
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,464 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,561 |
نقد و بررسی داستان «بحیرا» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 44، مرداد 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت هجدهم ــ حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
اکنون که اصل این داستان را شنیدید باید بدانید که این داستان از چند نظر مورد انتقاد و ایراد قرار گرفته و صحت آن مورد تردید و خدشه واقع شده است: اولاــ اینکه در چند روایت آمده بود که ابوبکر آن حضرت را از همان «بصری» پیش از آنکه به شام بروند به همراه بلال به مکه باز گرداند از چند نظر مخدوش و بلکه غیر قابل قبول است: 1ــ از این نظر که بر طبق روایاتی که خود راویان و مورخان نقل کرده اند ابوبکر دو سال یا بیشتر از رسول خدا کوچکتر بوده و بلال نیز چند سال از ابوبکر کوچکتر بوده، و با توجه به آن چه در مورد عمر رسول خدا (ص) در آغاز این داستان شنیدید ابوبکر در آن زمان شش ساله و یا نه ساله و ده ساله بوده و بلال هم شاید هنوز به دنیا نیامده بود و اگر هم به دنیا آمده بود دو سه سال بیشتر از عمرش نگذشته بود، و بدین ترتیب حضور ابوبکر در کاروان در آن سنین از عمر بسیار بعید به نظر می رسد چنان چه تولد بلال و به دنیا آمدن او نیز در آن روز خیلی بعید است، و اگر هم به دنیا آمده بوده در حبشه بوده نه در مکه. 2ــ فرض می کنیم ابوبکر شش ساله و یا نه ساله و ده ساله در این سفر حضور داشته و به همراه کاروان مزبور به بصری و شام رفته، ولی اینکه ابوبکر در آن سنین از عمر دارای ثروت و تجارت و غلام و نوکری بوده که بتواند امری و یا نهیی صادر کند، و غلام و یا نوکر خود را به این سو و آن سو بفرستند بسیار بعید و به طور معمول غیر قابل قبول است. 3ــ فرض می کنیم هر دو مطلب فوق را تعبّداً بپذیریم، اساساً بلال حبشی در آن روزگار چه ارتباطی با ابوبکر داشته! مگر نه این است که خود اینان نوشته اند: بلال در آغاز بعثت در خانه ی امیة بن خلف به صورت برده ای زندگی می کرد، و با ایمان به رسول خدا و پذیرش اسلام از جانب وی تحت آزار و شکنجه ارباب خود یعنی امیة بن خلف قرار گرفت تا آنجا که او را در روزهای گرم طاقت فرسای مکه برهنه می کرد و روی ریگهای داغ مکه می خواباند و سنگ بزرگی روی سینه اش می گذارد ... تا آنجا که می نویسند: تا اینکه روزی ابوبکر بر وی گذشت و آن منظره را دید و به امیة اعتراض کرد و پس از مذاکره ای که کردند قرار شد ابوبکر بلال را از امیة خریداری کند و از این شکنجه و عذاب آسوده اش گرداند. و بالاخره او را با غلامی دیگر که ابوبکر داشت مبادله کردند و ابوبکر او را آزاد کرد.[1] گذشته از اینکه این قسمت، یعنی آزاد شدن بلال به دست ابوبکر نیز مورد اختلاف و تردید زیادی است، و در بسیاری از روایات آمده که بلال را رسول خدا خریداری کرده و آزاد فرمود، چنان چه از واقدی و ابن اسحاق نقل شده[2] و بلکه در پاره ای از روایات نیز آمده که عباس بن عبدالمطلب این کار را کرد[3] و اختلافات دیگری در این باره که اگر خواستید می توانید به کتاب «الصحیح من السیرة» مراجعه نمائید.