تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,069 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,018 |
پرسش و پاسخ | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 48، آذر 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عصمت و الگو بودن انبیاء چگونه معصومین الگوی بشریتند؟ سئوال: خداوند می فرماید: (و لکم فی رسول الله اسوة حسنة) یعنی پیامبر برای شما مؤمنان الگوئی نیکو است. سئوال این است که چگونه می توانند پیامبران و ائمه (ع) الگوی ما باشند در حالی که آنها برای تزکیه خود هیچگونه سختی و محنتی را تحمل نفرموده اند و آنچه بدست آورده اند به کمک نیروی عصمت که منحصراً از جانب پروردگار به آنها داده شده به دست آورده اند و همان گونه که خود فرموده اند عبادت آنها تنها برای شکرگذاری است نه برای مأمون بودن از آلودگی به گناه پس چگونه می توانند برای ما الگو باشند و چگونه ما می توانیم از آنها پیروی کنیم در حالی که ما از چنین نیروئی محرومیم؟(محمد باقر. ق. ک) جواب: اولاً الگو بودن پیامبران و ائمه (ع) به ای معنی است که باید سایر مردم در رفتار و کردار و گفتار تا حد امکان از آنها پیروی نمایند و سعی کنند به آنها نزدیک شوند. و در این جهت فرقی نیست که منشأ کردار و گفتار آنها چه انگیزه ای باشد. و فرقی در این جهت میان عصمت و عدم آن نیست بلکه باید گفت: همین الگو و اسوه قرار گرفتن آنها از سوی خداوند متعال یک دلیل عقلی روشنی است بر لزوم عصمت آنان زیرا کسی که در او کمترین احتمال اشتباه و لغزش باشد نمی تواند از جانب خداوند بعنوان الگو برای جامعه مؤمنین معرفی شود، چون اشتباه و گناه او موجب انحراف و سقوط همه پیروانش می شود آن هم با حجت الهی. و ممکن نیست خداوند خود برای مردمی که هر روز به دستور او «اهدانا الصراط المستقیم»می گویند یک راه منحرف و جاده خطا و الگوی گناهکار یا اشتباه کاری قرار دهد. این اغراء به جهل بلکه اضلال و گمراه کردن مؤمنین است، و این با حکمت و رحمت و عدل الهی منافات دارد که خود فرموده است: «و ما یضل له الا الفاسقین» او هیچگاه مؤمنان را به گمراهی سوق نمی دهد. بنابراین اسوه بودن انبیاء و ائمه (ع) بزرگترین دلیل بر عصمت آنها است حتی از اشتباه و خطا. و پاسخی دندان شکن است به آنان که گمان دارند عصمت آنها منحصراً در مورد بیان احکام است. زیرا طبق دستور به تأسی و پیروی از اعمال و رفتار آنان هرگونه عمل آنها حجتی است از سوی خداوند و دلیلی است بر مشروعیت آن عمل پس حتی از اشتباه و خطا باید مبرا و منزه باشند. ثانیاً- انبیاء و ائمه(ع) در راه رسیدن به مقامات قرب الهی، سختترین محنتها و مشکلترین رنجها و بیشترین مصیبتها را متحمل شده اند. و اگر تحمل آن شدائد نبود به آن مقام قرب نائل نمی شدند. اگر سید الشهداء (ع) آن همه مصیبت را نمی دید به آم مقام والا نمی رسید. چنین نیست که عصمت قله مقامات معنوی باشد و چون انها به آن رسیده اند دیگر مقامی نمانده که آن را کسب نمایند بلکه آنها بیش از همه کس طالب کمال و مشتاق قرب الی الله و کسب معنویت اند. و لذا درجات و مراتب آنها مختلف است «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض» ما برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم. اگر مقام عصمت نهایت و غایت کمال بشری بود باید همه انبیاء یکسان و در یک رتبه و مقام باشند زیرا از نظر عصمت اختلافی ندارند و همه به یک معنی و به یک اندازه معصومند ولی آنها بیش از همه کس برای دست یابی به قله کمال سعی و کوشش کرده اند و رنج و سختی تحمل نموده اند و به همین دلیل اسوه مؤمنان و الگوی طالبان کمالند. چگونه می توان گفت که انبیاء و اولیا برای رسیدن به مقامات خود هیچ گونه رنجی و زحمتی را تحمل ننموده اند؟! ثالثاً- عصمت در انبیاء موجب سلب اختیار نیست. آنها با اینکه دارای مقام عصمتند عمه انگیزه های گناه را نیز دارند و د رآنها هم غرائز انسانی موجود است ولی از گناه خودداری می کنند و در این خودداری از سوی خداوند مؤیدند. عصمت مرحله ای بالا و والا از