تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,012 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,989 |
سخنی درباره داستان بحیر | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 45، شهریور 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی سخنی درباره اصل داستان بحیرا و روایات وارده در این باره
ما بهتر است این روایات را جداگانه تحت بررسی و تحلیل قرار دهیم و از اینرو می گوئیم: روایت نخست که در صحیح بخاری نقل شده از چند جهت مورد خدشه است: 1- از نظر سند، چون راوی حدیث ابوهریره است و او کسی است که به بازرگان حدیث معروف شده و پیش از این در قسمت های دوم و سوم از همین سلسله مقالات[1] شواهدی بر این مطلب ذکر کردیم و گویند: کار وی بجائی رسید که هر کس کسب و کارش کساد می شد و کالای تجارتی روی دستش می ماند با پرداخت مال و یا وجه و یا آش و پلوئی به ابوهریره و جعل حدیثی در آن باره از زبان رسول خدا (ص) از ورشکستگی نجات می یافت[2] و بهمین خاطر است که برخی گفته اند: هیچ بعید نیست که ابوهریره خود این نوع حدیثها را جعل کرده تا برای شغل خود آبروئی تحصیل کند زیرا وی در دوران حیات زندگی خود را به چوپانی می گذرانید و بهمین خاطر نیز این نام بر او غالب گردید زیرا وی «هره» -یعنی گربه ای- را پیوسته همراه خود داشت که با آن بازی می کرد، و چون در زمره ی مسلمانان در آمد این نام ملازم او گشت، ولی وی این نام را خوش نداشت و از اینرو این نوع احادیث را جعل کرد تا آبروئی به خود بدهد، و در زیر پوشش این گونه روایات وجهه ای برای خود دست و پا کند[3]. 2- این حدیث مخالف است با روایت دیگری که ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایة، و یعقوبی در تاریخ خود از عماربن یاسر روایت کرده اند که درباره ی آنحضرت گفته: «... ولاکان اجیرا لاحد قط[4]» یعنی هرگز آنحضرت اجیر کسی نبود -وبصورت کارگر و مزدور برای کسی کار نکرد- و اگر نوبت به ترجیح نیز میان این دو روایت برسد روایت عماربن یاسر نزد ما ترجیح دارد. 3- این حدیث با روایت دیگری نیز که ذکر شد و در آن آمده بود که فرمود: «... و بعثت وانا ارعی غنم اهلی باجیاد» مخالف است زیرا در روایت ابوهریره «اهل مکه» است، و در این روایت «اهلی» است، و از این نظر روایت ابوهریره غیرقابل اعتبار و ضعیف می شود. این در مورد روایت ابوهریره. واما در مورد روایات دیگر نیز باید بگوئیم از نظر سند ضعیف است، گذشته از اینکه اصل پذیرفتن این مطلب یعنی تن دادن ابوطالب به چنین کاری برای رسول خدا مورد تردید و قابل خدشه است. زیرا با توجه به علاقه ی شدید ابوطالب در حفاظت و نگهداری آنحضرت و بخصوص با سخنانی که از کاهنان و پیشگویان و دیگران درباره ی آیندهی آنحضرت و دشمنی یهود با وی شنیده بود و خود همین راویان و تاریخ نویسان آن را با آب و تاب و طول و تفصیل نقل کرده اند چنانچه در داستان بحیرا نمونه ای از آن سخنان را شنیدید، و روایات دیگری که ابوطالب پس از شنیدن آن اخبار لحظه ای رسول خدا را از خود جدا نمی کرد و سخت در حراست و حفاظت آنحضرت می کوشید، پذیرفتن این مطلب که آنحضرت را روزها و شبها به تنهائی رها می کرد تا در بیابانهای مکه تک و تنها برای مردم مکه گوسفند چرانی کند بسیار بعید بنظر می رسد. و با توجه بدانچه گفته شد این قسمت از تاریخ نیز که بسیاری از سیره نویسان و اهل حدیث آنرا بصورت یک خاطره ی مسلمی در زندگانی آنحضرت آورده و نقل کرده اند مورد خدشه و تردید است و در نتیجه موردی برای اظهارنظر و اجتهاد نویسندگانی همچون نویسنده