تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,233 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,145 |
فطری بودن گرایش به خداوند | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 53، اردیبهشت 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن آیة الله جوادی آملی فطری بودن گرایش به خداوند آیاتی که دلالت بر گرایش فطری انسان به توحید دارد، تاکنون پنج دسته از آنها مورد بحث قرار گرفته است که فهرست وار عبارت اند از: 1- آیات تذکره: یعنی آیاتی که قرآن را «ذکر» و «ذکری» و رسول الله (ص)را «مذکّر» معرفی نموده است. 2- آیات نسیان: این آیات از کسانی سخن می گوید که خدا را به فراموشی سپرده اند و از این نظر که نسیان همیشه مسبوق به معرفت است، دلالت بر سابقه خدا شناسی بطور فطری دارد. 3- آیات غفلت: این آیات اشاره به آن عده از مردمی دارد که از خداوند غفلت نموده اند. 4- آیات عهد: دلالت بر عهد و پیمانی دارد که خداوند درمورد پرستش خویش و عدم شرک به او، با آنها بسته است. 5- آیاتی که به هنگام مواجه شدن انسان با خطر، به یاد خدا افتاده و او را می خواند. چنانچه قبلاً گفتیم، چهار دسته از آیات نامبرده، همه در این اصل مشترک اند، که مورد خطاب آنها به تنها ملحدین و کفار بلکه انسان با صرف نظر از اعتقاد و عدم اعتقاد او بخداوند نیزباید باشد، تا در نتیجه دلالت بر فطری بودن گرایش به خدا داشته باشد و چنانچه خطاب به معتقدین خدا، اعم از مسلمان یا اهل کتاب باشد، چنین دلالتی نخواهد داشت. در مورد دسته پنجم،در شماره گذشته به چند نمونه از آن آیات اشاره شده است و دراین قسمت نیز بعضی دیگر از آن آیات را مورد حث و استدلال قرار می دهیم. خداوند در سوره مبارکه «انعام» می فرماید: «bÎ)ur y7ó¡|¡ôJt ª!$# 9hÛØÎ/ xsù y#Ï©%2 ÿ¼ã&s! wÎ) uqèd ( bÎ)ur y7ó¡|¡ôJt 9ös¿2 uqßgsù 4n?tã Èe@ä. &äóÓx« ÖÏs% uqèdur ãÏd$s)ø9$# s-öqsù ¾ÍnÏ$t6Ïã 4 uqèdur ãLìÅ3ptø:$# çÎ7sø:$# [1]» اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچکس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد و اگر خیری به تو رساند او بر همه چیز توانا است. او است که بر تمام بندگان خود مسلط است و اوست حکیم دانا. این مسأله که اگر ضرر و زیانی به انسان برسد، کسی جزخداوند نمی تواند آن را رفع سازد، یک ادّعا نیست تا بتواند قابل انکار باشد، بلکه مطابق با واقع و تبیین فطرت است. در همین سوره نیز می فرماید: «ö@è% `tB /ä3ÉdfuZã `ÏiB ÏM»uHä>àß Îhy9ø9$# Ìóst7ø9$#ur ¼çmtRqããôs? %Yæ|Øn@ Zpuøÿäzur ÷ûÈõ©9 $uZ8pgUr& ô`ÏB ¾ÍnÉ»yd ¨ûsðqä3uZs9 z`ÏB tûïÌÅ3»¤±9$# È@è% ª!$# Nä3ÉdfuZã $pk÷]ÏiB `ÏBur Èe@ä. 5>öx. §NèO öNçFRr& tbqä.Îô³è? »[2] بگوچه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و ظلمات دریاها رهائی می بخشد؟ در حالی که او را آشکار او در پنهانی میخوانید (و می گوئید)اگر از این (خطر و تاریکی) ما را رهائی دادی از شکر گزاران خواهیم بود،بگو: خداوند شما را از اینها و از هر مشکلی نجات می بخشد، ولی بازشما برای او شریک قرار می دهید! قرآن روی خلوص نیّت و دعوت آنها در آن حال صحه گذاشته و در آیه دیگری می فرماید: «دَعَوُا الله مُخلِصِینَ لَهُ الدِّین[3]»زیرا در آن حال لحظه فطرت فرا می رسد و آنها از جاذبه هایزندگی و هواهای نفسانی آزاد می شوند، گر چه پس از رهائی ازخطر، مجدداً بهمان غفلت و الحاد پیشین باز خواهند گشت، و از همین جا معلوم می شود که فطرت آنها از فطرت خداشناسی وتوحید است، امّا تنها در آن هنگام ظهور دارد که متوجّه این حقیقت می شوند که آنچه را تا آن وقت پرستیده و به آن معتقد بوده اند بعنوان شریک خداوند، باطل و نادرست بوده است و لذا به سوی آن قادر مطلق و علیم محض متوجّه می شوند که می تواند آنها را در هر شرائطی از هر گونه سختی و بد بختی، رهائی بخشد و نه تنها قادر به نجات آنها است بلکه دانا به رازهای نهان و مطالب آشکار شان نیز می باشد. در اواخر سوره «یونس» نیز مشابه آنچه را در سوره «انعام» آمده است با تغییری اندک می خوانیم: «bÎ)ur y7ó¡|¡ôJt ª!$# 9hÛØÎ/ xsù y#Ï©%2 ÿ¼ã&s! wÎ) uqèd ( cÎ)ur x8÷Ìã 9ös¿2 xsù ¨!#u ¾Ï&Î#ôÒxÿÏ9 4 Ü=ÅÁã ¾ÏmÎ/ `tB âä!$t±o ô`ÏB ¾ÍnÏ$t6Ïã 4 uqèdur âqàÿtóø9$# ÞOÏm§9$# » [4] و اگر خداوند (برای امتحان یا کیفرگناه) زیانی به تو رساند هیچکس جز او، آن را برطرف نمی سازد و اگر اراده خیری برای تو نماید، هیچکس مانع فضل او نخواهد شد، آن را به هر کس از بندگان بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و بخشاینده است. نعمتهای خداوند در سوره «نحل» می فرماید: «È@è% ßôJptø:$# ! íN»n=yur 4n?tã ÍnÏ$t6Ïã úïÏ%©!$# #s"sÜô¹$# 3 ª!!#uä îöyz $¨Br& cqä.Îô³ç ô`¨Br& t,n=y{ ÏNºuq»yJ¡¡9$# uÚöF{$#ur tAtRr&ur Nà6s9 ÆÏiB Ïä!$yJ¡¡9$# [ä!$tB $uZ÷Fu;/Rr'sù ¾ÏmÎ/ t,Í!#ytn V#s 7pyfôgt/ $¨B c%2 óOä3s9 br& (#qçGÎ6.^è? !$ydtyfx© 3 ×m»s9Ïär& yì¨B «!$# 4 ö@t/ öNèd ×Pöqs% tbqä9Ï÷èt `¨Br& @yèy_ uÚöF{$# #Y#ts% @yèy_ur !$ygn=»n=Åz #\»yg÷Rr& @yèy_ur $olm; źuru @yèy_ur ú÷üt/ Ç`÷tóst7ø9$# #¹Å_%tn 3 ×m»s9Ïär& yì¨B «!$# 4 ö@t/ öNèdçsYò2r& w cqßJn=ôèt `¨Br& Ü=Ågä §sÜôÒßJø9$# #sÎ) çn%tæy ß#ϱõ3tur uäþq¡9$# öNà6è=yèôftur uä!$xÿn=äz ÇÚöF{$# 3 ×m»s9Ïär& yì¨B «!$# 4 WxÎ=s% $¨B crã2xs? [5]» (ای رسول) بگو: ستایش مخصوص خدا استو سلام بر بندگان برگزیده خداوند، آیا «الله» بهتر است یا آنچه شما شریک او قرار می دهید؟ بلکه آن کسی بهتر است که آسمان و زمین را خلق کرده و از آسمان برای شما باران می فرستد و با آن درختان و باغ های شما را در کمال خرّمی می رویانیم،آیا با وجود خدای یکتا، خدائی هست؟ ولی اکثر مردم از این آگاه نیستند، بلکه آن کسی که دعای بیچارگان و درماندگان رابه اجابت می رساند و رنج و غم آنان را برطرف می سازد و شمامسلمین را جانشینان اهل زمین قرار می دهد، جز خدای یکتا،خدائی نیست گر چه اندکی از مردم متذکّر این حقیقت اند. قرآن کریم در آیات فوق، دلایل «خیر» بودن خدا را بدین تربیت می شمرد که:خداوند خالق است، از آسمان باران به زمین نازل می سازدو بوسیله آن به زمین طراوت و خرمی می بخشد، کره ارض را محل امن و استقرار بشر قرر داده است، در لحظات اضطرار وخطر به فریاد بشر می رسد و اجابت دعای آنها را می نماید. انابه و بازگشت در سوره «زمر» نیز بعضی از آیاتی که جزء این دسته، شمردهمی شوند، مشاهده می گردد: « #sÎ)ur ¡§tB z`»|¡SM}$# @àÑ $tãy ¼çm/u $·7ÏZãB Ïmøs9Î) §NèO #sÎ) ¼çms9§qyz ZpyJ÷èÏR çm÷ZÏiB zÓŤtR $tB tb%x. (#þqããôt Ïmøs9Î) `ÏB ã@ö7s% @yèy_ur ! #Y#yRr& ¨@ÅÒãÏj9 `tã ¾Ï&Î#Î7y 4 ö@è% ôìGyJs? x8Íøÿä3Î/ ¸xÎ=s% ( y7¨RÎ) ô`ÏB É=»ptõ¾r& Í$¨Z9$# [6] » هر گاه به انسان زیانی برسد، به نیایش و توبه بدرگاه او رو آورد، وچون نعمت و ثروت به او رو کند خدائی را که از آن پیش می خوانده به کلی فراموش سازد و برای خدای (یکتا) شریک و همتا قرار دهد تا خلق را از راه خدا گمراه سازد (ای رسول خدا) با این شخص بگو:کمتر به وسیله کفر و عصیانت آسایش جوی که سرانجام از اهل آتش خواهی بود. در این آیه نیز سخن از انسان است نه از مؤمن و یا اهل کتاب و بهمین دلیل بر مقصود ما – چنانچه قبلاً تذکذ داده ایم – دلالّت کافی دارد. «إنابه» بالاتر از توبه است، زیرا إنابه معنایش این است که انسان چندین نوبت به درگاه خداوند برود تا سرانجام نتیجه بگیرد، بنابراین از آیه چنین استفاده می شود: انسانی که در معرض زیان و خطر قرار می گیرد، چه مؤمن به خدا باشد و چه کافر و ملحد، متوجه خدا می شود و آنقدر بدرگاه او می رود و او را می خواند تا او را اجابت نماید. طرز تفکر قارونی در همین سوره، نیز آمده است: «#sÎ*sù ¡§tB z`»|¡SM}$# @àÑ $tR%tæy §NèO #sÎ) çm»uZø9§qyz ZpyJ÷èÏR $¨YÏiB tA$s% !$yJ¯RÎ) ¼çmçFÏ?ré& 4n?tã ¥Où=Ïæ 4 ö@t/ }Ïd ×puZ÷GÏù £`Å3»s9ur ÷LèeusYø.r& w tbqßJn=ôèt [7] » چون آدمی رنج و زیانی به او رسد ما را بدعا بخواندو چون نعمت و دولت به او دادیم گوید این نعمت با علم و کاردانی نصیب من گردید! (چنین نیست) بلکه این وسیله آزمایش آنها است ولی اکثرشان نمی دانند. در این آیه هم انسان مطرح است که در هنگام گرفتاری خدا را می خواند و چون مشکلش حل شد می گوید که با علم و کاردانی خودم آن را برطرف نمودم! این همان طرز تفکری است که «قارون» هم داشت و می گفت: من این مال و ثروت فراوان را به وسیله علم و دانش خویش به دست آورده ام و هر کس اینچنین فکر منطقی داشته باشد، فکرش فکر توحیدی نیست بلکه قارونی است. قارون می گفت: « !$yJ¯RÎ) ¼çmçFÏ?ré& 4n?tã AOù=Ïæ üÏZÏã [8]» و نعمتهای خداوند را که در اختیار او قرار گرفته بود به حساب علم وتخصص خود می گذاشت! ولی قرآن کریم می فرماید «وَ ما بِکُممِن نِعمَة فَمِنَ الله [9]» هر چه شما نعمت دارید از جانب خداوند به شما افاضه شده است، و در سوره «زمر» نیز می فرماید «ôs% $olm;$s% tûïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö7s% !$yJsù 4Óo_øîr& Nåk÷]tã $¨B (#qçR%x. tbqç7Å¡õ3t öNåku5$|¹r'sù ßN$t«Íhy $tB (#qç7|¡x. 4 tûïÏ%©!