[4] 4ــ همه ی این مطالب را هم که بپذیریم آیا این مطلب را چگونه می توان پذیرفت که ابوطالب با شدت علاقه ای که به یتیم برادر داشت و همان گونه که قبلا شنیدید حاضر نبود ساعی این کودک را از خود جدا کند و حتی در این باره به عموهای دیگر آن حضرت نیز اعتماد نمی کرد، در این جا او را با یک کودک کوچکتر از خود یعنی «بلال» از آن فاصله ی دور به مکه بفرستد، و به قضا و قدر و آن بیابان بی آب و علف و پر از خطر بسپارد، و بدین ترتیب او را از خود جدا کرده و با خیالی آسوده به دنبال تجارت و ادامه ی سفر تجارتی رفته باشد! به خصوص پس از آن سفارشی را که راهب مزبور به ابوطالب کرده که آن کودک را از شر یهود و دیگران محافظت کن و هر چه زودتر او را به مکه باز گردان! و ثانیا ــ از همه ی اینها گذشته اصل این داستان از نظر سند مخدوش است چه آنها که در کتب شیعه نقل شده و چه آنها که در کتابهای اهل سنت آمده، زیرا ابن شهر آشوب آغاز آن را از مفسران و دنباله ی آن را نیز از طبری روایت کرده، و ضمانت آن را از عهده ی خود برداشته است. و مرحوم صدوق نیز از دو طریق آن را روایت کرده که طریق اول از نظر سند مقطوع و ضعیف است، و روایت دوم نیز مرفوعه است که هیچ کدام قابل اعتماد نیست گذشته از آن که روایت نخست مشتمل بر امور غریبه ای است که به افسانه شبیه تر است تا به یک داستان واقعی[5] و روایات اهل سنت نیز هیچ کدام به رسول خدا (ص) و یا معصومی دیگر منتهی نمی شود، و آن چه در سیره ابن هشام و تاریخ طبری و طبقات و جاهای دیگر نقل شده یا از ابن اسحاق و یا از داود بن حصین و یا از ابوموسی اشعری روایت شده که هیچ کدام در آن زمان ــ یعنی زمان سفر رسول خدا (ص) و برخورد با بحیرا ــ به وجود نیامده و متولد نشده بودند، و سند خود را نیز در این باره نقل نکرده اند تا در صحت و سقم آن تحقیق شود، و از این رو از ابوالفدا نقل شده[6] که گفته است یکی از راویان این حدیث ابوموسی اشعری است که وی در سال هفتم هجرت مسلمان شد و از این رو این حدیث را باید از احادیث مرسله ی اصحاب به شمار آورد ... گذشته از اشکال دیگری که ما در بحث قبلی در ذیل خدشه و ایراد ـ 4 ـ نقل کردیم. و ترمذی نیز چنان چه از وی نقل شده این روایت را غریب دانسته و گفته است: در سند آن عبدالرحمان بن غزوان دیده می شود که روایتهائی برخلاف موازین از او نقل شده [7] و ذهبی نیز گفته: «گمان می رود که ساختگی باشد و قسمتی از آن دروغ است»[8] و ابن کثیر و دمیاطی و مغلطای نیز در آن تردید کرده اند.[9] و مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری قدس سره الشریف در کتاب «پیامبر امی» فرموده: «پروفسور ماسی نی یون» اسلام شناس و خاورشناس معروف، در کتال سلمان پاک در اصل وجود چنین شخصی، تا چه رسد به برخورد پیغمبر با او تشکیک می کند و او را شخصیت افسانه ای تلقی می نماید، می گوید: «بحیرا سرجیوس و تمیم داری و دیگران که روات در پیرامون پیغمبر جمع کرده اند اشباحی مشکوک و نایافتنی اند». و ثالثا ــ مطلب دیگری که موجب تضعیف این داستان می شود اختلاف در مورد شخصیت بحیرا است که آیا نام اصلی او جرجیس یا سرجس یا جرجس بوده، و یا اینکه از علماء یهود و از احبار یهود «تیماء» بوده ــ چنان چه برخی گفته اند ــ و یا از کشیشهای مسیحی و از قبیله ی عبدالقیس بوده چنان چه برخی دیگر گفته اند،[10] که این خود موجب ضعف در روایاتی که رسیده می