تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,043 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,990 |
پرسشها و پاسخها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 46، مهر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عصمت انبیا (ع) س: مگر پیامبران دارای خصیصه عصمت نیستند و اگر هستند پس چرا حضرت آدم (ع) از شجره ی ممنوعه ای که خدا نهی کرده بود استفاده کرد؟ آیا عمل حضرت آدم (ع) تخطی از دستور خدا نیست؟ شاید بگوئید عمل حضرت آدم (ع) ترک اولی بود ولی به نظر ترک اولی هم از یک پیامبر بعید است بالاخره ترک اولی که از خطا و اشتباه کمتر نیست. شهرک قدس محمد جواد ـ د ج: حضرت آدم مخالفت نهی ارشادی کرد نه مولوی. و آن چه با عصمت منافات دارد مخالفت امر و نهی مولوی است. توضیح مطلب آن که از سوی خداوند دو نوع امر و نهی صادر می شود و هم چنین از سوی هر قانون گذار و فرماندهی این دو نوع ممکن است صادر شود. امر و نهی مولوی و امر و نهی ارشادی. منظور از امر و نهی مولوی همان است که آن را فرمان می گوئیم. فرمانده اگر دستوری را به عنوان فرماندهی صادر کند از زیر دست خود چیزی به جز اطاعت نمیخواهد و در صورت تخلف خشم او برانگیخته می شود و آن را تعدی و تجاوز بر حریم فرماندهی خویش می داند و برای متخلف مجازاتی سخت در نظر می گیرد. ولی گاهی همین فرمانده به زیردست خود نصیحتی مشفقانه و ارشادی و پدرانه می کند مثلا می گوید سیگار نکش که برای سلامتی تو زیان آور است. نهی مولوی نیست و سیگار کشیدن ممنوع نیست و خشم او را بر نمی انگیزد و هیچ عقوبتی در بر ندارد ولی برای خود شما مضر است. بلکه گاهی ممکن است فرمانده قلبا به لحاظ مصالح شخصی یا گروهی یا اجتماعی مایل باشد که فرمانبر کاری را انجام دهد ولی به او گوشزد می کند که اگر مصلحت خود را می خواهی این کار را نکن برای تو ضرر دارد ولی قلبا از عمل او نه تنها خشمگین نمی شود بلکه به آن راضی است ولی برای ارشاد و نصیحت او را نهی میکند. و هم چنین در مورد امر به انجام کاری. این گونه امر و نهی را ارشادی می گویند. و از این قبیل است امر و نهی پزشک که به مریض می گوید: این دارو را بخور آن غذا را نخور. پزشک فرمانده نیست تا امر مولوی داشته باشد بنابراین امر و نهی او تنها ارشاد و نصیحت است. به عبارت دیگر امر و نهی مولوی متضمن تهدید به عقاب است. «نماز بخوانید» در این جمله یک تهدید نهفته است: اگر نخواندید شما را عقاب می کنم. «ربا نخورید» اگر خوردید عقاب سختی در پیش است. ولی امر و نهی ارشادی متضمن مصلحت و مفسده ی شخصی زیردست است، و هیچ گونه تهدیدی به عقاب در آن نهفته نیست. مثلا در قرآن کریم آمده است (و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم) با یکدیگر نزاع و کشمکش نکنید که ناتوان می شوید و پیروزی را از دست می دهید. این نهی متضمن مفسده ای است که ناتوانی و شکست در پی دارد ولی متضمن عقاب نیست و اصولا تنازع و کشمکش غالبا ممنوع نیست هر کس میتواند حق خود را مطالبه کند و طبیعی است که نزاع به وجود می آید. ولی خداوند به عنوان ارشاد و نصیحت می فرماید کاری نکنید که برای خودتان ضعف و زبونی به وجود آید. عصمت انبیاء و ائمه (ع) به این معنی است که حتی از آنها گناه به صورت ناخودآگاه هم سر نمی زند. ولی ممکن است در موردی به دلیلی مخالفت امر یا نهی ارشادی کنند و برای خود آن ضرری را که در عمل منهی عنه آمده است به وجود آورند. و این امر به هیچ وجه نقص عصمت آنها را نمی کند و اصولا این کار قبح عقلی ندارد. همه ی عقلا کارهائی را که برای آنها ضرر دارد انجام می دهند و شاید بتوان گفت کمتر کاری است که برای انسان منفعتی داشته باشد و هیچ گونه ضرری نداشته باشد بنابراین انسان همیشه با خود محاسبه می کند و نفع و ضرر را می سنجد و انجام می دهد. و هیچ مانعی ندارد که معصوم عملی را که میداند در آن ضرر شخصی است به قصد جلب یک منفعت شخصی یا اجتماعی انجام دهد. نهی ارشادی هم هیچ انگیزه ای را به وجود نمیآورد به جز ارائه آن ضرر. به