تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,093 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,032 |
صلحِ امام حسن مجتبی (ع) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 42، خرداد 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
یک مرد قهرمان و آزاده از کشته شدن و کشتن و رویاروئی با دشمن ابائی ندارد و آن را برای خودمایه̾ افتخار و سر بلندی می داند ولی قهرمان آزاده ای که به ناچار صلح و سازش با دشمن نیاکان و دشمن دین و آئین خود را می پذیرد بزرگترین و سنگین ترین مصیبت را بر قلب خود تحمل کرده است گرچه از نظر معنوی و حالت رضا و تسلیم در برابر خواست الهی و مصلحت جامعه اسلامی هر دو امر برای اولیای خدا یکسان است و این فرق که گفته شد از نظر ظاهر و دید سطحی انسان است.
پانزدهم ماه مبارک رمضان مصادف است با ولادت با سعادت سرور جوانان اهل بهشت، ریحانه رسول خدا امام حسن مجتبی (ع)سیّد امت و قهرمان صلحی که زمینه ساز انقلاب قهرآمیز عاشورا بود. با توجه به این مناسبت پر برکت و با توجه به اوضاع کنونی که استکبار جهانی در صدد توطئه ای برای تحمیل صلح بر ملت رزمنده و رنجدیده ایران است، لازم است مطلبی را که در ذهن بعضی از افراد سؤال برانگیز است مورد بررسی قرار دهیم و آن مسأله صلح امام حسن (ع)است با معاویه، سرکرده̾ کفر و نفاق. بسی مایه تعجب و تأسف است که با مرور قرنها و با همه̾ روشنگری ها که از سوی دانشمندان منتشر شده است، هنوز حادثه̾ صلح امام حسن (ع)حتی در جامعه اسلامی و در میان شیعیان آن حضرت مورد ابهام و سؤال است و بدتر از آن که هنوز مورد برداشتهای غلط و متناقض است و گاهی سؤال می شود که چرا با توجه به این که امام حسن (ع)با معاویه صلح کرد رهبران ایران آن را به طور کلی نفی می کنند و صلح با صدام را یک امر مستنگر و غیر قابل طرح می دانند ؟ به نظر ما این مسأله نشانه̾ عمق مظلومیّت امام مجتبی (ع)است. گویا خطبا و وعاظ تنها خود را موظف به بیان مصائب ائمه علیهم السلام می دانند آن هم مصائب جسمی که در مورد امام حسن (ع)تنها به چند مورد تهاجم دشمن داخلی و سوء قصد به جان حضرتش اکتفا میشود و بالاخره مسمومیّت آن حضرت را بزرگترین مصیبت وارده می دانند و حال آن که تحمل این صلح تحمیلی بسی تلخ تر و ناگوار تر از مصائب جسمی و حتی از مصائب بزرگ عاشورا است. به هر حال باید این مطلب در سطح گسترده در میان جامعه اسلامی به طور دائم مورد بحث قرار گیرد و خطبا و وعاظ مطالب مربوط به آن را همیشه تذکر دهند تا همانگونه که حوادث عاشورا به طور مداوم به وسیله منبر و مجالس وعظ و خطابه زنده و جاوید و مورد بهره برداری است. مسأله صلح امام مجتبی (ع)نیز به همان روش و به همان اندازه مورد اهمیت قرار گیرد تا عامه مردم نقش سازنده و مهم و حیاتی آن را در تداوم رسالت الهی محمد مصطفی (ص)و تحکیم مبانی اسلام راستین هیچ گاه فراموش نکنند. بررسی همه جانبه و مشروح این حادثه مهم تاریخی احتیاج به بحث بسیار مفصلی دارد که به طور قطع در یک مقاله نمی گنجد و خوشبختانه دانشمندان و پژوهشگران متکفل بحث مفصل آن در کتابها شده اند و این امر مورد اهتمام علمای بزرگ از قدیم الایام بوده و گذشته از بحثهای مفصلی که در کتب تاریخی و غیره از قبیل ارشاد مفید و علل الشرایع صدوق و تنزیه الانبیاء سید مرتضی و بحارالانوار علامه مجلسی رحمهم الله و امثال آن آمده است،پیشینیان و متأخرین کتابهای ویژه ای ـ به طور مفصلـ در این زمینه نوشته اند که از آن جمله است دو اثر ارزنده و جالب که به فارسی نیز ترجمه شده و ما از بنیاد نشر فرهنگ خواهان