تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,790 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
قرآن و زنگ زدائی دلها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 48، آذر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن
آیتالله جوادی آملی قسمت دوم
علوم قرآنی اکنون وارد مطلب دیگری میشویم و آن مطلب این است که قرآن چه علومی را به ما میآموزد؟ گرچه هر علمی به نوبه خود دارای فضیلت است اما بهترین علم آن است که زاد راه ابدی انسان باشد. انسان پس از تولد از بین نمی رود بلکه از منزلی به منزل دیگر منتقل میگردد، و بهترین علمی که میتواند توشه و زاد راه این مسافر باشد، اصول دین و علم به مبدأ و رسالت و معاد است که در یک کلمه «علم توحید» به آن گفته میشود زیرا همه آنها (یعنی مبدأ و معاد و وحی و رسالت و غیره) را دربر دارد لذا قرآن کریم رسالت انبیا را تعلیم این معارف الهی میشمارد «... و یعلمهم الکتاب و الحکمه»1 اوست که پیامبران را در میان مردمی امّی برانگیخت تا ... کتاب و حکمت را تعلیم دهند. در این آیه از معارفی که قرآن میآموزد به نام «کتاب و حکمت» یاد شده است: در سوره محمد(ص) میفرماید: «فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات والله یعلم متقلبکم و مثواکم»2 بدان که مبدأی جز «الله» نیست و برای گناه خویش و مردان و زنان مؤمن طلب آمرزش نما و خداوند، آگاه به منازل انتقال دنیا و آخرت شما است. در آیه فوق قسمتی از معارف را خداوند تعلیم داده است. مرحوم فیض در ذیل آیه، حدیثی از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «الأستغفار و قول لا اله الا الله خیر العباده» بهترین عبادت استغفار است و کلمه توحید: (لا اله الا الله) ولی در بعضی روایات چنین آمده است: «خیر العلم التوحید و خیر العباده الاستغفار» بهترین دانشها، علم توحید و بهترین عبادتها استغفار است. پس بهترین علمی که رسول خدا(ص) مأمور فرا گرفتن آن شده است، علم توحید است. مرحوم طبرسی در تفسیر تبیان در ذیل آیه فوق مینویسد: این آیه دلیل است بر اینکه علم توحید ضروری نیست بلکه اکتسابی است، وگرنه تحت تکلیف و امر، به صورت «فاعلم انه لا اله الا الله» قرار نمیگرفت. ولی این استدلال ظاهراً ناتمام است، زیرا «فاعلم» تنها در مورد علم نظری بهکار نمیرود بلکه در مورد علم ضروری نیز استعمال میشود و به همین دلیل در بعضی از روایاتی که در ذیل آیه آمده است به «خیر العباده» تفسیر و تعبیر شده، بنابراین در اینجا «فاعلم» به معنی «فاعتبر» است. چه اینکه مهم در باب اصول دین، ایمان به آن است نه علم، پس ممکن است برای کسی توحید قطعی و یقینی باشد ولی عناد ورزیده و به آن مؤمن و معتقد نباشد، قرآن درباره اینگونه افراد میفرماید «... و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ...»3 با یقین (به معجزه الهی) انکار ورزیدند. البته این همان علمی است که در نهجالبلاغه آمده است «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه» چه بسا عالم و دانشمندی که کشتة علم است و علم به او سودی نرساند اینگونه علم در حقیقت جهل است. لذا گفته شده که: ایمان، اعتراف و اعتقاد به قلب واقرا به زبان و عمل به جوارح و ارکان است. و صرف علم و آگاهی نیست، بلکه عالم شدن مقدمهای برای مؤمن شدن است. وجود دریا، نظری نیست بلکه ضروری است ولی کسی که در کنار دریا است اگر توجه نداشته باشد ممکن است به دریا افتاده و غرق شود، لذا باید به او هشدا داد که مواظب خود باشد که در کنار دریا ایستاده. اینجا نیز «فاعلم» یک هشدار است و گذشته از این لازم نیست متعلق تکلیف همیشه ضروری نباشد.
