تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,135 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,051 |
گوشه ای از زندگی امام صادق علیه السلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 43، تیر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سید محمد جواد مهری بیست و پنجم شوال سال روز شهادت یکی از درخشنده ترین چهره های تابناک تاریخ، ششمین راهبر راستین اسلام، پس از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله، یعنی امام جعفر صادق علیه السلام است. و از اینکه فرازی کوتاه از دوران زندگی محنت بار این امام بزرگوار را روزنه ای از آزادی فرا گرفته بود، و در این مدت کوتاه که دوران فرسودگی و فرتوتی حکومت اموی و نوزادی و آشفتگی حکومت عباسیان بود، امام صادق علیه السلام فرصت را غنیمت شمرده و برای بازگشائی درهای مکتب اسلام که از یک سو دچار اهانت و از سوئی دیگر گرفتار سستی و پژمردگی شده بود، قیام کرد. بی گمان، در آن زمان کوتاه با آن همه تبلیغات مسموم دشمنان اهل بیت و جنایتهای بیشماری که توسط امویان بر فرهنگ اسلام وارد شده، و احکام خدا را واژگون جلوه داده بودند، و با ملاحظه ی تمام جوانب سیاسی اجتماعی امت اسلام، نه مجال حکومت کردن و نه توان آن را با آن شیعیان اندکی که سراسر زندگیشان را ستم و جور فرا گرفته بود و اکنون تنها فرصت نفس کشیدن به آنها داده شده بود، داشت و لذا تنها راه چاره در این دید که مردم را با فرهنگ اسلام آشنا سازد و با این آموزش علمی، در دراز مدت، آماده ی قیام عملی و بر اندازی حکومتهای جائرانه شوند و حکومت عدل الهی را جایگزین حکومت های خود کامه کنند. و بدین سان منزل آن حضرت، در آن زمان همانند دانشگاهی بود که پیوسته از دانش پژوهان برای دریافت علوم حدیث، تفسیر، حکمت، کلام و و... موج می زد که گفته اند، در حدود چهار هزار دانشمند مشهور پای سخنان دلربای امام نشسته و از آن اقیانوس بیکران علم و فضلیت، قطره ای نصیبشان شده بود. و نه تنها اهل مدینه از آن آموزشگاه بهره میبردند، که آوازه ی امام به سراسر جهان اسلام رسیده و چون می دیدند که مجلس بحث امام از تنگنا و فشار هیئت حاکم خارج شده، از کشورهای دور دست نیز روایان و دانش اندوزان برای دریافت علم و روایت به سوی آموزشگاه امام صادق روانه می شدند و امام به عنوان رهبر حرکت علمی و فکری نزد خواص و عوام به شمار می آمد. قبل از این که این دوران شکوفائی را به یاد آوریم، مختصر اشاره ای می کنیم به دوران گذشته امام صادق (ع) که چگونه در آن دورانهای ستم و وحشیگری و رعب می زیست.
امام صادق و دوران امویان امام صادق در شب جمعه 17 ربیع الاول 82 هجری قمری ــ در ایام تصدی عبدالملک مروان ــ به دنیا آمد. ایشان در زمانی چشم به دنیا گشود که پیشوایان ستم و سفاّکان خون آشام اموی، حکومت امت مسلمان را غاصبانه و جائرانه به دست گرفته و هماره برای از دست ندادن تخت و تاج سلطنت، قربانیانی را بدون ارتکاب جرم از مسلمانان می گرفتند، و با غارت و چپاول و ارتکاب بدترین و زشت ترین جنایتها، حکومت خود را نگه می داشتند. امام صادق (ع) 12 سال در آغوش پر مهر جدّ بزرگوارش امام سجاد صلوات الله علیه زندگی کرد، و پس از شهادت ایشان، 19 سال در زیر سایه ی پدر مهربانش امام باقر صلوات الله علیه عمر شریف خویش را گذراند. امام صادق (ع) در آن دوران پر تلاطم که بیشترین مصیبت ها، گرفتاری ها، سختی ها، محنت ها و بلاها بر سر یاران و پیروان آل محمد (ص) فرو می ریخت، زندگی را با قلبی آرام و مطمئن به وعده ی خداوند گذراند و مصیبت ها را برای خدا تحمل کرد. آن حضرت سه سال از عمر خویش را در دوران حکومت عبدالملک مروان، نه سال و هشت ماه در ایام تصدی ولید، سه سال و سه ماه در زمان خلافت غاصبانه سلیمان، دو