تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,075 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
«استدراج» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 45، شهریور 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر آیت الله محمدی گیلانی
*از پنجهزار و ششصد سال عمر تمدن، فقط 292 در صلح بقیه در جنگ* ناله ویکتورهوگو* استدراج مسبوقست بدو سنت دیگر: 1- تادیب الهی 2- سنت حیلوله. * توضیح تادیب الهی و گوشمال دادن بمنحرفین با شدائد و مصائب* بیانی از نهج البلاغه* شدائد و مصائب و جنگها علاوه بر خاصیت بازدارندگی خاصیت قلب کردن حقیقتی بحقیقت دیگر دارد* محنت ها و جنگها و محاصره ها نیز خاصیت سازندگی دارد و اراده ها و عزم ها را محکم و امت را بنیان مرصوص می کند* ذکر نمونه ای: محاصره ی تاریخی لنینگراد در جنگ دوم جهانی بوسیله نازیهای آلمان و دفاع جانانه ی مردم آن. در مقاله گذشته گفتیم که استدراج: حرکت و عبوردادن چیزی است از درجات و مراحل مختلف بسوی غایت و هدفی، و در قرآن کریم همین تعبیر بلفظه در دو آیه با لحن عتاب آمیزی از سنت الهی در اجتماع بشر شمرده شده که دامنگیر مکذبین شریعت آسمانی و ستیزه گران با حق و عدالت می شود با این امتیاز که تحریک موصوف درباره ی آنان تنازلا و آرام آرام و بدون هیچ شتابی انجام می گیرد و بدانگونه کند و آرام است که جامعه ی مبتلا باین سنت، بجهت کندی و آرامی تحریک مزبور غافل از آن بوده و ناگهان خویش را در گرداب سقوط و عقوبت می بیند، که هیچ راه فراری ندارد. این روش و نیروی نامرئی سقوط و هلاکت و روشها و نیروهای دیگر تاریخ ساز در امتداد سیر خویش بهر شکلی که متشکل شوند، خواه بشکل تکالبهای سیاسی و جهانخواری خواه بشکل تضادهای اقتصادی و استلاب ثروتها، خواه بشکل اتراف و عیاشی ها و خلع جلباب عفت و حیاء، خواه بشکل ناسیونالیستی ها و نهضت های ملی، خواه بشکل هواها و هوسهای مذهب نما و یا اشکال دیگر بای حال بدون هیچ درنگی، آرام آرام بهدف و غایت خویش -که بر بازیگران مختلف الاشکال مجهول است- به پیش می روند و هیچگونه استثناء و تبدل و تحویل نمی پذیرند: اسْتِکْبَارًا فِی الأرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ وَلا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلا سُنَّةَ الأوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلا (٤٣) (سوره فاطر- آیه 43) در طول مسیر مارپیچی و پرنشیب و فراز، مجموعه حلقه ای بهم پیوسته که اکثرا از کشتکارهای دد خجل ساز و جنایتها و قساوتهای کابوس آفرین است، پدید آمده بنام تاریخ بشریت خوانده می شود، و طبق تحقیقاتی که از یک دانشمند روسی نقل شده از 3600 سال پیش از میلاد مسیح (ع)تاکنون که تقریبا پنجهزار و ششصد سال است، بشر بزندگی مدنی ادامه می دهد، تنها 292 سال را در صلح گذرانده و بقیه این سالها با جنگ و کشمکش سپری شده است. و روشن است که این سالهای بمقیاس ناچیزی که دانشمند روسی «سالهای صلح» نامیده است در واقع سالهائی است که فاصل بین دو جنگ و فرصت تجدید قوا و تهیه تجهیزات برای جنگ تازه ای بود نه سالهای صلح بمعنای کلمه. و مضمون بیان دانشمند روسی را قبل از وی، نویسنده مشهور «ویکتورهوگو» با اضطراب جسارت آمیزی گفته است: «شش هزار سال است که مردم جهان بادم کشی مشغولند، و در این مدت، خداوند بیهوده وقت خود را در راه پدید آوردن گلها و ستارگان تلف می کند. آسمان پهناور، هرساله پیمبرانی بصورت گلهای زنبق و آشیانهای زرین پرندگان برای مردم جهان می فرستد تا آنان را بصلح و محبت بخواند، اما این پیام مهر، اثر جنون را از دل های هراسناک مردمان بیرون نمی برد، زیرا دیری است که بزرگترین عشق مردم روی زمین، آدمخواری و خونریزی است. دیری است که فرح بخش ترین نوای موسیقی