پیامبران و زنگزدائی دلها بنابر این علم به مبدأ و معاد علمی بدیهی و ضروری است منتهی گاه پرده غفلت روی او را میپوشاند؛ در چنین مواردی پیامبران میآیند و این پرده را کنار میزنند. لذا خداوند در قرآن کریم به رسول الله(ص) میفرماید «فذکر انما انت مذکر»4 به مردم تذکر بده تو تنها مذکر و یادآوری. ضمناً از این آیه شریفه معنای «و یعلمهم الکتاب و الحکمه» روشن میشود که منظور از تعلیم همان یادآوری و تذکر است، آنچه را که میدانستند و برایشان روشن بود ولی از آن در اثر عواملی غفلت کرده بودند پیامبر به آنها تذکر میدهد. یک وقت ممکن است به کسی برای استخراج آب از اعماق زمین، راه این استخراج را یاد دهند این تعلیم است ولی یک وقت به شخصی که کنار دریا ایستاده توجه میدهند که دریا! دریا! تا به دریا نیفتد، در اینجا فقط تذکر است نه تعلیم زیرا خودش میداند که آنجا دریا است ولی در آن حال غفلت دارد و باید به او هشدار داد که در دریا سقوط نکند. توحید امری نظری در نهاد بشر است، پیامبران معلمان توحید نیستند بلکه یادآوران این امر فطری هستند برای کسانی که پوششی روی فطرت آنها را فرا گرفته است. قرآن درباره این قبیل افراد میفرماید: «بل ران علی قلوبهم، ما کانوا یکسبون»5 بلکه ظلمت اعمالشان بر دلهایشان غلبه کرده است. لذا خداوند متعال بعضی از دستورات خود را به عنوان طهارت معرفی کرده است. برای هر نمازی انسان باید دارای طهارت باشد، اگر آب پیدا نکرد که با آن وضو یا غسل انجام دهد باید عوض آب با خاک این طهارت را تحصیل نماید. «فلم تجدوا ماء فیتمّموا صعیدا طیبا»6 اگر آب پیدا نکرد پس با خاک پاکیزه تیمم نمائید. سپس دنبال همین آیه میفرماید «لیطهرکم» این دستور برای این است که خداوند شما را تطهیر کند. اینجا مسئله وضو مطرح نیست، مسئله تیمّم است و مالیدن خاک به صورت و دستها که سبب پاکی و طهارت ظاهری نمیشود، پس معلوم میشود که غیر از طهارت ظاهری طهارت دیگری نیز در قرآن مطرح است که طهارت فطرت و روح انسان است و این طهارت یک نوع زنگزدائی و غبارروبی و شستشوی درونی است، محصول وحی هم همین غبارروبی است. تمام آیاتی که در قرآن کریم لسانشان، لسان تذکر یا میثاق و عهد و نظایر اینها است، این مسئله را تأیید میکند تعلیم بالمعنی الاعم هم شامل تذکر میشود و لذا «فیعلمهم» و «فاعلم» در دو آیه گذشته به همین معنا بود. بنابراین نه تنها ما برای اثبات مبدأ و معاد و وحی و غیره دلیل فطری داریم، بلکه ادّله برهانی نیز به همین دلیل فطری بر میگردند نه اینکه آنها ادلّهای مستقل باشند، قرآن کریم هم که گاهی دستور تفکر و تعقل و تدبر میدهد، همه اینها برای هشدار دادن و تذکر است که باید دل آگاه شود و ببیند نه چشم و گوش زیرا آنچه را که انسان از راه دیدن و شنیدن میآموزد علم است ولی آنچه را که میدانسته و به او تذّکر میدهند علم نیست و یاد گرفتنی نمیباشد. قرآن کریم میفرماید: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا»7 خداوند شما را از ارحام مادرهایتان به دنیا آورد در حالی که هیچ چیز نمیدانستید. در سوره سجده میفرماید: «و جعل لکم السمع و الأبصار و الأفئده»8 و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار دارد. انسان از آغازی که متولد میشود از همهچیز بیاطلاع است ولی کمکم از راه چشم و گوش چیزهائی را میبیند و میشنود و با عقل احساس میکند و بدین ترتیب رفته رفته عالم میشود و از آنچه در اطراف میگذرد با اطلاع میگردد.
