تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,817 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
حیلوله یا شکاف بین عقل و احساس | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 48، آذر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن و سنن الهی در اجتماعی بشر
استدراج آیتالله محمدی گیلانی
درجه دوم سنت استدراج: شکاف عمیق بین عقل و احساسات * بیفائده بودن علم حتی وجدانیّات در این درجه * دوران معاصر مجرای این سنّت * آشوب و ناسازگاری بیسابقه * استعمار کننه و استعمار شونده، هر دو یکسان گرفتارند * علم جدید الولادة جامعه شناسی در خدمت ابرقدرتها * جامعهشناسان مزد بگیر یا انگلهای اجتماعی * قایم موشک بازیهای جامعه شناسی برای تحمیق مردم * جامعه شناسی استاندارد شده حتی در جهت شناخت طرق بهتر استعمار کردن و انتخاب بعضی برای واسطگی * مغزشوئی بوسیله جامعه شناسی * کفتارهای بدترکیب، استثمار حتی از مرگ سیاه! دزدیدن خود خودش را! طبع خطر دوستی، همه و همه معلول شکاف بین عقل و احساس. گفتیم: دین حنیف رابطة ارگانیکی با مجموعة آفرینش دارد و خاصیت چنین رابطهای، همآهنگی و همکاری همة اعضاء در ارکستر موزون کل پیکر است. و به همین دلیل، در ظرف شیوع فساد، و فوران هرج و مرج و سرپیچی جامعه از نظام دین، کلّ آفرینش، با همخوانی و همکاری ویژهای، به دفاع بر میخیزد و با تازیانة بأساء و ضرّاء، مأخوذشان میدارد تا بدین وسیله آسیبزدائی شده و با اعتناق به نظام دین و شریعت به صراط اعتدال بازگشت نمایند. و در صورت بیاثر بودن این تأدیب و علاج، درجة دیگر سنّت استدراج، برای آنها حتمی است، و شکاف و جدائی عمیق بین عقل و احساساتشان پدید میآید، و حیلوله و فاصله، بین قلب که مرکز درک وجدان است و بین خودشان، بوجود خواهد آمد، و به همین درجه استدراج در آیه 24 از سوره مبارک انفال اشارت میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اجابت کنید خدای را و رسول خدای را هنگامی که شما را به چیزی حیاتبخش دعوت میکند، اعتقاد حق و عمل نافع به شما میآموزد که به دنبالش زندگی پاکیزه از هر نقص است، و بدانید (در صورت اعراض از اجابت حق) خداوند، خود بین انسان و بین قلبش که مرکز وجدان و مقر فرماندهی بر ارادة او است، حائل و فاصل میشود. و در آیة 23 از سوره مبارکة جاثیه آمده: «افرایت من اتخذ الهه هواه فاضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه» ـ آیا کسی که هوایش را معبود خود ساخته، و خداوند او را در عین علم داشتن گمراه نموده، و گوش و دلش را مختوم ساختهف دیدهای؟» هر انسان صاحبدلی با اندک تأملی در این آیات که برای نمونه آوردیم، در مییابد که اعلان خطر عجیبی است، زیرا در آیه انفال، تغییرناپذیری این قضای حتمی و سنّت غیرقابل تحویل را با تعبیر: «یحول» اعلان داشته، اشعاراً به اینکه وقتی که کل القدره حائل و فاصل بین انسان طاغی، و بین قلب که مرکز سلطنت و فرماندهی بر اراده است، گردیده، هیچ علمی حتی وجدانیات برای وی سودی ندارد، چنانکه چراغ برای نابینا سودی ندارد و چنین انسان طاغی، صرفاً گرفتار هوای نفس و احساسات بیضابطه است. و در آیه جاثیه اجهار فرموده که انسان طغیانگر را با در اختیار داشتن مرکوب نور علم و وسیله هدایت، خداوند متعال، گمراهش ساخته، و حائل و مانع بر گوش و دلش نهاده و از علمش بهرهور نمیگردد زیرا معبود و مطاعش