تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,185 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,108 |
داستان ولادت علی (علیه السّلام) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1364، شماره 50، بهمن 1364 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تاریخ تحلیلی اسلام بخش دوم قسمت چهارم حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی داستان ولادت علی (علیه السّلام) ازدواج حضرت محمّد «ص» با خدیجه، سبب شد تا آن بزرگوار با انتقال به خانۀ جدید و تشکیل خانواده، از استقلال بیشتری در زندگی خویش بر خوردار گشته، و شالودۀ زندگی خود را بر آن اساس پی ریزی کند. از این سال- که سال بیست و پنجم عمر رسول خدا «ص» بود- تا سال سی ام عمر آن حضرت، اتفاق مهمّی که در تاریخ ضبط شده باشد در زندگانی آن بزرگوار ذکر نشده، و بنابر طبق روایات مشهور علمای شیعه و اهل سنّت، در سال سی ام عمر آن حضرت بود که علی بن ابی طالب علیه السّلام در خانۀ ابوطالب به دنیا آمد، و چون این حادثه تاریخی و بزرگ از جهات متعدّدی – حتّی در اصل خلقت- مربوط به زندگانی رسول خدا «ص» می شود، و پس از یکی دو سال نیز- بشرحی که بعداً خواهیم گفت- این مولود جدید به خانۀ محمّد «ص» منتقل گردید و به صورت فرزندی برای آن بزرگوار درآمد؛ لازم است مقدرای دربارۀ ولادت علی علیه السلام، در اینجا بحث شود. پیوند علی «ع» با رسول خدا «ص» در خلقت در روایات زیادی که از طریق دانشمندان شیعه و اهل سنّت بما رسید، از رسول خدا «ص» روایت شده که فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم... و در برخی از آنها آمده است که: من و علی از یک درخت خلق شده ایم- که ما در تاریخ زندگانی علی علیه السلام، مقداری از انها را نقل کرده ایم- و در اینجا نیز آن روایات را برای شما نقل میکنیم: 1- علاّمه شیخ سلیمان قندوزی در کتاب ینابیع الموده[1]- بسند مرفوع از رسول خدا «ص»- روایت کرده که فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم چهار هزار سال پیش از آنکه خدا آدم را بیافریند و چون خدا آدم را آفرید این نور را در صلب آدم قرار داد، و همچان یکی بودیم تا در صلب عبدالمطلب از یکدیگر جدا شدیم و در من نبوت جایگیر شد و در علی وصایت. 2- علاّمه شیخ عبدالله حنفی مشهور به اخوانیات از أبی هریرّه روایت کرده که گوید: نزد رسول خدا «ص» نشسته بودیم که علی علیه اسلام وارد شد، رسول خدا فرمود: برادر و عمو زاده ام خوش آمدمن و او از یک نور آفریده شدیم.[2] 3- علّامۀ گنجی شافعی در کتاب کفایه الطالب[3] از ابن عباس از رسول خدا «ص» روایت کرده که فرمود: خداوند چهل هزار سال پیش از آنکه دنیا را بیافریند، عمودی از نور آفرید و او را در برابر عرش خود قرار داد تا چون آغاز بعثت من شد آنرا دو نیم کرد و از نصف آن پیغمبر شما را آفرید، و نیم دیگر علی بن ابیطالب است. 4- علاّمه اخطب خوارزم در کتاب مناقب[4] بسند خود از جابر روایت کرده که رسول خدا «ص» فرمود: من و علی از یک درخت آفریده شدیم و مردم از درختهای گوناگون. 5- علّامه ابن حسنویه در کتاب «بحر المناقب» از ثمامه باهلی روایت کرده که رسول خدا «ص» فرمود: خداوند من و علی را از یک درخت آفرید که من ریشه و اصل آن، و علی تنه و فرع آن، و حسن و حسین میوۀ آن، و شیعیان ما برگ آن درخت هستند. و هر کس به این درخت چنگ زند داخل بهشت شده و از آتش دوزخ امان یافته است.