شود. و اینها قسمتی است از بحثهائی که درباره ی این داستان در کتاب به چشم می خورد، و شاید روی آن چه گفته شد برخی از سیره نویسان این داستان را یکسره ساخته و پرداخته ی دشمنان اسلام که پیوسته در صدد تضعیف اسلام و زیر سوال بردن رسول گرامی آن و ایجاد شبهه و تردید در سلامت عقل و دستورات روح بخش اسلام بوده اند دانسته و نویسنده ی کتاب سیرة المصطفی در این باره چنین گوید: «... در روایاتی که در مورد سفرهای تجارتی رسول خدا در آن برهه از زندگی رسیده اختلافهائی دیده می شود که موجب تردید در صدور آنها می شود به خصوص که راویان آنها از کسانی هستند که متهم به کذب بوده و روایاتشان در عرض حوادث تاریخی به ثبت نرسیده ... ». و سپس گوید: «و من در کتاب خود به نام «الموضوعات» این مطلب را ترجیح داده ام که نقل این سفرها با این کرامات ساخته و پرداخته ی دشمنان اسلام است که می خواسته اند به این وسیله ابواب تشکیک و تردید را در رسالت حضرت محمد (ص) و نبوت آن بزرگوار باز کنند ... و این افسانه ها را در تاریخ اسلام وارد کرده تا موجبات تشویق درباره ی پیامبر بزگوار اسلام و رسالت آن حضرت را فراهم سازند...». و شاید کعب الاحبار و ابوهریرة و وهب بن منبه و تمیم الدارمی و امثال آنها قهرمانهای این افسانه پردازان بوده چنان چه شیوه ی اینان در وارد ساختن اسرائیلیات و مسیحیاتی که در احادیث اسلامی و تفسیر و غیره وارد کرده اند این موضوع ایشان را تایید می کند...».[11] نگارنده گوید: نظر ما در قسمت اول این بحث همان است که گفتیم، و وجود ابوبکر و یا بلال در این سفر با هیچ معیاری جور در نمی آید و اما در مورد اصل داستان نظر ما همان نظری است که درباره ی شق صدر و امثال آن گفتیم که اگر روایت صحیحی در این باره داشتیم آن را می پذیریم و اگر نه اصراری بر اثبات آن نداریم اگر چه در همه ی کتابهای تاریخی و سیره هم نقل شده باشد، و ظاهرا به چنین روایتی در این داستان دست نخواهم یافت، چنان چه گذشت و العلم عندالله. و بنابر آن چه گفته شد دیگر مجالی برای یاوه گوئی برخی از مستشرقین مزدور کلیساها و کشیشان مغرض باقی نمی ماند که به منظور خدشه دار کردن نبوت رسول خدا و وحی، این داستان را دستاویزی قرار داده و گفته اند: «پیامبر اسلام در آن سفر از بحیرا تعلیماتی آموخت و در مغز فراگیر و حافظه ی قوی خود نگهداری کرد و پس از گذشت سی سال از آن دیدار همان تعلیمات را اساس دین خود قرار داد، و به عنوان وحی و قرآن به پیروان خود آموخت». زیرا گذشته از همه ی آنچه گفته شد و بر فرض صحت این داستان از نظر سند و دلالت، مگر مدت توقف آن حضرت نزد بحیرا چقدر طول کشیده که بتواند منشا این همه معارف عالیه و داستانهای شگفت انگیز شده و آن آئین انقلابی و جهانی را پی ریزی کند! آیا یک ملاقات نیم ساعته و یا حداکثر یک ساعته در ده سالگی یا دوازده سالگی پیامبر امی درس نخوانده می تواند پس از گذشت سی سال منشا آن همه تحولات و بیان آن همه آیات معجزه آسا باشد که همه ی فصحا و سخنوران را به مبارزه و تحدی دعوت کرده و بگوید: (و ان کنتم فی ریب ممّا نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورةٍ من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین، فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین [12]).
داستان ها و خاطرات دیگری از دوران جوانی آن حضرت گوسفند چرانی در چند روایت که از طریق اهل سنت و پاره ای از کتابهای شیعه نقل شده آمده است که رسول خدا (ص) در دوران جوانی مدتی هم گوسفند چرانی می کرد، و این موضوع نیز نزد برخی از نویسندگان مورد خدشه و ایراد قرار گرفته، که ما در آغاز روایاتی را که در این باره رسیده نقل می کنیم و سپس به بحث و بررسی درباره ی آنها می پردازیم. 1ـ بخاری در کتاب صحیح خود (در کتاب الاجاره) به سندش از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود: «ما بعث الله نبیا الا راعی الغنم، فان له اصحابه و انت یا رسول الله؟ قال: نعم، و انا رعینها لاهل مکه علی قراریط »[13] یعنی ــ خداوند پیغمبری نفرستاد جز گوسفند چران (جز اینکه گوسفند چرانی می کرد) اصحاب آن حضرت عرض کردند: شما نیز ای رسول خدا؟ فرمود: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند قیراط[14] گوسفند چراندم! و نظیر این روایت در کتابهای دیگر حدیث و سیره نیز روایت شده ماننده سیره ی نبویه قاضی دحلان و سیره ی حلبیه و فتح الباری و طبقات ابن سعد.[15] 2ـ و در روایت دیگری که در طبقات از زهری از جابر بن عبدالله روایت شده گوید: ما به همراه رسول خدا بودیم و میوه ی درخت اراک[16] را جمع کرده و می چیدیم، رسول خدا (ص) فرمود: سیاه رنگهای آن را بچینید که گواراتر و پاکیزه تر است و من نیز هنگامی که گوسفند می چراندم!، آنها را می چیدم! ما عرض کردیم: شما نیز گوسفند می چراندی ای رسول خدا؟ «قال: نعم، و ما من نبیّ الاّ قد رعاها» فرمود: آری و هیچ پیغمبری نبوده جز آنکه گوسفند چرانده! 3ـ و در روایت دیگری که از ابن اسحاق روایت کرده گوید: میان گوسفندداران و شترداران نزاعی در گرفت و شترداران بر گوسفندداران تکبر می ورزیدند، و چنان چه برای ما نقل کرده اند رسول خدا در این باره فرمودند: «بعث موسی علیه السالم و هو راعی غنم و بعث داود علیه السلام و هو راعی غنم، و بغث و انا أرعی غنم اهلی بأجیاد». ــ موسی علیه اسلام مبعوث شد در حالی که گوسفند می چرانید، و داود علیه السلام مبعوث شد و گوسفند می چرانید و من مبعوث شدم و گوسفند خاندانم را می چراندم در «جیاد». و ظاهرا «جیاد» نام جائی بوده که طبق این روایت رسول خدا (ص) در آن جا گوسفند چرانی می کرده. چنان چه قراریط را نیز برخی گفته اند: نام جائی در مکه بوده[17] اگر چه بعید به نظر می رسد. و به دنبال این مطلب داستان موهن دیگری در تاریخ طبری از آن حضرت نقل شده که متن آن چنین است که فرمود: «... ما هممت بشیء ممّا کان أهل الجاهلیّة یعملون به غیر مرّتین کلّ ذلک یحول الله بینی و بین ما اُرید من ذلک ثم ما هممت بسوء حتی أکرمنی الله عزوجل برسالته، فانی قد قلت لیلة لغلام من قریش کان یرعی معی بأعلی مکة لو أبصرت لی غنمی حتی أدخل مکة فأسمر بها کما یَسمر الشبّاب فقل افعلْ فخرجت أرید ذلک حتی إذا جئت أول دار من دور مکة سمعت عزفاً بالدّفوف و المزامیر، فقلت ما هدا؟ قالوا فلان بن فلان تروّج بفلانه بنت فلان، فجلست أنظر الیهم فضرب الله علی أذنی فنمت فما أیقظنی إلاّ مسّ الشمس، قال فجئت صاحبی فقال ما فعلت؟ قلت ما صنعت شیئاً ثم أخبرته الخبر، قال ثم قلت له لیلة أخری مثل ذکل فقال أفعل فخرجت فسمعت حین جئت مکة مثل ما سمعت حین دخلت مکة تلک اللیلة فجلست أنظر فضرب الله علی أذنی، فوالله ما أیقظنی إلاّ مسّ الشمس، فرجعت إلی صاحبی فأخبرته الخبر، ثم ما هممت بعدها بسوءِ حتی أکرمنی الله عزوجل برسالته».