هوای نفسانی او است، و از متابعت قلب و وجدان محروم. دورانی که ما در آن زندگی میکنیم بدون تردید مجرای این سنّت الهی است؛ از یک سو شاهد توفیق حیتانگیز در اکتشافات اسرار طبیعت هستیم و میبینیم علوم گوناگون اعجاز آفرین در اختیار بشر قرار میگیرد و از سوی دیگر، هر اندازه که علوم از لحاظ کم و کیف فزونی مییابد، نالههای نومیدانه جوامع انسانی از درماندگی و بیپناهی و بدبختی، بیشتر و بلندتر میگردد، تو گوئی نور علم بگونة نور خورشید بر دیدگان انسان تراخمی میتابد که بر رنج تراخمش آنا فآنا میافزاید و او را بدون اختیار تالان ساخته است! تمدن صنعتی امروز نه فقط افسانة یونان قدیم را به خاطر میآورد که نیمی از تنشان انسان و نیم دیگر دد بود، بلکه زمامداران دنیای صنعتی را با همه عمالشان، تمام دد آنهم مبتلا به بیماری هاری جلوه داده است. آشوب و ناسازگاری و ستیزهگری و جنگ و خونریزی و ناامنی که امروزه مشهود ما میباشد هرگز در جهان وجود نداشته و تاریخ بیاد ندارد. جهان امروز از نظر ارتباط آن چنان پیوسته منسجم است که در مثل بمانند جسم کم طول و عرضی است که از هر نقطة آن به نقطه بسیار دورش در اندک زمان انتقال ممکن گردیده، و کسب اخبار از هر گوشهاش در مدتی به کوتاهی لحظه، میسور است. و اما فاصله و حیلولههای معنوی و اخلاقی، بسیار طویل و عریض و عمیق گردیده و این شکاف و بیگانگی به نحو زاید الوصفی در افزونی است، و شعلههای سوزان برخاسته از پرستش هوای نفسانی و پیروی از احساسات بیضابطه، دمبدم خرد و کلان را به خاکستر تبدیل مینماید. شایان توجه آنکه استعمارکنندگان و استعمار شوندگان، هر دو یکسان در کام این آتشفشانی گرفتارند و هر یک به مقتضای واکنش ویژهاش در این گرداب آتشین دست و پا میزنند. انسان تکنولوژی، در اثر پیروی این عقیده که برای حل هر مسئلهای باید فقط از راه حلهای مادی توسل جست، و غیر ماده و مادی را خرافه میپندارد، شکاف بین نیروهای واقعی انسانی و بین خویشتن ایجاد نموده و از خود بیگانه گشته و خویشتن را از یاد برده است و زشتیهای بدیهی در نزد وی، زشتی خود را باخته است؛ مثلاً دروغ که قبح و شفاعت آن نزد همة عقلا مسلم بوده است، تا آنجا که تاریخ بیاد میآورد، هرگز به اندازة امروز وقیحانه دروغ گفته نشده و تزویر و کلک بکار برده نشده، و هیچوقت مانند امروز، این همه نیروی اندیشه و پول مصرف نگردیده، که دروغ پردازیها را راست، و راستها را دروغ جلوه دهد، دکمة رادیو را به هر ایستگاه که بگردانی، نطقهای شورانگیز در ستایش آزادی و تساوی حقوق انسانهای مستضعف و عقبمانده، میپندارند! و بسا مجمعها و محفلها و بینالمجالسها و غیرمتعهدها به بهانة حل مشکلهای ستمدیدگان منعقد میگردد، و چه انقلابهای کبیر اکتبری و غیره برای نجات طبقة محروم، ایجاد شده و سیل وار خونهای مردم سالها جاری میشود و مالهای کلان را زیرکها بنام ناتوان شدهها و در مصالح انها به یغما میبرند، و چیزی جز گرسنگی و حتی احیاناً تشنگی عابد این صنف نمیشود، و نتیجه انعقاد آن مجامع و محافل با آن همه خرج گزاف و این انقلابهای خوین تقویت فلسفه پوچی زندگی میگردد. علم نوپایی بنام جامعهشناسی، مبتنی بر افتراضاتی که میپنداشتند، رسالت ساختن جامعة انسانی را بعهده دارد و همین پندار سبب گرایش بیش از حد جوانان پرشور و اصلاح طلبان، به این علم گردید، اما طولی نپائید که این علم نیز همچون دیگر علوم، اجیر