تجدید چاپ و نشر آنها هستیم : 1- کتاب « صلح امام حسن (ع)ـ پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ » نوشته دانشمند گرانقدر مرحوم آیة الله شیخ راضی آل یاسین و ترجمه حضرت حجة الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای. 2- « زندگانی حسن بن علی (ع)» نوشته محقق گرامی شیخ باقر شریف القریشی و ترجمه استاد فخر الدین حجازی که حقا هر دو کتاب جالب و جامع و تحقیقی است. تفسیرهای مختلف حادثه صلح امام حسن (ع)از پیچیده ترین حوادث تاریخی اسلام است که از بدو وقوع تا کنون،ناظران و نویسندگان درباره̾ آن نظرات و دیدگاههای مختلفی داشته اند. برخی از مورخان به دلیل وابستگی و تمایل به خاندان کثیف اموی، سعی در لوث کردن انگیزه های مقدس اهل بیت علیهم السلام در همه̾ شئون داشته و دارند و حتی حادثه کربلا که دوست و دشمن را به اعجاب و تحسین واداشته است، این بیماردلان درباره̾ ان توجیه های غلط و حتی داستانهای جعلی و دروغهای شاخدار به اسم تاریخ نوشته اند. گروهی دیگر از نویسندگان به دلیل جهالت و عدم اطلاع و آگاهی از ویژگی های اهل بیت علیهم السلام و بیگانگی از مسائل پشت پرده انبیا و اولیاء،صلح امام حسن (ع)را دلیل ضعف اراده و تدبیر و تمایل به خوشگذرانی و ترک صحنه سیاست دانسته و برای تأیید نظریه خود به دروغهای گروه پیشین اکتفا نکرده،خود نیز بر آن افزوده اند و اینان غالباً مستشرقین و خاور شناسانی هستند که در هر زمینه از بحثهای تاریخی درباره̾ مسائل اسلامی دچار اشتباههای خنده آوری شده اند که گرچه اهل اطلاع را بی اختیار به خنده وا می دارد ولی با توجه به شیفتگی جامعه اسلامی به نوشتجات مسموم و گمراه کننده آنان، جای گریه و تأسف است. برخی از پیروان آن حضرت نیز در حیات او این صلح را به اشتباه مایه ذلت و خواری مؤمنین تلقی کرده زبان اعتراض به آن امام پاک و معصوم می گشودند. آن حضرت نیز با کمال گشاده روئی و تحمل به هر کدام آن گونه که در خور فهم و ادراک او بود پاسخ می فرمودند که بررسی آن پاسخ ها خود یک مطلب بسیار جالب و شیرین است. ولی تاریخ نویسانی که به دقت و بدون تعصب، حوادث تاریخی آن زمان را بررسی کرده اند، با بیانات و برخورد های مختلف، صلح آن حضرت را یک ضرورت تاریخی دانسته و اعتراضها را پاسخ گفته اند. و اما دانشمندان بزرگ و عارفان فضل و مقام والای آن حضرت با استفاده از سخنان او و جد بزرگوارش ان را یک وظیفه خطیر الهی دانسته اند که از روز اول قلب پاک و نازنین امام حسن مجتبی (ع)برای پذیرش و تحمل بار چنین مصیبت و مسئولیت بزرگ در نظر گرفته شده است همچنانکه وجود مقدس سید الشهداء (ع)برای تحمل بار سنگین مصائب عاشورا آماده شده بود.و این دو امام بزرگوار که ذخیره̾ الهی بودند دو حلقه مهم و متفاوت را از زنجیره̾ حبل الله المتین و ریسمان ولایت که تداوم بخش رسالت مقدس جد والا مقامشان بود متکفل شدند. درود بر روان پاک و تابناکشان. تاریخچه صلح لازم است در اینجا برای روشن شدن مطلب از نظر تاریخی به طور اجمال و فهرست وار حوادث آن زمان را بررسی کنیم تا خواننده̾ عزیز خود در اختیار هر یک از این برداشتها آزادانه و آگاهانه بیاندیشد. شهر مکه در دوران جاهلیت شهری بود اشراف نشین سران قوم با بهره برداری از موقعیت خاص خانه خدا و احترام و تقدسی که در جزیرة العرب داشت و با به دست آوردن ثروتی هنگفت از این راه و از راه تجارت همیشه مشغول عیاشی و خوشگذرانی و فخر فروشی بودند ظلم و تجاوز به زیردستان و فسق و فحشا و فساد شیوه̾ معمولی آنان بود تنها کسانیکه این تجاوزها و اعمال خلاف سنت پیغمبران و خلاف وجدان پاک