تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,819 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
شناخت خدا | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 44، مرداد 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از نهج البلاغه
قسمت هفتم خطبه 186 آیة الله العظمی منتظری مقدمه همان گونه که قبلا نیز تذکر دادیم، حضرت امیر علیه السلام در این خطبه مسائل عمیق فلسفی را مطرح کرده اند، و ما سعی بر این داریم که بدون بکار بردن اصطلاحات علم فلسفه، سطح مطالب را برای فهم همگان ــ تا آنجا که توان داریم ــ پائین بیاوریم زیرا شناخت خداوند زیر بنای تمام عقاید ما است و اگر ما خدا را بشناسیم، اخلاق و اعمالمان نیز اسلامی و خدائی خواهد شد و بدون شک کسی که خدا را می شناسد و توجه دارد که تمام اعمال او مورد توجه خداوند است و «هو معکم اینما کنتم» را خوب دریافته است، بدون شک ظلم و تعدی را به دیگران روا نمی دارد و حقوق هیچ کس را ضایع نمی کند و کارهای ناشایسته را انجام نمی دهد. اگر کسی بخواهد کار بد و ناشایستی را انجام دهد، به تمام اطراف و جوانب خود می نگرد که نکند کسی او را ببیند و از حال او مطلع و آگاه شود و موجب رسوائی و خجالت او شود، ولی اگر این انسان واقعا عقیده داشته باشد که خداوند بیش از همه و پیش از همه ناظر اعمال او است و آن چه دیگران نمی توانند ببینند او می بیند و آگاه است و هر چند محیط تنهائی گیر بیاورد خداوند با او هست و فرشتگان خدا موکّل اعمال او هستند و تمام کارهای بد و خوب او را یادداشت می کنند، قطعا چنین انسانی، با چنین شناخت و عقیده ای هیچ گاه کار بدی را انجام نمی دهد. و این معرفت خداوند است که در اخلاق و رفتار و گفتار او تاثیر به سزایی خواهد داشت. اینجا است که می بینیم حضرت امیر علیه السلام همواره در خطبه های خود، خدا را معرفی می کند و این جهت را به ما می فهماند که خدای تبارک و تعالی همیشه حاضر و ناظر است و کارهای ما را زیر نظر دارد. اکنون به قسمتی دیگر از خطبه می پردازیم: «مَنَعَتْهٰا (مُنْذُ)[1] الْقِدَمِیَّ، وَحَمَتْهٰا (قَد) [2]الْأزَلِیَّة وَ جَنَّبَتْها (لولا) [3]التّکْمِلَة». آلتها را واژه «منذ» از قدیم بودن منع کرده و واژه «قد» از همیشه بودن جلوگیری کرده و واژه «لولا» از کامل بودن منع نموده است. در این جمله، حضرت امیر علیه السلام هم فلسفه را به کار برده و هم ادبیات عرب را. و این جمله دو احتمال دارد که هر دو را ــ به خواست خداوند ــ تفسیر می کنیم، و امیدواریم برادران و خواهران دقت نمایند. سه حرفی که از ادبیات عرب است و حضرت به آنها استشهاد کرده است: 1ـ منذ 2ـ قد 3ـ لولا می باشد منذ: علمای نحو گفته اند که «منذ و مذ» برای ابتدای زمان است. مثلا اگر از کسی سوال کنی: از چه وقت تا به امروز پدرت را ندیده ای؟ و او در پاسخ بگوید: «مٰا رَأیْتُهُ مُنْذُ یَوْمِ الْجُمْعَةِ» پدرم را از اول روز جمعه تا به حال ندیده ام، در اینجا کلمه «منذ» ابتدای زمان را تعیین می کند. قد: «قد» اگر بر سر فعل ماضی بیاید، زمان گذشته را به زمان حال نزدیک می کند. و اینکه می گویند: قد بر سر فعل ماضی برای تحقیق است برای همین است که زمان گذشته هر چه به زمان حال نزدیکتر باشد محقق تر می شود. «رَأَیْتُهُ» ـ او را دیده ام؛ ممکن است ده سال پیش او را دیده باشی ولی اگر گفتی: «قَدْ رَأَیْتُهُ» قطعا دیده ام او را؛ معنایش این است که همین چند روز پیش او را دیده ام. پس «قد» برای این است که زمان گذشته را به زمان حال نزدیک کند. لولا: «لولا» برای امتناع جمله به سبب وجود اول می آید مثلا اگر بخواهی کسی را تعریف کنی، کمالاتی را برای او می شماری و در آخر می گوئی لولا اینکه فلان صفت بد را دارد. در اینجا ضمن وجود آن همه کمالات با کلمه ی «لولا»، عیب و نقصی را برای آن شخص تعیین می کند و آن کمال را از بین می برد. به عنوان نمونه: زید آدم خوبی است، سواد دارد، فضل و کمال دارد «لولا» اینکه حسود است، این «لولا» که به معنای « اگر چنین نبود» می آید، آن کمالها را نفی می کند، یعنی با اینکه در جمله کمالاتی ذکر شده، ولی کلمه ی «لولا» آنها را نفی کرده و ممتنع می سازد. این سه کلمه نسبت به من و شما صحیح است ولی نمی شود از آنها در مورد خداوند استفاده کرد. خداوند ابتداء زمان ندارد که «منذ» درباره او راه داشته باشد یعنی نمی توانی بگوئی خداوند ــ مثلا ــ از صد میلیون سال پیش، تا حالا بوده است! زیرا خدا زمان ندارد. «قد» نیز درباره ی خدا راه ندارد زیرا این کلمه همه در مورد زمان است و برای نزدیک کردن گذشته به حال از آن استفاده می شود. «لولا» همه در خدا راه ندارد زیرا هر چه کمال است مال خدا است و هیچ عیبی برای ساحت مقدسش متصور نیست که کسی بگوید تمام کمالات را دارد، اگر نبود که این عیب را دارد!!