ابرقدرتها شد و در طریق منافع آنها بکار گرفته شده علمی که در بوقها آن را ارمغانآور حقوق انسانها و نردبان تعالی بشر، اعلان کرده بودند، چه زود در طریق منافع زورمندان به فعلهگی پرداخت، و آلت هرچه بیشتر به صلابه کشیدن مستمندان و مستضعفان گردید، و چنان منکوس و مسخش نمودند که ثمرات تلخ آن، درست اضداد ثمرات موعودش بوده است. بسیاری از جامعه شناسان، مزدبگیر ثروت خواران و زور گویان جهانی گردیدهاند، و برای حفظ منافعشان گاهی با مارک «آسیب اجتماعی» و زمانی با انگ «انحراف اجتماعی» اذهان سادهلوحها را نسبت به انسانهای مبارز و بلند همّت که به دفاع از حقوق و معنویات انسانی برخاستهاند تیره میکنند و مالا نابودی آنان را مشروع جلوه میدهند، و چون این علم نوخاسته در طریق سوداگری است، لذا میبینیم هرگز نتوانسته در وضع فقرا و مستضعفان بهبودی پدید آورد و زاغهنشینی را حتی در یک گوشة از جهان، نابود نماید و آن طور که نوشتهاند: جامعهشناسان در غرب به انگلهائی تبدیل شدهاند که کارشان بالا کشیدن بودجههای کلان تحقیقاتی و ارائه فرضیات مشتریپسند در جهت حفظ موقعیت نخبگان زورمند گردیده، و در دوران رکود اقتصادی، بودجه اولین گروهی که قطع میشود، بودجه تحقیقات جامعه شناسان است، و هر وقت که آنها منافع خود را در خطر میبینند، به انتقاد از نظام اجتماعی روی میآورند و آن را بباد نقادی شدید میگیرند، و با دریافت بودجه و جیره نه فقط ساکت از نقادی میشوند، بلکه نغمه شوم توجیه نظام غارتگر را ساز میکنند و به قایمموشک بازیهای جامعهشناسی برای تحمیق و اغفال مردم میپردازند. و اینک در غرب روز به روز بر تعداد مؤسسات تحقیقاتی که جامعهشناسان در آن به فعالیت مشغولند، افزوده میشود، و اکثر این مؤسسات به دانشگاههای آمریکا که دارای رشتههای وسیع در علوم شیطنت میباشد، وابستهاند، و هدف بررسیهای اجتماعی این مؤسسات علمی و تحقیقاتی نه کمک به آزادی انسانها است، نه پایان بخشیدن به فقر و استثمارات، و نه قطع جنگ و خونریزیها، بلکه هدف، شناخت طرق بهتر استعباد و استثمار و فروش اسلحة مرگبار است و حتی هر ساله قراردادهای تجاری زیادی بین سازمان سیاسی و نظامی این کشورها از یکطرف، و بین دانشگاههای بزرگ آمریکا مانند کالیفرنیا، هاروارد، میشیگان، و واشنگتن از طرف دیگر منعقد میگردد، تا تحت لوای تحقیقات علمی و مطالعات دانشگاهی، موقعیت سیاسی، اجتماعی، و امکانات نظامی این سرزمینها و گاه حتی شناسائی افراد، جهت انتخاب بعضی برای واسطگی، بررسی شده، در اختیار این سازمانها قرار گیرد، تا خود را در مقابل کوچکترین تغییرات احتمالی این کشورها آماده سازند، و به این ترتیب بتوانند هرگونه جنبش آزادیخواهانه در این کشورها را در نطفه خفه کنند، یا هر زمان که خواستند بلوائی بپا سازند. و غیر از این مؤسسات شعب کوچکتری نیز در کشورهای مورد مداخله بوجود آوردهاند که با ظاهری آراسته و با برخورداری از حمایت مراکز جاسوسی، هدفی جز جلوگیری از آگاهی فکری مردم ندارند. و خلاصه این علم جدید الولاده را طوری استاندارد کردهاند و به جهان سوم سرازیر نمودهاند که جز در منافع غرب و خالی کردن جیب کشورهای غیر صنعتی، گویا خاصیتی دیگر ندارد، و زورمندان بدین وسیله تودههای بشری را از راه دور کنترل میکنند و برای همین مقصد شوم هر ساله تعداد زیادی دانشجو از سراسر جهان میپذیرند و به آنان، مغزشوئی جامعهشناسان را میآموزند تا