انسانی را تقبیح می کردند و تنها دادرس مظلومان و بی پناهان بودند نیاکان پاک رسول خدا (ص)بودند و به همین دلیل در میان مردم از احترام وابهت و محبوبیت خاصی برخوردار بودند و مورد خشم و نفرت عیاشان و زورگویان قرار می گرفتند. و این کشمکش و خصومت در دودمان امیه و هاشم به اوج خود رسید هم به این دلیل که خویشاوندی نزدیک داشتند و هم به این دلیل که هر چه دوران نزول وحی و تشعشع و رسالت الهی نزدیک می شد پاکی و طهارت اینان جلوه گرتر و فساد و تباهی آنان نمودارتر می شد که سنت الهی بر این قرار گرفته است که در مقابل هر پیام آور حق دشمنی سر سخت از لشکر شیطان و از تبهکاران ترین مردم روزگار قرار می دهد تا نزاع و کشمکش حق و باطل به اوج خود برسد و در این میان تکامل انسانیت محقق شود و تا در میان تاریکیهای جهل و ظلم، فروغ علم و عدل و رسالت الهی بیشتر جلوه کند. « وَکَذالِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمینَ... ». ابوسفیان پس از سالها جنگ و مبارزه با حق ناچار تسلیم قدرت فراگیر اسلام شد و به ظاهر اسلام آورد تا مبارزه را به شیوه ای منافقانه آغاز کند و آن را به بازماندگان خود بسپارد. او در مناسبتهائی چند علناً کفر خود را ابراز کرد و بنی امیه را سفارش کرد که خلافت را هم چون گوی به یکدیگر پاس دهند. معاویه از سوی خلیفه دوم والی شام شد. آنچنان والی که اختیار تام آن خطه̾ پرحاصل و استراتژیک را به دست داشت. و خلیفه با این که نهایت سختگیری را در مورد استانداران خویش روا می داشت که هیچ یک از تازیانه او در امان نبودند او را نه تنها با آن همه خوشگذرانی ها و کاخ سازیها بازخواست نکرد بلکه او را کسرای عرب نامید و هنگام مرگ که خلافت را به شوری گذاشت و شش نفر را برای شوری انتخاب کرد که از میان خود خلیفه را انتخاب کنند آنها را تهدید کرد که اگر در این امر موفق نشوند معاویه خلافت را از آنها خواهد گرفت و بدین ترتیب معاویه که هیچ چشم طمعی به خلافت مسلمین با آن سوابق سوء نداشت تدریجاً به خود تلقین کرد که می تواند به چنین مقامی دست یابد. معاویه شیطانی حیله گر بود که تاریخ کمتر نظیر او را در دغل بازی نشان داده. در طول سالها حکومت خود بر شام چنان مردم آن منطقه را با تبلیغات زهر آگین از واقعیتهای اسلام دورنگه داشته بود و چنان این سیاست پس از وی تعقیب شد که پس از به حکومت رسیدن بنی العباس زعمای شام نزد خلیفه عباسی قسم یاد کردند که تا به حال کسی را به جز بنیامیه به عنوان خاندان پیامبر نشناخته اند. او با چنین دغل بازی توانست جنگهای خونینی بر علیه امام و خلیفه مسلمین امیرالمؤمنین (ع)بر پا دارد و گرچه جنگ صفین از نظر نظامی به نفع او تمام نشد ولی با شیطنت و به کمک شیطان دیگر، عمرو عاص، توانست با پیش کشیدن مسأله حکمیت حداقل موضع خود را محکم تر کند و لقب خلیفه که تا آن روز حتی شامیان به او نداده بودند بر خود قرار دهد. و پس از جنگ صفین بلکه در همان حال جنگ توانست با افسونگری در میان صفوف لشکر امام اخلال کند. گروههای منافقی را تشکیل دهد که قدرت تحرک و پیشروی را از لشکر امام سلب کنند و همین اخلال و فتنه انگیزی، سبب پیدایش گروه خوارج شد که امیرالمؤمنین (ع)را شهید کردند و فتنه را در سرزمین عراق به اوج خود رسانیدند. بلاهت و کودنی مردم شام و دوری آنان از مرکز وحی و بیگانگی آنها از مفاهیم اصیل اسلام از یکسو و سست عنصری و فرومایگی و ضعف ایمان مردم عراق و نفاق و دو روئی آنان که خصلت همیشگی اکثریت آنها بوده از سوی دیگر دو عامل مهم در پیروزی سیاست شیطانی معاویه در استحکام بخشیدن به پایه های سلطنت کسروی