ی کتاب «محمد پیامبری که از نو باید شناخت» باقی نمی ماند که می گوید: «... در دوره ای از عمر که اطفال دیگر تمام اوقات خود را صرف بازی می کنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار برای تحصیل معاش نماید، آن هم یکی از سخت ترین کارها یعنی نگاه داری گله». زیرا همانگونه که گفتیم اصل قضیه مورد تردید است تا چه رسد به اجتهادهای دیگر ... که ما با تفصیل بیشتری در قسمت اول از همین سلسله مقالات پاسخ آنرا ذکر کردیم. و در خاتمه باید بگوئیم: با توجه به همه ی روایات و احادیثی که درباره ی گوسفندچرانی رسول خدا (ص) در دوران کودکی و یا جوانی وارد شده و با جرح و تعدیل و جمع و تفریقی که میان آنها بکنیم و بخواهیم اصل قضیه را بنحوی پذیرفته و مردود ندانیم، و از اشکالات و ایرادها نیز تا حدودی در امان باشیم باید همان گفتاری را که در مقاله ی نخست ذکر کرده- ایم بپذیریم، و بگوئیم: از آنجا که چرانیدن گوسفندان نیز یکی از شغلهای پسندیده و کارهای مورد پسند پیمبران الهی بوده و در شرح حال و زندگی ابراهیم خلیل و موسای کلیم و حضرت شعیب و دیگر از انبیاء عظام نمونه هائی از آن دیده می شود، و در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده[5]... و شاید یکی از علل آن نیز همان باشد که در روایت علل الشرایع ذکر شده، البته اگر از نظر سند ضعیف نباشد ... و از آنجا که گوسفندچرانی در زندگی اعراب آنزمان نیز یکی از رسوم معمولی و بلکه از کارهای تفریحی کودکان و جوانان آنزمان بوده ... و از آنجا که رسول خدا خود دارای شتران و گوسفندانی بوده که از پدرش عبدالله و احیانا از مادرش آمنه به ارث برده بود[6]، و احتمالا گوسفندان و شترانی نیز از عمویش ابوطالب بوده که نیاز به چرا داشته اند ... و از آنجا که محیط شهر مکه محیطی آلوده به شرکت و فساد و ظلم و فحشاء و زنا و میخوارگی و ده ها آلودگی و زشتی های دیگر بوده، و روح پاک و با صفای رسول خدا که از آغاز زندگی و اوان جوانی با این نوع آلودگیها مخالف بود و سخت از مشاهده ی آنها رنج می برد و قدرت مبارزه و دفاع مظلومان را نیز نداشت، و دنبال بهانه ای می گشت تا از آن محیط آلوده و پر از فساد به دور باشد و حتی المقدور آن مناظر زننده و زشت را نبیند ... می توان قبول کرد که برای مدتی آنوجود مقدس روزها که می شده گوسفندان و شتران خود و خاندانش را -همانگونه که در آن روایت به تعبیر «اهلی» نیز آمده بود- بصحرا می برده و به بهانه ی چرانیدن آنها خود را از محیط شهر مکه بکناری می کشیده و شب هنگام بشهر می آمده و گاهی شبها را نیز در همان محیط بی سر و صدای بیابان بسر می برده است، و این نهایت سخنی است که می توان در اینباره پذیرفت، وگرنه اصل مطلب خالی از خدشه نیست بهمان گونه که شنیدید، و ماجرای حلف الفضول نیز که در صفحات آینده می خوانید می تواند شاهدی بر این گفتار باشد، والله اعلم. جنگهای فجار و شرکت رسول خدا فجار در لغت از مفاجره و فجور بمعنای فسق و عصیان گرفته شده، و چنانچه گفته اند در زمان جاهلیت جنگهای چندی میان قبائل عرب اتفاق افتاده که چون در ماههای حرام بوده و حرمت ماه حرام را شکستند و یا بخاطر اینکه مشتمل بر خلافهای دیگری بوده است این جنگها را «فجار» نامیده اند، و گویند: آنها چهار فجار بوده که در آخرین آنها -که در سن چهارده سالگی یا پانزده سالگی و یا هفده سالگی و یا بیست سالگی عمر رسول خدا (ص) اتفاق افتاده- آن حضرت نیز بهمراه عموهای خویش شرکت داشته است. و این داستان در روایت ابن هشام این گونه آمده که گوید: «چون رسول خدا به سن