تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,738 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,960 |
پیامبر(ص) و رساندن پیام خدا | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 48، آذر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
استاد شهید آیتالله مطهری
یکی از آموزشهای پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم، آموزش دعوت به حق و نحوه تبلیغ و رساندن پیام حق به مردم است. شاید در ابتدا به نظر بعضی از افراد، کار کوچکی جلوه کند و فکر کنند که چه فرقی است بین اینکه انسان بخواهد مردم را به سوی پروردگار دعوت کند و پیام الهی را به آنها برساند، یا بخواهد به سوی چیزهای دیگر، آنها را دعوت کند؟ ابتدا نظر قرآن را در این زمینه ذکر میکنیم تا معلوم شود قرآن چه اندازه این کار را مهم و دشوار میداندو سپس توضیح آنکه چه تفاوتی میان این دعوت با سایر دعوتها و ابلاغ پیامها میباشد، به عرض میرسد.
سنگینی پیام رساندن قرآن در مورد حضرت موسیبن عمران(ع) در سوره مبارکه طه، این مطلب را طرح میکند. به حسب ظاهر، جریان حضرت موسی، جریان دیگری است و موسی حرکت کرده است که به مصر باز گردد. در بین راه، همسر او را درد زائیدن میگیرد و به دنبال آتش میرود تا همسرش را در آن سرما گرم نگه دارد. ناگاه در وادی مقدس، مواجه با وحی الهی میشود و برای اولینبار وحی به او میرسد و مأموریت برای رساندن پیام الهی به فرعون و فرعونیان را پیدا میکند. و از این پس، موسی(ع) به مقام نبوت رسیده است و یک انسان عادی نیست. هنگامی که به او خطاب میشود: پیام خدا را به فرعون و فرعونیان ابلاغ کن، احساس میکند که بار سنگین و رسالت فوقالعاده مشکلی، بر دوس او گذارده شده و به او واگذار شده است. شروع میکند با خدا سخن گفتن و یک سلسله تقاضا کردن: «قال رب اشرح لی صدری، و یسرلی امری، واحلل عقده من لسانی، یفقهوا قولی. اجعل لی وزیرا من اهلی، هرون أخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری، کی نسبحک کثیرا و نذکرک کثیرا». تقاضا میکند؛ پروردگارا! به من شرح صدر بده، ظرفیت روحی بسیار وسیع و تحمل فوقالعاده زیاد بده. خدایا! بر ظرفیت روحی من بیفزای، و کار را بر من آسان بگردان. پروردگارا! گره را از زبان من باز کن تا سخن مرا درک کنند و بفهمند؛ و من بتوانم این پیام تو را به مردم بفهمانم. پروردگارا! این بار خیلی سنگین است، برادرم هارون را معاون من قرار ده و او را در این امر با من شریک گردان، برای آنکه راندمان کار ما زیاد باشد نه آنکه من خواسته باشم، امتناع کرده باشم. در جای دیگر قرآن، در سورة انشراح، خطاب به رسول اکرم «صلیالله علیه و آله» نموده و این معنی را به صورت کاری انجام شده، بیان میفرماید: «الم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک، و رفعنا لک ذرک، فإن مع العسر یسرا، انّ مع العسر یسرا ...». موسی(ع) تقاضای شرح صدر میکند، اما نسبت به پیامبر اکرم(ص) قرآن به صورت یک امر اعطا شده بیان میفرماید: «ای پیامبر! آیا ما به تو شرح صدر و ظرفیت فراوان ندادیم؟» یعنی ظرفیت فراوان شرط این کار است. ما این شرط را به تو دادهایم و این بار سنگین را از دوش تو برداشتهایم. در آنجا موسی تقاضا میکرد که این بار سنگین را برای من آسان کن، اما در اینجا به پیامبر(ص) میفرماید: «ما این بار سنگین را از دوش تو برداشتیم؛ آن بار سنگینی که از شدت سنگینی نزدیک بود پشت تو را بشکند» «ما نام تو را در همهجا بلند کردیم». ای پیامبر! کار سخت است، اما اگر انسان، سختیها را در تحمل کند، با سختیها آسانی و سستی هست، «هر سختی در دوران خویش، سستی و آسانی دارد». کنایه از اینکه صبر و استقامت پیشه کن. باز قرآن، بار دیگر هم تأکید میکند که: «ان مع العسر یسرا». پیامبر اکرم(ص) از این آیه چنین استفاده کردند که همراه هر سختی، دو آسانی خواهد بود، و لذا چهرة مبارکشان شکفته شد و پس از آن مکرّر تکرار میکرد که یک سختی، با دو آسانی چه خواهد کرد؟ پروردگار من به من وعدة آسانی در مقابل این سختیها را داده است. آیة دیگری که اهمیت فوقالعاده و سنگینی شدید امر دعوت به حق و پیامرسانی الهی را بیان میکند، آیهای است که در سوره مبارکه «مزمل» آمده است؛ خطاب به پیامبر میفرماید: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» ـ ما به زودی سخن سنگینی را بر تو القاء خواهیم کرد. این سخن سنگین چیزی جز همان دعوت و هدایت مردم نیست. سخن سنگین آن است که محتوا و مدلول سخن، سخت و دشوار باشد. بعضی از مسائل است که ما بحق، ارزش آنها را درک کردهایم و قهراً آنها را در سطح خودش میشناسیم. مثلاً امر افتاء و فتوی که خوشبختانه تا حدّ زیادی لااقل 95 درصد جامعه ما میشناسند که افتاء کاری است بسیار سنگین و در سطح بسیار عالی. نه افرادی زود جرأت میکنند که چنین ادعایی بکنند و نه اگر افراد خوش اجتهادی! این ادّعا را بکنند، جامعه زود میپذیرد. ولی مسئله دعوت مردم به سوی حق و مسئله تبلیغ و ارشاد، آنگونه که باید و شاید، اهمیتش در بین مردم شناخته نشده است. در این راه انبیاء، چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانند وزیشان، سید ما گشته سالا همو اول، همو آخر در این کار جمان جان فزایش شمع جمع است مقام دلگشایش، جمع جمع است روان از پیش و دلها جمله از پی گرفته دست جانها از پی وی
مهمترین کار انبیا مسئله، مسئله حرکت است. خیلی از مکتبها هستند که بشر را حرکت میدهند و خوب هم حرکت میدهند، اما به سوی منافع و حقوقشان ولی پیامبران مردم را سوق میدهند به سوی احقاق حقوقشان. حرکت بزرگی که انبیا ایجاد میکنند، حرکتی است که به واسله آن، انسان را از منزل نفس، به سوی حق، حرکت میدهد. به قول حافظ شیرازی: صلای باده در پیر خرابات بده ساقی، که فی التأخیر آفات سلوک راه عشق، از خود رهائی است نه طیّ منزل و قطع مسافات بشر را از خودی رهانیدن و به حق رسانیدن، مهمترین کار انبیا و بزرگترین آن بوده است. دعوت، یعنی بشر را از درون خودش علیه خودش برانگیختن، نه تنها مظلوم را علیه ظالم بر میانگیزاند بلکه ظالم را هم در خیلی از موارد، علیه خودش بر میانگیزاند که نام او را بازگشت به خویشتن و توبه میگذارند. حرکت دادن انسانها از خودی و نفسپرستی به سوی حقپرستی، کار بسیار مشکلی است و هر کس در این کار با انبیا رقابت کرد، اهمیت و ارزش دارد. کسانی که در این راه کوشیدهاند و خون جگرها خوردهاند تا توانستهاند به صورت یک «داعی الی الله» درآیند، بسیارند. به قول شاعر: یری الناس دهنا فی قواریر صافیا و لم یدر ما یجری علی رأس سمسم مردم، روغن کنجد را صاف شده در شیشه میبینند، اما نمیدانند بر سر آن دانة کنجد بیچاره چه آمده است؟! تبلیغ صاف شده را مردم میبینند، اما نمیدانند که چه بر سر آن پیامرسان آمده تا آن را به آنها ابلاغ کرده است! قرآن این مطلب را در سطح بسیار بالائی بیان میفرماید که همه اینها برای امت، آموزش است. اینکه خداوند این حقیقت را با پیامبر خود بازگو میکند و در اختیار همه امت میگذارد، با آنکه خیلی از مسائل است، که بین خدا و پیغمبر میباشد و مردم از آنها اطلاعی ندارند، علامت آن است که باید این را آموخت، مثل مسئله دعوت و تبلیغ.