$#ur (#qßJn=sß ô`ÏB ÏäIwàs¯»yd öNåkâ:ÅÁãy ßN$t«Íhy $tB (#qç7|¡x. $tBur Nèd tûïÌÉf÷èßJÎ/ [10]» کسانی هم که پیش از آنها بودند این را می گفتند (که مال و ثروت را به تدبیر خود به دست آورده ایم) امّا بی نیازشان نکرد آنچه را اندوختند و کیفر زشتی و بد کاریهائی که انجام دادند، بآنها رسید وآنهائی که از این مردم ظلم کردند، بزودی به کیفر کردارشان خواهند رسید که از قهر و قدرت خداوند رهائی نخواهد یافت. آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که با این دسته چهارم از آیاتی که دلالت بر فطری بودن توحید دارد، مناسبت دارند ولی مادر اینجا بهمین مقدار اکتفا می نمائیم. آیات محبت دسته ششم از آیات مزبور، آیات محبت است، یعنی آن طائفه از آیات که دلالت دارند بر اینکه انسان در حالت عادی – نه در حالتهای استثنائی و خطر – بدنبال محبوب واقعی خویش است. قرآن کریم در سوره انعام احتیاج حضرت ابراهیم (ع) رامطرح نموده که در آن به طلوع و افول ماه، خورشید و ستاره استدلال نموده و می فرماید که هیچیک از اینها خدا نیستند و حد وسط این برهان راهم، محبت قرار داده است. بعضی این استدلال را، برهان حدوث دانسته و گفته اند چون اینها آفل و حادث اند، نیاز به محدث دارند، بعضی دیگر آن را به برهان حرکت و برخی به برهان امکان حمل نموده اند ولی ظاهراً چنین نیست، این احتیاج از آیه (75) سوره، به بعد به این ترتیب شروع می شود: «وَ کَذلِک نُری اِبراهیمَ مَلَکُوتُ السَّمواتِ وَ الأًرضِ وَ لیَکُونُ مِنَالمُوقِنینَ. فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ راکَوکَباً قالَ هذا رَبّیِ فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الافِلِینَ» ما به ابراهیم باطن آسمانها و زمین را نشان دادیم تا بهمقام یقین نائل شود. پس چون شب تاریک نمودار شد ستاره ای دید،گفت: این پروردگار من است، چون آن ستاره غروب کرد، گفت چیزیکه افول کننده است او را دوست ندارم. در پایان این احتجاج و استدلال در آیه (83) می فرماید:«وَ تِلکَ حُجّتُنا آتَیناها إبراهیمَ عَلی قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجاتٍ مَن نَشاءُ إنَّرَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمُ» این است حجتی که ابراهیم را بر قومش دادیم، مامقام هر کس را بخواهیم رفع می گردانیم. خدای تو حکیم و دانا است:این استدلال چنانچه گفتیم روی برهان حرکت نیست، و احتجاجی که ابراهیم با طاغوت عصرش «نمرود» نموده است بر اساس برهان محبت می باشد، ولی اگر کسی بخواهد آن رابا برهان حدوث یا حرکت و یا نظم هم انطباق دهد، امکان پذیراست امّا آنچه که در این برهان مطرح است، مسأله محبتمی باشد که می فرماید: من آفل و زودگذر را دوست ندارم چه اینکه در مسائل عقلی و جهان بینی و شناخت، صحبت از دوست داشتن و سلیقه نیست و گرنه وقتی ابراهیم میگوید: من ستاره ای را که غروب دارد دوست ندارم، آن ستاره پرست می تواند بگوید: اگر تو آن را دوست نداری، من دوست دارم! بنابراین، نمی تواناین احتجاج را حجت الهی و برهان عقلی پنداشت، بلکه آیه می خواهد، دو مسأله را تبیین