اکنون می پردازیم به دو احتمالی که شراح نهج البلاغه داده اند: 1ـ یک وجه این است که «ها» در کلمه «منعتها» بر گردد به همان آلات و وسایل ادراکیه. که در این صورت «ها» مفعول اول، «منذ» فاعل و «القدمیه» مفعول دوم می شود. پس اگر ضمیر «ها» بر گردد به آلات و ادوات ادراک، مفاد جمله این است که: اینها در ادوات ادراک هست و در خدا نیست و به عبارت روشنتر: این سه حرف «منذ ـ قد ـ لولا» در آلات و ادوات ادراک ما راه دارند مثلا وقتی سوال شود شما از چه وقت به دنیا آمدید؟ در پاسخ می گوید: منذ أربعین سنه. از چهل سال پیش به دنیا آمده ام؛ پس ما قدیم نیستیم چون زمان داریم و «منذ» از ادواتی است که دلالت بر زمان دارد. و معنای جمله حضرت این می شود که «منذ» قدمیّت و قدیم بودن را از ما منع کرده است. و همین طور در مورد آن دو کلمه دیگر. «قد» در من و شما استعمال می شود چون زمان داریم. پس لفظ «قد» حفظ و حمایت کرده است ادوات و آلات ادارکیه ی ما را از ازلیّت یعنی ما را از ازل نبوده ایم زیرا آغاز و ابتدائی داریم ولی خدا است که ازلی است چون ابتداء و واولیتی در مورد آن ذات مقدس تصور نمی شود. و «لولا» دور کرده است ادوات و آلات ادارکیه ی ما را از کامل بود، یعنی همین که یک عیب و نقصی در ما پیدا شود،دلیل بر این است که ما کامل نیستیم، و آن که هیچ عیب و نقصی ندارد و ذات مقدسش از هر نقصی مبرا است و کمال مطلق است، خداوند می باشد. بنابراین، لفظ «لولا» که درباره ی ما استعمال می شود، ما را از کامل بودن باز می دارد. پس این سه حرف دلیل بر این است که ما قدیم نیستیم، ازلی نیستیم و کامل هم نمی باشیم. 2ـ وجه دوم این است که جمله را درباره ی خداوند معنی کنیم یعنی کلمات «القدمیة»، «الازلیة» و «التکمله» را فاعل فعل بگیریم و سه حرف «منذ»، «قد» و «لولا» را مفعول حساب کنیم. آن وقت معنای عبارت چنین می شود: قدیم بودن خداوند منع کرده است ما را از اینکه کلمه ی «منذ» را در مورد او استعمال کنیم. چون خدا قدیم است. پس قدیم بودن خدا مانع از این است که ما بتوانیم از کلمه «منذ» درباره ی خدا استفاده کنیم. و ازلیّت خدا منع کرده است ما را که بتوانیم «قد» را در مورد خدا استعمال کنیم. و کامل بودن خدا منع کرده است، ما را از اینکه «لولا» را در مورد خدا به کار ببریم در نتیجه: قدیم بودن، ازلی بودن و کامل بودن خداوند منع کرد است ما را از اینکه سه واژه «منذ»، «قد» و «لولا» را درباره ی خدا به کار ببریم. بنابراین، مقصود حضرت امیر علیه السلام این است که این سه حرف که یکی برای ابتدای زمان است و دومی برای نزدیک کردن زمان گذشته به زمان حال و سومی برای اینکه عیبی را در چیزی نشان دهد، در خدا راه ندارد ولی نسبت به ما به کار می رود زیرا، ما زمان داریم، قدیم نیستیم، آغاز و ابتدائی داریم و هر گونه عیب و نقصی در ما وجود دارد ولی خداوند نه زمان دارد، نه حادث است و نه عیب و نقصی دارد. «بِهٰا تَجَلیّٰ صٰانِعُهٰا لِلْعُقُوْلِ» خداوند که آفریننده و خالق آن ادوات و آلات است، به وسیله آنها برای عقل ها آشکار گردید.