بنی امیه بود. و با پایان یافتن عهد و ولایت کبری و شهادت مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع)و شهادت جمعی از یاران خاص و باوفا و نیرومند آن حضرت همچون عماریاسر و مالک اشتر و محمدبن ابیبکر و امثال آنها معاویه پنداشت که دیگر هیچ مزاحمی برای برقراری حکومت بنی امیه نیست و او می تواند با تأسیس حکومت، ریشه های اسلام را بخشکاند و مشقتهای رسول خدا (ص)را بر باد دهد و کاری بکند که از اسلام واقعی تنها ذکری در تاریخ بماند نه اثری در جامعه. و بدین نحو شعار ( اُعْلُ هُبَل ) سربلند باش ای هبل ( بت بزرگ مکه ) که پدرش سر می داد عینیت خواهد یافت. ولی ناگاه شنید که باقیمانده اصحاب رسول خدا (ص)و یاران امیرالمؤمنین (ع)که با او از مدینه به کوفه آمده بودند با امام حسن مجتبی (ع)به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کرده اند و عامه مردم نیز از آنان پیروی کرده راه را بر حکومت کسرای عرب بسته اند زیرا آنها می دانند که او چه عنصر خطرناکی است گذشته از این که آزاد شده مسلمانان را حق حکومت بر آنها نیست. معاویه که خود را بار دیگر شکست خورده می دید، دغل بازی را شروع کرد و با فرستادن جاسوسها و فتنه انگیزها سعی در بر هم زدن اوضاع در عراق و برانگیختن منافقینی همچون اشعث بن قیس و عمرو بن حجاج و امثال آنها کرد. دعوت به جنگ امام مجتبی (ع)نامه ای اخطار آمیز به او نوشت و او را سخت مورد نکوهش قرار داد و جاسوسان او را دستگیر و اعدام نمود. شیعیان که انگیزه جنگ با معاویه پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع)در آنها بیشتر شده بود، به آن حضرت پیشنهاد جنگ دادند و حضرتش که طبق وظیفه شرعی با بودن نیرو مبارزه با اهل بغی را بر خود واجب میدانست، دستور بسیج داد و آماده̾ جنگ شد. ولی از همان ابتدا سستی و عقب نشینی را در لشکر خویش مشاهده کرد. در اولین اجتماع مردم بر این دعوت به جنگ احدی از آن مردم راحت طلب پاسخ امام و پیشوای خود را نداد تا این که عدی بن حاتم، آن رادمرد شجاع برخاست و آنها را نکوهش کرد و خود یک تنه سوار شد و به لشکر گاه رفت و سپس دیگران از خواص اصحاب آن حضرت برخاستند و تدریجاً انگیزه های مختلف سبب شد که سایرین نیز دعوت را اجابت کنند. ولی چه سود که اتفاق و هماهنگی در میان نبود. و چنان به سوی جنگ روانه بودند که گویا مستقیماً به سوی مرگ و چوبه دار کشانیده می شوند. ـ ( کأنما یساقون الی الموت و هم ینظرون ) گویا با چشم خود میبینند که به سوی مرگ کشیده می شوند. چرا جنگ بر پا نشد ؟! آری ! ضعف ایمان و فرومایگی و ترس و راحت طلبی و خستگی از سه جنگ پیاپی جمل، صفین، نهروان ؛ اهل عراق را سخت از جنگ روگردان و بیمناک کرده بود. و انگیزه های مادی که عده کثیری از لشکر عراق را وادار به تحرک کرد، دیری نپایید که با افسونگری معاویه از میان رفت. دسته ای دیگر از لشکریان امام از خوارج بودند که در پی فرصتی بودند که امام را شهید کنند. انگیزه آنها در جنگ این بود که ابتدا معاویه را از پای در آورند و سپس اقدام به قتل امام کنند و چند بار نیز سوء قصد به جان آن حضرت کردند که موفق نشدند و همانها فریاد تکفیر امام سردادند و اموال آن حضرت را غارت کردند و در میان لشکر تفرقه افکندند. و این در وقتی بود که از دست یابی به قتل معاویه مایوس شدند و خواستند که حداقل به قتل امام دست یابند. و اکثریت سپاه امام را عشایر تشکیل می دادند که ایمانی محکم نداشتند و تنها حس عشایری و اطاعت از فرمان رئیس قبیله آنها را وادار به شرکت در جنگ کرده بود. و رؤسای عشایر نیز از قبیل اشعث بن قیس مردمی