تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,125 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,044 |
«استدراج» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 47، آبان 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر قسمت چهارم آیت الله محمدی گیلانی
*تلخیص اعتراض مذکور در مقاله ی قبل* پاسخ اعتراض و حل عویصه تاثیر دعا و استجابت آن، با تبیین اینکه لاموثر فی الوجود الا الله، و سایر مبادی، معداتی هستند علت نما نه علت حقیقی* دعا معد است مانند دوا و صحت از جانب خداوند متعال است* حل مسئله نزول باساء و ضراء نیز از این قبیل است، نه تاثیر معلول در علت... سئوال و اعتراض گذشته را می توان به این تعبیر تلخیص نمود: نزول بلاها و مصیبت ها و شدائد از جانب خداوند متعال بر جامعه و ماخوذ کردنشان به باساء و ضراء، را معلول سرپیچی از دین حنیف دانستن در صورتی پذیرفته می شود که انفعال علت را از معلول، بپذیریم، و قبول کنیم که شیوع ظلم و فساد و انتشار هرج و مرج اجتماعی در مبادی غیبی و عالم ملکوت تاثیر می کند، سپس سازمان دفاعی عالم غیب و ملکوت از خود واکنش و عکس العمل نشان می دهد. و به مدافعه و آسیب زدائی قیام می کند، و امت طاغیه را گاهی با خسف و زلزله، و گاهی با طوفان، و احیانا با فقر و بیماری یا جنگ و خونریزی و نظائر اینها ماخوذ نموده و تادیبشان می کند، وگرنه یعنی اگر با این امور متنبه نشدند، شکاف عمیق غیر قابل اند مال بین عقول و احساساتشان پدید می آورد که سرانجام آن شقاوت ابدی است. اما امتناع انفعال علت از معلول، مسئله ای است انکارناپذیر که در مطاوی اعتراض مزبور اجمالا وجه امتناع بیان گردیده و درجای خود مخصوصا در کتب امام اصحاب براهین: شیخ الرئیس، مبرهن شده است. پاسخ اعتراض و سئوال مذکور بدین شرح است: کبرای: «امتناع انفعال علت از معلول» چنانکه در خلال اعتراض گفته اند، اصلی است برهانی و انکارناپذیر، چه انکار آن، مستلزم پذیرفتن قوه و ماده در مبادی عالیه است و نهایة قول بتجسم و ترکیب مبدا متعالی از ماده و صورت، لازم آن است -تعالی عما یقول الظالمون علوا کبیرا- ولی مساله نشات گرفتن نزول بلاها و باساء و ضراء از شیوع ظلم و فساد و هرج و مرج و انحراف از دین حنیف، یا مسئله دعا و تاثیر آن در اجابت و امثال اینها از صغریات این کبری و از مصادیق این اصل کلی برهانی نیست. بلکه اسناد پدیده های مصائب، و بلاهای اجتماعی و اخذ به باساء و ضراء، بمبادی عالیه «که از قبیل شروط و وسائط و مجاری وجودند نه موثر مستقل» و نهایة بخداوند متعال چه «لاموثر فی الوجود الا الله» همانند اسناد پدیده های متعارف و حوادث آمارناپذیر و غیر منقطع الوجود بخداوند متعال است که «کل یوم هو فی شان» و قاعده ای که در تبیین و توجیه ارتباط حوادث مادی و متغیرات طبیعی، بخداوند متعال و مبرا از ماده و تغیر، مورد تمسک واقع می شود، همان قاعده بی کم و کاست در مسئله ما نحن فیه و مسئله دعا و اجابت و نحو اینها قابل تمسک است، و جملگی حوادث مادی چه متعارف چه غیر متعارف بدون استثناء از مصادیق این قاعده و مضبوط باین ضابطه اند بدین توضیح: بدون هیچ تردیدی، حوادث متعاقبة الوجود جاری در جهان ماده و حرکت، و همه پدیده های جدیدالولاده نیازمند باسباب و علت اند، و به مقتضای مسانخت بین علت و معلول، ناگزیر، امور حادثی و وسائط نوزادی، در وجود این حوادث، و پدیده های جدیدالولاده دخیل اند که از این امور و وسائط به علل معده تعبیر می شود، و مقصود از علل معده، اموری هستند که ماده را مستعد و آماده جهت قبول فیض از فیاض مطلق می کنند، و هنگامی که ماده با توسیط معدات متعاقبه، مستعد