تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,114 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,037 |
در راه ریشه کن ساختن فقر | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 42، خرداد 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اقتصاد اسلامی قسمت چهل و سوم فاجعه بزرگ بشریت آیت الله حسین نوری
وظائف فرمانروایان : 1- ارتباط و آمیزش مداوم با فقرا. 2- ساده زیستن و با فقرا در نحوه̾ زندگی شرکت داشتن. 3- تأمین نیازهای ناتوانان و ایجاد کار برای بیکاران. در مقالاتی که اخیراً در رابطه با ریشه کن ساختن « فقر » که یکی از برنامه های اقتصادی اسلام را تشکیل می دهد به رشته̾ تحریر در آمد بحث ما به بررسی علل و عوامل فقر انجامید و در ادامه این بحث به مناسبت اینکه یکی از عوامل « فقر» تنبلی و تن به کار ندادن است مطالبی درباره تشویق و ترغیب به کار و کوشش و فعالیت های اقتصادی با استفاده از قرآن کریم و احادیث اهل بیت عصمت سلام الله علیهم در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفت. اکنون در دنباله̾ آن بحث توجه به این نکته نیز بسیار لازم است که یکی از ابعاد این مسأله ارتباط آن با وظائف فرمانروایان جامعه اسلامی است. و به طور کلی آن وظائف را می توان در این چند موضوع خلاصه کرد : 1- ارتباط و آمیزش مداوم با فقرا از دیدگاه اسلام فرمانروایانی که در اجتماعات محرومان و نیازمندان شرکت نمی کنند و میان خود و آنان دیوار ضخیمی به وجود می آورند و در نتیجه چهره های غمناک آنها را که حکایت از کمبودها و نارسائی های فراوانی میکند نمی بینند و آوای حزن انگیز آنان را که از دلهای اندوهناک و شکسته بر می خیزد نمی شوند مورد نکوهش شدید می باشند و به یک کلام چنین زمامدارانی هرگز شایستگی تکیه زدن بر این مقام را که مقام پیغمبر رؤوف و رحیم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) که پدر یتیمان و پشتیبان محرومان و پناهگاه بیوه زنان است ندارند. حضرت امیرالمؤمنان (ع)که گفتار و رفتارش منعکس کننده̾ کامل روح اسلام است لحظه ای از فکر فقیران اجتماع بی خبر نمی ماند و همیشه با آنان انس و الفت و ارتباط داشت و نشست و برخاست با آنها را برخود لازم می دانست. او هنگامی که درباره̾ فقر و محرومیّت ـ این پدیده̾ توانفرسا که جلو شکوفائی استعدادها را می گیرد و در هر لحظه از زندگی، تلخی جانفرسائی می آفریند ـ لب به سخن می گشود، چنان دردمندانه و آتش آلود حرف می زد که جان و جگر را می سوزاند و مسؤلیت شدید افراد متمکّن را نسبت به این طبقه̾ مستضعف بر می انگیخت به طوری که هر کلمه ای از کلماتش تازیانه ای بود که برگرده̾ افراد متمکّن و مرفّه و مسؤلین امور فرود می آمد و ضربه های بیدار باشی بود که آنان را هشدار میداد. و بالاخره این رهبر بزرگ پس از اینکه خود رنجِ گران فقر را درک و لمس کرده و به ارض جانکاه آن پی برده بود، میکوشید تا در قسمت بسیاری از بیاناتش چهره̾ «فقر و فقرا» را ترسیم کند تا شاید اشخاص متمکّن و قدرتمند و مسؤل بیدار شوند و حرکت کنند و تمام توانهای خود را در راه از بین بردنِ این دشمن انسانیّت به کار بیاندازند. در این رابطه برای نمونه کافی است به نامه 45 نهج البلاغه که حضرتش آن را به عثمان بن حنیف که از طرف آن رهبر بزرگوار الهی،در بصره حکومت داشت نگاشته است توجّه کنیم و مخصوصاً در آغاز این نامه̾ درخشان این چند جمله را بخوانیم : یا ابْن حُِنَیف فَقَدْ بَلَغَنی اَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیَةِ اَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاکَ اِلیمَأدَبَةٍ فَاَسْرَعْتَ اِلَیْها تُسْتَطابُ لَکَ اْلألْوانُ وُتُنْقَلُ اِلیْکَ الْجِفانُ وماظَننْتُ اَنّک تُجیبُ اِلی طَعامِ قَوْمٍ عائلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَغنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ... « عثمان بن حنیف » در جلسه̾ مهمانی گروهی از اهل بصره که فقرا و محرومین اجتماع در آن شرکت نداشتند حضور یافته بود حضرتش از این جریان سخت ناراحت گردیده و در طی نامه از این عمل به شدّت انتقاد می کند و می فرماید : من گمان نمیکردم ( یعنی : من انتظار نداشتم ) که تو در جلسه مهمانی گروهی که عملاً میان ثروتمندان و فقرا فاصله ایجاد می کنند و در جلسه̾ مهمانی خود تنها از ثروتمندان و متمکنین دعوت می کنند شرکت جسته باشی ! 2- ساده زیستن و با فقرا در نحوه̾ زندگی شرکت داشتن باید دانست که یکی از برجسته ترین و عمده ترین شاخص و نشانه̾ « رهبران واقعی و راستین » نسبت به « رهبران تشریفاتی و ظاهری» میزان توجّه آنها به وضع زندگی طبقه̾ محروم و افراد مستضعف در ابعاد گوناگون مادّی، معنوی، رفاهی،اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ـ می باشد. به عبارت دیگر از نظر اسلام رهبر راستین آن نیست که از قلّه کاخ ها و فراز مسند های پر زرق و برق و بالای برج عاج به مردم نگاه کند و احیاناً برای دلخوشی «فقرا» نیز حرفی بزند و وعده ای بدهد. بلکه رهبر راستین آن است که عملاً خود را در ردیف ساده ترین و محروم ترین آنان قرار بدهد و مشکلات آنها را مشکلات خود بداند و درد و رنج محرومین را نه در قالب حرف و کلام و پیام بلکه در عمل درک و لمس کند و تمام کوششهای خود را برای از بین بردن نارسائیها و رنجها و کمبودهای آنان بکار ببرد. می دانیم در حکومت های غیر الهی و به خصوص غربی برخورد زمامداران جامعه که نوعاً از یکی از دو گروه «سرمایه دار » و « سیاستمدار » ( سیاست با مفهوم غربی خود ) تشکیل می شوند با فقرا و محرومین که نوعاً اکثریت افراد جامعه را به وجود می آورند چنان توأم با سردی و بی اعتنائی است و چنان فاصله̾ عمیقی وجود دارد که گوئی آنها نسبت به اینها از تافته̾ جدا بافته و هر یک به تیره̾ جداگانه ای از موجودات زنده بر می گردند ولی روح اسلام و منطق آن اینطور نیست. و به طور کلی توجّه عمیق به وضع زندگی محرومین و در عمل شرکت با آنها در لمس کردن دردها و تحمّل رنجها و از آن پس رسیدگی به احوال آنها و کوشش پی گیرد و پر تلاش برای رفع مشکلات آنان یکی از خصیصه های روشن حکومت اسلامی است. این مسئله در صفحات تابناک « نهج البلاغه » چنان موج می زند و توجّه و اعجاب هر خواننده را چنان برمی انگیزد که تو گوئی حضرت امیرالمؤمنان و فرمانروای راستین اسلام (ع) پس از اندیشه̾ خدا هیچ اندیشه̾ دیگری جز رفاه و راحت محرومان و رعایت حال مستضعفان نداشته است. اساساً آن حضرت علّت قبول حکومت خود را همین موضوع، قلمداد می کند و می گوید : « اما والذّی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ برء النَّسَمَةَ لَوْلا حُضُور الحاضِرِ وَقَیامُ الحُجّهِ بِوُجُودِ النّاصِری وَما اَخَذَالله عَلَی العُلماءِ اَنْ لا یقارَوُِا عَلی کِظّةِ ظالم وَلا سَغَبِ مَظْلوْمٍ لاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها»[1] یعنی : « بدانید سوگند به آن پروردگار که دانه را در دل خاک شکاف و راه حیات را بر روی آن گشود و به آن خداوندی که انسان را با این صورت و سیرت از نطفه پدید آورد اگر حاضر نمی شدند آن جمعیّت بسیاریکه برای یاری با من پیمان بستند و مرا یاری کردند و اگر نبود آن عهدی که خداوند از « عُلماء » گرفته که بر سیری واقتدار ستمگران در برابر گرسنه و محروم بودن مظلومان راضی نشوند و در برابر چنین جریانی آرام ننشینند حکومت را قبول نمی کردم و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم ». و نیز در همان نامه ای که نام برده شد یعنی نامه 45 که حضرتش به عثمان بن حنیف