تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,136 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,052 |
روزی که آفتاب غروب کرد | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 42، خرداد 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سحرگاه نوزدهم ماه رمضان و با گذشت 40 سال از هجرت پیامبر اکرم ((ص)) و شصت و سه سال عمر سراسر عبادت، شهامت، شجاعت،پارسائی، و عظمتِ سرور پارسایان و رهبر خداجویان علی (ع)، و در همان حال که دیدگان مردم به خواب رفته و دیدگان علی با راز و نیاز در دل شب بیدار بود و در حالی که قلبش برای دیدار با محبوب و در شوق وصال به تپش افتاده بود، و پس از صرف نان و نمکی اندک در منزل دختر مهربانش، برای شتافتن به محراب خونین پرستش، به خود خطاب کرده فرمود : کمر بند خود را برای مرگ محکم کن که وقت آن سر رسیده است و آنگاه از منزل خارج شد و روانه مسجد کوفه گشت. چرا آن روز علی (ع)خرسند نباشد که عمری در این دنیا بیارزش که آن را از لنگه کفش وصله خورده ای بدتر می داند، با آن همه رنج ها، محنت ها،فراق ها، حق کشی ها،ظلم ها، و خیانتهائی که بر او داشته است، و برای خدا تحمّل کرده و اینک این دنیای فانی را پشت سر می گذارد و به آرزوی دیرینه اش که شهادت و لقای محبوب است می رسد. وانگهی مرگ را علی چگونه می داند؟ « والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی اُمه » به خدا سوگند، فرزند ابوطالب با مرگ مانوس تر است از کودک خردسال به پستان مادرش. علی (ع)اینچنین علاقه به مرگ دارد چرا که سرآغاز زندگی جاوید است. علیاز مرگ هراسی ندارد زیرا پرونده اش سفید ترین پرونده تاریخ است.علی از مردن نمیترسد چرا که به متاع زود گذر دنیا لحظه ای دل نبسته است که اکنون از فراقش غمین باشد. علی از مرگ وحشتی ندارد زیرا هیچ قید وبندی او را وابسته به دنیا نکرده و او چنان از دنیا فاصله گرفته است که همانند فاصله گرفتن آفتاب از نخهایتار شب سیاه. این آینه تمام نمای پیامبر در منزل را گشود و با دلی آرام روانه خانه معشوق شد. علی خوشحال و مسرور است که دنیا را وداع می گوید ولی دنیا سخت ترین و شدیدترین روز خود را می گذراند. او این را نمی خواهد که بی ارزش و زودگذر است این او را می خواهد که تمام ارزش ها در او خلاصه می شود و همیشه جاوید است. او این را نمیخواهد زیرا در فضای مرگبارش محیطی پر از فساد و ظلم وجنایت و اهانت و خیانت وو... دیده است و این او را می خواهد چون مجسّمه ایمان،عدالت، تقوای، پرهیزکاری،زهد و الگوی تمام فضائل است و به زندگی صفا و رونق و ارزش می بخشد. ولی علی (ع)دل خوشی از این دنیا و مردم آن نداشت علی دنیا را نمی خواست زیرا سایه̾ پایداری نداشت و کسی که به این سایه های روان دل ببندد،چقدر باید حقیر باشد، امام علی که از همه کس و همه چیز خود را بی نیاز می دید و تنها نیازش به ذات اقدس بی نیاز علی الاطلاق بود،بی گمان دنیا را به آب زهد عجین کرده و با نان جوینی که او را توان عبادت دهد،بسنده میکرد. و امّا از مردم دنیا و دنیا دوستان نیز بی زار بود که هر گاه آنان را به جهاد با دشمن فرا می خواند،راحت طلبی و دلبستن به دنیای فانی،آنان را به عذرخواهی و عقب نشینی وا میداشت، زمستان را از سرمایش و تابستان را از دمایش بهانه میآوردند وکناره گیری می کردند. و آنچنان به متاع اندک دنیا راضی و خشنود بودند که با چند درهم معاویه،دین خود را فروختند. علی خدا را می جوید و آنان دینار دنیا را. علی قیام را میخواهد و آنان آسایش را. علی از دنیا فاصله میگیرد و آنان به دنیا میچسبند،پس باید علی از آنان فاصله بگیرد ولی او خلیفه خدا در زمین و رهبر واقعی مردم است، پس باید تا آخرین لحظات تلخ زندگی، آنان را نصیحت کند و به سوی خدا بازخواند گرچه میداند که اینها را چشمی بینا و گوشی شنوا و قلبی دانا نیست. تا آنجا که از دست آنان ناله می کند و می فرماید : «قاتلکم الله ! لقد ملأتم قلبی قیحاً وشحنتم صدری غیظاً» خدا شما را بکشد ! دل مرا پر از جراحت کردید و سینه ام را پر از خشم. در هر صورت، متأسفانه آن بی خردان بدسرشت، به قدری قلب علی را جریحه دار کردند که دیگر تاب تحمّل را نداشت، خدایش را خطاب کرده عرض می کند : خداوندا من از این کوفیان بیزار شده ام و آنها هم از من ملول و خسته گشته اند،پس به من افرادی بهتر از آنان بده و به جایمن شرّی به آنها عطا فرما. در هر صورت، گرچه تمام امامان ما مظلوم بودند ولی ظلمی که بر علی در طول سالیان محنت وارد شده بود،اگر بررسی شود،قابل قیاس با دیگر ستمها نیست. و لذا علی (ع)با قلبی مجروح به سوی عبادتگاه و قتلگاه خویش رفت و در حالی که فرق مبارکش با شمشیر مسموم پلیدترین پلیدان روزگار شکافت و محاصن شریفش از خون سرش رنگین شد،ندای اجل را لبیک گفته فرمود: «فزت و رب الکعبه » به خدای کعبه قسم، رستگار شدم. و آن روز بود که آفتاب غروب کرد و دیگر بازنگشت زیرا علی (ع)نمازش را به وقت خوانده بود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 72 |