دستگاه متحرک تبلیغاتی ایدئولوژی استعمار نو شوند، و پیامهای استعماری خوابکننده بلکه مسخ کننده را همچون تعلیمات الهی، یا در پوشش تعلیمات الهی در ذهن دانشجویان و ساده لوحان از همهجا بیخبر، تزریق کنند، و مآلا جیب زورمندان پرتر میشود، ولی احساسات و هواهای نفسانیشان، گشنهتر و ملتهبتر میگردد، نه فقط ستمدیدگان را میسوزاند، بلکه خود این دزدهای منظم و قانونی نیز طعمه همین حریق میشوند. و حتی با داشتن مأموران محافظ ربوده میشوند و کشته میگردند، یا علی الدوام با زندگی پر اضطراب و دلهره در انتظار مرگ سیاهند که کی فرا میرسد و به حیات ننگینشان خاتمه میدهد. شگفتانگیز آنکه این کفتارهای بدترکیب از این مرگ سیاه نیز احیاناً استثمار میکنند، به این طریق که خود نقش رباینده و دزد را بازی میکند یعنی خودش، خود را میدزد، و ترتیب کار را اینطور میدهد که عدهای را اجیر میکند تا او را بربایند، و برای آزادیش تقاضای باج کنند، باجی که به ربایندگان پرداخت میشود، در دفتر محاسباتی کارخانه یا شرکت در ستون ضرر و زیانهای اتفاقی، ثبت میشود آنوقت مؤسسه بهجای سود، زیان نشان میدهد و از شمول مالیات بر درآمد، معاف میگردد و کلاه دولت و عدة زیادی از صاحبان سهام ربوده میشود، و عدة زیادی به خاک سیاه مینشینند، و تمام این کارها با زبردستی و سازش با مأموران دولت انجام میپذیرد، و کفتار ربوده شده به ربایندگان از باج مأخوذ، اجرت ناچیز میپردازد و بقیه را روی اندوخته بیحسابش انباشته میکند! و امروز مؤسسات تحقیقی معتبر دریافتهاند که بانکها و شرکتهای بیمه دو عامل اصلی پرورش آدمربایان هستند، و برای تربیت این عوامل فساد و جنایت، تشکیلات و کلاسهای مخصوصی را ایجاد کردهاند، زیرا ماهیّت زراندوزی کلان و سرمایهداری بیکنترل، متکی به حادثه آفرینی و خطر دوستی است و به منافعی که قانونی و عادلانه باشد، قانع نمیشود، و ذوق شیطانی در نهاد این سیستم است که از عادیات لذت نمیبرد و آنچه که برای او لذت بخش است منافع غیرقانونی و خطر خیز است، و چنانچه رشته منافع غیر عادی و خطر خیز، به صورت عادی و بیخطر درآید، ثروت خوار جهانی، ماجراجو، بیرحم، بی شرف، فاسد، مفسد، فوری آن را رها میکند، و در این رها کردن نیز، طبع خطر دوستی خویش را اعمال میکند، و باز دو بند به اعمال دولت، در قالب «ملی کردن» با تعبیرات عوام گیج کن، بخورد ملت ستمدیده میدهد، و پول کلان و لقب انسان نکوکار را بدین طریق میدزدد! این بدبختیها و صدها نمونه دیگر که در جراید و حتی کتابهای مستقل نوشتهاند و مشهود هر صاحبدل و آگاه است معلول شکاف عمیق بین عقل و احساس، و مسبب از حیلوله بین انسان و بین قلبش که مرکز وجدان و فرماندهی بر اراده او است، میباشد و هوای نفسانی وی، حاکم و فرمانده بر اراده او گردیده، و با اینکه مشعلهای فروزان علوم فراراهش قرار گرفته، گمراه است، زیرا مشعل برای کور فائدهای ندارد: افرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم … صدق الله العلی العظیم امام خمینی: باید دانشگاه پیوند خود را با فیضیه محکم کند و فیضیه پیوستگی خود را با دانشگاه محکم کند … من به شما و تمام نسلهائی که بعد از شما و ما خواهند آمد هشدار میدهم که ملت و روحانیت، دانشگاه و روحانیت از هم جدا نشوند که جدا شدن اینها از هم، هلاکت ملت و هلاکت اسلام و هلاکت کشور است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 117 |