[18] ... من آهنگ انجام کاری از کارهای زمان جاهلیت نکردم جز دو بار که در هر بار میان من و کاری را که آهنگ انجامش را کرده بودم خداوند حائل و مانع شد، و پس از آن دیگر آهن کار بدی نکردم، تا وقتی که خدای عزوجل مرا به رسالت خویش مفتخر ساخت، و داستان بدین گونه بود که در یکی از شبها به پسرکی از قریش که در قسمت بالای مکه با من گوسفند می چرانید گفتم: چه خوب بود اگر تو از گوسفندهای من مواظبت می کردی تا من به مکه بروم و همانند جوانهای مکه شبی را به شب نشینی و قصه گوئیهای شبانه بگذارنم؟ آن پسر قرشی گفت: من این کار را می کنم! من هم به دنبال منظور خود به راه افتادم و هم چنان تا به نخستین خانه های شهر مکه رسیدم و در آن جا صدای نواختن «دف» و مزمارهائی[19] شنیدم، پرسیدم: این چیست؟ (چه خبر هست؟) گفتند: فلان پسر با فلان دختر ازدواج می کند، من هم به تماشای ایشان نشستم ولی خدا گوشم را بست و خوابم برد، و چیزی جز تابش خورشید مرا بیدار نکرد (و هنگامی بیدار شدم که ماجرا به پایان رسیده بود). رسول خدا فرمود: من به نزد رفیق خود (یعنی همان پسرک قرشی) باز گشتم. وی از من پرسید: چه کردی؟ گفتم: هیچ کاری نکردم! و جریان را برای او شرح دادم. این جریان گذشت تا دوباره در یکی از شبها همان سخن را تکرار کردم و او مانند شب قبلی حفاظت گوسفندانم را به عهده گرفت و من به مکه آمدم و همانند گذشته در آن شب نیز صدای دف و مزمار شنیدم و به تماشا نشستم و خدا به همان گونه گوشم را بست و به خواب رفتم و به خدا سوگند جز تابش خورشید چیز دیگری مرا بیدار نکرد، آن گاه به نزد رفیق خود بازگشتم و داستان را برای او باز گفتم، و از آن پس دیگر آهنگ کار بدی نکردم تا اینکه خدای عزوجل مرا به مقام رسالت خود مفتخر فرمود. 4ـ و در کتابهای شیعه از علل الشرایع صدوق (ره) نقل شده که امام صادق (ع) فرمود: «ما بعث الله نبیاً قطّ حتی یسترعیه الغنم یعلمه بذلک رعیه الناس»[20] یعنی هیچ گاه خداوند پیامبری نفرستاد تا آن که او را به چرانیدن گوسفندان وا می داشت تا بدین وسیله راه تربیت مردم را به او یاد دهد. نگارنده گوید:قبل از آنکه به بررسی و تحقیق درباره ی این داستان و این روایات بپردازیم بد نیست پاره ای از توجیهات فیلسوف مآبانه و عارفانه ای را نیز که در توجیه این روایات کرده اند بشنوید، و آن گاه این روایات را از جهات دیگر مورد بررسی قرار دهیم.
توجیهاتی درباره ی این حدیث از آن جا که این روایات در نظر بسیاری از اهل سنت مورد قبول واقع شده و نتوانسته اند در سند و یا متن آنها تردید کنند اصل مطلب را پذیرفته و با سخنانی عارفانه و فیلسوف مآبانه در صدد توجیه آن بر آمده اند که از آن جمله گفتار زیر است: اول ــ «و حکمت خدای عزوجل در این باره چنان بوده که انسان وقتی گوسفندان را که ناتوانترین حیوانات چهار پا هستد بچراند مهر و عطوفتی در دلش جای گیر می شود و چون به سرپرستی انسانها مأمور گردد دلش از تندیهای طبیعی و ستمهای غریزی پاک و مهذّب می شود و به حدّ اعلای اعتدال می رسد».[21] که البته به این گفتار ایرادهائی شده، از آن جمله اینکه: 1ـ گفته شده: چگونه کسی می تواند باور کند که پیامبر بزرگوار الهی و نبی اعظم ــ صلی الله علیه و آله ــ نیازی به تهذیب و پاک کردن دل از تندیهای طبیعی و ستمهای غریزی داشت. آن پیامبری که خدا درباره اش فرمود: «لقد جائکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنّتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم»؟