ملل شیپور جنگ است. دیری است که افتخار بصورت کابوسی موحش درآمده است که سوار بر ارابه کوه پیکر خود می گذرد و مادران بینوا و فرزندان خردسالشان را زیر چرخهای سنگین خود خرد می کند. امروزه خوشبختی ما بسیار مشکل پسند شده، زیرا رضایت فقط وقتی بدست می آید که مردمان بگویند: برویم و بمیریم! حالا دیگر برای جلب خوشبختی تنها باید دهان بر شیپور جنگ نهاد، همه جا برق فولاد می درخشد و همه جا دود و آتش بر می خیزد، دیگر مردمانی که دسته دسته از پی کشتار هم روانه میدان آدم کشی می شوند برای روشن کردن ظلمتکده روح خود، وسیله- ای جز آن ندارند که شعله توپهای جنگ را برافروزند، و این همه بخاطر جاه طلبی بزرگان قوم صورت می گیرد که خود آنها هنوز ما را در خاک نکرده، بر سر گورمان، تجدید عهد مودت می کنند و در آن هنگام که کالبد ما در دل گور تیره، خاک می شود، و در میدان های جنگ، شغالان و لاشخواران سراغ گوشتهائی را می گیرند که شاید به استخوانها باقیمانده باشد، این آقایان، با احترام بهم سلام می گویند!» ظاهرا اضطراب توامان با جسارت ویکتورهوگو ملهم از خیام است و نگرانی و آشفته حالی خیام هم متأثر اشعار ابی العلاء معری است چه آنطور که در حالاتش نوشته اند همواره اشعار ابی العلاء را می خوانده و مجادله ای که باز مخشری درباره ابی العلاء دارد، موید متأثر بودنش از افکار و اشعار ابی العلاء است و پوچی و بیهودگی آفرینش گلها و ستارگان که در کلام هوگو دیده می شود در اشعار منسوب بخیام بحد و فور بچشم می خورد، این یک نمونه: آورد باضطرارم اول بوجود جز حیرتم از جهان چیزی نفزود رفتیم به اکراه وندانیم چه بود زین آمدن وماندن و رفتن مقصود باری، قرآن مجید، مرتبه و موقعیت این روش و نیروی نامرئی نابودی ناگهانی (استدراج)، را بعد از وقوع دو سنت مترتب بریکدیگر، اعلام داشته و فرموده: اکثر امت های گذشته که دستخوش دمار و نابودی شدند و امت بودنشان در کام مرگ فرو رفت بدین جهت بوده که از زی عبودیت و میثاق بندگی که با خداوند متعال بسته بودند خارج شده و فاسق گردیدند. در آیه 102 از سوره اعراف بدنبال نابودی امت های گذشته می فرماید: وَمَا وَجَدْنَا لأکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ (١٠٢) یعنی: اکثر امم دستخوش نابودی را ملتزم بمیثاق و عهد نیافتیم -بلکه- به تحقیق اکثرشان را خارج از زی بندگی وفاسق یافتیم. چه جهان هستی با همه عظمت خیره کننده اش، بر پایه و اساس عبودیت استوار است، وغایت آفرینش جن و انس، عبادت پروردگار است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ (٥٦) و طبعا با انحراف از غرض و غایت آفرینش در مجرای سنن ویژه ی مناسب با انحراف واقع می شوند و نخستین روشن و سنت ناشی از عنایت حق تعالی، روش و سنت تادیب است که بدین وسیله شاید به صراط عبودیت بازگشت نموده و بوفاء به میثاق بندگی ملتزم شوند. و در صورتی که تادیبهای الهی درباره ی آنان بیفائده و بلااثر شد، مبتلا بسنت دیگری می شوند که جایگیر سنت نخستین می گردد و آن عبارتست از تیره درونی و قساوت قلوبشان با روی گردانی از حق، و آویختگی بشهوتها با ابعاد گوناگونش و مآلاحیلوله بینشان و بین مراکز ادراک و وجدانشان پدید می آید که هیچگونه نداء حق در وجودشان راه ندارد. وبدنبال این سنت، سنت مکر و کید که همان سنت استدراج است، حلول نموده و درهای نعمت بسویشان از هر جهت گشوده می شود، و در این نقمت، نعمت نما غوطه ور می- گردند، و این روش مکر و نیرنگ و نیروی شگرف، آرام آرام، بدون هیچ شتابی آنان را بگرداب نابودی بلامفربه پیش می برد، در حالی که در اوج شادمانی و غرور وقدرتند ناگهان در گرداب هلاکت ساقط می شوند. و بنابراین، شایسته است که در هر یک از سنن مترتبه کندوکاو شود و دلائل و شواهد هر یک، از کتاب و آثار دینی و