تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,743 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,961 |
صلح با صدّام، هرگز! | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 45، شهریور 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجة الاسلام جمی (امام جمعه آبادان)
ملت مسلمان ایران که یک انقلاب بزرگ و بی سابقه کرده و رژیم ظلم و استبداد شاهنشاهی را برانداخته بود، سرگرم ساختن مملکت و جای گزین کردن ارزشهای اسلامی بجای آثار طاغوتی بود ولی آنها که نمی خواستند و نمی خواهند این انقلاب با خاصیت اسلامیش پا بگیرد جنگ را بر ما تحمیل کردند. طرفهای اصلی جنگ: کفر جهانی و اسلام همانگونه که امام بزرگوارمان از روزهای نخستین جنگ اعلام کردند: این جنگ، جنگ کفر و اسلام است. گرچه این مطلب برای عموم روشن و ثابت است اما از آنجا که بحسب ظاهر جنگ میان دو کشور اسلامی است و یک طرف جنگ که رژیم عراق است نیز مدعی اسلامیت می باشد ممکن است برای بعضی مایه ابهام و سوال انگیز باشد لذا لازم است بطور مختصر توضیحی داده شود. همه می دانند که رژیم حاکم بر عراق جنگ را بر جمهوری اسلامی تحمیل کرد و این رژیم بعث است که با ایران اسلامی می جنگد نه ملت عراق که ملت عراق از این جنگ بیزار و متنفر است. اکنون بنگریم رابطه این حزب با اسلام چگونه است؟ برای تبیین مطلب نظری اجمالی و کوتاه مؤسّسین حزب و اهداف آنها می افکنیم. مؤسّس حزب بعث میشل عفلق مسیحی است. پدرش یونانی و مادرش فرانسوی و تحصیلاتش در فرانسه می باشد و با مطالعه در مقالات و نوشتجات و کنجکاوی در حالات این شخص کاملا روشن می شود که هدفش از تاسیس حزب جز کشاندن ملل عرب بدام استعمار چیز دیگری نبوده است. برای فهم هرچه بیشتر مطلب باید اساسنامه حزب بعث مورد دقت قرار گیرد که با مطالعه و تامل در این اساسنامه بخوبی روشن می شود که اساسی ترین هدف از تاسیس این حزب، برافروختن آتش قومیت گرائی در میان ملل عرب و جدا کردن آنان از عموم مسلمین و ایجاد تفرقه و جدائی بین آنها است. گرچه در اساسنامه نامی هم از اسلام برده شده اما نه بعنوان اینکه اسلام دینی است که باید حاکم بر مسلمین باشد بلکه بهمان نحوی که دین در فرهنگ غربی مطرح است، جدای از حکومت و سیاست. کارنامه حزب بعث در عراق کارنامه رژیم بعث در عراق خلاصه می شود در اعمال ضد دین بصورتهای مختلف: 1- تعطیل و از کارانداختن مراکز و کانونهای دینی: همه می دانیم که حدود هزار سال است نجف اشرف یکی از مراکز و حوزه های مهم دینی مسلمین است که محل پرورش فقها و محققین در رشته های مختلف علوم اسلامی بوده و از آنجا فقاهت و سایر علوم اسلامی در سراسر بلاد اسلامی منتشر می شده و دیدیم که رژیم بعث چه بر سر این مرکز و حوزه آورد و چگونه این کانون نور و خیر را متلاشی کرد و همین معامله با سایر مراکز در بلاد مقدس عراق انجام گرفت از قبیل کربلا، کاظمین و سامرا. 2- قتل و شکنجه و دستگیری رجال دین و فضیلت: گمان می کنم نیاز به توضیح نداشته باشد زیرا مطلبی است که عامه مسلمین می دانند. چه کسی است که از شهادت آیت الله صدر و خواهرش بنت الهدی در زیر شکنجه های بعثی ها واقف نباشد؟ چه کسی است که از شهادت علامه عبدالعزیز بدری آگاه نباشد؟ کیست که قتل عام علماء و برجستگان از بیت آیت الله العظمی حکیم قدس سره را نداند؟ و در هر صورت، صدها طالب علم و رجال فضل و فضیلت که زیر شکنجه های وحشیانه بعثی ها به شهادت رسیده اند، بر اهل اطلاع مخفی نیست. 3- هتک و تعطیل شعایر و محافل دینی: آیا از آن مجالس و محافل عزاداری و تبلیغی که در عراق با شکوه تمام برگزار می شد الآن اثری هست؟ و آیا اکنون در عراق یک اجتماعی که واقعا اسلامی باشد بطور آزاد تشکیل می شود؟ 4- حبس و شکنجه و اعدام هر کسی که حزب، احتمال مخالفتی از ناحیه او حس کند: چه بسا مردان و زنان و افراد مسلمان از تمام اقشار که از خانه های خود ربوده شده و دیگر اثری از آنها بدست نیامد یا زیر شکنجه جان دادند و یا به جوخه های اعدام سپرده شدند که اجساد آنها نیز به خانواده هایشان داده نشد. حزب بعث ضد انسانی ترین روش را برای سرکوبی و نابودی مخالفین خود بکار گرفته و می گیرد. یکی از این جریانات قضیه ی معروف ابوطبر است که خلاصه آن از این قرار است: عمال رژیم بعث بدستور سران خود بخانه های مخالفین ریخته و اعضاء خانواده را قتل عام می کردند، سپس برای آنکه خشم مردم علیه آنان برانگیخته نشود، رژیم رسما تمام این جنایات را به باند موهومی به رهبری شخصی بنام «ابوطبر»! نسبت می داد و انگیزه آنها را دزدی قلمداد می کرد! اینها مشتی از خروار از جنایات بعثی ها است که هر کدام به تنهائی می تواند دلیلی قاطع بر کفر این دشمنان خلق و خالق باشد[1]. خوب بیندیشیم و تامل کنیم رژیمی که این است فشرده ای از کارنامه سیاهش، رژیمی که این است راه و رسمش: زجر و شکنجه و قتل و اعدام علماء دین، محققان و دانشمندان و آزادی خواهان، رژیمی که دستش بخون عالم و مرجعی چون آیت الله صدر و علمائی همچون شیخ عارف بصری، سید عزالدین القبانچی، سید نوری آل طعمه، سید عمادالدین تبریزی و صدها امثال این بزرگان همچون رجال علم و فضیلت مردان دین و تقوی و جهاد، سادات بزرگوار از بیت آیت الله العظمی حکیم قدس سره آلوده است، رژیمی که پایه حکومتش را بر اجساد هزاران بی گناه از پیر و جوان و زن و مرد ملت مظلوم عراق استوار ساخته، رژیمی که هرجا افراد علاقمند بدین و روحانیت را دیده به انحاء گوناگون آنها را سر به نیست کرده، نظامی که هرجا دیده روزنه ای از اسلام بسوی جامعه باز شده وحشیانه آنجا را سد کرده؛ مدارس و کتابخانه ها و بیمارستانهائی که متعلق به روحانیت اصیل بوده همه را تعطیل و بسته است حتی قطعه زمینی که برای تهیه دانشگاه اسلامی در کوفه بوده مصادره کرده و خلاصه جلو هر گونه حرکت دینی را گرفته است، آیا چنین رژیمی جز کفر ایده ی دیگری دارد؟ رژیم بعث عراق نه تنها نظامی ضد اسلام و توحید است که خود از مدافعین سرسخت کفر و الحاد و مروج شرک و نفاق و فتنه و فساد در کشورهای اسلامی است. بنابراین، یک طرف این جنگ کفر و شرک و نفاق و الحاد و طرف دیگرش اسلام است. هدف و انگیزه جنگ جای هیچگونه تردیدی نیست که هدف از این جنگ، از بین بردن انقلاب و به سقوط کشاندن رژیم جمهوری اسلامی بوده است. و بهانه های دیگر از قبیل مسائل مرزی و آب و خاک، همه بی اساس و کاملا و اهی و مسخره آمیز است. آری! صدام به فرمان اربابانش این آتش را روشن کرد که جمهوری اسلامی را بسوزاند. صدام جنگ را شروع کرد که خوزستان را عربستان و خود به عنوان فاتح قادسیه در اهواز جشن پیروزی برپا کند و از ارتش خود سان ببیند. او جنگ را آغاز کرد تا منابع عظیم نفتی و اقتصادی ما را در خوزستان در اختیار ارباب قرار دهد. جنگ را آغاز کرد تا سفارتخانه ی تعطیل شده اسرائیل را بار دیگر در تهران بگشاید و پشتوانه از دست رفته صهیونیست ها را به اسرائیل برگرداند. به جمهوری اسلامی حمله کرد تا بار دیگر فراری های آمریکا و نوکران حلقه بگوش استعمار را به