عبارت دیگر معصوم با هر فردی که بخواهد آن عمل را انجام دهد یا ندهد تحت تاثیر آن امر یا نهی ارشادی به عنوان امر و نهی صادر از خداوند قرار نمی گیرد زیرا فرض بر این است که خداوند در این امر و نهی، مولویتی به کار نبرده و تنها کشف از یک واقعیت فرموده است و انسان را به ضرر شخصی خود در آن عمل متوجه ساخته است. و همان گونه که گذشت، گاهی ممکن است براساس یک مصلحت بالاتر مرشد از وقوع آن عمل راضی و خشنود باشد در عین حال به فرمانبر خویش تذکر می دهد که اگر چنین کردی چنان می شود تا او با علم و آگاهی اقدام به ضرر خویش کند. و شاید در مورد حضرت آدم علیه السلام نیز چنین بوده است که این احتمال نیاز به توضیح دارد. نهی حضرت آدم (ع) از شجره ی ممنوعه از قبیل نهی ارشادی است نه مولوی خداوند در سوره ی طه می فرماید: «فَقُلْنٰا یٰا آدَمُ اِنَّ هٰذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجَکَ فَلٰا یُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ الْجَنَّةز فَتَشْقی. اِنّظ لَکَ اَلّا تَجُوْعَ فیها وَ لٰا تَعْریٰ وَ اَنَّکَ لٰا تَظْمَؤاُ فیها وَ لٰا تَضْحیٰ...» 117ـ 119. پس ما خطاب کردیم به آدم که این (ابلیس) دشمن تو و همسرت می باشد مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به زحمت خواهی افتاد. تو در این بهشت از رنج گرسنگی و تشنگی و برهنگی و حرارت آفتاب در امانی. این آیات نشان می دهد که تنها اثری که برخوردن آن درخت مترتب میشده از دست دادن آن نعمتها بوده است و نهی مولوی نبوده که مستوجب خشم الهی و عقاب آخرت باشد. بلکه در برخی روایات وارد شده است و آیات نیز گویای همین معنی است که حضرت آدم (ع) و پیروان او و به طور کلی نوع انسان برای آمدن به زمین خلق شده اند. باید کمال را با برخورد با هزاران مانع به دست آورند باید گرفتار غرایز و شهوات و تمایلات باشند و از میان آنها راه راست را بیابند و با عقل و منطق راه هدایت را بپیمایند و به سر حد کمال برسند و خلاصه به اختیار خود تکامل یابند و همین امتیاز آنها را از سایر موجودات جدا می سازد و شاید به همین دلیل خلیفة الله است یعنی جلوه ای از اراده و قدرت الهی به او داده شده است که با عقل و فکر خود راه را تشخیص می دهد و با اختیار و ارده ی خود راه بد یا خوب را انتخاب می کند. بنابراین وارد شدن حضرت آدم علیه السلام به آن بهشت تنها مقدمه ای برای ورود به این جهان بوده است او نباید در جائی زندگی کند که نه گرسنگی و نه تشنگی و نه برهنگی است و هیچ گونه رنجی در آن احساس نمی شود او باید احساس نیاز به خوراک و پوشاک و آب و سایه و همسر کند و شاید این که در قرآن آمده است که پس از خوردن ثمره آن درخت عورت آنها مکشوف شد و در تعبیر دیگر قرآن، آن چه بر آنها مخفی بود نمایان شد اشاره به همین معنی باشد که تا آن زمان احساس نیاز به اشباع غریزه جنسی نمی کردند و ظاهرا در آن بهشت از همه دردسرهای جهان طبیعت آزاد بودند. و ممکن است این معنی مؤید این احتمال باشد که آن بهشت برزخی میان این جهان و جهان آخرت بوده است نه این که باغی سرسبز در منطقه ای از زمین باشد این احتمال بسیار بعید به نظر می رسد گرچه ظاهر بعضی روایات همین است. آن چه مسلم است بهشت جاویدان که پس از پایان یافتن این جهان آزمایش، صالحان در آن سکنی دارند منظور نیست. به هر حال حضرت آدم علیه السلام برای آن بهشت آفریده نشده بود ولی چرا ابتدا در انجا مسکن گرفت شاید به این دلیل باشد که خداوند چنین اراده فرموده است که انسان حتی در فرود آمدن به این جهان و اختیار این صحنه آزمایش با اراده و انتخاب خود باشد، اما آن درخت چه بوده که چنین تاثیری داشته است برای ما مهم نیست هر چه بوده مایه ی این همه بدبختی ها و خوشبختی ها شده است. از اینجا می توان این نتیجه را گرفت که خداوند نه تنها از خوردن ثمره ی آن درخت ناراضی نبوده است بلکه چنین تقدیری فرموده و چنین خواسته است ولی در عین حال انسان را آزاد گذاشته و فرموده است: از این درخت اگر خوردی به زحمت و رنج و تعب می افتی. پس