چهارده سالگی و یا پانزده سالگی رسید چنانچه ابوعبیده ی نحوی از ابی عمروبن علاء حدیث کرده است جنگ فجار میان قریش و کنانه از یکسو و قبیله قیس عیلان از سوی دیگر در گرفت ... و سپس انگیزه ی این درگیری و جنگ را ذکر کرده تا آنجا که گوید: «... رسول خدا (ص) نیز در برخی از روزها در جنگ حاضر می شد و عموهای آنحضرت او را بهمراه خود می بردند، و خود آنحضرت فرموده: که من چوبه های تیری را که بطرف عموهایم پرتاب می کردند بر می گردانم ...» و بالاخره در پایان حدیث از ابن اسحاق نقل کرده که گفته است: «رسول خدا در آن روز بیست سال از عمر شریفش گذشته بود[7]» و ابن سعد نیز در کتاب «الطبقات الکبری» پس از آنکه بتفصیل داستان فجار را ذکر کرده در پایان از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: «... من نیز با عموهایم در آن جنگ حاضر شدم و تیرهائی نیز زدم و دوست هم ندارم که نکرده باشم...» و در پایان گوید: عمر آنحضرت در آنروز بیست سال بود. و سپس از حکیم بن حزام روایت کرده که گوید: من رسول خدا را دیدم که در جنگ فجار شرکت کرده بود[8] و یعقوبی در تاریخ خود در اینباره بیش از دیگران مطلب نقل کرده ولی پراکنده و مختلف و تردیدآمیز، زیرا در آغاز فصل گوید: «وشهد رسول الله الفجار و له سبع عشرة سنة، وقیل عشرون سنة». یعنی-رسول خدا در فجار حضور داشت و در آن وقت هفده سال داشت و برخی گفته اند بیست سال داشته و سپس داستان جنگ فجار را نقل کرده و آنگاه گوید: ...«آنها در ماه رجب مقاتله و کارزار کردند و جنگ در اثناء آن ماه نزد آنها حرام بود که خونریزی نمی کردند و از این جهت آنرا فجار نامیدند زیرا حرمت ماه حرام را شکستند و هر قبیله ای را سر کرده ای بود و سرکرده ی بنی هاشم زبیربن عبدالمطلب بود...» و بدنبال آن گوید: «و در روایتی آمده که ابوطالب مانع شد از اینکه احدی از بنی هاشم در این جنگ شرکت کنند و علت آنرا نیز اینگونه بیان کرده فرمود: «هذا ظلم وعدوان وقطیعة واستحلال للشهر الحرام ولااحضره ولااحد من اهلی فاخرج الزبیربن عبدالمطلب مستکرها...» این ستمگری و تجاوز و قطع رحم و شکستن حرمت ماه حرام است و نه من و نه هیچیک از خاندانم در آن حاضر نخواهیم شد، ولی بالاخره زبیربن عبدالمطلب را اجبارا و اکراها به جنگ بردند. و علت این اجبار و اکراه را نیز اینگونه ذکر کرده که گوید: عبدالله بن جدعان تیمی و حرب بن امیه گفتند: کاری که بنی هاشم در آن حضور نداشته باشند ما هم حاضر نمی شویم و بدین جهت زبیر از روی ناچاری شرکت کرد ... و سپس قول دیگری نقل می کند که ابوطالب روزها در جنگ حاضر می شد و رسول خدا نیز با وی حضور می یافت، و هرگاه آنحضرت در جنگ حاضر می شد قبیله ی کنانه بر قبیله قیس پیروز می شد، و آنها می دانستند که این پیروزی از برکت حضور آنحضرت است و از اینرو به آنحضرت گفتند: «یابن مطعم الطیر وساقی الحجیج لاتغب عنا فانا نری مع حضورک الظفر والغلبة» - ای پسر غذا دهنده ی پرندگان و سیرآب کننده ی حاجیان، ما را از حضور خود در جنگ محروم مکن که ما ببرکت حضور تو شاهد پیروزی و ظفر بر دشمن خواهیم بود. و رسول خدا در پاسخشان فرمود: «فاجتنبوا الظلم والعدوان والقطیعة والبهتان فانی لااغیب عنکم» شما نیز از ستم و تجاوز و قطع رحم و بهتان خودداری کنید تا من نیز در کنار شما باشم! و آنها چنین قولی دادند، و رسول خدا پیوسته با ایشان بود تا بر دشمن پیروز شدند! یعقوبی گوید: و در روایت دیگری از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: «شهدت الفجار مع عمی ابی طالب وانا غلام» من در جنگ فجار