نماید: یکی اینکه انسان به دنبال محبوبی کامل است و دیگر اینکه محبوبش باید آفل نباشد. بنابراین، ماه و ستاره لایق این نیستند که انسان به آنها محبت داشته باشد، چه اینکه محبت، مسأله ای قرار دادی نیست که انسان با یک موجودی عقد و پیمان دوستی ببندد، بلکه مسأله ای قلبی است و این محبت انسان متوجّه آن موجودی است که حی لایموت است و فاطر و آفریدگار آسمانها و زمین می باشد. بنابراین محبوبهائی که دارای این صفت نیستند و انسان آنها را انتخاب نموده است، از باب خطا و اشتباه در تطبیق است، چرا که غیر از او لایق این محبت نیست. قرآن به ما نیز می گوید که در ملکوت آسمانها و زمینبنگریم «óOs9urr& (#rãÝàZt Îû ÏNqä3n=tB ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚöF{$#ur .. [11]» آیا در باطنآسمانها و زمین نظر نمی نمائید؟ . بدین ترتیب قرآن کریم افراد عادی را نیز تشویق و ترغیب در ملکوت سموات و ارض نموده است و به آهنها خاطر نشان ساخته است که راه نظر در ملکوت گشوده است، این دعوت نشانگر این است که رؤیت برای غیر انبیاء نیز ممکن و میسور می باشد زیرا اگر چنین نبود، دعوت به آن بعمل نمی آمد، چنانچه اگر رؤیت هلال محال بود، از ما نمی خواستندکه استهلال نمائیم لذا در کنار «تبارک الّذی بیده الملک»ملکوت سموات و ارض هم وجود دارد، اگر کسی، آن اوّلی را نگریست، و از آن پی به برهان حرکت و حدوث و دیگر براهین برد، اهل استدلال است، امّا اگر تا آنجا نظر در ملکوت کرد که به باطن عالم راه برد، همان راه حضرت ابراهیم خلیل (ع) راطی کرده است و علم حضوری برایش پیدا شده است، لذا رفتن به داخل آتش نمرود هم، در راه محبت او برایش قابل تحمّل می شود و این علمی که انسان با نظر در ملکوت نصیبش می شود علم حصولی نیست، بلکه از مواهب الهی است یعنی از بالا افاضه شده و به انسان می رسد. کفار بر مؤمنین تسلطی ندارند توضیح اینکه در قرآن فرموده است: «وَ لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرِینَعلی المُؤنیِنَ سَبِیلا [12] » خداوند هیچگاه برای کافرین نسبت به اهل ایمان سلطه و تسلطی قرار نداده است، منظور پیروزی ظاهری کفار که گاه بر مؤمنین پیدا می نمایند نیست و گرنه در قرآن آمده است که: «ذلِکَ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بآیاتِ اللهِ وَ یَقتُلُونَ النَّبِییِّنَ بَغَیرِالحَقِّّ .. [13]» چون دست از عصیان و ستمکاری بر نداشتند، به آیات خدا کافر گشتند و انبیاء را بنا حق کشتند. آزار و اذیت های نمرود هم به حق ابراهیم (ع) از این قبیل است که سلطه ظاهری است. در زمان امام صادق (ع) عده ای پیدا شده بودند که برای تطهیر دستگاه خلافت اموی از فاجعه عظیم کربلا،می گفتند: حضرت ابا عبدالله (ع) به دست عمال یزید در کربلا کشته نشده است، بلکه او همانند عیسی (ع) به آسمان بالا رفته است، مگر ممکن است فرزند رسول خدا (ص) را شهید کرد، زیراخداوند می فرماید: «وَ لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمنِینَ سَبِیلا» !! امام صادق (ع) به شاگردانش فرمود: به آنها بگوئید که معنی آیه این است کفار در مقام احتجاج و برهان ممکن نیستبر مؤمنین غلبه کنند، زیرا از منطق صحیحی برخوردار نیستند ولی با زور و قلدری غلبه ممکن است، چنانچه انبیاء را بنا حق به شهادت رساندند. و بدین ترتیب امام جلو این تبلیغ سوء را گرفت.