عدالت است با این فرق که عدالت ملکه ای است اکتسابی و عصمت موهبتی است الهی. همان گونه که عادل با وجود انگیزه گناه خود نگهدار است و در این امر کاملاً مختار و آزاد می باشد، همچنان معصوم نیز با کمال اختیار و آزادی از گناه خودداری می کند. و هیچ قوه قاهره ای او را باز نمی دارد بلکه به اختیار خود ترک می کند. عصمت از آن جهت که مانع گناه است یک سبب واضح و روشن و یک دلیل منطقی دارد. معصوم از نظر عرفانو ایمان به خدا در بالاترین درجه است و ایمان مرحله ای بالاتر از علم است علم دانائی است ولی ایمان لمس و احساس است علم احتمال صددرصد است که هیچ احتمال خلاف در آن داده نمی شود و قابل کم و زیاد نیست ولی هر مطلبی که به آن علم کامل داشته باشیم اگر مورد احساس و لمس قرار بگیرد، یک حالت دیگری در نفس خود احساس می کنیم و آن ایمان و اطمینان و یقین است. و این حالت شدت و ضعف دارد همه ما به وجود اتم علم و آگاهی داریم ولی بدون شک اگر آن را به رأی العین ببینیم به اطمینانمان افزوده می شود و اگر خود در شکافتن آن مباشرت داشته باشیم، اطمینان بیشتر و ایمان کاملتری به آن پیدا می شود و اگر حقیقت آن را بطور ملموس درک کنیم باز هم مرحله ای بالاتر است. علم به وجود خدا ممکن است از راه فلسفه و برهان نظر در آیات آفاق و انفس به حد کمال برسد و همچنین علم به روز قیامت ولی آن گاه که پرده ها بالا رود و قیامت را لمس کنیم و خود را در محضر الهی ببینیم بدون شک بر ایمان و اطمینان ما افزوده می شود. کسی نمی تواند ادعا کند که من چنان ایمانی دارم که با دیدن و لمس آن حقایق بر ایمانم افزوده نمی شود بجز خواص اولیای خدا. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» سخنی بسیار بزرگ و سنگین است تنها کسی می تواند آن را ادعا کند که پرده ای در برابر دیدگان او نیست (اگر پرده ها بالا رود بر یقین من افزوده نمی گردد). و فرمود: «من خدائی را که نبینم نمی پرستم... چشمان سر خدا را نمی بینند ولی دلها با حقیقت ایمان او را لمس می کنند». کسی که چنین ایمان و اطمینانی داشته باشد، ایمان بخدا و به صفات جلال و جمال او قطعاً همیشه او را – آن گونه که صفات حسنی جلوه گر جمال او است- حاضر ناظر بر کوچکترین حرکت و خطور قلب بلکه بر ناخودآگاه خویش می بیند «یعلم السر و الخفی» نهان ها را می داند بلکه مخفی تر از آنها را نیز می داند مخفی تر از سر شاید انگیزه های ناخودآگاه باشد. طبیعی است که با چنین نظارت مستمر و با چنان قدرت و احاطه ای هیچ حرکتی از آنان بجز آن چه مورد رضای او است صادر نمی شود. کسی که غیب عالم را می بیند و وجهه ملکوتی اعمال را مشاهده می کند «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین» و چنان بود که ابراهیم(ع) را ملکوت آسمانها و زمین ارائه دادیم تا از صاحبان یقین و اطمینان باشد. چنین کسی غیبت را چیزی بجز خوردن مردار نمی بیند و لذا حضرت رسول الله (ص) به آن دو نفر که غیبت کردند فرمود: «انهشامنها» بخورید از این لاشه مردار. او با دیده جان بینش جان عالم را می بیند و با چشم ملکوتی مشاهده می کند که اینان لاشخورند. کاملاً روشن و واضح است که با چنین و چنان اطمینان، گناهی از آنها سر نمی زند ولی با کمال اختیار. همچنانکه هر مؤمنی به همان درجه و رتبه ای که ازایمان برخوردار است از گناه اجتناب می کند در عین حال باکمال اختیار خودداری می نماید. بنابراین الگو بودن آنها برای ما بسیار روشن است ما مانند نابینایان از بینائی آنها استفاده می کنیم. شب، تاریک و راه پرخطر و ما راهپیمایان شبکور، بهترین و مطمئنترین راه همین است که پا جای پای آنها بگذاریم. اگر بر این امر اصرار داشته باشیم بدون شک لغزش ما بسیار کم خواهد بود. و اما این که گفته اید: پیامبران و ائمه(ع) عبادت را تنها برای شکر نعمت انجام می دهند، صحیح است ولی ما نیز باید چنین باشیم و شکرگزار این همه نعمت بی پایان باشیم. مگر ما آن چه داریم از پیش خود داریم؟! مگر عقل و نیرویی که داریم نعمت الهی نیست؟! بنابراین همه باید عبادت را به عنوان شکر انجام دهیم اختصاص به انبیاء ندارد. انحصار عصمت سئوال: عصمت انبیاء و ائمه (ع) بدون شک نه به دلیل نیروی غیبی بازدارنده است و نه به دلیل خصوصیتی در ساختمان وجودی آنها زیرا اگر چنین باشد مردم حق دارند به رهبر خود بگویند: «ما هم اگر جای تو بودیم چون تو بودیم» پس حتماً به دلیل نوع بینش و درجه ایمان و یقین آنها است. در اینجا این سؤال پیش می آید که آیا برای سایر مردم چنین امکانی وجود ندارد که به همان درجه از یقین و ایمان برسند؟ اگر این امکان نیست باز آن اشکال پیش می آید که چرا این لیاقت و قابلیت تنها در آنها است و دیگران محرومند. و اگر هست پس معصوم الزاماً منحصر در انبیاء و ائمه (ع) نیست. (اصفهان ع. ناصری) جواب: در مورد نیروی غیبی بازدارنده ممکن است گفته شود: در دوران کودکی نگهدارنده آن انسانهای ممتاز از هر عیب و نقصی همان نیروی غیبی است. امیرالمؤمنین (ع) درباره رسول اکرم(ص) فرموده است: «و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره» یعنی از آن روز که از شیر باز داشته شد خداوند عظیمترین ملک از ملائکه خود را با او قرین و همراه نمود که روز و شب او را در راه کرامت و بهترین سجایای اخلاقی جهان می برد...» دقت کنید! نفرموده است او را راهنمائی می کرد بلکه او را می برد. و از حضرت رسول (ص) نقل شده است که در دوران کودکی مکرر متوجه این معنی شده است که یک نیروی غیبی او را از کارهای نامناسب باز می داشته است. البته همان گونه که گذشت ظاهراً این امر اختصاص به دوران کودکی آن حضرت داشته است و مربوط به جهاتی است که از نظر اخلاقی و عرفی برای کسی که می خواهد در آینده بزرگترین رهبر جامعه انسانیت باشد مناسب نبوده است. و ظاهراً این مطلب اختصاص به آن حضرت نداشته است. ما معتقدیم که ائمه(ع) در دوران کودکی نیز از خطا و لغزش معصوم بوده اند و حتماً همین نیروی غیبی آنها را نگه می داشته و بعضی از آنها در همان دوران کودکی به امامت رسیدند حضرت امام محمد جواد(ع) در هفت سالگی و حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی امام شدند. از انبیا نیز به صراحت آیه قرآن حضرت عیسی(ع) در کودکی به پیامبری مبعوث شد. آن حضرت در حالی که نوزاد یک روزه بود به مردم معترض که مادر پاک و مطهرش رامورد تهمت و انتقاد قرار دادند خطاب کرد و فرمود: «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» من بنده خدایم. خدا بر من کتاب آسمانی نازل فرموده و مرا پیامبر قرار داده است. و درباره حضرت یحیی (ع) در قرآن آمده است: «و آتیناه الحکم صبیا» حکم تفسیر شده است به فهم و درایت و علم و همچنین به نبوت. هر کدام از اینها باشد امری است غیرعادی که در دوران کودکی به او عطا فرمود. عنایت خداوند به انبیاء ائمه(ع) از اول ولادت بلکه پیش از ولادت یک امر آشکار و روشن است. قضیه حضرت موسی(ع) در رآن که بتفصیل ذکر شده گواه این مدعا است. ولادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) در خانه کعبه و با آن همه اعجاز نشانه واضحی از آن عنایت است و انیها همه نشانگر این معنی است که این انسانهای پاک از روز اول تحت عنایت خاص الهی قرار داشته اند ولذا از آنها تعبیر به مخلصین (بفتح لام) شده است مخلص (بکسر لام) بمعنای کسی است که بدون شائبه ریا خدا را عبادت می کند ولی مخلص بفتح لام بمعنای کسی است که خداوند او را خالص قرار داده است. و از همین جا مطلب دوم نیز تا حدودی روشن می شود. آری! می توان گفت: ساختمان وجودی آنها نیز با سایر مردم فرق دارد. و در روایات بسیار آمده است که سرشت محمد و آل محمد(ص) با سایر مردم مختلف است. در زیارت جامعه می خوانیم: «خلقکم الله انواراً فجعلکم بعرشه محدقین» منظور از سرشت این جسم خاکی نیست بلکه آن روح انسانی است که حقیقت انسان همان است و اختلاف عظیمی که در خصائص روانی انسان ها است، نشانگر اختلاف آن حقیقت است. «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة» مردم همانند فلزات مختلف (طلا و نقره) متفاوتند. گرچه بصورت ظاهر اختلاف انسانها تنها در عوارض و ظواهر است