فرق کتب آسمانی و کتب حکمت فرق میان کتب آسمانی با کتب حکمت این است که: کتب آسمانی کتب هدایتاند و با دل کار دارند و از درون، انسان را مخاطب قرار میدهند ولی کتب حکمت از راه گوش و چشم تعلیم میکنند و میآموزند، آنها از داخل شهر با انسان سخن میگویند و اینها از بیرون دروازه. قرآن کریم هنگامی که استدلال مینماید، در آخر آیات گاه میگوید «افلا تعقلون» آیا فکرتان را بکار نمیاندازید؟ گاه میگوید «افلا تذکرون» آیا به یاد نمیآورید؟ از این خطابها چنین به دست میآید که توحید مسألهای فطری است که خداوند پس از بیان علامتها و نشانهها از انسان دعوت میکند که فکرش را بهکار اندازد و آنرا به یاد آورد. در سورة نحل از آیه سوم به بعد به بسیاری از مسائل و پدیدههای طبیعی اشاره شده است ولی جمعاً یک استدلال است. «خلق السموات و الارض بالحق تعالی عما یشرکون»9 خداوند آسمانها و زمین را بر اساس حق آفرید و منزه است از آنچه مشرکان به او شرک ورزند. از نظر ادبی باء «بالحق» برای ملابسه است. یعنی جهان را با پوشش حق آفریده است و این پوشش و لباس تمام ملبوس یعنی عالم را پشویده و احاطه نموده است بهطوری که دیگر جایی برای باطل در آن نیست «و ما خلقنا السماء والأرض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار»10 ما آسمان و زمین و آنچه را که بین آنها است یاوه و باطل نیافریدیم، این گمان کافران است پس وای بر کافران از آتش دوزخ. هر چیزی که روی هدفی مشخص بهوجود آمده باشد دیگر نمیتواند باطل باشد، خداوند در آیات بعدی سوره نحل هدف از خلقت بعضی از پدیدهها را چنین بیان میفرماید: «و الأنعام خلقها لکم منها دفء و منافع و منها تأکلون. و لکم فیها جمال حین تربحون و حین تسرحون. و تحمل اثقالکم الی بلد لم تکونوا بالغیه الا بشق الأنفس ان ربکم لرؤف رحیم. و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینه و یخلق ما لا تعلمون»11 چهارپایان را برای انتفاع شما نوع بشر خلق کرد تا از خود به مو و پشم آنها دفع سردی و گرمی کرده و از شیر و گوشت آنها بخورید، و در آنها جلوه و جمالی است برایتان به هنگام برگشت از چراگاه و هنگام رفتن و بارهای سنگین شما را که جز با زحمت، توان حمل آن را ندارید، از شهری به شهر دیگر برند، و همانا خداوند درباره شما رؤوف و مهربان است. اسب و استر و حمار را برای سواری و تجمل مسخّر ساخت و چیزهای دیگری را که شما هنوز از آنها آگاه نیستید خواهد آفرید. در این سوره آیاتی که پدیدههای خلقت و هدف از آنها را میشمرد همچنان ادامه مییابد و در آخر آیات 11 و 12 و 13 این سه جمله را میبینیم «ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون»، «ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون»، «ان فی ذلک لآیه لقوم یذکرون». در اینها نشانهها و علائمی است برای مردم که فکر و تعقل مینمایند و متذکر میشوند. در اینجا تفکر و تعقل در حدّ تذکره است، یعنی با توجه به این آیات و پدیدههای خلقت فکر میکنند و عقلشان را به کار میاندازند و به یاد میآورند، معنایش این نیست که هیچ نمیدانند و آگاه میشوند، بلکه به خاطر میآورند، و از این معلوم میشود که در گذشته میدانستهاند ولی از یادشان رفته است لذا خداوند متعال میفرماید «ان هو الا ذکر و قرآن مبین» و نمیفرماید: «ان هو الا تعلیم! قرآن یادآور است نه تعلیمدهنده، پیامبر هم معلم نیست و اگر در قرآن آمده است «و یعلمهم الکتاب و الحکمه» آیه شریفه «ان ان الا مذکر» آن را تبیین مینماید. این طور نیست که بشر جاهل و غافل آفریده شده باشد و مسئله مبدأ و معاد را به او تعلیم دهند تا به اعتقاد پیدا کند، بلکه انسان فطرتاً خداشناس است، ولی گاه روپوشی از سنتها و عادتهای غلط روی فطرت را میپوشاند و انسان را از خدا منحرف میسازد، و لذا پیامبر و قرآن به او تذکر میدهند و فطرت او را بیدا مینمایند. ادامه دارد
پینوشتها: 1- سوره جمعه ـ آیه 2 2- سوره محمد(ص) ـ آیه 19 3- سوره نمل ـ آیه 14 4- سوره غاشیه ـ آیه 21 5- سوره مطففین ـ آیه 14 6- سوره مائده ـ آیه 6 7- سوره نحل ـ آیه 78 8- سجده ـ آیه 9 9- سوره نحل ـ آیه 3 10- سوره ص ـ آیه 27 11- سوره نحل ـ آیه 8-5 12- سوره یس ـ آیه 69
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 93 |