در هر صورت ابراهیم (ع) با این حجت که همراه با رؤیت ملکوت بود، قومش را مقهور خویش گردانید ولی این دوستی ومحبتی که حضرت ابراهیم (ع) از آن دم می زند دوستی عاطفی نیست، بلکه دوستی عبودیّت است که صرفاً متوجه خدا است ودر کنار آن دوستی، شخص دیگری وجود ندارد، چه اینکه انسان دارای دو قلب نیست که در یکی محبت بخدا را قرار دهد و در دیگری دوستی دیگری را «ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فیجَوفِهِ» [14] مقداری از این قلب را هم نمی توان از حبّ خدا برایمحبت دیگری خالی ساخت زیرا در آن صورت با هوس پر شدهو تبدیل به شرک می گردد. لذا علی (ع)در دعائی که به کمیل آموخته است،می فرماید: «وَ قَلبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً». حضرت ابراهیم چنین محبتی خالص نسبت به خداوند دارد و لذا در اجرای فرمان او تا آستانه ذبح فرزندش پیش می رود. و در آن بیابان تفتیده و سوزان که از آب و گیاه و هر انسان دیگر خالی است، زن و فرزندش نوزادش را می گذارد و در پاسخ همسرش که می گوید: ما را به چه کسی می سپاری؟ می گوید: بخدا. این برهان فطری بصورت یک صغری و کبرای منطقی درآمده: هذا آفل و الافل لا یکون محبوباً، فهذا لیس بمحبوب. وقتی انسانبرهان فطرت را بخواهد تبیین نماید باید در قالب خاص خودشباشد، مانند اینکه اگر خواست عربی سخن بگوید یا بنویسد بایدهر یک از مبتدا و خبر، جایش مشخص بوده و از نظر اعراب مرفوع باشد نه اینکه خارج از محدودۀ قواعد نحوی هر چیزی خواست بگوید. در اینجا نیز آنچه در اندیشه اش می گذرد درقالب صغری و کبرای منطقی تبیین می نماید. یعنی در قالبی که عقل آن را می پذیرد و فطرت با آن سروکار دارد، زیرا چه درتبیین و چه در تعلیل باید موازین اصول منطقی کاملاً مراعات گردد. با این تفاوت که این برهان، موادش یافتنی است نه استدلالی. یک وقت انسان در مواد عقلی بحث می نماید ومی گوید: هذا متغیر و کل متغیر حادث فهذا حادث. هذا حادث ولکل حادث محدث فهذا له محدث. ولی یک وقت از نهاد خود سخن می گوید. در این صورت هم اگر بخواهد آن را با روش ادبی بیان کند باید روی نکات ادبی آن وقت نماید و اگر با روش منطقی بیان می کند باید در قالب منطقی و با رعایت موازین، آن را تبیین نماید. ادامه دارد
[1] - سوره انعام آیات 18-17 [2] - سوره انعام آیات 64-63. [3] - سوره یونس آیه 22. [4] - سوره یونس آیه 107 [5] - سوره نمل آیه 62-59 [6] - سوره زمر آیه 8 [7] - سوره زمر آیه 49 [8] - سوره قصص آیه 78. [9] - سوره نحل آیه 53. [10] - سوره زمر آیات 51-50. [11] - سوره اعراف آیه 185. [12] - سوره نساء آیه 141. [13] - سوره بقراه آیه 61. [14] - سوره احزاب آیه 4. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 89 |