و ماهیت آنها یکی است ولی اگر دقت شود امر بر عکس است و آنچه مایه وحدت و تشابه است امری عرضی و ظاهری است و آن همین جسم خاکی است. و آنچه حقیقت و ذات انسان است مختلف است. و لذا گفته اند: هر انسانی نوع مستقلی است، و در روایت است که در روز قیامت که پرده ها بالا می رود و حقایق روشن می شود بعضی به صورت خوک و بعضی به صورت میمون و بعضی به صورتهای دیگر محشور می شوند. آنجا حقیقت پوست می اندازد و برهنه می شود. و اما این سخن اعتراض آمیز که چرا خداوند به ما آن خصائص ذاتی را نداده، سخنی بی مورد است زیرا در خلقت و تکوین هیچ جای اعتراض نیست؛ آن چه داریم از فضل خداست نه از استحقاق ما. همانگونه که عقل و نیروی اراده و اختیار موهبتی است الهی به انسانها، عصمت، رسالت و امامت نیز موهبتی است الهی. خداوند در مورد رهبران یهود که بر نبوت رسول اکرم(ص) رشک می بردند و با علم و آگاهی انکار حق می نمودند می فرماید: «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله» آیا رشک می برند بر دیگران بر آن چه خداوند بر آنها تفضل فرموده است؟ و آیات دیگر نیز بسیار است که نبوت را فضل و عنایت خاص الهی می داند که به هر که بخواهد تفضل می فرماید: «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء». اصولاً این آرزو که کاش من بجای پیامبر بودم آرزوی امری است محال زیرا با فرض اختلاف سرشت همان گونه که محال است یک گوسفند، انسان بشود و محال است سنگ، جاندار بشود، محال است یک انسان عادی جای پیامبر را بگیرد. درواقع این آرزو مانند این است که بگوید ای کاش من نبودم و بجای من یک پیامبر به وجود می آمد. زیرا آن «من» که در پیامبر است ذاتاً با «من» افراد معمولی متفاوت است. و هیچ ماهیتی تبدیل به ماهیت دیگر نمی شود. اگر یک انسان آرزو کند که یک فرشته باشد تنها آرزوی نابودی خویش و به وجود آوردن یک فرشته را کرده است. و اگر این مطلب را پذیرفتیم که طینت و سرشت انبیاء با سایر مردم اختلاف دارد آرزوی رسیدن به مقام آنان نیز نظیر آرزوی ملک شدن خواهد بود. البته این مطلب را نیز باید توجه داشته باشیم که اخبار طینت منافاتی با اختیار ندارد. نه بالا بودن طینت انبیاء و ائمه (ع) موجب سلب اختیار از آنان است و نه اختلافهای دیگری که در سرشت مردم است موجب اجبار بر بدی یا خوبی است. همچنان که بدون شک عوامل ارثی و محیط اجتماعی خانوادگی و غرایز درونی در انگیزه انسانی مؤثر است و در روند زندگی او نقش بسیار مهمی دارد ولی اختیار را از او سلب نمی کند. و امام مطلب سومی که در سئوال آمده و آن استناد عصمت به درجه ایمان و بینش آنها است بطور اختصار پیرامون آن در پاسخ سئوال پیشین سخنی داشتیم. اشکالی که شما بر این احتمال دارید این است که آیا سایر مردم آن لیاقت را دارند که به همان درجه از ایمان برسند یا نه؟ در صورت اول معصومین منحصر به انبیاء و ائمه(ع) نخواهند بود و در صورت دوم با همان اشکال سابق پیش می آید. در پاسخ به این اشکال می گوئیم: عقلاً هیچ مانعی ندارد که انسانهای دیگر با علم و عمل صالح و جهاد با نفس به آن درجه از ایمان برسند که هیچ گناهی از آنان سر نزند ولی عصمت تنها این نیست. زیرا اولاً معصوم طبق عقیده مادر دوران کودکی نیز هیچ عمل ناشایستی از او سر نمی زند و ثانیاً آنها حتی از روی اشتباه نیز مرتکب عمل ناشایست نمی شوند و عصمت از خطا دلیلی بجز تأیید الهی ندارد. حتی آنان که عصمت از خطا در موضوعات برای آنان قائل نیستند ولی در این جهت توافق دارند که آنان معصوم از خطا در بیان احکامند زیرا در غیر این صورت نمی توان به گفته آنان اعتماد کرد. و ثالثاً عصمت برای آنان از نظر عقلی الزامی است یعنی باید باشد زیرا در غیر این صورت نمی توانند الگوی بشریت باشند. ولی برای دیگران الزاما عصمت از گناه عمدی نیز حاصل نمی شود بلکه یک امر احتمالی است. بنابراین معصومینی که باید معصوم باشند منحصر در آنان است. و همچنین معصومین از خطا و معصومین در تمام مدت عمر منحصر در آنان است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 90 |