و قابل تام گردید، از جواد مطلق تبارک و تعالی که فاعل تام است و بخل وامساک در حریم حضرتش راه ندارد افاضه ی جود، ضروری التحقق و واجب الحصول است مثلا: غذا که امکان انسان شدن در آن، موجود است هنگامی که بواسطه معداتی از قبیل پدر و مادر و کیفیات مربوطه ای چون حرارت و برودت و اوعیه ای مانند معده و صلب و رحم و طی مراحلی مانند نطفگی و علقگی و مضغگی، مستعد و قابل تام برای موهبت صورت آدمی می گردد، بی وقفه افاضه ی صورت انسانی از حضرت واهب الصور جل و علا، ضروری التحقق و واجب الحصول می شود، و استدعای فطری و دعاء جبلی این قابل تام، مقرون به اجابت شده، و مطلوبش، بدو موهبت می گردد، و به تعبیر و بیان نورانی معلم اول: «بدن آماده برای پذیرفتن صورت انسانی، هنگامی که به استعداد و قابلیت ویژه اش، صورت مدبره ای برای خویش استدعا دارد، به مقتضای جود واهب فیاض، وجود امری که مصدر تدبیرهای انسی و افعال بشری است، واجب التحقق می گردد، و مدبر چنانی ممکن نیست مگر ذاتی که مجرد از ماده است و ناچار حقیقت نفس بر آن، افاضه می شود، نه آنکه بدن، استدعاء وجود نفس را داشته، بلکه مطلوب وی ملازم با چنین وجودی است پس بدن به مزاج خاص و استعداد تامش، مستدعی امری مادی بوده ولی جود مبدا فیاض، مقتضی اعطاء ذات قدسیله و نفس مجرده بوده است1. و پدر و مارد نیز خود حوادثی هستند که پدر و مادرشان و کیفیات مربوطه و ظروف گذشته نسبت به آنان معدات اند و بدین گونه الی ماشاءالله. شناخت کافی معنای فاعل الهی، روشن می کند که اکثر اموری که فاعل حقیقی پدیده ها و علت واقعی حوادث شمرده می شود، فاعل حقیقی نبوده بلکه فاعل بالعرض اند، مثلا: طبیب فاعل وجود صحت برای بیمار نیستف بلکه او بوسیله دارو، مزاج بیمار را آماده و پذیرای تام جهت صحت و تندرستی می کند، و از مبدا تام، صحت افاضه می شود، و آتش، جسم مجاور خویش را مستعد پذیرفتن حرارت می کند، و از مبدا تام، فیض حرارت، موهبت می شود. پدر نسبت به فرزند، و زارع نسبت به مزروع، و بناء نسبت به ساختمان، فاعل حقیقی و مفیض وجود نیستند و هر یک نسبت به پدیده ی منسوب بخویش، معدی بیش نبوده که ماده مربوطه را مهیای پذیرفتن فیض هستی از واهب العطایا می کند و لازم است در این آیات شریفه تامل کافی شود: «افرایتم ماتمنون، اانتم تخلقونه ام نحن الخالقون... افرایتم ما تحرثون اانتم تزرعونه اما نحن الزارعون... افرایتم الماء الذی تشربون اانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون... افرایتم النار التی تورون اانتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون2...» «آیا نطفه ای را که در ارحام می ریزید نگریسته اید؟ آیا شما آن را بصورت بدیع، انسان می آفرینید یا آفریننده مائیم؟ آیا بذر و تخمی را که در کشتزار می- افشانید دیده اید؟ آیا شما آن را بصورت زراعت شاداب می آفرینید یا آفریننده مائیم؟ آیا آبی را که می نوشید دیده اید؟ آیا شما آن را از ابر نازل کرده اید، یا نازل کننده ی آن مائیم؟ آیا آتشی را که می افروزید نگریسته اید؟ آیا شما درخت آن را پدید آورده اید، یا پدید آورنده آن از کتم عدم، مائیم؟». ملاحظه می کنید که با استفهامهای پیاپی چگونه هشدار می دهد که بینندگان پدیده های تازه به تازه ی نو به نو، در رویت و دیدن خویش دقت نمایند، اموری را که در بدو دیدن فاعل می پندارند، فاعل حقیقی نبوده بلکه فقط معد و آماده گرند و ماده را از جائی بجائی انتقال می دهند و مآلا ماده به آستان فیض حضرت واهب العطایا نزدیک شده و خلعت هستی به وی موهبت می شود. و از این قبیل است، مسئله دعا و استجابت، یعنی همانگونه که طبیب با دارو، مزاج مریض را آماده ی پذیرفتن