[5] 6- علّامۀ گنجی شافعی در کتاب کفایه الطالب[6] از عبدالرحکن بن عوف روایت کرده که رسول خدا «ص» فرمود: شجره من هستم و فاطمه تنۀ آن و علی پیوند آن، و حسن و حسین میوۀ آن و شیعیان ما برگ آن هستند، و اصل آن درخت در بهشت عدن و ریشه و تنه و پیوند و میوه و برگ آن در بهشت است. و بندبال آن اشعار زیر را از حلبی واعظ نقل کرده که گوید: یا حَبَّذا دَوحَهٌ فیِ الخُلدِ نابِتَهُ ما مثلها نَبَتَت فی الخُلد من شجر اَلمُصطفی اَصلها وَ الفَرعُ فاطِمهٌ ثُمَّ اللّقاح عَلِیٌ سَیِّدُ البَشَرِ وَالها شِمِیّانُ سِبطاها لَها ثَمَرٌ وَ الشّیعَهُ الوَرَقُ المُلتَفُّ بَالثَمَرِ اِنّی بِحُبِّهِمُ اَرجُو النَجاه غَداً وَ الفَوزََمَع زُمرَهٍ مِن اَحسَنِ اَلزُمَرِ و نظیر احادیث فوق را در احقاق الحق (ج5 ص242 تا 266) در بیش از هفتاد حدیث دیگر از کتابهای اهل سنّت روایت کرده که ما بخاطر رعیات اختصار همین شش حدیث را آوردیم.چنانچه مشابه این روایات در کتابهای علماء بزرگوار شیعه نیز آمده که ما برای تیمّن و تبرّک یکی از آنها را نقل می کنیم و تتبّع بیشتر را بعهدۀ خواننده محترم می گذاریم: شیخ صدوق رضوان الله علیه در کتاب خصال، و مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمه از محمد بن عبدالله از پدرش از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: من و علی نوری بودیم در پیشگاه خدای تعالی چهار هزار سال پیش از آنکه آدم را بیافریند، و چون آدم را آفرید این نور را در صُلب او قرار داد، و همچنان از صلبی به صلبِ دیگر او را انتقال داد تا در صُلبِ عبدالمطلب قرارش داد، و چون از صلبِ عبدالمطلب بیرون آورد آنرا به دو قسمت تقسیم کرد، قسمتِ مرا در صُلبِ عبدالله قرار داد و قسمت علی را در صلبِ ابی طالب، پس علی از من و من از علی هستم. - گوشتش از گوشت من و خون او از خون من است، و هر کس علی را دوست دارد، بخاطر دوستی من است که او را دوست داشته، و هر کس او را مبغوض دارد بخاطر دشمنی با من است که او را مبغوض داشته است.[7] و البته این احادیث از دو نظر دیگر نیز قابل بحث است: یکی از نظر اینکه آیا منظور از خلقت آنان قبل از آدم علیه السلام به چهار هزار سال یا کمتر و بیشتر چیست؟ و آیا این روایات نظیر همان روایات دیگری است که بطور عموم از معصومین علیهم السلام روایت شده که خداوند ارواح را هزاران سال قبل از اجساد آفرید، و دانشمندان اسلامی برای آنها معناهای مختلفی ذکر کرده و هر کدام بر طبق نظریه و مدّعای خود، آنها را بگونهای تفسیر کردهاند، آنها که قائل به حدوث نفس بوده آن را دلیلی بر مدّعای خود دانسته، و آنها که معتقد به قدم نفس هستند بنوعی دیگر این روایات را تفسیر و معنی کرده و دلیلی بر مدّعای خود دانسته اند، و برخی از علمای اسلام نیز حدّ وسط را گرفته و بگونۀ دیگری معنا کردهاند. و از شیخ مفید (ره) نقل شده که لفظ «خلق» را در این روایات حمل بر «تقدیر» فرموده، و از برخی دیگر نیز حکایت شده که حمل بر نوعی از استعمار و تمثیل کرده اند، و بهر صورت این گونه روایات از جمله روایات مشکله ای است که هم در سند آنها و هم در مفهوم و معنای آنها بحث زیادی شده و اساتید فنّ هر کدام بنحوی دربارة آنها قلمفرسائی کرده اند. و دیگر آنکه آیا منظور از نوری که خدای تعالی ارواح رسول خدا و امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام از آن آفریده و بنابر اختلاف روایات ـ هزاران سال قبل از خلقت آدم آن را بصورت عمودی یا درختی خلق فرمود ـ چیست؟ و آیا ماورای این خلقت و این عالم، عوالم دیگری وجود دارد که وجود ممکنات این عالم ـ که یکی از آنها نیز انسان است ـ پیش از آنکه در این عالم تجسّم یابد بصورت و یا صورتهای دیگری در آن عالم یا عوالم دیگر آفریده شده، و حالات و اطواری در آنجا داشته تا هنگامی که به این صورت و در این عالم آمده؟ و یا بگونه ای دیگر بوده؟ پس از اثبات چنین مطلبی آیا علّت نزول این ارواح مجرّده و ملکوتی از آن عالم نامحدود به این عالم ناسوت و دنیای محدود، و به تعبیر شیخ الرئیس از آن «مکان شامخ و عالی» به این «قعر حضیض» چه بوده است؟ که ما در یکی از تألیفات و نوشته های دیگر خود که در مورد هدف خلقت بحث کرده ایم قسمتی از سخنانی را که در این باره گفته اند نقل کرده ایم[8] و در اینجا ـ که بحث تاریخی است ـ مجالی برای تحقیق و بحث در این باره نیست ولی یک مطلب را ـ که بخصوص به این احادیث مربوط می شود ـ باید بطور اجمال ذکر کنیم، شاید بدینوسیله مقداری از ابهام این مسئله برطرف گردد. و آن اینکه مجموع روایاتی که در این باره رسیده است، بیش از صد روایت است که در باب های پراکنده نقل شده و از نظر مضمون بیش از حدّ تواتر است که قابل ردّ و انکار نمی باشد. و چنانچه ما نتوانیم برای آنها معنائی که قابل فهم و درکمان باشد پیدا کنیم، باید همانگونه که خود ائمه معصومین فرموده اند، علم آن را به خودشان واگذار نموده، و بخاطر آنکه معنای قابل فهمی برای آن پیدا نکردیم، نمی توانیم نسبت جعل و دروغ به آنها داده و درصدد انکار و ردّ آنها برآئیم. گذشته از اینکه ـ همانگونه که اشاره شد ـ فکر و درک ما هر چه هم که زیاد باشد همانند خودما محدود و قاصر است، و چنانچه برخی گفته اند، محتمل است این روایات، اشاره به همان مراتب وجودی باشد که اصحاب حکمت متعالیه گفته اند که در باطن این عالم، عالمی است اشرف و اکمل، که در باطن آن عالم نیز عالم اشرف و اکمل دیگری است، و همچنین تا برسد به حق اول و واجب الوجود، که از این عوالم در روایات، به عالم غیب و نور و روح و عالم ذرّ و امثال آن تعبیر شده، و از این رو می توان گفت که آنچه در طلعیة ممکنات از ناحیة ذات حق، شرف صدور یافته، موجودی واحد و بسیط بوده که در نهایت نورانیّت و لطافت بوده و تدریجاً به عوالم دیگری قدم نهاد که بهمان نسبت تدریجاً از نورانیّت و بساطت او کاسته شده تا در این عالم ناسوت که رسیده، به این صورتی که اکنون مشاهده می شود در آمده، و از آنجا که مظهر اعلای این ظهور در عالم طبیعت و ناسوت، جسم رسول خدا (ص) و پس از وی، ولیّ کامل و فرزندان آن بزرگوار هستند که نفوس آنها نیز پرتوی (و بضعه ای) از وجود آن حضرت است، بلکه همگی نور واحدی هستند، ائمه بزرگوار ما این حقیقت را با تعبیرهای گوناگونی که در این روایات هست برای ما بیان کرده اند. و الله العالم. و بهر صورت روایات دربارة اتّحاد نور محمّد و علی علیهما السّلام در خلقت زیاد است، که بهمین مقدار اکتفا می شود، و امّا بحثهای دیگر مربوط به ولادت علی علیه السلام، یکی بحث دربارة تاریخ ولادت آن بزگوار است: تاریخ ولادت آنحضرت در مورد تاریخ ولادت علی علیه السلام نیز ـ همانند ولادت رسول خدا(ص) ـ اختلاف زیاد است، که بگفتة برخی مجموع آنها به دوازده قول بالغ می شود و از آن جمله است: 1- سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل ـ ده سال قبل از بعثت رسول خدا(ص) ـ که این قول را شیخ (ره) در تهذیب، و کلینی«ره» در کافی، و شهید «ره» در کتاب دروس، و مفید در ارشاد، و طبرسی در اعلام الوری، و ابن شهر آشوب در کتاب مناقب اختیار کرده اند.