند ، و سازمان مللی را به وجود می آورند که اکثر نمایندگان آن ، ابلیس های آدم رویند ، با الفاظ فریبنده ، و آئین نامه های مصوّبه و خطابه های آتشین در طرفداری از حقوق بشر و پشتیبانی از منشور ملل ، چندین ده سال است در کاخ بلورین عشرات طبقه ای گرد هم می آیند، هزاران کارمند و کارگر و هزارها تن پرونده در اطراف خویش فراهم آورده اند ، به محض بروز ناراحتی جهانی ، ناگهان از این لانه ، زنبورهای گزنده ، شروع به وز وز می کند ، تا تراژدی سراسر غم بار ویتنام ، و کشتار نفرت انگیز کنگو، و درندگی های سبعانه اندونزی ، و قتل عام های متوالی شرفسوز و جانگداز آوارگان فلسطین ، و نهایة تجاوزات خونین حزب بعث بایران ، و حمله̾ مغولانه̾ شوروی به افغانستان ، و صحنه خونین لبنان و استعمال بمب های شیمیائی و بمباران های مناطق مسکونی و وو بدست ابر قدرت ها را توجیه و تصحیح کنند و احیاناً برای فرار از فضاحت و رسوائی ، به صدور قطع نامه ای دست می یازند ، اگر نشد قطعنامه̾ دیگری ... و بدین منوال ... و البته در هر یک از قطع نامه های دستوری ،آن چنان آهسته و آرام و محتاطانه گام برمی دارند که گربه شاخش نزند ؟ نوشته اند که این شاخ زنی آتی الذکر درست ده روز قبل از تشکیل دوره تازه مجمع عمومی سازمان ملل اتّفاق افتاد : « شورای امنیت جلسه داشت و نمایندگان دور میز سبز جمع بودند ، یان موژیک نماینده چکسلواکی عجولانه نطق می کرد و می گفت : شناخت ابله سازان و ربّانی سازان وجود ارتش سرخ در پراک اهانتی به تمام موجودات متمدن است ، بعد از نطق وی ، یا کوب مالیک نماینده شوروی به سخنرانی پرداخت و گفت : به صلاح امپریالیست هاست که نوک دماغشان را در وقایع دنیای سوسیالیست داخل نکنند ، و بعد از آن ، وتوی خود را روی میز گذاشت ، و این وتو به آن معنا بود که شوروی مخالف محکوم ساختن مداخله نظامی خود در چکسلواکی است ! » بلی ! اپرای سانفرانسیسکو در ژوئن 45 ، فرزند نامشروعش تئاتر سازمان ملل است و این سازمان پیچیده ظریف ابله سازان است که به فرموده̾ اما صادق علیه السلام ، از فقاهت ، سفاهت ،و از علم ، جهل می سازند ، و به عبارت روشن تر : از علوم ، عوام ، و از عوام ،انعام می سازند و با علوفه بلاهت و سفاهت پروار بندی می کنند ، و ابلهان فربهی که هر یک زور چهل گاومیش را دارد می سازند ، و از آنها لقمه چرب و مطبوع تهیّه نموده ، خودشان با دار و دسته های غدّار و قدّاره بندشان موصوف در باب « المستأکل بعلمه و المباهی به » اصول کافی ، جهنّم بطونشان را با آن پر می کنند . در باب النّوادر از کتاب فضل العلم اصول کافی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند : طلبة العلم ثلاثه فاعرفهم باعیانهم و صفاتهم : صنف یطلبه للجهل و المراء ، و صنف یطلبه للاستطالة و الختل ، و صنف یطلبه للفقه و العقل ، فصاحب الجهل و المراء موذ ممار متعرّض للمقال فی اندیة الرّجال بتذاکر العلم و صفة الحلم ، قد تسر بل بالخشوع و تخلّی من الورع ، فدق الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه . » « طالبان علم سه صنفند ، لازم است هویّت ها و اوصافشان را بشناسید : صنفی در طلب و جستجوی دانش و علم اند تا جهل آفرینی کنند و مردم را در تردید و شک واقع سازند ، و صنفی ، مقصدشان در