سال و پنج ماه در حکومت عمر بن عبدالعزیز، چهار سال و یک ماه در حکومت یزید بن عبدالملک، 20 سال در سلطنت هشام بن عبدالملک، یک سال در حکومت ولید بن یزید و 6 ماه در حکومت پر هرج و مرج یزید بن ولید گذراند و بدین سان چهل و چهار سال و سه ماه انواع ستم ها و محنت هائی که بر مردم بیگناه و خصوصا اهل بیت پیامبر روا می داشتند، شاهد بود. امام صادق شاهد مسموم شدن و به شهادت رسیدن جدش و پدرش به دست آن شاهان ستمگر بود و در هر چند وقتی، یک بار می دید که یکی از بزرگان یا چند تن از اهل بیت پیامبر به نحو فجیعی به دست آن فاسقان سلطه گر به شهادت می رسیدند. در هر صورت، زندگانی امام صادق علیه السلام غرق در دریاهای محنت و رنج و بلائی بود که از طرف زمامداران حق کش و ستم خواه بر ملت مسلمان روا داشته بودند و با این حال، هیچ گاه از دفاع ــ چه به صورت علنی و آشکار و چه مخفیانه با پیروان اندکش ــ دست بر نمی داشت و مردم را از همکاری و همزیستی با ستمگران جدا جلوگیری می نمود. تاخت و تاز بیش از حد زمامداران اموی، حکومتشان را به پریشانی و اضطراب کشانده و راه را برای قیامهائی گسترده می گشود. و از سوی دیگر علاقه و دلبستگی مردم که از آن حکومت های پلید به تنگ آمده بودند، به اهل بیت پیامبر (ص) بیشتر شده، در گوشه و کنار جلسه ها و کنگره های پنهانی برای یک دگرگونی عمومی و برانداختن حکومت امویان و سپردن مملکت به آل محمد افزونی می یافت.
امام صادق و دوران عباسیان در این میدان پر اضطراب که مردم سعی در براندازی حکومت امویان و واگذاری آن به اهل بیت ــ خلفای واقعی پیامبرــ داشتند، عباسیان از فرصت سوء استفاده کرده و در پی بهره بردن برآمدند. و درست در آن موقع که آتش انقلاب زبانه کشیده، امویان را در کام خود فرو می برد، و مردم برای آل محمد شعار می دادند، اینان (عباسیان) فریب گرایانه خود را از نزدیکترین افراد به پیامبر (ص) معرفی کرده و در حالی که مردم هنوز درگیر با تفاله های حکومت سابق بودند، بر کرسی خلافت دست یافتند. سفاح عباسی با نیرنگ روی کار آمد و خود را به عنوان فردی که برای بیعت گرفتن به نفع آل علی (ع) گماشته شده!، به مردم معرفی کرد و با استفاده از نام مقدس آل علی (ع) جای پای خود را محکم نموده، با خیال راحت به چپاول بیت المال و ظلم و ستم پرداخت. پس از هلاکت سفاح، نوبت به برادرش منصور رسید. منصور یکی از داهیه ترین و سیاستمدارترین خلفای بنی عباس بود که توانست در آن دوران خطرناک ــ که از سوئی احتمال قیام علویان می رفت و از سوئی دیگر علمای مدینه، حکومت عباسیان را تخطئه کرده بودند و هم چنین امکان اجتماع و قیام امویان شکست خورده بودــ با ساختن دژی محکم از اجساد بی گناهان، و آوردنِ فشار اقتصادی بر مردم و لای دیوار گذاشتن دشمنان خویش، بی رحمانه ریختن خون فرزندان علی علیه السلام، حکومت خود را تثبیت کند. قساوت قلب و سنگ دلی منصور دوانیقی به حدی زیاد بود که داستان های بسیاری از ظلمها و ستمهای او در تاریخ ثبت شده، و برای نمونه یکی از آنها را نقل می کنیم: عبدالله بن حسن یکی از سران علویان بود که همراه با بسیاری از خویشان خود در زندان او به سر می بردند. منصور در یکی از مسافرتهای خویش که به حج! رفته بود، با دختر عبدالله بن حسن مواجه شد. آن دختر بچه خواست با سرودن چند بیت شعر، شفقت منصور را جلب کرده، شاید پدرش را آزاد کند، لذا این چند بیت را سرود: «رحم کن بر کهنسالی شکسته که در رندان تو با غل و زنجیر به سر می برد و رحم کن بر خردسالان بنی یزید که از فقد تو یتیم شدند نه از فقد پدرشان. اگر خواستی نسبت به ما صلهٔ رحم کنی، که جدّ ما و جدّ شما خویشند و از هم دور نیستند...» منصور در پاسخ گفت: خوب شد یادم آوردی! بروید او را در سیاهچال زندان به زیرزمین بیافکنید تا جان بسپارد!!