[9] و از علماء اهل سنّت نیز از فصول المهمه ابن صباغ و استیعاب و طبقات ابن سعد و سیرة ابن هشام و مستدرک حاکم و تاریخ الخلفاء و البدایة و النهایة و دیگران نقل شده.[10] و مشهور میان محدثین و علماء شیعه نیز همین قول است. 2- سیزدهم رجب دوازده سال قبل از بعثت، که این قول نیز در مصباح الشریعه از عتاب بن اسید نیز از کتاب اقبال الاعمال روایت شده[11]، و از علماء اهل سنّت نیز از کتاب استیعاب ابن عبدالبر و نهایة الادب شیخ شهاب الدین نقل شده است.[12] و اقوال دیگری نیز نقل شده مانند اینکه ولادت آن حضرت هفت سال، یا هشت سال و یا نه سال قبل از بعثت[13] و در هفتم شعبان و یا هفدهم و بیست و سوم شعبان بوده[14] که اینها اقوال نادری است و چندان اعتباری ندارد. ولادت آن حضرت در خانه کعبه بود. در این باره نیز روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنّت رسیده که ما ذیلاً برخی از آن روایات را از کتابهای اهل سنّت برای شما نقل میکنیم: حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک (ج 3 ص 483) حدیث ولادت علی علیه السلام را در خانه کعبه نقل کرده و گوید: «وَ قَد تَواتَرَتِ الأخبارُ اَنَّ فاطِمَةَ بِنتِ اَسَد وَلَدت اَمیرَالمؤمِنینَ عَلِیّ بن ابیطالِبٍ کَرَمَ الله وَجهَهُ فی جَوفِ الکَعبَه.» یعنی ـ اخبار متواتر است که فاطمه بنت اسد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرم الله وجهه را در خانة کعبه بدنیا آورد. و حافظ گنجی شافعی در کتاب کفایة الطالب (ص 260) از حاکم روایت کرده که می گوید: امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب در مکّه و در بیت الله الحرام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سی ام از عام الفیل بدنیا آمد، و جُز او مولودی در بیت الله الحرام بدنیا نیامد، نه قبل از او و نه بعد از او، و این بخاطر بزرگداشت مقام و محلّ او بود که بدین افتخار نائل گردید. و علاّمة امینی رحمه الله در جلد ششم الغدیر صفحة 21 به بعد داستان ولادت آن حضرت را در خانة کعبه از زیاده از بیست کتاب از کتابهای اهل سنّت و بیش از پنجاه کتاب از کتابهای علماء شیعه نقل کرده و اشعار زیادی نیز به زبان عربی در این باره ذکر می کند که از آن جمله است اشعار سید حمیری که دو بیت آن اینگونه است: وَلَدَتهُ فی حَرَمِ الاِلهِ وَأمنِهِ وَ البَیتُ حَیثُ فَناؤُهُ وَ المَسجِدُ بَیضاء طاهِرَةَ الثِّیابِ کَرِیمُهُ طابَت وَطابَ وَ لیدها وَالمَولدُ و از آن جمله است اشعار شیخ حسین نجفی که می گوید: جَعَلَ الله بَینَهُ لِعَلِیِّ مَولد أیالَهُ عُلاً لا یُضاهی لَم یُشارکهُ فی الوِلادَة فیهِ سَیِّدُ الرُّسلِ لا و لا اَنبِیاها و از آن جمله است قصیدة سید علی نقی لکهنوی هندی که قافیه اش «لست أدری» است و در آن قصیده که در مدح علی «ع» است دربارة ولادت آن حضرت می گوید: لَم یَکُن فی کَعبَة الرحمنِ مَولُودُ سِواهُ اِذ تَعالی فی البَرایا عَن مِثال فی عُلاهُ وَ تَوّلی ذِکرُهُ فی مُحکَمِ الذّکرِ الاِلهُ ایُقُولُ الغُرُّفیهِ بَعدَ هذا: لَستُ اُدری اَقبَلَت فاطِمةُ حامِلَةً خَیرَ جَنِینٍ جاء مَخلُوقاً بِنُوِر القُدسِ لا اَلماء المهین وَ تَردّی مَنظَرَ اللآهُوتِ بَینَ العالَمین کَیفَ قَداودَعَ فی جَنبٍ وَ صَدرٍ؟ لَستُ أدری و بالجمله اصل داستان متواتر است ولی در کیفیت آن اختلافی در روایات بچشم می خورد که در روایات اهل سنّت تا جائیکه نگارنده دیده ام اینگونه است که چون درد زائیدن فاطمه بنتِ اسد را گرفت و شکایت حال خود را به ابوطالب کرد، ابوطالب دست او را گرفته و بمسجد الحرام آورد و بدرون خانه کعبه برد و بدو گفت: «اِجلِسی عَلَی اسم الله» ـ بنام خدا در اینجا بنشین ـ و سپس فاطمه بنتِ اسد پسر زیبائی زائید و ابوطالب او را «علی» نامید، و این حدیث را ابن مغازلی در مناقب و ابن صباغ در فوصل المهمه و دیگران نقل کرده اند که هر که تفصیل بیشتری را در این باره خواهد، می تواند به کتاب احقاق الحق (ج 7 ـ ص 486 به بعد) مراجعه و مطالعه نماید. و نظیر این ماجرا در برخی از روایات علماء شیعه نیز ذکر شده ولی عموماً در روایات علماء شعیه رضوان الله علیهم اینگونه است که خود فاطمه بنت اسد هنگامی که دچار دردِ زائیدن شد بکنار خانه آمد و از خدا خواست تا امر ولادت مولودش را بر او آسان گرداند، وبدنبال این دعا بود که دیوار خانة کعبه شکافته و فاطمه بدرون آن رفت و علی «ع» به دنیا آمد. و اصل حدیث مطابق آنچه شیخ صدوق(ره) در کتاب های امالی وعلل الشرایع و معانی الاخبار و محدّثین دیگر شیعه رضوان الله علیهم نقل کرده اند اینگونه است که از یزید بن قعنب روایت شده که گوید: من و عباس بن عبدالمطلب و جمعی از قبیلة «بنی عبدالعزی» روبروی خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زائیدن فرزند نه ماهه اش که در شکم داشت او را ناراحت کرده بود پدیدار گشته و نزد خانه آمد و گفت: «رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَ بِما جاءَ مِن عِندکَ مِن رُسُل وَ کُتُب، وَ انّی مُصدقةٌ بِکَلام جَدّی اِبراهیمَ الخَلیلَ، وَ انَّهُ بَنَی البیتَ العَتیق، فَبِحقِّ الذَّی بَنی هذَا البَیتَ، وَ بحَقّ المَولُود الذَّی فی بَطنی لَمّا یَسَّرتَ عَلَیَّ وِلادَتی» پروردگارا، من ایمان دارم بتو و بهمه پیمبران و کتابهائی که از سوی تو آمده، و گفتار جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد، پروردگارا بحق همان کسی که این خانه را بنا کرد، و بحق این نوزادی که در شکم من است که ولادت او را بر من آسان گردان. یزید بن قعنب گوید: ناگهان دیدم قسمت پشت خانة کعبه شکافته شد و فاطمه بداخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز (مانند نخست) بهم پیوست، ما که چنان دیدیم، خواستیم قفل در را باز کنیم ولی در باز نشد، و دانستیم که (سرّی در اینکار هست و این ماجرا) از جانب خدای تعالی است. این مطلب بسرعت در شهر پیچید و مردم در سر هر کوی و بر زن از آن بحث و گفتگو می کردند، و زنان پرده نشین نیز از این ماجرای شگفت انگیز باخبر شده و از آن سخن می گفتند. سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد فاطمه از همان مکان بیرون آمد و علی «ع» را در دست داشت و بمردم می گفت: خدایتعالی مرا بر زنان پیش از خود برتری بخشید، زیرا آسیه دختر مزاحم خدای عزوجل را در مکانی پرستش کرد که جز بصورت اضطرار و ناچاری نمی بایستی پرستش او را نمود، و مریم دختر عمران نخلة خشک را حرکت داد تا از آن رطب تازه خورد، و من در خانة خدا رفتم و از روزی و میوة بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم هاتفی ندا کرد ای فاطمه نام این مولود را «علی» بگذار که خدای علیّ اعلی فرماید: من نام او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم، و من بر مشکلات علم خویش او را واقف ساختم و او است کسی که بتها را در خانة من میشکند، و او است کسی که بر پشت بام خانه اذان گوید و مرا تقدیس کند و وای بحال کسی که او را دشمن داشته و نافرمانیش کند. نگارنده گوید: با توجه به حدیث فوق، سخن یکی از نویسندگان و مفسّران اهل سنت یعنی «آلوسی» جالب است که پس از ذکر داستان ولادت علی«ع» در خانة کعبه گوید: ... و این ماجرا چه بجا و شایسته بود که خدای تعالی پیشوای امامان را در جائی بنهد که قبله مؤمنان است، و منزّه است آن پروردگاری که هر چه را در جای خود نهد و او است حاکم ترین داوران ... و چنانچه برخی گفته اند: گویا علی علیه السلام نیز خواست تا در مورد خانة کعبه که موجب این افتخار برای او شده بود و در دل او متولدگشته بود جبران و تلافی کند و بهمین جهت بتها را از روی خانه بزیر افکند، زیرا در پاره ای از اخبار آمده که خانة خدا بدرگاه حقتعالی شکایت کرده گفت: پروردگارا تا چه وقت در اطراف من این بتها را پرستش کنند؟ و خدای تعالی بدو وعده داد که آن مکان مقدس را از آن بتها تطهیر کند ... سپس گوید: و بهمین معنی اشاره کرده است علاّمه سید رضا هندی در اشعار خود که در مدح امیرالمؤمنین«ع» گوید: لَمّا دَعاکَ الله قِدماً لاِن تَولَّدَ فیِ البَیتِ فَلَبَّیتَهُ شَکَرتَهُ بَین قرَیشٍ بِاَن طَهرت مِن اَصنامِهِم بَیتَهُ[15] و اینک چند بیت از شعرای پارسی زبان را نیز که در این باره سروده اند برای شما میآوریم، از آن جمله است رباعی زیر از حاج سید اسمعیل شیرازی: در مرحلة علی نه چون است و نه چند در خانه حق زاده بجانش سوگند بی فرزندی که خانه زادی دارد شک نیست که باشدش بجای فرزند و از آنجمله است رباعی نیز: رومی نشد از سرّ علی کس آگاه آری نشد آگه کسی از سرّ اله یک ممکن و این همه صفات واجب لا حول و لا قوة الاّ بالله *** روزیکه علی بکعبه آمد بوجود از بهر علی خدا در از کعبه گشود در بسته بداد خانة خود به علی حقّا که علی است خانه زاد معبود *** و این هم اشعاری است از عماد تهرانی: رنج نابرده بکنج دل ویرانه ما گنج از مهر تو دارد دل ویرانه ما گِل ما را یَدِ قدرت بولای تو سرشت نقش روی تو بود در دل دیوانه ما مستی از می کند آن بیخبر از مستی عشق کی خبر دارد از این ناله مستانه ما آنکه مست از می ناب است کجا میداند یار ما کیست؟ که بُد ساقی میخانه ما حرم کعبه ترا مولد از آن شد یعنی ای مهین بنده توئی صاحب این خانه ما و البته باید دانست که در داستان ولادت امیرالمؤمنین مباحث دیگری نیز هست که انشاء الله باید در جای خود از آنها بحث شود، و در اینجا بهمین مقدار اکتفا می شود.
[1]- ینابیع الموده- صفحه 256 ط- اسلامبول [2]- احقاق الحق- ج5-ص253. [3]- کفایه الطالب- ص176 [4]- مناقب خوارزمی- ص، 86- چ تبریز [5]- احقاق الحق- ج5- ص262 [6]- کفایه الطالب- ص278- چ، نجف اشرف [7]- خصال- ج2- ص172- و کشف الغمه ص86 و 87. [8] - کتاب مبارزه با گناه ـ بخش چهارم [9] - بحار ـ ج 35 ـ ص 3 ـ 40. [10] - الصحیح من السیره ـ ج 1 ص 128 ـ و احقاق الحق ج 7 [11] - بحار ـ ج 35 ـ ص 7 [12] - احقاق الحق ـ ج 7 ـ ص 549. [13] - احقاق الحق ـ ج 7 ـ ص 538 ـ 540 ـ 542. [14] - بحار ـ ج 35 ـ ص 7 [15] - الغدیر ـ ج 6 ـ ص 22. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 168 |