صحت می کند، و فیض صحت از مبدا اعلا افاضه می شود دعا کننده که مثلا مطلوبش شفا و صحت است با دعا مزاج بیمار را صیقلی داده و آماده پذیرفتن شفا و صحت می نماید، و از آستان حضرت شافی جل وعلا فیض شفا و تندرستی به وی موهبت می گردد پس همچنانکه دوا، معد است، دعا نیز معد است و برای هر یک از دوا و دعا نیز معداتی است و هر حادثه و پدیده ای اینطور است که مسبوق به معد و آن معد مسبوق به معد دیگر است الی ماشاءالله. و بنابراین هر حلقه از این سلسله معدات، نسبت به حلقه بعدش، معد، و نسبت به حلقه قبلش، معلول بالعرض می باشد و جملگی، حوادث و پدیده- هائی هستند که پایان ندارند و ممکن هم نیست که متناهی شوند زیرا تناهی آنها به معنای تناهی فیض و پایان جود است، و انقطاع فیض از جواد مطلق، ممتنع و امساک عطاء از حضرتش غیر جائز است چه آنکه مستلزم نقصان در مبدا واجب تبارک و تعالی است و اگر در موردی، حرمان فیض، مشهود شود ناشی از فقدان قابلیت تام است، نه از نقصان فاعل، پس مستمرا موهبت هستی از حضرت واهب العطایا باتوسیط معدات به قوابل تام القابلیه بقدر ظرفیت هر یک در صور انواع گوناگون افاضه می گردد: «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها3» پروردگار است که از افق بالا آب را فرو می ریزد و به دنبال آن، هروادیی بقدر ظرفیت خویش از این سیل رحمت بهره ور می شود و: برد آب زین بحر فیروزه ای بگنجایش خویش هر کوزه ای و از فروغ این اصل کلی، مسئله نزل بلیات و شدائد بر جامعه طاغی و اخذشان به باساء و ضراء است، باین توضیح که بین احوال و اعتقادات انسان و بین پدیده- ها و حوادث اجتماعی چه در جانب خیر و چه در جانب شر، نوعی رابطه برقرار است چنانکه در برخی از این سلسله مقالات ذیل آیه کریمه ی:«ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم4» بطور تفصیل بیان نمودیم: اعتقادات حقه و اخلاق کریمه و اعمال شایسته رائج در میان جامعه ای، بدنبال خویش، عیش پاکیزه و برکات را می آورد، و در صورت دگرگونی و تبدیل اعتقادات حقه و مکارم اخلاق و صلاح اعمال، بکفر و فساد اخلاق و فسق اعمال، جامعه در معرض تبدیل و تغییر نعمت به نقمت واقع می شود، و این بدان معنا است که اعتقادات حقه و صلاح اخلاق و اعمال مزاج جامعه را برای نزول برکات مهیا می کند و از منزل الخیرات، نزول برکات، واجب الحصول می گردد، چنانکه شیوع فسق و کفر و هرج و مرج، موجب آمادگی مزاج جامعه ی طاغی برای نزول بلاها و گرفتاریها است و با این بیان روشن می شود که تغییر دادن خداوند متعال نعمت های قومی را به نقمتها در ظرف شیوع کفر و فسق به معنای انفعال علت از معلول نیست، بلکه به معنای تغییر عنوان در فاعل که ناشی از تغییر قابل است می باشد یعنی از آستان قدس حضرت واهب العطایا جزعطا و فیض نازل نمی شود و این ویژگی قابل است که گاهی عطا و فیض به آن در قیافه قهر و انتقام و باساء و ضراء ظهور می کند در صورتی که برحسب باطن و نظام کل، رحمت و عنایت است و طبعا در این مورد، اسم منتقم برارحم الراحمین صدق می نماید. و حاصل آنکه، آنچه از جانب خداود متعال است همانا امداد به عطایا و موهبتهای مبرا از هر نقصان است، و این قوابل اند که باقتضاء خویش، آن عطایای طیبه را متلطخ و آلوده می نمایند و: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس و:«البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذی خبث لایخرج الا نکدا5» و در بعضی از این سلسله مقالات بیان مفصل درباره ی آیه: «کلا نمد هولاء و هولاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا6» نموده ایم ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 89 |