طلب علم این است که خود به ترتیبی و خودستائی و فریبکاری را اکتساب کنند ،و صنفی ، هدفشان در طلب علم ، واقعاً فهم دلنشین و دست یابی به عقل به معنای واقعی آن است ،این ها بود هویّات این اصناف ، و امّا اوصاف و نشانه های شناخت آنان بدین قرار است : صاحب جهل و ابله ساز ، انسانی است موذی و اشتباه انداز ، در مجالس مردم ، خود را در معرض بحث و گفتگو قرار می دهد و از مسائل علمی دم میزند ، و صفت حلم خویش می بندد، جامه خشوع در تن و جانش از ورع و تقوی خالی است ،خداوند ـ نه بینیش را فقط به خاک بمالد که ـ از بیخ وی را سنگ خواری کوفته و خردش کند و سینه و کمرش را قطع فرماید .» عماد بحث ما درباره̾ ابله سازان همین فقره از حدیث شریف است خوانندگان محترم می توانند برای مطالعه فقرات دیگر حدیث به کافی شریف مراجعه فرمایند که در پایان دو فقره امام علیه السلام نفرین و در پایان فقره سومی دعا میکند . توضیح آنکه : امام علیه السلام با آوردن لام غایت در کلمه « للجهل و المراء » نظیر لام غایت در جمله̾ : « فالتقطه آل فرعون لیکون لهم عدوّا » هدف واثر مترتب بر فراگیری علم نسبت به این صنف از پژوهندگان علم را تبیین می فرماید که آنان با علم و فقاهت ، جهل و سفاهت میسازند ، و مردم را نسبت به حقّ، و مردان حقّ در شبهه و تردید میاندازند ،و از آنچه در جهان می گذرد ، تلاش می کنند که مردم را نا آشنا یا بی اعتناء ، بی تفاوت سازند ، و مبادی تفکّری در آنان می آفرینند که فقط منافع خصوصی این آفرینندگان را نتیجه میدهد و در مصالح و منافع عمومی مسلمین عقیم است و درد افزا آنکه ، شرک و بدعت را به نام توحید و سنت ، و توحید و سنّت را به نام شرک و بدعت به عوام بیچاره میخورانند ؛ دو سال قبل بود ، که فقیه مجاهد حضرت آیة الله العظمی المنتظری مدّظله العالی ، جهان اسلام و مسلمین را برای بزرگداشت زاد روز رسول الله صلی الله علیه و آله دعوت فرمودند . علماء راستین ندایاین مرد الهی را لبیک گفتند ولی ابله سازان عالم نما بی شرمانه این تعظیم شعائر الله را بدعت دانستند و عوام را تحریک نمودند صدق الله : « انّا ارسلنا الشّیاطین علی الکافرین تؤزّهم ازّا » . عوام پرورش یافته دست این خوّاص ، چون نسبت به مسائل اساسی اسلام تخدیر شده اند و حسّی در این باره ندارند ،تعهد و مسئولیت از آنها رخت بر بسته و همانند مربیّان خویش ، انسان نماهای غیر مسئول و غیر متعهّدند . در آینه های مقعر و محدّبی که این خواصّ برایشان تراشیده اند و فرار و یشان نهاده اند ، همه مسائل اساسی اسلام و امور مسلمین ، در قالب کلیّات مبهم و دوز دست و مربوط به آخر الزمان ، آشکار و نمایان میگردد تا عوام همه̾ مسائل اصیل اسلام را بی ارتباطی به زمان حاضر یکسان ببینند و از تفاوت گزاری و تحلیل و موشکافی و بررسی و ارزیابی ناتوان شده و هیچ گونه احساس مسئولیت نکنند ، و در این صورتست که مانند انعام رام و آرام فریسه̾ آنان می شوند . گاهی آن چنان مدلّس و مماری هستند که شنونده می پندارد که این ابله سازان همین دیروز خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله یا امام زمان روحی و ارواح المؤمنین له الفداء تشرّف حاصل نموده اند و دستور خاصّی ـ و العیاذ بالله ـ به آنان داده اند و چنان مسائل مهمّه را میمالانند و مردم را نسبت به آنها اغفال می کنند که چشم شیطان را روشن می کنند و تو گوئی مقصود از « اجلب علیهم بخیلک و رجلک » همین هایند . امّا آنجا که از مسائل فرعی و جنبی و جزئیو بی ثمر ،لب می گشایند ،باسیخونک شیطان داد سخن سر می دهند و ریزه کاریهائی می کنند ،و احتمالات و وجوهی را در مسئله فرعی غالباً بی عائده و فائده ، بیان می نمایند ؟ یا سبحان الله ! سال های متوالی در کلّ و جزء و کلّی و جزئی ،و اهمّ و مهمّ بحث کردن ،و در مقطع حساس به جزئی و نا مهمّ پرداختن بلکه اسیر جزء و جزئیشدن و کلّ و کلّی و اهمّ بلکه مهمّ را فراموش کردن آیا ساده بینی است یا بی ایمانی ؟! در هر حال نفرین امام صادق علیه السلام که از دل خونش برخاسته نثار این ابله سازان باد : « فدقّ الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه » خداوند منتقم رویشان را زشت و در میان راست قامتان تاریخ ، قامتشان را شکسته گرداند و طبق خبر از امیر المؤمنین علیه السلام درباره̾ اینها نازل شده : « اولئک یلعنهم الله و یلعنهم الّلاعنون الّا الذین تابوا» و این پیمبران و خلفاء آنانند که نقش ربوبیت می بخشند ، و انسان های ربیّون می سازند : انسانهائی که در اسم شریف « ربّ» فانی می گردند و همّت و همّشان در تدبیر نجات بشر از دام و چنگال غول ها و ابلیسهای آدم نما مصرف می شود ، و نستوهانه در آوردگاه ربوبیت ، کار زار آموزنده می کنند : « و کایّن من نبیّ قاتل معه ربّیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا و الله یحبّ الصابرین » آل عمران 146 « ای بسا پیمبری که ربّانیون بسیار به همراه او در راه خدا کار زار نمودند و از آنچه که به آنان در این راه مبارزه و مقاتله اصابت نمود، سست و ناتوان نگردیدند و هیچ گونه خواری و ذلّت به خود راه ندادند و این خداوند است که دوست دار صابرین است » روزهای اوّل و دوم فروردین سال 1364 خورشیدی است که به تحریر این مقاله مشغولم ، در این هنگام پیکر پاک گروهی از شهداء بدر را به قم می آوردند ، بانوی ربانیه ای که « اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة » درودهای پروردگار نثارش باد باستقبال پیکر طاهر ارغوانی سوّمین پسر شهیدش آمده بود ، خطاب به آن گل احمر پرپر شده̾ در راه خدا در نخستین روز بهاری کرد و گفت : « تحفه بهار مادر ! پسرم ! دیده ام را روشن کردی آن چنان که آرزو داشتم فی سبیل الله شهید شوی ، شهید شدی ، دو برادرت قبل از تو شهید شدند امّا مانند تو آنان ارغوانی و پرپر نشدند و این مزیّت از آن تو می باشد ... » سپس بیانی و شعاری را اظهار داشت که قبل از وی ، خداوند متعال آن شعار را از همه̾ ربانیّون و ربّانیّات اعلان فرموده بودند : « و ما کان قولهم الّا ان قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین » آل عمران 147 ، و این در هنگامی ایراد میشده که ابله سازان جاه طلبان سورچران چنین میگفتند : « لو کانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم » همان موقع بود که سروش عالم غیب در گوش دل ارباب دل این نغمه̾ بشارت را می نواخت : « ولئن قتلتم فی سبیل الله اومتّم لمغفرة من الله و رحمة خیر ممّا یجمعون » آل عمران
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 100 |