منصور و ترس از امام صادق (ع) منصور بیش از همه از امام صادق (ع) وحشت داشت، نکند جواب مثبت به انقلابیون داده و به فکر ریاست افتد. هر چه باشد او سرور خاندان نبوت و رهبر هزاران نفر از شیعیان و مسلمانان است و از سوئی دیگر همه روزه بیش از صدها دانشمند از نقاط مختلف جهان اسلام از محضر درسش استفاده می کنند. از این روی، با احتیاط زیاد، امام را تحت نظارت و مراقبت قرار داد. او با اینکه در صورت ظاهر چیزی که علامت قیام در آن باشد، از امام نمی دید ولی ترس آن داشت که امام در خفا و پنهان، با یارانش قصد براندازی داشته باشند، و لذا چندین بار، از راههای گوناگون امام را آزمایش کرد و چون امام با دید تیزبینش و علم الهیش رازهای نهان را می دید با کمال احتیاط با جاسوسان رژیم برخورد می کرد و کوچکترین مدرکی به دست دشمن نمی داد. ابن شهر آشوب در مناقب خود (ج2، ص302) نقل می کند: یک بار منصور دوانیقی خواست امام را آزمایش کند که دستاویزی برای بازخواست آن حضرت در آینده داشته باشد. لذا ابن مهاجر را طلبید و به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه برو. با عبدالله بن حسن و جعفر بن محمد و خویشاوندان آنها دیدار کن و به آنان بگو: من از شیعیان خراسانی شما هستم و آنها این مبلغ را برای شما فرستاده اند. و به هر یک مقداری از این پول بپرداز و بگو: من فرستاده ای بیش نیستم، لذا دوست دارم نوشته هائی از شما داشته باشم که بدانند پول را به شما پرداخته ام. ابن مهاجر روانه مدینه شد. پس از بازگشت، منصور از او پرسید: با آنان چه کردی؟ پاسخ داد: با آنها برخورد کردم و از همه قبض رسید گرفتم مگر جعفر بن محمد. هنگامی که به دیدن وی رفتم، در مسجد پیامبر مشغول نماز خواندن بود پشت سر او نشستم. او به سرعت نماز را تمام کرد و بلند شد که برود. به سوی من نگاه کرد و فرمود: « ای مرد! از خدا بترس و اهل بیت پیامبر را فریب مده چرا که آنها تازه از شر امویان رهائی یافته اند و همه نیازمندند» عرض کردم: چه می فرمائید؟ متوجه نشدم! فرمود: «نزدیک بیا» نزدیک رفتم، او به آنچه بین من و تو گذشته بود خبر داد، گویا با ما بوده است. منصور گفت: ای فرزند مهاجر! نیست از اهل بیت پیامبر مگر این که یکی از آنها حدیث می گوید و جعفر بن محمد امروز حدیث گوی ما است.