از خوردن از آن درخت حضرت آدم علیه السلام که فریب شیطان را خورده بود و شیطان به دروغ قسم یاد کرده بود که این درخت جاودانی است و آن گاه پدر و مادر انسانها خود را در چنگال طبیعت دیدند و نیازهای جسمی و جنسی را احساس کردند آیندهُ پر رنج و تعب خویش را پیش روی مجسّم نموده و فریاد برآوردند: خداوندا ما بر خویشتن ستم کردیم و قدر نعمت را ندانستیم اگر بر ما نپوشی و ما را مورد رحمت خویش قرار ندهی از زیانکاران خواهیم بود. خداوند توبه آنها را پذیرفت ولی نه به این معنی که به آن بهشت باز باز گردند زیرا اخراج آنها از بهشت اثر وضعی بود و دیگر راه بازگشت برایشان نبود بلکه به این معنی که این عمل مانعی در تکامل حضرت آدم علیه السلام نبود و لذا خداوند آنها را راهنمائی نمود که راه بازگشت باقی است هنوز شما می توانید به کمال مطلوب برسید ولی دیگر با زحمت و رنج و تعب همراه است. فرود آئید به جهان طبیعت. به جهان غرایز و نیازها و برخوردها و کشمکشها. آن گاه فرمانهای مرا بشنوید و به آن عمل کنید هر که پیروی از آنها کند ترس و اندوهی بر او نیست و هر که کفر بورزد و انکار کند به دوزخ ابدی گرفتار خواهد شد. درست مانند کسی که پزشک به او دستور داده: این را بخور، آن را نخور. ولی او دستور را عمل نکرده است اکنون به پزشک مراجعه می کند، بیماری سختی او را می آزارد، پزشک می گوید دیگر آن راه درمان راحت از دست رفت اکنون باید با زحمت و مشقت فراوان و ریاضت سخت سلامتی خود را بازیابی. و باید رژیم غذائی و خوردن داروهای تلخ و ناکامی های دیگر را تحمل کنی. و این است نتیجه ی یک سرپیچی از ارشاد پزشک و هر ناصح مشفق. ولی این سرپیچی در مورد حضرت آدم علیه السلام از نظر خلقت تکوینی لازم بود صورت بگیرد ولی با اختیار خودش تا این صحنه آزمایش پیش بیاید و با دست خود کاری کند که دوباره به بهشت سعادت باز گردد و از گمراهی و شقاوت دور شود همان گونه که وعده ی خداوند به او و ذریه اش بود (فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی). طه/123 کسی که از هدایتهای من پیروی کند راه را گم نمی کند و به رنج و تعب گرفتار نمی شود. همان رنج و تعب و شقاوتی که نتیجه خوردن ثمره ی آن درخت بود با تلاش در صحنه آزمایش جهان طبیعت برطرف می شود. در نتیجه می توان گفت که حضرت آدم علیه السلام گر چه کاری کرد که خود و ذریه اش را به تعب انداخت و ارشاد الهی را مخالفت کرد ولی از نظر تکوینی این عمل او خواست خدا بود و باید می شد لذا او گناهی نکرده است. اگر گفته شود: پس چرا توبه کرد؟ پاسخ این است که توبه یعنی بازگشت. او که می دیدید سعادت و راحت از دست او رفته از خداوند درخواست بازگشت به همان سعادت را کرد. و خداوند راه را به او نشان داد. این همان توبه بیماری است که از پزشک عذرخواهی می کند و دستورالعمل جدید می خواهد. نه توبه گنهکاری که مثلا از قاضی درخواست عفو می کند. و اگر گفته شود پس چرا تعبیر به (عصی آدم ربه فغوی) شده است؟ طه/121 پاسخ این است که عصیان به معنای امتناع از اطاعت امر است چه امر ارشادی باشد و چه مولوی که در مورد نصیحت های معمولی نیز اگر آن شخص مخالفت کند لفظ عصیان به کار می رود بنابراین (عصی) دلالت ندارد که گناهی بوده است و اما (غوی) به معنای جهالت آمده است و به معنای خسران و زیان نیز آمد است و شاید در این جا منظور همان زیانی باشد که برای حضرت آدم (ع) و نوع انسان با آن عمل به وجود آمد. نتیجه می گیریم که حضرت آدم علیه السلام مخالفت امر مولوی که معصیت باشد و موجب خشم الهی گردد نکرد بلکه مخالفت یک امر ارشادی کرد که نتیجه آن به زحمت افتادن او و ذریه اش شد و این امر نه تنها موجب خشم الهی نیست بلکه مرحله ای از مراحل خلقت انسان و ورود او به جهان طبیعت است که باید چنین می شد. و بر این اساس می توان گفت که عمل حضرت آدم علیه السلام ترک اولی نیز نبوده است و شاید تعبیر به ترک اولی در مورد مخالفت امر ارشادی صحیح نباشد و الله العالم بحقائق الامور.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 69 |