تاریخی عرضه گردد. و چنانکه بیان شد، سنت اول، سنت تادیب الهی بوده که ناچار در مقام بحث نیز مقدم است: تادیب الهی عنایت خداوند متعال، خواهان فعلیت هر استعداد است و اقتضا دارد که هر مستعدی بهدف و غرض مربوطه نائل شود، و از این رو، اسباب شکوفائی و بفعلیت درآمدن هر استعدادی بالضروره از قلم قضاءالهی گذشته است. این عنایتی است عام که شامل همه اهل استعداد، از آن جمله نوع انسان است که دادار مهربان با ارسال پیمبران صلوات الله علیهم و انزال کتاب و شریعت، صراط و اسباب سعادت وی را در اختیارش نهاده است. و هر امتی از امم که بنحوی از انحاء، رسالت الهی بآنها ابلاغ شده و آنان سرپیچی نموده و از جاده شریعت و قوانین الهی که وسیله تکامل حقیقی است، منحرف گردیده اند، مادامی که استعداد بازگشت بطور کلی در آنها فاسد نشده است، مشمول عنایت عام یاد شده است یعنی بر لطف عمیم خداوند است، اسباب بازدارنده از انحراف پدید آورد و بدین وسیله آنان را گوشمال دهد، باشد که متنبه شده از خواب غفلت بیدار شوند و بجاده شریعت و عبودیت بازگردند، چنانکه در دو آیه ذیل می خوانید: 1- وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (سوره انعام- آیه 42) «سوگند یاد می کنم پیمبرانی بسوی امت هائی که پیش از شما بوده اند، ارسال نمودیم -آنان سرپیچی کردند- پس بعنایت خویش آنان را با فقر و قحطی و جنگ و بیماری و مصیبت و شدائد مناسب گوشمال دادیم، باشد که با این اسباب باز دارنده متنبه شده و برسم عبودیت برگشته، و طوق تذلل و بندگی حقتعالی را بر گردن نهند». 2- وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (سوره اعراف- آیه 94) «در هیچ قریه و جامعه ای، پیمبری نفرستادیم مگر آنکه -چون سرپیچی کردند- اهل آن قریه و افراد آن جامعه را بعنایت خویش، با فقر و قحطی و جنگ و مصائب و بیماری و شدائد گوشمال و ادب می کنیم شاید مضراعت و زی بندگی برگردند». همانگونه که گوشمال پدر دلسوز و کتک معلم و آموزگار مایه ی ادب و وسیله بیداری از خواب تنبلی و تن آسائی است، ماخوذ کردن امت منحرف با شدائد و گرفتاریها و مشکلات، وسیله ی بیداری و آگاهی و رجوع به فطرت توحید، و سبب بازگشت برسم عبودیت است، و در نهج البلاغه آمده: «ان الله یبتلی عباده عندالاعمال السیئة بنقص الثمرات و حبس البرکات، واغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب، و یقلع مقلع، و یتذکر متذکر، ویزدجر مزدجر ...» (خطبه 143) «خداوند متعال، بندگانش را هنگام ارتکاب سیئات مبتلا می کند به کمبود میوه ها و حبس برکات و بستن خزائن خیرات تا آنکه توبه کاری توبه کند، و فرورفته ای در لجن گناه، خویش را بدرآورد، و یادآور میثاق بندگی، یادآور شود و عبرت گیری از این اسباب بازدارنده عبرت گرفته و از ارتکاب گناهان باز ایستد». اثر سازندگی شدائد و سختیها فقر و قحطی و جنگ و شدائد، و به تعبیر قرآن کریم «باساء وضراء» علاوه بر خاصیت تنبیه و گوشمال و تادیب، خاصیت قلب کردن حقیقتی را بحقیقت دیگر دارد، مانند کیمیا که فلز کم بها را تبدیل به طلای گران قیمت می کند، تاریخ زنده ملتهای زنده گواهی است صادق که جنگها و هجومها و محاصره هائی که برآنها وارد شده است، عزم ها و اراده های خفته آنان را بیدار نموده و استقامت شکست ناپذیر بآنها ارزانی داشته است، ومآلا سیادت آنان برمعموره ی زمین فزایندگی یافته است، و از آن جمله مقاومت مردم لنینگراد در جنگ دوم جهانی که در محاصره قوای هیتلری بود اعجاب انگیز است که خلاصه آنرا یادآور می شویم: محاصره ی تاریخی لنینگراد و دفاع جانانه مردم آن: سالیسبوری روزنامه نگار آمریکائی بعد از بیان طولانی در این باره می گوید: سکنه لنینگراد از سرما بجان آمده و ضعف بر ایشان چیره شده بود و می دانستند که اکنون پای زندگی و مرگ در میان