امام صادق و سران انقلاب امام صادق (ع) که زمان را به هیچ وجه مناسب نمی دید و از طرفی آگاه بود که بیشتر یاران و نزدیکان وی، دارای ایمانی ضعیف هستند و در برابر فشار و زور تحمل خود را از دست می دهند و یا برای انگیزه هایی مادی گرد وجود امام جمع شده اند و دیگران هم که زیاد به مجلس امام حاضر می شوند، می خواهند دانش و فضیلیتی برای خود کسب کنند و گر نه اگر احساس خطر کنند یک لحظه هم به آنجا نمی آیند؛ از این روی، جواب منفی به سران انقلاب می داد. ابومسلم خراسانی که در بر اندازی حکومت بنی امیه نقش به سزائی داشت و مردی نیرومند بود، هنگامی که بنی امیه سرکوب شده بودند، به امام نامه ای نوشت و از ایشان خواست که خود را برای خلافت مردم آماده کند. حضرت در پاسخ وی چنین نوشت: «نه تو از افراد (پیروان) من هستی و نه این زمان، زمان من است»، (یعنی شرایط زمانی مناسب نمی باشد که من خلافت ظاهری را به دست گیرم). و هم چنین ابوسلمه در اوائل نهضت، و قبل از اینکه ارتش وی برسد، خلافت را به امام پیشنهاد کرد ولی آن حضرت نپذیرفت و ابوسلمه هم چنین سعی می کرد که امام را برای پذیرش حکومت قانع سازد! تا آن گاه که پرچمداران او رسیدند، به امام نوشت: هفتاد هزار رزمنده رسیده است و همه آماده ی فداکاری هستد. امام باز هم پاسخ منفی داد زیرا می دانست در برابر تبلیغات گسترده عباسیان با آن همه نیروئی که برای رسیدن به قدرت صرف کرده بودند، مجالی برای قیام مسلحانه نیست، وانگهی آن روز لازم بود، امام مردم را از نظر علمی ــ که در سطح نسبتا پائینی قرار داشتند و احکام واژگون جلوه داده شده بودــ مسلح کند. و از طرفی دیگر حضرت می دانست اینان که اظهار دوستی و اخلاص می کنند، در حقیقت نه اخلاص دارند و نه استقامت بلکه به امید اینکه امام صحه بر انگیزه های آنها بگذارد، به میدان آمده اند و پس از اینکه کارشان پیش رفت، دست از امام خواهند برداشت. و از این روی، می بینیم در پاسخ ابومسلم می فرماید: «تو از پیروان من نیستی» و در پاسخ فرستاده ی ابوسلمه می فرماید: «مرا با ابوسلمه چه کار در حالی که او شیعه و پیرو کسی غیر از من است». در هر صورت، با این که برخی از اصحاب با دید سطحی خود چنین می پنداشتند که فرصت مناسب است و بیش از صد هزار جنگجوی، اظهار آمادگی برای فداکاری نموده اند ولی امام کاملا می داست که آنها زیر پرچم افرادی سنگ به سینه می زنند که آن افراد جزء پیروان مخلص امام نیستند و گرنه وقتی امام به آنها فهماند که شرایط جنگ مسلحانه آماده نشده است، می بایست نظر امام را بر نظر خود ترجیح دهند و دست از قیام علنی بردارند ولی با این حال، کار خود را دنبال کردند و در نتیجه ثابت شد که اخلاص نداشتند. و از آن پس اصحاب ساده اندیش امام مانند سهل بن حسن خراسانی و سدیر صیرفی که همواره امام را به حرکت و همکاری با انقلابیون دعوت می کردند، و امام به آنها فهمانده بود که اشتباه می کنند، و نه اینکه صد هزار مسلح با اخلاص ندارند که پیروان صدیق حضرت متجاوز از عدد انگشتان دو دست نمی باشد، برای آنها نیز ثابت شد که امام چقدر ژرف اندیش و تیز بین است و آنان در اشتباه بوده اند.
نهی از همکاری با ستمگران و با این حال، امام سعی می کرد از راهی دیگر مردم را به حرکت وا دارد، هر گاه دو نفر از اصحاب ایشان نزاعی داشتند، حضرت آنان را از رجوع به دادگاه های ظالمانه حاکمان ستمگر، جدا نهی می فرمود. و به آنان دستور می داد که نزد علمائی متدین و متعهد که از طرف آن حضرت منصوب شده اند، مراجعه نموده و قضایای خود را حل و فصل کنند. در روایتی از حضرت نقل شده که فرمود: «ایاکم أن یخاصم بعضکم بعضاً الی اهل الجور؛ و أیّما مؤمن قدم مؤمناً فی خصومة الی قاض او سلطان جائر فقضی علیه بغیر حکم الله فقد شرکه فی الإثم». زنهار از اینکه نزد اهل جور برای محاکمه و دادخواهی بروید. و همانا هر مؤمنی، مؤمن دیگری را در قضیه ای نزد قاضی یا سلطان ستمگری ببرد، و آن قاضی یا سلطان، به غیر حکم خدا قضاوت کند، پس با او در آن گناه شریک خواهد بود.
دعوت صامتانه این عوامل و انگیزه هائی که ذکر شد امام را از قیام آشکارا وا می داشت ولی اگر کسی نبود که دست از حرکت و قیام بردارد، پس چه باید می کرد؟ امام با فکر و اندیشه و دقت کار کرد تا آمادگی را در نسل آینده برقرار نماید. چنین است که یک مُصلح اندیشمند، با ساختن کادرهائی مجهز به علم وعمل، بزرگترین خدمت را به انقلاب می تواند بکند. و لذا حضرت نیز با سفارشی که به اصحاب با وفای خود کرد چنین فرمود: «اوصیکم بتقوی الله و اداء الامانة لمن أئتمنکم و حسن الصحابة لمن صحبتموه و أن تکونوا لنا دعاة صامتین». شما را به تقوای پروردگار و پرداختن امانت به هر که شما را امین دانست و برخورد خوب با هر که شما را مصاحبت و همراهی کرد و اینکه برای ما دعوت کنندگانی ساکت و بی سروصدا باشید، سفارش می کنم. آنان از این سخن امام به شگفتی آمدند، چگونه لب بسته، دعوت به سوی امام کنند؟! حضرت در پاسخ آنها، چنین فرمود: «تعملون بما أمرناکم به من العمل بطاعة الله و تعاملون الناس بالصدق و العدل و تؤدون الأمانة و تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و لا یطّلع الناس منکم الاّ علی خیر، فاذا رأوا ما انتم علیه علموا فضل ما عندنا فتنارعوا الیه». به آنچه،امر کرده ایم از اطاعت خداوند، عمل کنید و با مردم با راستی و عدالت رفتار نمائید و امانتها را ادا کنید و امر به معروف و نهی از منکر نمائید و مردم جز خوبی و خیر از شما نبینند. پس اگر شما را چنین یافتید، به حقیقتِ آن چه نزد ما است پی خواهند برد و آن گاه به سوی ما روی می آورند. راستی چه سفارش متین و ارجمندی که اگر هر کس به این سفارش امام صادق (ع) در هر زمان و مکان عمل کند، مردم را به سوی اهل بیت فرا خواهد خواند. در واقع این سفارشهای امام یک برنامه جذب نیروی مخلص و فداکار بود و لذا تشیع در زمان آن حضرت گسترش یافت تا آنجا که تشیع را مذهب جعفری می نامند. پس روشن شد مقصود حضرت از دعوت صامتانه و خاموش چیست؟ البته اینجا جای سخن زیاد است ولی برای اینکه سخن پردازی، محتوای سخنان ارزشمند امام را از بین نبرد آن را بدون تفسیر می گذاریم. اما آن چه لازم است بیان شود این است که: حضرت قبل از هر چیز پیروان خود را به عمل صالح و معاشرت خوب دعوت می کند، از آنها می خواهد که در عمل به دیگران نشان دهند که امانتدار، باوفا، خوش برخورد، راستگو و درست کردارند و وقتی مردم این اخلاق پسندیده را از آنان دریافتند، بدون شک به آنها می گروند. پس از گرویدن مردم دیگر درنگ نباید کرد. فورا باید امر به معروف و نهی از منکر نمود، و امر به معروف و نهی از منکر منحصر در امر به نماز و روزه و ... و نهی از دزدی و شرب و خمر و زنا و و... نیست بلکه بارزترین مصداق آن نهی زبانی، قلمی و سلاحی است از ظلم و ستم و فسق و فجور حاکم بر جامعه که اگر ریشه ظلم و اساس فسق و فجور را بر نکنند، جامعه از آلودگی ها پاک نخواهد شد. و اینجا دیگر جائی نیست که دعوت، خاموش و ساکت باشد زیرا امر به معروف و نهی از منکر با عمل و اقدام جدی همراه است ولی موقع آن وقتی است که با اخلاق پسندیده، نظر عامه مردم جلب شود اما در هر صورت اصل دعوت کدر که به سوی امامان است، هم چنان مخفی می ماند و آن گاه روشن می شود که مردم از عملِ پیروان امامان پی به فضلیت و برتری و حق بودن آنان ببرند، و در آن حال طبیعی است که بی دعوت به سوی امامان معصوم روی می آورند، و دعوت بی سروصدا نتیجه خود را می بخشد. به امید اینکه این سفارش امام ششم صلوات الله علیه آویزه ی گوش ما همواره باشد و با عمل به احکام الهی و برخورد درست و معاشرت صحیح با جهانیان بتوانیم راه امر به معروف و نهی از منکر را در لابلای اخلاق پسندیده مان هموار سازیم و تمام مردم را به سوی حق و حقیقت رهنمون شویم و با تخلّق به اخلاق الله، تبلیغات مسموم دشمنان را خنثی کنیم و با پیگیری سخنان معصومین ریشه ظالمان و فاسقان و منافقان را از زمین بر کنیم تا پس از این فتنه ها و نفاق ها و توطئه ها و نقشه های پلید خائنین، احکام متعالیه اسلام را وارونه جلوه ندهند که اماممان فرمود: کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 196 |