حاکم بصره مرقوم داشته اند می فرمایند : اَلا وَ انَّ اِامامَکُمْ قَدْ اِکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطمْرَیْهِ عَلی ذلک وَلکِنْ اَعیُنونی بِوَرَعٍ وَاجْتِهاد وَعِفّةٍ وَ سَداد فَوَاللهِ ما کَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْراً وَلا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائمِها وَقْراً وَلا اَعْدَدْتُ لِبالی ثَوْبی طِمْراً... وَلَوشِئتُ لاهْتَدیْتُ الطّریق اِلی مُصَفّی هذا العَسَلِ وَلْباب هذا لقمْحِ وَنسائج هذا القَزِّ وَلکِنْ هَیْهات اَنْ یَغْلِبَنی هَوایَ وَ یَقُودَنی جَشعی اِلی تخیُرِ الأطعمَةِ وَ لَعلَّ بالْحِجازِ اَوالیَمامَة مَنْ لاطَمعَ لَهُ فی الْقُرص وَ لا عَهْدَ لَهُ بَالشّبع اَوْاَبیتَ مِبْطاناً وحولی بُطُونٌ غَرْثی وَ اکباد حرّی اوکون کما قال القائل حَسْبُک داءً اَنْ تَبیتَ بِبطْنَة وحولک اَکْبادٌ تَحِنُّ اِلی القِدِّ ءَاَقنَعُ منْ نَفْسی بِاَنْ یقالَ امیر المؤمنین وَلا اُشارِکَهُمْ فی مکارِهِ الدَّهرِ اَوْاکونَ اُسْوَةً لَهُم فی جُشُوبَةِ العَیْشِ یعنی : « بدانید رهبر شما از دنیای خود به دو جامه̾ کهنه و برای خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است و شما بر چنین رفتاری توانائی ندارید ولی مرا به پرهیزکاری و کوشش و پاکدامنی و درستکاری یاری کنید. به خدا سوگند از دنیای شما طلائی نیند و ختم و از غنیمتهای آن مال فراوانی ذخیره نکردم و با جامه̾ کهنه ای که در بر دارم جامه̾ دیگری آماده نکردم. من نیز اگر بخواهم به صافی و پاکیزگی عَسَل و مغز نان گندم و بافته هایابریشم راه میبرم ولی هیهات که هوا و خواهشهای نفسانی بر من پیروز شود و بسیاری حرص مرا به برگزیدن طعامها وادار کند و حال آنکه شاید در سراسر کشور حجاز و یمامه فردی باشد که حتی آرزوی به دست آوردن یک قرص نان را نداشته و سیر شدن را به یاد نداشته باشد». « چقدر دور است که من با شکم پر بخوابم و در اطراف من شکمهای گرسنه و جگر های گرم یعنی تشنه وجود داشته باشد یا چنان باشم که آن گوینده می گفت : « این درد برای تو بس است که شب با شکم پر بخوابی و در اطراف تو افرادی باشند که قدَح های پوستی را آرزو کنند و به آن دسترسی نداشته باشند. آیا به این قناعت کنم که به من زمامدار مؤمنین بگویند در حالی که در تلخی های روزگار با آنها همدرد نبوده و یا در تلخکامی در پیشاپیش آنها نباشم » ! از این قبیل کلمات در نهج البلاغه در رابطه با وظیفه̾ زمامداران در برابر محرومان اجتماع بسیار فراوان است و این نیز از این نمونه است : اِنَّ اللهَ فَرَضَ عَلی اَئمة الحقِّ انْ یُقَدِّروا اَنْفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیْلا یَتَبِّغَ بِالفَقیر فَقْرُهُ.[2] یعنی : « خداوند بر رهبران حق و راستین لازم گردانیده است که خود را با مردم تنگدست و مستضعف برابر قرار بدهند تا فقر و تنگدستی آنان را نگران نسازد و ضمناً رنج ها و آلامشان تسکین یابد ». و این مطلب بر این اساس است که هنگامی که « فقرا» ببینند و بدانند که زمامداران کشورشان با همه̾ امکاناتی که برای تأمین کاملترین مراتب رفاه زندگی دارند بر همه آنها پشت پا زده و مانند یکی از آنها ساده زندگی می کنند مطمئن می شوند که زمامداران بیاد آنها بوده در راه رفع مشکلات آنها طرح ها می ریزند و گامها بر میدارند. اکنون بقیّه̾ مطالبی که در ارتباط وظائف حکومت اسلامی با فقرا وجود دارد را به توفیق خداوند متعال برای مقاله̾ بعد می گذاریم ولی همین قدر خدا را سپاس می گذاریم که هم اکنون مسؤلین حکومت اسلامی ایران به پیروی از حضرت امام امّت دام ظله العالی و در پرتو دستور و تأکید معظّم له در همین راه ها گام برمی دارند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 |