بهمراه عمویم ابوطالب حاضر شدم و در آنوقت پسرکی بودم و در پایان گوید: «وروی بعضهم انه شهد الفجار وهو ابن عشرین سنة، وطعن ابا براء ملاعب الاسنة فارداه عن فرسه وجاء الفتح من قبله» و برخی روایت کرده اند که آنحضرت در فجار شرکت کرد و در آنوقت بیست ساله بود، و نیزه ای بر ابوبراء «ملاعب الاسنه» زد و او را از اسب بر زمین افکند، و همان سبب پیروزی ایشان گردید[9]. نظر تحقیقی در اینباره نگارنده گوید: برای آنکه ما وقت زیادی از خود و شما را نگیریم بطور اجمال می گوئیم: داستانی که روایت معتبری درباره ی آن نرسیده ... و آنها نیز که بما رسیده از جهاتی مختلف است: 1- از نظر سن رسول خدا در آن روز که یکی 14 ساله و جای دیگر 15 ساله، و در حدیث دیگر 17 ساله، و در چند جا 20 ساله آمده بود و در یک جا نیز به تعبیر «غلام» آمده که معمولا به سنین 7 تا 14 سال اطلاق می شود ... 2- از نظر شرکت و عدم شرکت بنی هاشم، و در نتیجه شرکت و عدم شرکت رسول خدا (ص) که در برخی اثبات شده و در برخی نفی شده ... 3- و از نظر شرکت سایر افراد و قبائل نیز مانند حرب بن امیه و دیگران در این روایات اختلاف زیادی دیده می شود. 4- و از نظر سال وقوع این جنگ که در برخی آمده بیست سال پس از داستان فیل و در برخی 14 سال ذکر شده ... و از اینها گذشته این داستان در بسیاری از کتب قدیم و جدید تاریخی و حدیثی ذکر نشده و بحثی از آن بمیان نیامده، مانند تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و کتابهای شیعه و دیگران ... و با توجه به اینکه بگفته ی خود اینان، این جنگ در ماه حرام واقع شد و این گناه بزرگی بود که موجب ظلم و عدوان و قطع رحم گردید و بدان خاطر آنرا «فجار» گفتند ... و از آنسو ما در قسمت های گذشته گفتیم که رسول خدا از کودکی با اعمال خلاف و فسق وفجور و گناهان مردم زمان جاهلیت مبارزه می کرد، و هرجا که می توانست مخالفت خود را با کارهای ناشایست ایشان ابراز می نمود و ابوطالب عموی آنحضرت نیز صرفنظر از مقام والا و سیادتی که بر بنی هاشم داشت طبق روایاتی که به برخی از آنها قبلا اشاره کردیم، و در صفحات آینده نیز شاید روایات بیشتری در اینباره نقل کنیم، از اوصیاء پیمبران الهی و تابع دین حنیف ابراهیم (ع)بود، و دارای مقام وصایت و حامل اسرار پیمبران الهی بوده ... و چگونه می توان پذیرفت که رسول خدا و عمویش ابوطالب در چنین جنگی شرکت جسته و حتی کمک به جنگجویان قریش و کنانه کنند ... بنابراین اصل پذیرفتن این داستان مشکل و دلیل معتبری بر آن نداریم.[10]
[1] - به صفحه ی 30 شماره ی 28 و صفحه ی 37 شماره ی 29 مراجعه نمائید. [2] - برای اطلاع بیشتر در اینباره به کتاب «ابوهریره بازرگان حدیث» تالیف علامه شیخ محمود ابوریه -یکی از علماء مصری اهل سنت- که به فارسی ترجمه شده و کتابفروشی محمدی تهران آنرا چاپ کرده مراجعه نمائید. [3] - سیرة المصطفی صفحه 61. [4] - البدایة و النهادیة جلد 1 صفحه 296.295. تاریخ یعقوبی ج 2 ص 12.
[5] - به سوره ی قصص و داستان رفتن موسی به مدین و ازدواج با دختر شعیب و گوسفندچرانی آنحضرت که در تفاسیر و تواریخ نقل شده مراجعه شود. [6] - در مقالات گذشته ذکر شد که بنا بگفته ی ابن اثیر در اسدالغابة (ج 1 ص 14) و واقدی (چنانچه در بحارالانوار ج 15 ص 125 از وی نقل شده): رسول خدا از پدرش عبدالله پنج راس شتر و یک گله گوسفند به ارث برده بود.
[7] - سیره ابن هشام ج 1 ص 184-186. [8] - الطبقات الکبری ج 1 ص 126-128. [9] - تاریخ یعقوبی ج 2 ص 9-10. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 108 |