شرایط دعوت اولین شرطی که در امر دعوت و پیامرسانی از قرآن میآموزیم؛ مسئله شرح صدر و ظرفیت وسیع است. البته رساندن هر پیامی اینقدر مشکل نیست: گاهی ابلاغ به حسّ است که کار آسانی است. ولی گاهی کفایت نمیکند که به چشم و گوش به رؤیت مردم برساند، بلکه گذشته از حسّ، ابلاغ به عقل و فکر هم بر آنها واجب است. یعنی بایستی آنچنان مطلب را بیان کنند که تا عقل نفوذ نماید. زیرا آنچه که به چشم و گوش انسان میرسد، کافی نیست که عقل هم بپذیرد. آن ابزاری که این پیام را به عقل میرساند، صورت و شکل کتابت نیست بلکه چیز دیگری است به نام برهان و استدلال. پیامبران میخواستند سخن خود را در درجة اول به عقلها ابلاغ کنند. و اگر میبینیم مسیحیت بر ضد این سخن قیام کرده است و میگوید کار ایمان با عقل ارتباط ندارد، این در اثر تحریف مسیحیت است، و مسیح اصلی هرگز چنین سخنی را نمیگوید. قرآن میفرماید: «ادع الی سبیل ذلک بالحکمه و الموعظه الحسنه» ای پیامبر! مردم را به راه پروردگارت بخوان، به حکمت و به موعظه حسنه، نخست، حکمت را بیان میفرماید. «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا. و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا. و بشر المؤمنین بأن لهم من الله فضلا کبیرا». ای پیامبر! تو را فرستادیم که گواه و نوید دهنده امت باشی و تو را نذیر قرار دادیم. نذیر به معنای ترساننده نیست بلکه مخوف به معنای ترساننده است و نذیر معنائی اخصّ از مخوف دارد و آن اعلام خطرکننده میباشد. ممکن است انسان شخصی را با صدای ناهنجار و یا موجود گزنده و وحشتناکی بترساند، اما این انذار نیست. انذار، نوعی ترساندن است که در آن اعلام خطر کننده باشد. در سالهای اول بعثت، پیامبر آمدند در دامنة کوه صفا و فریاد کشیدند و اعلام خطر کردند. مردم جمع شدند که ببینند چه خبر است؟ پیامبر از اول، از مردم خواستند که او را تصدیق کنند همه گفتند: تو را امین و راستگو یافتهایم. آنگاه فرمود: اگر الآن من به شما اعلام خطر کنم که در پشت این کوهها دشمن با لشکر جرار آمده و میخواهد بر شما هجوم آورد، ایا سخن مرا باور میکنید؟ گفتند: البته که باور میکنیم. پس از آنکه این گواهی را گرفتند، فرمودند: «انی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید» ـ من به شما اعلام میکنم این راهی که شما میروید، دنبالهاش عذاب شدید الهی است در دنیا و آخرت ...