ایران بازگرداند و آمریکا منافع از دست رفته اش را بازیابد. و تنها جرم نظام ایران، اسلامی بودن آن است. اسلام اصیل محمدی نه اسلام تحریف شده آمریکائی که خیلی از دولت های باصطلاح اسلامی دارند و آمریکا با آنها کاری ندارد بلکه صددرصد پشتیبان و حامی آنها است زیرا نوکرانی تسلیم و حرف شنو برای اربابند! وحشت استعمار از حاکمیت اسلام بر جهان است، همان اسلامی که دین سیاست و حکومت است، همان اسلامی که محصور در مقداری عبادات و آداب خشک و بی روح نیست. دشمنان می گویند: نماز باشد اما نه اقامه الصلوة! حج باشد اما نه آن حجی که «لیشهدوا منافع لهم» مسجد باشد اما مسجد ضرار! منبر باشد اما نه برای تنویر افکار و بیدار کردن دلهای تاریک! قرآن باشد اما نه برای حکومت کردن و پیاده شدن در اجتماع که فقط برای قرائت آنهم بیشتر برای مردگان و احیانا برای خواب کردن بعضی زنده ها! اسلامی که چنین باشد استعمارگران شرق و غرب با آن هیچ مخالفتی ندارند بلکه در ترویج و اشاعه اش از هیچ کوششی هم دریغ نمی ورزند همانطور که الآن بعینه می بینیم. اما همینکه اسلام بمعنای واقعیش مطرح شود آنجا است که استعمار به حرکت می آید و این چنین اسلامی از همه طرف مورد هجوم قرار می گیرد نه تنها از دشمنان زیرک و سیاستمدار که از دوستان ابله و نادان هم. اسلامی که می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلا وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ (٤٤)وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأنْفَ بِالأنْفِ وَالأذُنَ بِالأذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ[2] (٤٥) وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَیْنَاهُ الإنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (٤٦) اسلامی که هدفش اقامه قسط و تشکیل جامعه بر مبنای عدالت و امانت و فرمانش عدل و احسان است. الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ[3] (٢٤) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا[4] (٥٦) إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ[5] وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (٩٠) یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ[6] إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ (٢٦) اسلامی که هشدار می دهد مبادا نفسانیات شما مانع اجراء عدالت شود، یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[7] وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (٨) اسلامی که تنها امتیاز را تقوی و فضیلت می داند و می خواهد بشریت را از اسارت در محدوده امتیازات غیرانسانی و فرورفتن در لجن شهوت و حیوانیت رهائی بخشد. یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ[8] إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (١٣) اسلامی که هدفش نجات انسانها از ظلم و انظلام است. لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ[9] (٢٧٩) اسلامی که فرمانش مبارزه با کفر و بزرگترین پیامش نشر فضیلت و احسان و محبت است. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ[10] فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمَانَ لَهُمْ[11] مُحَمَّد رَسُولُ اللهِ وَالّذَینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم[12] اسلامی که زمین را از آن بندگان صالح خدا می داند: أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ[13] (١٠٥) اسلامی که بیشترین عنایت و توجهش به محرومان و مستضعفان است و تا آنجا این قشر را مکرم و عزیز می داند که به بزرگ رهبرش زبده و صفوه موجودات رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم چنین فرمان می دهد. وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ[14] خلاصه اسلامی که یک بخش از فقه وسیعش در رابطه با عبادات اختصاص یافته و سایر بخشها و مباحث این فقه غنی مربوط به اداره امور جامعه است با تمام ابعادش و انسان را از ولادت تا وفات زیر چتر حکومت می گیرد و آنی از او جدا نیست، این چنین اسلامی باب طبع حاکمان ظالم و غاصب امروز شرق و غرب نیست و باید کوبیده شود و از بین برود تا زمین برای تاخت و تاز اعداءالله و غارتگران و مفسدین هموار گردد و آن هم بدست زمامداران خود فروخته کشورهای اسلامی. آری موثرترین حربه و نقشه ای که استعمار از دیرباز برای مقابله با اسلام و سرکوبی نهضت های اسلامی بکار گرفته کوبیدن اسلام و مسلمین بدست زمامداران و حکام خودفروخته ای بوده که از طرف استعمار برای همین منظور در کشورهای اسلامی بقدرت رسیده اند. اینان بظاهر مسلمان و در واقع حافظ منافع استعمار و مامور بانهدام اسلامند نمونه بارزش اغلب نظامهای حاکم بر کشورهای اسلامیند که بعضی از آنها حتی در کسوت حمایت از شعائر اسلامی ماموریت جلوگیری از حرکتها و نهضت های اسلامی را یافته و با تمام قوا بفرمان آمریکا برای حفظ اسرائیل و سرکوبی مسلمین انقلابی در سراسر منطقه می کوشند. الآن در مصر، سودان، مراکش، تونس، اردن و عراق مسلمانان مبارز و متعهد بدست چه کسانی قلع و قمع و حرکتهای اسلامی بوسیله چه عمالی کوبیده می شود؟ شما می بینید پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در ایران و واژگون شدن رژیم امریکائی محمد رضا این کشور از طریق هوا و زمین و دریا مورد هجوم نظامی از طرف یک رژیم باصطلاح اسلامی قرار می گیرد و اغلب رژیم های باصطلاح اسلامی دیگر هم به کمک وی می شتابند و بعضی از آنها تمام امکانات خود را در اختیارش قرار می دهند. کمک های بی دریغی که این رژیم های باصطلاح اسلامی بعراق کرده اند و استعمار با گماشتن این نوکران بی همه چیز بر کشورهای اسلامی تمام امکانات مسلمین را قبضه کرده و علیه اسلام بکار گرفته است. صلح با صدام، هرگز! و اکنون پس از گذشت پنج سال از جنگ، صدام که خود را در چنین باتلاقی فرو رفته می بیند، دم از صلح می زند و اربابانش برای این صلح بدتر از جنگ، ما را تحت فشار قرار می دهند، ما طبق کدام منطقی صلح را بپذیریم؟ آیا اسلام به ما چنین اجازه ای می دهد؟ اجازه صلح با کفر: صلحی که مقدمه هدم اسلام و ذلت و خفت مسلمین و سرکوبی تمام نهضت ها و جنبش های آزادی خواه مردم مستضعف جهان است. آیا مردم مظلوم و ستمدیده ای که اینهمه از این جنگ صدمه و مصیبت دیده اند به ما اجازه می دهند؟ آیا مردمی که شهر و دیار آنها به تلی از خاک بدل شده و آنهمه زن و مرد و کودکشان آماج خمپاره ها و توپهای صدام گردیده چنین اجازه ای به ما می دهند؟ آیا آن مادری که جسد بی جان کودک خود را بروی دست می گیرد و فریاد می زند جنگ جنگ تا پیروزی چنین اجازه ای می دهد؟ آیا رزمندگان عزیزی که با نثار خون خود صدام را به پرتگاه سقوط و ذلت کشانده و چیزی نمانده که برای همیشه او را به زباله دان تاریخ بیفکنند، به ما اجازه می دهند؟ ما به حکم اسلام عزیز داریم از این مکتب مقدسش دفاع می کنیم و جز این چاره ای نداریم. وانگهی از آغاز جنگ تاکنون تمام مسئولین و دست اندر کاران اداره کشور شرایط انسانی و عادلانه ی ختم جنگ را اعلام کرده اند ولی هرگز گوش دشمنان بدهکار شنیدن این حرفها نبوده و نیست. اکنون ببینیم راه عادلانه برای خاتمه دادن به جنگ غیر از این است: 1- جبران خسارتهائی که بر جمهوری اسلامی وارد شده 2- محاکمه و مجازات متجاوز بعنوان جنایتکار جنگی 3- برگشت مهاجرین عراقی به منزل و ماوای خود در عراق پیام به مسلمانان متعهد و اکنون روی سخنم با علماء و دانشمندان اسلامی است، با بزرگانی که مسئولیت حفظ و صیانت اسلام را بعهده دارند، با آنان که حصون اسلام و حافظان ثغور و حدود این مکتب الهی و انسان سازند، با آنان که به اسلام عزیز دل بسته و عاشقانه در راهش در تلاش و جهادند، با وارثان انبیاء، با پاسداران قرآن، با آنان که خون شهدا و قربانیان دلباخته اسلام و قرآن در رگهایشان می جوشد، با آنان که مزه تلخ هجوم استعمار را چشیده و از این رهگذر دلی خونین دارند و بالاخره به رزمندگان و جان برکفانی که در طول جبهه ها سینه به سینه دشمن می جنگند و عرصه را بر دشمنان خدا تنگ کرده اند و به تمام کسانی که با اسلام عزیز، انس و الفتی دارند. ای علما! ای بزرگان اسلام! ای خادمین و مروجین آئین محمدی و ای عاشقان قرآن و ای پروانه های شمع فروزان حق و فضیلت! امروز اسلام، این آئین الهی، این کانون فیض بخش، این تنها حامی مظلومین و محرومین و مستضعفین و این مکتب الهام بخش عدل و انسانیت چنین ناجوانمردانه مورد هجوم دشمنان است؛ دشمنانی که با صراحت اعلام کرده اند اسلام برای آنان خطرناک است؛ دشمنانی که حفظ منافع خودشان را در نابودی اسلام می دانند، دشمنانی که با استفاده از امکانات و نیروهای کشورهای اسلامی چنین بجان اسلام و مسلمین افتاده اند؛ دشمنانی که با نفت مسلمین چرخهای صنعتی اسرائیل را بحرکت آورده، آنجا را گرم و دنیای اسلام را باین سردی و رکود کشانده اند؛ امروز یک میلیارد مسلمان در اثر خیانت و خودفروختگی اغلب حکام و زمامدارانشان تحت سلطه استعمار به بدترین وضع گرفتارند. چرا باید چنین باشد؟ چرا یک نعمت دو سه میلیونی صهیونیست این چنین در قلب کشورهای اسلامی چون سرطانی ریشه بدوانند و این باصطلاح زمامداران کشورهای اسلامی اینطور ذلیلانه دست بسینه در اختیار آنها باشند؟ چرا باید کشور غاصب و ظالم و غیر قانونی اسرائیل با همدستی و حمایت این باصطلاح زمامداران اسلامی (چون حسن و حسین و حسنی و صدام ...) این چنین به اسلام و مسلمین بتازد و حیثیت و شرف آنها را مخدوش و پایمال کند؟ چرا باید سرنوشت مسلمین در واشنگتن و پاریس و لندن تعیین و ترسیم شود؟ و صدها چراهای دیگر تکلیف و وظیفه ما مسلمین در برابر این دشمنان چیست صلح و سازش و سکوت و تن به ذلت و خفت دادن و شاهد اینهمه جنایات بودن یا اینکه دست در دست هم در صف واحد علیه آنها قیام و مبارزه و رفع شر آنها از اسلام و مسلمین کردن؟
[1] - برای هرچه بیشتر پی بردن به ماهیت حزب بعث و جنایات بعثی ها در عراق، به کتاب تاریخ سیاسی عراق، از انتشارات مؤسسه نهضت جهانی اسلام، مراجعه شود. [2] - آیات 44و 45و 46 از سوره مائده. [3]- آیه 24 سوره حدید. [4] - آیه 56 سوره نساء. [5] - آیه 90 سوره نحل. [6] - آیه 26 سوره ص. [7] - آیه 8 سوره مائده. [8] - آیه 13 سوره حجرات. [9] - آیه 279 سوره بقره. [10] - آیه 9 سوره تحریم. [11]- آیه 12 سوره توبه. [12] - آخرین آیه از سوره فتح. [13] - آیه 105 سوره انبیا. [14] - آیه 28 سوره کهف. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 131 |