ادوات ادراک، معرِّف خداوند است همان گونه که قبلا تذکر دادیم، مقصود از آلات و ادوات ادارکیه، همان حواس و مشاعر ما است که عبارتند از: 1ـ حاسه باصره 2ـ حاسه سامعه 3ـ حاسه شامه 4ـ حاسه ذائقه و حاسه لامسه، که این حواس نمی توانند خدا را درک کنند زیرا خداوند جسم نیست که دیده شود یا شنیده شود ... ولی از همین راهها و توسط همین حواس باید خدا را بشناسیم. اگر با دقت به آن لطایف و دقایقی که در چشم «حاسه باصره» وجود دارد بنگریم، می بینیم تمام ریزه کاریهائی که در آن میکرسکوبها و دوربین های قوی ــ که پس از زحمتها و مطالعات و بحثهای دقیق علمای فیزیک ساخته شده ــ وجود دارد، نه تنها در چشم ما که در چشم یک مورچه ی کوچک نیز به کار رفته است و علاوه بر این به وسیله ی همین چشم، عالم پهناور طبیعت را می بینیم و موجودات و مخلوقات خداوند را می نگریم. پس گرچه چشم نمی تواند خدا را درک کند ولی دقت کردن در چشم موجب شناخت خداوند می شود. و نه تنها چشم که دقت کردن در تمام مدرکات معرف خداوند است زیرا در اثر نگاه کردن و غور نمودن در آیات آفاق و انفس و نشانه های وجود و قدرت خداوندی، انسان به توسط عقل خود، پی به خالق و آفریننده این جهان پهناور آفرینش می برد. خداوند در قرآن می فرماید: «سَنُرِیْهِمْ آیٰاتِنٰا فِی الْآفٰاق وَ فی أَنْفُسِهِمْ»[4] ما آیات و نشانه های وجود و قدرت خود را در جهان و در خلقت خودشان، به آنها می نمایانیم. آری! یک دقت حقیقت بین در چشم کافی است که انسان بداند: اتم ها و مولکولها نمی توانند به طور تصادفی با هم جور شوند و این ماده کور که شعور و ادراک ندارد بتواند این اتمها را به این صورت دقیق در آورد که چنین چشم بیننده ای را ایجاد نماید! پس معلوم می شود که دست صانع مقتدری پس سر این عالم هست و این نظام وجود، وابسته به اراده و علم و قدرت نامتنهای او است. اینجا است که حضرت می فرماید: آلات و ادوات ادراک ما با این کوچکی و ظرافت و آن همه ریزه کاریهائی که در بدن ما وجود دارد ، به وسیله همین آلات، خالق و آفریننده آنها برای عقل ما تجلی کرده و از راه اینها است که پی به خدا می بریم. «وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُیُوْنِ». و به وسیله این آلات و ادوات، (می یابیم) خداوند از دید چشم ها به دور است. موجودات، جسم اند و محدود و لذا با چشم انسان دیده می شوند ولی نمی شود خالق این موجودات محدود باشد، پس نمی شود خدا را با چشم دید. و ما از راه همین چشم می فهمیم که خدا را نمی توان با چشم دید برای اینکه به وسیله چشم اجسام را می بینیم چون اجسام محدود می باشند ولی خالق این اجسام نمی شود که محدود باشد زیرا اگر او هم محدود شد، نیاز به خالقی دارد که او را بیافریند! بنابراین، به وسیله همین ابزار و آلات ادراک ــ که یکی از آنها چشم است ــ درک می کنیم که خداوند ممتنع است از اینکه چشمها بتوانند او را ببینند. گویا حضرت می خواهند بفرمایند: گرچه این آلات ادراکیه نمی توانند خدا را درک کنند ولی به خود یاس راه ندهید، زیرا توسط همین آلات و ابزار است که عقل شما می تواند پی به وجود خالق و آفریننده تان ببرد. ادامه دارد 1ـ «منذ» از حروف جز و مختص به زمان است. و در «زمان» شرط است که معین باشد و مبهم نباشد. پس نمی توانی بگوئی: «ما رایته منذ یوم» بلکه باید تعیین کنی روز را و مثلا بگوئی: «ما رأیته منذ یوم الخمیس» یا «ما رأیته منذ خمسة ایام» و معنای منذ ابتدای زمان است. 2ـ «قد» مربوط است به فعل متصرف مثبت که هیچ ناصب و جازمی هم ندارد و همیشه با فعل همراه است یعنی هیچ کلمه فصل بین آن و فعل نمی کند و معنای آن اگر با فعل مضارع بیاید، توقع را می رساند مثلا می گوید: «قد یمطر المطر الیوم» امروز ممکن است باران ببارد یعنی ما توقع داریم که باران ببارد. ولی اگر قد بر سر فعل ماضی بیاید، زمان گذشته و ماضی را به زمان حاضر و حال نزدیک می نماید، پس اگر در پاسخ کسی که سوال می کند: فلان شخص را دیده ای، گفتی: رأیته من او را دیده ام، هیچ زمان معینی را در بر نگیرد، پس ممکن است مقصود شما این باشد که ده سال پیش یا چند روز پیش او را دیده ای ولی اگر گفتی: قد رأیته: یعنی به تحقیق همین چند روز پیش او را دیده ام. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |