تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,097 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,033 |
هدف بعثت، مبارزه با شرکت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 48، آذر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره لقمان قسمت یازدهم آیتالله مشکینی
«هذا خلق الله فارونی ماذا خلق الذین من دونه بل الظالمون فی ضلال مبین»1 این خلقت خدا است، پس شما(مشرکان) بمن بنمائید آنانی که جز خدا هستند؟ چه آفریدهاند؟! بلکه ستمکاران در گمراهی آشکارند.
خدایان دروغین چه آفریدهاند؟! در آیه نهم از سوره لقمان، از آفریدههای مختلف خداوند مانند کرات آسمانی، نیروی جاذبه، باران، جنبندگانن و نباتات و کوههای حافظ زمین و غیره یاد شده است و کلمه «هذا» در آیه فوق اشاره به آفرینش و خلقت همان پدیدههای نامبرده است. اگر با تأمل و دقت بیشتری به آیه مزبور توجه گردد، خواهیم دید که به خلقت تمام موجودات اشاره شده است. و در این ایه میفرماید همة این پدیدهها، از زمین گرفته تا کهکشانها، از نباتات تا حیوانات، و انسانها، همه مخلوق و آفریدة ما هستند، و شما مشرکان نشان بدهید که غیر از من، خدایانی که به آن معتقدید چه آفریدهاند؟ و بدین ترتیب در حقیقت، آیه به همه موجودات ارضی سماوی اشاره نموده است. سوره لقمان از سورههائی است که در مکه نازل شده است و لذا طرف خطاب همان مشرکان مکهاند، و مشرکین چنانچه از نامشان پیداست معتقد به خدای یگانه نبودند، بلکه به خدایانی دیگر نیز معتقد بودند، لذا قرآن در حقیقت به آنها میفرماید: کسی که در قدرت خدائی با خالق این موجودات شرکت داشته باشد، باید مانند او موجوداتی را آفریده باشد تا دلیل بر ربوبیّت و خدائی او باشد، اگر چنین خدایانی را که شما ادّعا مینمائید و به آنها اعتقاد پیدا نمودهاید، وجود دارند، در مقابل این همه مخلوقات عجیب مرئی و نامرئی الهی، شما نیز از آفریدههای خدایان ادعائی خویش نام برید و چند نمونه از مخلوقات آنها را نشان بدهید.
مشرکان چه کسانی هستند؟ مشرکانی که گفتیم مورد خطاب این آیه شریفه میباشند نه تنها، بتپرستان مکه که معتقد به بتهای آویخته بر خانه کعبه، مانند: لات و عزی و هُبل و غیره میباشند. بلکه اهل کتاب نیز از جملة مخاطبین این آیه بهشمار میروند. قرآن کریم میفرماید: «و قالت الیهود عزیزا بن الله» یهود گفتند که «عزیز» فرزند خدا است. بنابراین یهودیان چون، یکی از پیامبران خدا عزیر را فرزند و شریک خدا به حساب میآورند نیز مورد خطاب این آیه قرار گرفتهاند همانطوری که مسیحیان حضرت مسیح را فرزند خدا میشمردند و از این راه به خدا شرک میورزیدند، که قرآن درباره آنها میفرماید: «و قالت النصاری المسیح بن الله» مسیحیان میگفتند: عیسی فرزند خدا است. و نه تنها مسیحیان، عیسی را فرزند خدا دانسته بلکه معتقد به اقنوم ثلاثه (اب، ابن و روح القدس) بودند و هر سه را با هم به عنوان «خدا» میپذیرفتند یعنی معتقد بودند خداوند در این سه خلاصه میشود که این شرک روشن و واضحی است. در این باره آیه 73 سوره مائده چنین میفرماید: «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من إله إلا إله واحد» به تحقیق کافر شدند آنان که گفتند: خدا سومین سه است، و همانا خدائی جز خدای یکتا وجود ندارد. حال چگونه میشود که خدا هم یکتا باشد و هم یکی از سه اقنوم ثلاثه باشد، این از سؤالهائی است که مسیحیان جوابی برای آن نمیدانند. گویا میخواهند بگویند: این از معجزات خداوند است که هم عیسی و مریم را آفریده و هم آنان را در کارهای خلقت با خود سهیم دانسته است!!! در هر صورت، قرآن کریم خطاب به تمام مشرکان و از جمله این دو گروه از اهل کتاب میفرماید: شما که برای خدا شریک قرار دادهاید، چند نمونه از آثار و پدیدههای خلقت آنان را بعنوان دلیل و نشانههای خدائی آنها ارائه دهید. البته از آنجا که قرآن مخصوص به عصر و نسل خاصی نیست، تمام مشرکین عصر نزول قرآن، در جزیره العرب و ایران و سایر نقاط جهان آنروز و زمانهای بعدی مورد این خطاب عام قرآن هستند، و قرآن کریم از تمام آنها دعوت مینماید تا برای اثبات ربوبیت خدایان ادعایی خویش، مخلوقات آنها را نشان دهند.
نمونههائی دیگر از مشرکان ایران در عصر بعثت معتقد به اهورا مزدا و اهریمن بود، یعنی معتقد بود که دو خدا بر عالم حکومت میکنند، تمام زیبائیهای دنیا آفریده اهورا مزدا و زشتیها مخلوق اهریمن است. در مناطق دیگر دنیای آن روز اعتقاد به ثنویّت و شرکت به صورتهای دیگری وجود داشت، عدهای ستارهپرست بودند که به آنها «صائبون» میگفتند و دستهای که حتی تا به امروز هم در هندوستان وجود دارند، گاو پرست بودند، و در همان هنگام که زن را در جزیره العرب جزء جامعه بشریت به حساب نمیآوردند و او را بیرحمانه زنده بهگو میکردند، در گوشة دیگر دنیا او را تا مقام خدائی بالا برده و اعتقاد به خدا بودن او داشتند و بالاخره در هر نقطهای از جهان موجودی بهعنوان خدائی پرستیده میشد و لذا گفتهاند که در دنیا هیچ پدیدهای نیست که بشر روزی او را به کرسی خدائی ننشانده باشد!! در هر حال، این آیه، استدلالی است در برابر مشرکان که در علم کلام نیز این استدلال به اینگونه تبیین شده است که: صد و بیست و چهار هزار پیامبر از جانب خدای تبارک و تعالی، به سوی بشر مبعوث شده و همة آنها متحداً یک سخن گفته و همه دعوت به خدای واحدی نمودهاند، حضرت آدم همان خدایی را به مردم معرفی میکرد که حضرت ابراهیم، عیسی، موسی و آخرین آنان که پیامبر ما است، به مردم معرفی کردهاند و همة آنها از سوی او مبعوث شدهاند؛ اگر غیر از آن خدای یگانه، مخلوقات آنان بودند، قهراً، او نیز پیامبر یا پیامبرانی بسوی آنها میفرستاد، و حداقل از این راه، وجود و هستی خود را عرضه میداشت و او هم برای نمونه به نمونههائی از آفریدههای خویش اشاره میکرد، در صورتی که تاکنون چنین چیزی در عالم اتفاق نیفتاده است، لذا قرآن کریم میفرماید؛ این همه که ما بر شمردیم آفریدههای خدای بزرگ است، شما که مدّعی خدایان دیگر هستید، بگوئید موجوداتی که او خلق کرده است کداماند؟ و سرانجام در آخر آیه به نتیجهگیری از این استدلال پرداخته و میفرماید: «بل الظالمون فی ضلال مبین»4 بلکه ستمگران در ضلالتی آشکارند.
انواع ظلم راغب در مفردات ظلم را بر سه گونه شمرده است: 1- ظلم بین انسان و خدا، به اینصورت که انسان نسبت به خداوند شرک ورزیده و برای او همتا و شریکی قرار دهد و این بزرگترین ظلم در قرآن شمرده شده است، قرآن از زبان لقمان میگوید: «یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم»5 فرزندم، به خدا شرکت مورز که شرک ظلمی است بزرگ. 2- ظلم انسان نسبت به انسانی دیگر، و خداوند در این باره فرموده است: «انالله لا یحب الظالمین»6 خداوند ستمکاران را دوست ندارد. 3- ظلم به نفس که در مواردی متعدد از قرآن کریم به آن اشاره شده است، و از آن جمله در سوره بقره میفرماید: «و ما ظلمونا و لکن کانوا انفسهم یظلمون»7 آنها به ما ظلم ننمودند ولکن به خویش ستم روا داشتند.
مبارزه با شرک، هدف بعثت بدین ترتیب روشن میشود که منظور از «ظالمین» در آیه دسته اول میباشند، و از آنجا که به ویژه این قسم از شرک، بیماری عمومی عصر بعثت و نزول قرآن شمرده میشده است و چنانچه گفتیم حتی اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) نیز به آن دچار گردیده بودند، از این رو قرآن روی این مسئله تأکید نموده است و به طور کلی میتوان گفت: مبارزه با شرک هدف اصلی از بعثت را تشکیل میداده است و از این جهت در قرآن کریم بخشی مهم از آیات به آن اختصاص یافته است و برای بطلان این ادعای خرافی و باطل که زائیده افکار عقب مانده بشری است، به گونههای مختلف استدلال نموده است.
فطرت انسان، خداجو است علی(ع) میفرماید «ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه» به هرچه نظر افکندم پیش از خلقت او و به همراه او و بعد از فنای او، خدا را دیدم. هر موجودی از موجودات این جهان از اتم گرفته تا بزرگترین کهکشانها، با نظم دقیق و شگفتیهای عجیب خویش از وجود آفریننده حکیمی حکایت مینماید و هر موجودی آئینهدار جمال او است امام حسین علیهالسلام در دعاء معروف «عرفه» به خداوند عرضه میدارد: «عمیت عین لا تراک علیه رقیبا و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبک نصیبا» کور با دیدههایی که ترا پیوسته مراقب ناظر و مراقب اعمال خویش نبیند، و قرین خسران باد کالای بندهای که در آن از عشق تو بهرهای نباشد و شاعر این معنی لطیف و دقیق را تا حدودی در شعر خویش چنین بیان نموده است: کی رفتهای ز دل که تمنا کنم ترا کی بودهای نهفته که پیدا کنم ترا غیبت نکردهای که شوم طالب حضور پنهان نگشتهای که هویدا کنم ترا با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم ترا کسی که با این دید به پدیدههای عالم مینگرد میتواند دقیقاً به معنای این جمله الهی پی برده و آن را در هر نگاه به موجودی از روی ایمان تکرار نماید که: «بل الظالمون فی ضلال مبین» آنانی که قدرت و حکمت آن قدیر مطلق و حکیم علی الاطلاق را در این موجودات ندیده و بلکه برای او موجوداتی ضعیف و ناتوان را که خود نیز از مخلوقات الهی هستند، همتا و شریک قرار میدهند، در گمراهی آشکارند. فطرت خداجوئی انسان را از درون و این همه پدیدههای خلقت با شکل زیبا و نظم بدیع خویش از بیرون پیوسته آدمی را به سوی خدای یگانه فرا میخوانند و با این همه دلیل و راهنما خدا را ندیدن، آیا جز گمراهی آشکار میتوان نامی بر آن نهاد؟! آیا انسان گرسنه برای درک گرسنگی خویش احتیاج به دلیل و برهان پیدا مینماید؟ بزرگترین دلیل برای او همان احساس گرسنگی او است. قرآن کریم در سوره روم میفرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلقالله، ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون»8 پس روی به جانب دین پاک اسلام آور و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی نما که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آئین استوار حق ولی اکثریت مردم از حقیقت آن آگاه نیستند. خداجوئی نیز امری فطری است و لذا قرآن کریم روی برهان فطرت برای اثبات مبدأ زیاد تکیه نموده و فطرت انسان را در اینباره به گواهی میطلبد. پیامبر اکرم(ص) با اصحاب خویش از راهی میگذشتند، پیرزنی را دیدند که با چرخ دستی خود مشغول پشمریسی است، پیامبر روی به او نموده فرمود: پیرزن! خدا را چگونه شناختهای؟ پیرزن تا این سؤال را از پیامبر شنید دست از کار کشیده و کناری نشست، و ضمن اشاره به چرخی که با کنار رفتن او از حرکت باز ایستاده بود، عرض کرد: اینگونه. حضرت فرمود: «علیکم بدین العجائز» و سپس پیامبر آنچه را که زن با عمل فهمانده بود برای اصحاب این طور توضیح داد که: این زن میخواهد بگوید، این چرخ کوچک در حرکت خود نیاز به دستهای ناتوان من دارد، چگونه این نظام دقیق آفرینش در تداوم حرکت خود نیازمند مدبری نیست؟ اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها! «و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکرالله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید» و ما به لقمان مقام علم و حکمت عطا کردیم (و گفتیم) که خدا را شکر نما و هر کس شکر حق گوید به نفع خود او است و هر کس ناسپاسی و کفران پیشه سازد، خداوند بینیاز است و صاحب صفات پسندیده. نام لقمان در قرآن تنها در همین آیه آمده و به همین مناسبت این سوره، به نام او نام گفته است. در این آیه نکات زیر باید مورد توجه قرار گیرد: 1- لقمان 2- حکمت 3- شکر 4- کفران 5- غنی و حمید لقمان یک برده سیاه حبشی بود و با حضرت داود در یک عصر میزیست ولی مانند داود ذاز پیامبران به حساب نمیآید بلکه مردی حکیم و دانا و خداپرست بود. و از این رو کلمات و نصایحی فراوان در حکمت و خداشناسی از او بجای مانده است. امام صادق(ع) راجع به لقمان میفرماید: حکمتی که خداوند به لقمان عنایت کرد به دلیل موقعیت اجتماعی و مادی و نیروی جسم و زیبائی جمال او نبود، لقمان نیرومند در ایمان، پرهیزکار از محرمات الهی، آرام و خاموش ولی دوراندیش و تیزفکر و ژرفنگر بود، از رویدادهای زندگی پند میآموخت ... و با این خلق و خوی پسندیده مستوجب حکمت گردید. در هر صورت، آنچه از روایات بر میآید، این است که لقمان مردی حکیم و دانا بود. سخن بسیار متین میگفت و اندیشهای دقیق و عمیق داشت. بیفکر سخن نمیگفت و بسیار میاندیشید. از هر حادثه و رویداد در زندگی عبرت میگرفت و تجربه میاندوخت. جز برای خدا غضب نمیکرد. به کسی فحش و ناسزا نمیگفت. هیچگاه از حدود شرعی تجاوز نمیکرد. بر نفس خود مسلط بود و مهار آن را در دست داشت. هرچه از نعمتهای دنیا به او میرسید خوشحال نمیشد و هرچه از او گرفته میشد، اندوهگین نمیگشت. هرجا که میگذشت، اگر دو نفر را میدید با هم نزاع داشتند، در پی اصلاح بر میآمد. هر سخن حکمتآمیزی را میشنید، هم از تفسیر و توضیح آن میپرسید و هم از مدرک و منبع آن سؤال میکرد. با دانشمندان نشست و برخاست میکرد و علومی را فرا میگرفت که از راه آنها با هوای نفس خود به مجاهده برخیزد. از شیطان گریزان بود و با تفکر، قلب خود را شفا میبخشید. ادامه دارد
پینوشتها: 1- سوره لقمان، آیه 10. 2- سوره توبه، آیه 30. 3- همان. 4- بقره، آیه 54. 5- لقمان، آیه 13. 6- شوری، آیه 40. 7- بقره، آیه 57. 8- روم، آیه 30. 9- سفینه البحار جلد دوم، ص 515.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 74 |