[22] 2ـ اگر هم ظلمی در وجود آن حضرت بود آیا مدرسه ای بهتر از مدرسه ی گوسفند چرانی برای تهذیب آن حضرت نبود؟! 3ـ این مطلب مخالف است با حدیثی که درباره ی آن حضرت از ائمه معصومین (ع) روایت شده که فرمودند: «و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما اعظم ملکٍ من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره ...»[23] یعنی و به راستی که خدای تعالی از زمان شیرخوارگی، بزرگترین فرشته ی خود را قرین آن حضرت قرار داد که راههای کرامت و اخلاقهای نیکوی جهانیان را در شب و روز به وی بیاموزد... . 4ـ اساسا مگر ظلم و ستم و یا سایر اخلاق زشت و ناپسند غریزی است که احتیاج به تهذیب داشته باشد؟!... 5ـ از همه ی اینها گذشته این گفتار نیز مورد سوال و خدشه است که چرانیدن گوسفندان دشوارتر از چرانیدن حیوانات چهار پای دیگر است؟ و خلاصه آن که این توجیه از جهاتی مورد خدشه است گذشته از این که خود این روایات از جهاتی مخدوش است که در بحث آینده خواهید خواند. دوم ــ و نظیر این توجیه، گفتار دیگری است که در شرح صحیح بخاری در ذیل همین حدیث آمده که گفته اند: حکمت در گوسفندچرانی پیغمبران الهی آن بود که چون اینان با گوسفندان مخالطت و آمیزش داشته باشند بر حلم و شفقتشان افزوده گردد، زیرا وقتی اینان در برابر دشواریهای گوسفندچرانی و گردآوردن گوسفندان مختلف الطبیعه و چراگاههای پراکنده و به خصوص با توجه به ناتوانی و نیاز گوسفندان صبر و بردباری به خرج دادند، در این صورت در مقابل دشواریهای مردمان امت خود با اختلافی که در طبیعت و اصناف خود دارند سزاوارتر و شایسته تر خواهند بود... .[24] و البته باید دانست که این گفتار مضمون همان روایت علل الشرایع است که اگر صحت آن روایت تایید شود نیازی به این گفتار نیست و همان روایت برای ما معتبر است، ولی ظاهرا روایت از نظر سند ضعیف است. سوم ــ توجیه دیگری که قدری بی اشکالتر از دو توجیه سابق است آن است که گفته شود: از آنجا که محیط شهر مکه محیطی آلوده به گناه و ظلم و ستم و شرک و بت پرستی و بی عدالتی و مفاسد دیگری بود، و رسول خدا (ص) که از کودکی با انواع مفاسد و مظالم مبارزه می کرد از مشاهده ی آن وضع رقت بار و ظلم و ستمهائی که به وسیله ی سرکرده های شهر به افراد ضعیف و ناتوان می شد و بی عدالتهائی که عموم مردم آن زمان به آن دچار بودند رنج می برد، و از طرفی قدرت جلوگیری آنها را نداشت، به دنبال وسیله ای می گشت تا هر چه بیشتر از آن منطقه و محیط و مشاهده ی آن وضع ناهنجار، کنار و دور باشد و بهترین وسیله برای وصل این منظور خروج از شهر و سرگرمی با آن حیوانهای صامت و زبان بسته و محیط بیابان بی سروصدا و به دور از فحشاء و فساد بود، و روی همین منظور رسول خدا (ص) بی آنکه نیازی به اصل این کار و یا دریافت مزدی در این باره داشته باشد داوطلب این کار شد و خود وسائل این سرگرمی را برای خود فراهم کرده و مشتاقانه به دنبال آن می رفت. گذشته از اینکه برای مردم مکه چرانیدن گوسفندان و شتران بهترین سرگرمی و شغل محسوب می شد و بسیاری از آنها بی آنکه نیازی به این کار و یا دریافت مزدی در برابر آن داشته باشند علاقه مند به انجام آن بودند و آن را شغل خوبی می دانستند و مورد پسندشان بوده. و البته اگر اصل مسئله مورد قبول باشد و صحت آن مورد تردید و خدشه نباشد این توجیه خوبی است و شاید در صفحات آینده نیز توضیحی بیشتر برای آن بدهیم.
1ـ برای اطلاع از مدرک این گفتار به کتاب «الصحیح من السیره» ج 1، ص 91ــ 92 مراجعه شود. 2ـ سیره ابن هشام، ج 1، ص 318 و کتابهای دیگر. 2ـ قیراط کمترین واحد پولآن زمان ها بود که به گفته برخی هر قیراطی نیم دانگ و هر دانگ یک ششم درهم بوده. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 482 |