منافق و دنیا پرست بودند که اسلام را همانند ابوسفیان به قصد رسیدن به اهداف دنیوی پذیرفته بودند و شاید شرکت آنها در جنگ برای همین بود که نیمه راه همچون داستان حکمیت دو دستگی و اختلاف میان لشکر امام ایجاد کنند و راه پیروزی را در آخرین لحظات ببندند. و همین افراد بودند که تا نام صلح را شنیدند همه فریاد زدند که « ما صلح می خواهیم !» و بدین ترتیب امام را تنها گذاشتند. با چنین سپاهیانی امام به جنگ معاویه رفت و او از آن سوی با شصت هزار نفر از مردم شام که سران آنها را به انواع وعده های فریبنده خریده بود و چشم و گوش بسته، مطیع و فرمانبردار او بودند آماده̾ نبرد شد و هر دو به سوی یکدیگر شتافتند. معاویه به چند دلیل از این جنگ بیم داشت : 1- اطمینان چندانی به وعده̾ همکاری سران منافق عراق نداشت. 2- می ترسید مردم شام امام حسن (ع)را بشناسند و از جنگ با پسر پیغمبر سر بازنند. 3- از جنگجویان عراق که در صفین قدرت رزمی شگرف آنها را دیده بود سخت در هراس بود و این را بارها می گفت. جهات دیگری نیز شاید سبب صف آرائی و نپرداختن به جنگ شده بود. خیانت ارتشیان امام امام دوازده نفر از لشکریان خود را به سرکردگی عبیدالله بن عباس به عنوان مقدمة الجیش فرستاد تا خود از پی آنها بیاید. شاید منظور امام امتحان آنان بود. طولی نکشید که معاویه عبیدالله را ـ با اینکه دشمنی شخصی داشت و پدر داغداری بود که دو فرزند خردسالش را لشکریان معاویه به وضع فجیعی سربریده بودند ـ خرید و وعده میلیونها پول و مقام به او داد. او نیز شبانه با هشت هزار نفر از مقدمه لشکر به او پیوست و بدین ترتیب شکاف عظیمی در لشکر امام به وجود آمد و تمام ارکان آن در آنجا و در مقر امام لرزید و از این رو اکثر مورخان گناه این صلح تحمیلی و شکست سپاهیان حق را به گردن عبیدالله می اندازند و او را مقصر اصلی میدانند. معاویه در ادامه شیطنت خود نامه های پر از وعده های فریبنده به سران نفاق مینوشت. پول، مقام، دامادی خلیفه زهی پستی و بی غیرتی که وعده̾ دختر خود را به دهها نفر میداد و چون پاسخ های مساعد به او می رسید آن نامه ها را خدمت امام می فرستاد تا آن حضرت را از مکان اقامه جنگ مایوس کند و از سویدیگر در میان سپاه امام به شایعه پراکنی می پرداخت و هر روز شایعه ای را منتشر می ساخت و مردم را از اطراف امام پراکنده می نمود. گاهی شایع می شد که فرمانده دیگر لشکر، قیس بن سعد نیز تسلیم شده و گاهی شایع می شد که قیس کشته شده و گاهی گفته می شد که امام از معاویه درخواست صلح کرده است و بدین بهانه خوارج و فرصت طلبان و سران نفاق فریاد تکفیر امام ( نعوذبالله ) را سر میدادندو به مقر فرماندهی حمله می بردند و وسائل شخصی امام را غارت می کردند. کسانی که در هر جنگ به امید غنیمت و مال دنیا حاضر می شدند هر بهانه ای را کافی می دانستند که به اموال مردم دستبرد بزنند و از این آشوب دشمنان سوء استفاده کرده چند بار قصد قتل امام را داشتند و آن حضرت را زخمی نمودند. چرا امام صلح را پذیرفت در این میان معاویه پیشنهاد صلح داد و برگه̾ سفید امضا شده ای خدمت حضرت فرستاد که هر شرطی برای صلح دارد ارائه دهد. و امام صلح را با شرایطی پذیرفت به حسب ظاهر امام چاره ای به جز صلح نداشت زیرا : 1- با آن گونه سپاه جنگیدن چیزی به جز خودکشی نبود. و چنین لشکریان متفرق و سست اراده بدون شک مقاومتی نداشتند. 2- احتمال قوی این بود که آن فرومایگان امام را دست بسته تحویل معاویه دهند که وعده̾ این کار را به او داده بودند و گزارش این توطئه نیز به امام رسیده بود. آنها در نامه ای به معاویه وعده داده بودند که امام را می کشند و یا دست بسته تحویل میدهند. در این صورت بدون شک اگر او امام را با همه بنی هاشم و اصحاب خاص امیرالمؤمنین می کشت، دیگر اثری از حاملان پیام اسلام واقعی باقی نمی ماند و این نهایت آرزوی جبهه بنی امیه از قدیم الایام بود و اگر امام را می بخشید و او را آزاد می کرد ـ که به احتمال قوی نیز چنین بود ـ منّتی بزرگ بر امام داشت و این از کشتن بسی تلخ تر است. 3- به فرض اینکه منافقان موفق به تسلیم امام نشوند ولی در این جنگ نابرابر که بدون شک در صورت ادامه، تنها خواص شیعه امام باقی می ماندند، به طور قطع همگی کشته می شدند و رسالتی که به دوش آنان بود و آن رساندن پیام اسلام واقعی به نسلهای مسلمان آینده بود،بر زمین می ماند. 4- وضع لشکر امام این احتمال را به حدّ یقین می رساند که اگر صلح را نمی پذیرفت او را می کشتند و این تهدیدی بود که بارها سران نفاق آنرا اظهار کرده بودند و این کشته شدن رنگ و بوی شهادت و اثر عمیق آن را در برانگیختن توده ها و تحریک عواطف و احساسات جامعه نداشت زیرا با آن بوقهای تبلیغاتی بدون شک امام را به عنوان یک خلیفه غیر مطلوب که امّتش، او را کشته اند معرفی می کردند و ظواهر امر نیز شاهد مطلب بود و در این صورت این کشته شدن اثری را که برای شهادت در جامعه است نمی داشت و حتی حادثه عاشورا نیز پس از چنین تبلیغاتی اثر مطلوب را نداشت همان گونه که کشته شدن عثمان که به وسیله خود مردم صورت گرفت در میان جامعه به عنوان شهادت جانیفتاد. 5- امام با شرایطی که در صلح نامه آورد، زمینه را برای جنگ تمام عیاری در آینده فراهم کرده بود. زیرا بحسب ظاهر شرایط به نفع آینده̾ امام بود پس اگر معاویه به وعده̾ خود وفا می کرد که چه بهتر و اگر وفا نمی کرد بهانه ای بود تا اگر نیروئی تهیه شود جنگی را بر پا کنند که بدون شک معاویه در آن مغلوب بود. زیرا شرایط صلح چنین بود که معاویه خلافت را به کسی نسپارد و پس از او امام حسن و سپس امام حسین علیهماالسلام خلیفه باشند و اصحاب امیرالمؤمنین (ع)از هر گزندی محفوظ بمانند و تبلیغات سوء بر علیه آن حضرت قطع شود و شرائطی دیگر از این قبیل که راه را برای آماده سازی جبهه حق باز میکرد. بنابراین صلح امام حسن (ع)از نظر تاریخی مانند صلح حدیبیه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود که راه را برای تبلیغ اسلام در جزیرة العرب باز کرد و نیروی لازم را برای جنگ تمام عیار آینده فراهم نمود. و لذا تحلیلگران تاریخ برنده̾ آن صلح را رسول اکرم (ص)میدانند و اگر بحسب ظاهر در این صلح امام مجتبی (ع)به پیروزی نرسید به دلیل شرایط نامساعد اجتماعی بود که آن مردم فرومایه از آن امتحان سخت سرافکنده و زبون خارج شدند. و لذا مورخان با انصاف و تحلیلگران آگاه به این امر اعتراف دارند که صلح امام حسن (ع)ضرورتی تاریخی بوده و امام چاره ای جز این نداشته است. صلح از دیدی دقیقتر ولی عارفان مقام خطیر امامت و ژرف اندیشان می دانند که صلح آن حضرت یک وظیفه حساس الهی بود که از پیش تعیین شده و برای مصلحت جامعه اسلامی باید به وجود می آمد و بار این رسالت از پیش،بر دوش نازنین این امام مظلوم که دوست و دشمن حق او را ندانستند، گذاشته شده بود. دو حدیث از رسول اکرم (ص)رسیده است که بعد معنوی این صلح را روشن می کند. 1- حدیثی است که شیعه و سنی به سند هایمختلف و با مختصر اختلاف نقل کرده اند که می توان گفت نزدیک به تواتر است که رسول اکرم (ص)بر منبر به وعظ و خطابه مشغول بود و حسن (ع)در کنارش نشسته بود. آن حضرت گاهی به مردم نگاه می کرد و گاهی به حسنش. گویا از سیمای مبارکش ژرفای آینده دور را