است ولی نسبت بنازکی رشته که بدان آویخته بودند، شک و شبهه ای نداشتند، تمام امیدشان بجاده یخی بوده که بر سطح دریاچه «لادوکا» می گذشت و قطر یخ آن حدود 25 سانتیمتر بوده است، و بهمین دلیل آن را جاده زندگی نام نهادند، در همه شهر حتی یک اتومبیل وجود نداشت، یگانه وسیله حمل و نقل لوژها بوده که پاره ای از اوقات صاحبانش خود را مانند اسبی که بگاری بسته باشند، به لوژ می بستند، جنازه ی مردگان را در تابوت چوبی به قد و اندازه های مختلف می گذاشتند و بوسیله لوژ بگورستان حمل می کردند و یا بیماران را با کفشهای مخصوص سرسره خود را به لوژها می آویختند و به بیمارستان می بردند، بسیاری از افراد که جنازه ها را بگورستان می بردند همانجا در کنار جنازه می افتادند و بی سر و صدا جان می سپردند بدون اینکه کمترین ناله یا شکایت یا فریادی از حلقومشان خارج شود. یکی از اهالی لنینگراد در دفترچه خاطراتش از روزهای ژانویه سال 1942 اینطور یاد کرده است: وقتی از شهر خارج شدم چشمم بباغها و بستانها و سپس بتوده ای بی قواره افتاد نزدیکتر رفتم. در طرفین جاده، توده اجسام مردگان چنان رویهم انباشته شده و سد معبر کرده بود که دو اتومبیل نمی توانستند از کنار هم بگذرند. اثری از گربه و سگ و اسب در شهر نبود، کمتر روزی بوده که چند نفر بخاطر غذا بقتل نرسند، آدمکشهای گرسنه همه جا بودند در صفوف انتظار جلو نانوائی ها یا مراکز توزیع خواربار، ناگهان پیرزنی بر اثر ضربه ای که از پشت سر باو وارد می آمد نقش بر زمین می شد بلافاصله جوانی با رنگ و روی پریده، در حالی که کیف پول و کارت جیره بندی پیرزن را در دست داشت پا بفرار می- گذاشت. و یا اینکه ناگهان برق تیغه کاردی در هوا می درخشید و مردی که از نانوائی خارج شده و سهمیه نان هفتگی خود را زیر بغل داشت روی برفها نقش برزمین می شد. در یک چشم بهمزدن نان از میان پنجه های خونین او ربوده می شد و صاحب کارد در تاریکی شب ناپدید می گشت -با این شدائد مردم لنینگراد مدتها مقاومت نموده- استالین برای پایان دادن بمحاصره لنینگراد فرمان حمله داد، رمز عملیات این جمله «جرقه» بود. روز دوازدهم ژانویه 1943 عملیات آغاز گردید. بیش از 4500 توپ به ناگهان آلمانها را زیر آتش گرفتند که تا آن زمان لنینگراد در حدود پانصد و بیست و پنج روز در محاصره قوای نازی بودند و رابطه شان با سایر نقاط دنیا قطع بود، خط محاصره را شکستند اما هنوز روزها و هفته های زیادی می بایستی تا محاصره بطور کلی قطع شود، زیرا آزادی نهائی لنینگراد در 27 ژانویه 1944 صورت گرفت و در این فاصله افراد بیشماری می بایستی جان خود را فدا می کردند. تلفات لنینگراد در دوران محاصره بی سابقه بود. تاریخ هرگز بیاد ندارد که در شهری اینهمه تلفات ببار آمده باشد. تعداد افرادی که در این شهر نابود شدند ده برابر تعداد تلفات هیروشیما بود که در انفجار بمب اتمی جان سپردند، طبق آمار رسمی شوروی، غیرنظامیانی که بر اثر قحطی تنها در شهر لنینگراد جان سپردند 632253 نفر بوده بعلاوه 16748 نفر هم بر اثر خمپاره و بمب کشته شدند ...» (خواندنیها شماره 81 سال 31) خواننده عزیز! انگیزه نقل این حادثه کابوس آفرین، و دفاع جانانه مردم لنینگراد و مقاومت آنان و انزجار از تسلیم در مقابل دشمن مهاجم، و بالاخره مالاندن بینی دشمن بخاک، این بوده که پایداری مردم بی شریعت و کتاب در مقابل دشمن، و حفظ شرف و حیثیت انسانی خویش از تن دادن به ذلت تسلیم، چه ثمرات عزت و سیادت را موجب شد. مقاومت ملت اشتراکی مسلک از خدا بی خبر اینگونه ثمر و بر دهد مقاومت امت حزب الله چه ثمرات و سیادتهای عظیم جهانی ببار خواهد آورد؟ «الا ان حزب الله هم المفلحون» باده درد آلود تان مجنون کند گربود صافی ندانم چو نکند
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 138 |