کیفیت و چگونگی تبلیغ اگر پیام الهی بخواهد به دلها برسد و دلها را تحت نفوذ و تسخیر خود درآورد، آن هم نه تنها حرکتی که در مسیر منافع و احقاق حقوق باشد، بلکه حرکتی که انسانها را تائب کند و اشکها را بریزد، کار بسیار مشکل و دشواری است. در این زمینه است که میبینیم قرآن از زبان انبیاء گذشته و از زبان رسول اکرم(ص) مطالبی را ذکر میکند که در واقع، آنها شرائطی هستند که نشاندهندة کیفیت و چگونگی دعوت است. قرآن در آیات بسیار زیادی واژه «ابلاغ» و رساندن پیام را آورده است. کلمه «تبلیغ» در زمان ما ـ در اصطلاح متجددین ـ سرنوشت بدی پیدا کرده است که تا گفته شود: تبلیغ! در ذهنشان میآید که یک چیزی حقیقت ندارد و با زور تبلیغ و دروغپردازی میخواهیم آن را به خود مردم بدهیم. ولی این دلیل نمیشود که ما دست از این تعبیر قرآنی برداریم. قرآن میفرماید: «بلاغ مبین» تبلیغ روشن و آشکار، آن دعوتکنندهای در دعوت خودش به نتیجه میرسد که بلاغش مبین باشد، بیانش در عین اینکه اوج حقایق است، ساده و روشن باشد ... در قرآن راجع به ابلاغ و دعوت واژة نصح، زیاد آمده است. نصح یعنی خیرخواهی، نصح در لغت عرب، در مقابل غش است وقتی که در یک کالائی از غیر خودش مخلوط بکنند، گفته میشود، غش در آن شده است. پس نصح که در مقابل غش است به معنای خلوص میباشد. بنابراین، آن کسی میتواند داعی الی الله باشد که سخنش نصح باشد، یعنی هیچ انگیزهای جز خیر و مصلحت مردم نداشته باشد و سخنش از سوز دل برخیزد. «ان الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الآذان» ـ سخنی که از قلب برخیزد، بر قلب مینشیند و سخنی که از زبان بیرون آید و دل از آن بیخبر باشد. از گوشهای مردم تجاوز و عبور نمیکند. سخن کز جان برون آید نشیند لاجرم بر دل همة سخن پیامبران از نصح است: «ابلغکم رسالات ربی وانصح لکم» ـ «و لا ینفعکم نصحی ان اردت ان انصح لکم» ـ «ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین» ـ «و نصحت لکم ولکن لا تحبون الناصحین» ...
پرهیز از تکلف یکی دیگر از صفات انبیا، پرهیز از تکلف است که در سورة صاد میفرماید: «قل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین» ـ من معاملهگر نیستم و مزد و اجرتی نمیخواهم از شما، و من متکلف نیستم. تکلف یعنی: به خود بستن و خود را به مشقّت انداختن. یک وقت است که انسان چیزی را که خودش اعتقاد ندارد، میخواهد اعتقاد به آن چیز را در دل مردم وارد کند؛ این خیلی مشکل است زیرا: ذات نایافته از هستی، بخش کی تواند که شود هستی بخش کهنه ابری که بود ز آب تهی که تواند که کند آب دهی این یک معنا از تکلف، معنای دیگر تکلف که ابن مسعود و بعضی دیگر گفتهاندف قول بغیر علم است. یعنی غیر از پیغمبر و امام هر کس دیگری را در دنیا پیدا کنید و بخواهید همة مسائل را از او سؤال کنید، قطعاً نمیداند ولی پیغمبر و امام میدانند. و توقع از غیر اینها بیجا است. ابن مسعود میگوید: «قل ما تعلم و لا تقل مالا تعلم» آنچه را میدانی بگو و آنچه را که نمی دانی لب فرو بند و زبان از سخن گفتن بازدار. و اگر از تو سؤال کردند آنچه را که نمیدانی، با کمال صراحت بگو نمیدانم. و بعد این آیه را خواند: قل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین» ....