می دید و با دیده̾ جان بینش آینده̾ درخشان فرزندش را که مشعلدار امامت است ملاحظه می کرد ؛ ناگاه فرمود:« اِنَّ ابْنی هذا سَیِّد وَلَعَلَّ الله اَنْ یُصْلِحَ بِه بَینَ فِئَتَیْنِ عَظیمَتَیْنِ مِنَ الْمُسْلِمِیْنَ ». این فرزند من سرور مردم است و شاید خداوند به دست او میان دو گروه عظیم از مسلمانان اصلاح کند. این حدیث نشانگر اهمیت واقعی این صلح است. گویا رسول خدا (ص)با این بیان می خواهد بفرماید که اگر نقش صلح طلبانه فرزندم حسن نباشد دو گروه عظیم از مسلمانان که در زمان خود دو ستون عظیم اسلام از نظر جمعیت و موقعیت اجتماعی هستند، به جان هم می افتند و کشتاری صورت می گیرد که اساس اسلام را متزلزل خواهد کرد. ما چه میدانیم شاید اگر این صلح نبود آن جنگ طلیعه̾ جنگهای خونین دیگری می شد که جامعه مسلمین را به شدت ضعیف می کرد و دشمن خارجی (روم ) که در کمین نشسته بود ـ گرچه به ظاهر با معاویه صلح کرده بودـ از موقعیت استفاده می کرد و سرزمینهای اسلامی را تسخیر می نمود و بدین ترتیب از اسلام حتی آن اسلام ظاهری چیزی باقی نمیماند و این پیشگوئی رسول اکرم (ص) گذشته از اعجاز و خبر دادن از غیب نشانگر عمق علاقه و اهتمام آن حضرت به این صلح است که مایه امید او برای تداوم و بقاء رسالتش می باشد. نگاه های آن حضرت حکایت از امید او به فرزند عظیم الشأنش داشت که در آن مقطع حساس پرچم را نگه خواهد داشت. 2- حدیث دیگری از رسول اکرم (ص)که به تعبیر بعضی از محدثین به حد شهرت رسیده است،نقل شده که درباره حسنین علیهماالسلام فرمود : « اِبْنایَ هذانِ اِمامان قاما اَوْقَعَدا ». این دو فرزندم امام و پیشوای مردمند چه قیام و نهضت کنند و چه در خانه بنشینند و از حق خود بگذرند. شاید قبل از صلح امام حسن (ع) و انقلاب عاشورای امام حسین (ع)کسی به معنای واقعی این حدیث را نمی دانسته و قیام و قعود را نشست و برخاست می پنداشت ولی با این دو حادثه عظیم، عمق مقصود رسول خدا (ص)و اطلاع گسترده̾ او از غیب،روشن شد. این خود نیز از معجزات آن حضرت است. برای روشن شدن معنای این حدیث باز می گردیم به مطلبی که در شماره پیشین مجله در مورد جنگ آوردیم که از نظر ادیان آسمانی صلح بهتر از جنگ است. دین برای تکامل انسان و دستگیری او در سیر الی الله آمده است و با صلح و آرامش این کار میسر تر است ولی اگر ضرورتی پیش آمد و در راه دعوت حق ایجاد مانع شد چاره ای به جز برداشتن آن نیست. بنابراین رهبران دین از جنگ به عنوان یک ضرورت در راه هموار کردن راه دعوت استفاده می کنند نه برای رسیدن به حکومت که سیاستمداران جهان به آن انگیزه می جنگند. زیرا حکومت از نظر انبیاء و اولیاء وسیله است نه هدف. وسیله است برای احقاق حق و ابطال باطل. امیرالمؤمنین (ع)به ابن عباس فرمود : این کفش پاره̾ من چقدر ارزش دارد؟ گفت هیچ. فرمود: حکومت بر شما نزد من از این کفش کم ارزشتر است مگر این که حقی را بر پا دارم و از باطلی جلوگیری کنم. امامت و پیشوائی دین آن است که رسالت آسمانی را تداوم بخشد : آنجا که حکومت کردن نقش مهمتری در ادامه̾ آن دارد برای برپائی آن بجنگد و آنجا که کناره گیری و خانه نشینی در تداوم آن نقش مهمتری دارد آن را با همه تلخی بپذیرد ؛ در عین حال آن چه در توان دارد در راه هدایت خلق که تنها ایده̾ امامان است به کار گیرد. و روی همین اساس امیرالمؤمنین (ع)بیست و پنج سال در خانه نشست با این که او امام مسلمین بود. وظیفه امامت چنین اقتضا می کرد زیرا دشمنان اسلام در صدد بودند از اختلاف صحابه رسول خدا (ص)در مرکز وحی سوء استفاده کنند و مشعل اسلام را در آن دوران فتنه خاموش نمایند و آنجا که اصل اسلام در خطر است باید همه چیز را فدا کرد. گذشته از این سنت الهی بر این قرار گرفته که مردم آزمایش شوند و یک راه آزمایش جامعه اسلامی همین پیش آمد ها بود که نقش امامان در آن بسیار عجیب و فعال و در عین حال آرام و پنهان است. نتیجه گیری صلح امام حسن (ع)در آن مقطع تاریخی حساس وظیفه خطیر امامت بود و تداوم بخش رسالت زیرا : 1- مسلمانان را از خونریزی و همدیگر کشی که به مرحله بسیار خطرناکی رسیده بود نجات داد. خطرناک زیرا : دشمن خارجی از یکسو منتظر فرصت و دشمن داخلی (بنی امیه ) منتظر بازگشت به دین هبل پرستی و انتقام از رسول خدا (ص)بودند. 2- شیعیان پدر را که تنها بازماندگان دوران وحی و حاملان پیام اسلام واقعی و ناب بودند از کشته شدن نجات داد و این نیز در آن مرحله بسیار مهم بود که دشمن می خواست ریشه های تفکر اسلامی را در جامعه از بین ببرد. 3- میدان را به دست معاویه داد تا آن چه در آن عنصر خطرناک نهفته است و مردم از آن اطلاعی ندارند بر ملا شود و آنان که فریفته ظاهر او شده بودند به خود آیند. و سلاحی که او به دست داشت و آن فریاد مظلومیت به دلیل قتل عثمان بود از او بگیرد. او این سلاح را برای نابودی اسلام و تشکیل سلطنت کسرائی می خواست. و امامان سلاح مظلومیت را برای زنده نگه داشتن ارزشهای معنوی اسلام و هدایت مردم که آن ایده̾ اصلی آنها است می خواستند و به همین دلیل صلح امام حسن راه را برای انقلاب عاشورا که اوج مظلومیت اهل بیت بود باز کرد. و به همان دلیل که گفته می شود حسین (ع)پیروز شد،حسن (ع) نیز پیروز شد. او به کشته شدن و این به صلح کردن و میدان را خالی گذاشتن و دشمن را به تاخت و تاز کشانیدن. این در واقع یک عقب نشینی تاکتیکی بود و دشمن که غافلگیر شده بود آن چه تباهی در نهان داشت ابراز کرد. و حسن (ع)پیروز شد زیرا او ریاست نمی خواست پیروزی او بدین جهت بود که دین جدش پایدار ماند و از دستبرد آن اهریمن در امان شد. او دیگر نمی توانست با تکیه زدن بر مسند خلافت، اصل دین را پایمال کندو از سوی دیگر با زیر پا گذاشتن شروط صلح و کشتن پاکان از صحابه و شیعیان صدها کار خلاف شرع و عرف علنی بر مردم رو شن شد که این سلطنت است نه خلافت. آری ! صلح امام حسن (ع)همان گونه که خود فرمود برای امت جدش از آن چه آفتاب بر آن تابیده بهتر و با برکت تر بود و از برکت آن ارزشهای اسلام باقی ماند و ارزشهای بنی امیه که برای آن همه فداکاری کردند از میان رفت. و این است پیروزی. و اما امروز صلح با صدام و میدان دادن به او تنها وسیله برای حیات یافتن دوباره حزب بعث و جلوگیری از تحرک اسلام در منطقه و در جهان است. کسانی که نغمه صلح را سر می دهند دانسته یا ندانسته نه تنها خون شهیدان این سرزمین را پایمال می کنند بلکه خون شهدای اسلام را از صدر تا کنون. خطر اینان از صدام و معاویه اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. زیرا اکنون که قدرت اسلام به اوج خود در طول تاریخ رسیده می خواهند پرچم آن را سرنگون سازند و قدرت آن را متوقف. قدرت اسلام حکومت نیست. همان گونه که گفتیم قدرت اسلام در روشنگری و هدایت است و اکنون در تمام جهان و حتی در کنار کاخهای سفید و سرخ شرق و غرب اسلام در تشعشع است و دشمنان را به هراس انداخته. آیا این قدرت قابل انکار است ؟ در پایان سخن امیدواریم رزمندگان اسلام با قدرت هر چه بیشتر در سنگرهای خود پایدار باشند که آنها تداوم بخش رسالت اسلام و صلح امام مجتبی و انقلاب سید الشهدا علیهماالسلام در این مقطع حساسند. والسلام.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 263 |