مقام تبشیر یکی دیگر از صفات رسولان و پیامبران، مقام تبشیر است، که تبشیر یکی از ارکان دعوت و تبلیغ میباشد. «یا ایها النبی انا ارسناک شاهدا و مبشرا و نذیرا ...» ای پیامبر! ما تو را فرستادهایم که مبشر و نوید دهندة انسانها باشی. تبشیر مژده دادن است و از مقولة تشویق میباشد. انسان اگر بخواهد فرزند خود را وادار به کاری کند، میتواند از یکی از دو راه یا از هر دو راه در آن واحد، وارد شود: 1- راه تشویق و نوید: یعنی اگر خواسته باشد که بچه به مدرسه برود، شروع میکند به شمردن آثار و فواید و نتایجی را که در رفتن به مدرسه است، برای بچه تا میل و رغبت او را برای آن کار تحریک کند و طبع و روحش عاشق و متمایل به آن کار گردد. 2- راه انذار و ترساندن: و ذکر کردن عواقب وخیم مدرسه نرفتن؛ که اگر انسان به مدرسه نرود، بیسواد میماند و چه زیانها و ضررهایی به او میرسد. آنگاه بچه به جای آنکه از آن حالت فرار کند، به درس خواندن روی میآورد.
تبشیر قائد است و انذار سائق قائد یعنی جلودار و سائق یعنی آن کسی که از پشتسر حرکت میدد و سوق میدهد. و گاه هر دو عامل در یک زمان جمع میشود. و این هر دو برای بشر ضرورت دارد. و تبشیر به تنهائی کافی نیست، همچنین انذار، شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست. و اینکه به قرآن، سبع المثانی گفته میشود، به این جهت است که همیشه در قرآن تبشیر و انذار، مقرون به یکدیگر است و در دعوت، باید این دو رکن توأم باشند. اگر مبلّغ تنها تکیهاش روی تبشیرها و یا تنها تکیهاش روی انذارها باشد، اشتباه است، بلکه هر دو لازم میباشد. و جنبه تبشیر بایستی بیشتر از جنبه انذار باشد. و شاید به همین دلیل است که قرآن کریم در آیات زیادی تبشیر را مقدّم میدارد، «بشیرا و نذیرا» «مبشرا و نذیرا» ... پیامبر اکرم(ص) میفرماید: یک نفر مبلغ میبایست، مبلغ سماحت و سهولت این دین باشد. کاری انجام دهد که مردم ترغیب و تشویق به این دین بشوند.
خشیت و خداترسی یکی دیگر از شرایط دعوت، مسئله خشیت و خداترسی است که قرآن میفرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله». این آیه از آیات کمرشکن است. میفرماید: برای داعیان و مبلغان دین و مذهب، و برای آنان که پیامهای خدا را به مردم میرسانند دو شرط لازم است: اول آنکه خودشان از خدا بترسند. که فرمود: «انما یخشی الله من عباده العلماء» ـ عالم از خدا میترسد. شرط دوم آنکه: جز خدا، از هیچ کس نترسد.
فرق بین خشیت و خوف خشیت یک معنای خاصی دارد که با خوف فرق میکند. خوف نگران عاقبت و آینده بودن و تدبیر برای عاقبت و آیندهنگری است. اما خشیت حالتی است که ترس بر انسان مسلّط میشود بهطوری که جرأت خود را از دست میدهد و شهامت بر معصیت ندارد. قرآن میفرماید: مبلغان و داعیان الی الله هم اینچنین هستند که در مقابل پروردگار، جرأت بر معصیت ندارند. و یک ذرّه تجری بر خدا در وجودشان نیست و در برابر غیر خدا، کمال شجاعت و شهامت را دارند و هیچ ترسی از هیچ کس غیر از خداوند، ندارند.
تذکر: مسئله دیگری که در دعوت و تبلیغ مطرح است، مسئله تذکر است، که قرآن این حقیقت را با بیاناتی، ذکر میفرماید. در یکجا میفرماید: «و ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین» تذکر ده و یادآوری کن که تذکر مؤمنان را سود بخشد. و در جای دیگری میفرماید: «فذکر انما انت مذکر، لست علیهم بمصیطر الا من تولی و کفر، فیعذبه الله العذاب الأکبر» ـ ای پیامبر! بیدار کن مردم را و یادآوری کن. تو ذکر دهنده هستی و لکن تسلط بر آنها نداری. و آنان که روی بر میگردانند و کافر میشوند، پروردگار عذاب میکند آنها را، عذابی بزرگ ...
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 165 |