تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,176 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,095 |
گرایش به دین فطری است | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 55، تیر 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن آیه الله جوادی آملی گرایش به دین فطری است در باب فطری بودن دین آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که درباره چند دسته از آنها در شماره های گذشته مطالبی بیان شد. آیات مزبور عبارت اند از: 1- آیات تذکره 2- آیات عهد 3- آیات نسیان 4- آیات غفلت 5- آیات خطر 6- آیات محبّت فطرت کشش آگاهانه چنانچه در قسمتهای قبل توضیح دادیم، آیات نامبرده بر این مسأله دلالت و تأکید دارند که انسان با فطرت خداجوئی آفریده شده است و بهمین دلیل آنهائی که در حالات عادی، توجه به خداوند متعال ندارند، به مجرّد اینکه در شرائطی استثنائی قرار میگیرند به ذات مقدس او متوجه میشوند. در اینجا باید به این نکته اشاره نمائیم که فطرت برخلاف غریزه، کششی کاملاً آگاهانه است و از اینرو بدون دلیل و معرفت نیست. برای اثبات فطری بودن اعتقاد به «الله» ظاهرترین و بهترین آیات، آیه (30) از سوره مبارکه روم است. ولی ما از آیه (25) ببعد ذکر مینمائیم تا به آیه مزبور برسیم: «ô`ÏBur ÿ¾ÏmÏG»t#uä br& tPqà)s? âä!$yJ¡¡9$# ÞÚöF{$#ur ¾ÍnÌøBr'Î/ 4 §NèO #sÎ) öNä.$tãy Zouqôãy z`ÏiB ÇÚöF{$# !#sÎ) óOçFRr& tbqã_ãørB» و از آیات و نشانه های او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپا است، سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فرا میخواند، ناگهان همه خارج میشوید (و در محشر حضور بهم میرسانید). صدر این آیه مربوط به مبدأ و ذیلش مربوط به معاد میباشد: «وَلَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالأَرضِ کُلُّ لَهُ قانِتونَ» و از آن اوست تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند؛ همگی در برابر او خاضع و مطیعند. این آیه گرایش همگی را بجانب مبدأ نشان میدهد. «وَهُوَ الَّذی یَبْدَوُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ اَهْوَنُ عَلَیه وَلَهُ المَثَلُ الأعلی فِی السّمواتِ وَالارضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحکیمُ»- او کسی است که آفرینش را آغاز نمود سپس آن را باز میگرداند و این کار برای او آسان تر میباشد و برای او توصیف برتر در آسمان و زمین است و او است شکست ناپذیر و فرزانه. دشواری و آسانی در آفرینش جمله «وهو اهون علیه» برای تقریب و نزدیک ساختن مطلب به فهم و درک انسان است و گرنه برای خداوند، دشوار و آسانی وجود ندارد یعنی چنین نیست که یک کار برای او دشوار باشد و یک کار آسان، چه اینکه در برابر قدرت نامحدود، دشواری آسانی بیمعنی است و کار خداوند به صرف اراده تحقق میپذیرد «!$yJ¯RÎ) ÿ¼çnãøBr& !#sÎ) y#ur& $º«øx© br& tAqà)t ¼çms9 `ä. ãbqä3usù» [1]. بنا بر این محال است که بگوئیم معاد برای خدا آسان تر از ایجاد است و لذا برای اینکه این اشتباه به ذهن انسان راه نیابد فرمود: «وَلَهُ الَمثَلُ الأعلی» و برای خدا است توصیف برتر و نهایی در آسمان و زمین. یعنی هر کمالی را در آسمان و زمین درباره هر مخلوقی که در نظر بگیرید بیگمان، خداوند در آن کمال نامحدود است. برای اینکه این مطلب را با مثال روشن نمائیم، شما را به این مسأله توجه میدهیم: همانگونه که تصور یک قطره آب با یک اقیانوس عظیم برایتان مساوی است و چنین نیست که در بذهن آوردن یک اقیانوس با زحمت بیشتری روبرو شوید تا در نظر گرفتن یک قطره آب، برای خداوند نیز آفرینش موجودات بزرگ و کوچک مساوی است و نیز ایجاد و اعاده آنها برایش یکسان میباشد. زیرا دشوار بودن و یا آسان بودن، ذاتی شیء نیست، بلکه امری نسبی و بالقیاس الی الفاعل است و درباره مبدأ متعال که استواء و تسلط او نسبت به جمیع اشیاء و موجودات، مساوی است و قدرت او نامحدود است اصلاً چنین فرضی محال است که خلقت یک شیء برای او آسان باشد و خلقت دیگری دشوار. البته سبکی و سنگینی با آسانی و دشواری فرق میکند، اینکه ما میگوئیم چیزی سنگین تر از چیز دیگر است این یک کمیّتی ذاتی است ولی دشواری و آسانی ذاتی شیء نیست لذا نمیتوانیم بگوئیم این کتاب مثلاً دشوارتر از آن کتاب است یا آسانتر. نمونه ای دیگر در مورد دیگری از قرآن کریم میفرماید: «öNs9r& ts? 4n<Î) y7În/u y#øx. £tB ¨@Ïjà9$# öqs9ur uä!$x© ¼çmn=yèyfs9 $YYÏ.$y ¢OèO $uZù=yèy_ }§ôJ¤±9$# Ïmøn=tã WxÏ9y.¢OèO çm»uZôÒt6s% $uZøs9Î) $VÒö6s% #ZÅ¡o» [2] آیا ندیدی که لطف خداوند چگونه سایه را گسترده با آنکه اگر میخواست آن را ساکن قرار میداد، آنگاه آفتاب را بر وجود آن دلیل قرار دادیم، سپس آن را به آسانی جمع مینمائیم. یک شاخص را در نظر بگیرید هنگامی که آفتاب طلوع میکند، با طلوع آفتاب شاخص دارای سایه میشود، سایه دارای حجم و جرم نیست که گستردن و جمع نمودن آن سخت باشد و اصلاً چیزی از سایه سبک تر وجود ندارد، زیرا سایه نمای شیء است نه خود شیء، وقتی که آفتاب به شاخص میتابد و سایه آن بر روی زمین میافتد، جز نور خورشید و زمین و شاخص، شیء دیگری وجود ندارد و سایه اصلاً چیزی نیست و عدم ملکه است. در سوره «ق» میفرماید: «tPöqt ÚY¤)t±n@ ÞÚöF{$# öNåk÷]tã %Yæ#uÅ 4 y7Ï9ºs îô³ym $uZøn=tã ×Å¡o» [3] روزی که زمین به سرعت از اطراف آنان شکافته شود. و این جمع آوری خلق بر ما سهل و آسان است. این آیه مربوط به حشر اعظم است که کل نظام هستی به لرزه در میآید «tPöqt ãA£t7è? ÞÚöF{$# uöxî ÇÚöF{$# ßNºuq»yJ¡¡9$#ur ( (#rãtt/ur ! ÏÏnºuqø9$# Í$£gs)ø9$#» [4] روزی که زمین به غیر از زمین و آسمان ها (به آسمان های دیگر) تبدیل میشوند و آنها در پیشگاه خداوند قهار حاضر میگردند. ولی با اینکه محشور ساختن مردم امری بسیار عظیم و مهم است، در عین حال میفرماید: «ذلک حشر علینا یسیر» و نیز در مورد گرفتن سایه که از آن چیزی سبک تر نیست میفرماید «ثم قبضناه الینا قبضاً یسیراً» سرّش این است که این هر دو مانند تمام افعال خداوند به صرف ارادۀ ذات مقدسش تحقق میپذیرد و در اراده خداوند دشواری تصوّر نمیشود. دشواری و سادگی نسبت به ما که قدرتمان محدود است قابل تصور است نه درباره آن قادر مطلق که مثل و مانند ندارد «لیس کمثله شیء» و توانائیش غیر محدود و نامتناهی است. پذیرش مبدأ فطری است در هر صورت کفار، حشر و معاد را استبعاد مینمودند و میگفتند: «#sÏär& $uZ÷FÏB $¨Zä.ur $\/#tè? ( y7Ï9ºs 7ìô_u ÓÏèt/» [5] آیا ما پس از آنکه مردیم و خاک شدیم (باز زنده میشویم؟!) این بازگشت بسیار بعید است!! قرآن کریم میفرماید شما که اصل مبدأ را پذیرفته اید «ûÍ.s!ur OßgtFø9r'y ô`¨B t,n=y{ ÏNºuq»yJ¡¡9$# uÚöF{$#ur Æä9qà)us9 ª!$#» [6] اگر از آن کافران بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ موکّدا خواهند گفت خداوند. چرا معاد را که سهل تر از آفرینش ابتدائی است قبول نمینمائید؟! «وهو اهون علیه» آنگاه در آیه (30) همان سوره «روم» میفرماید: «óOÏ%r'sù y7ygô_ur ÈûïÏe$#Ï9 $ZÿÏZym 4 |NtôÜÏù «!$# ÓÉL©9$# tsÜsù }¨$¨Z9$# $pkön=tæ 4 w @Ïö7s? È,ù=yÜÏ9 «!$# 4 Ï9ºs ÚúïÏe$!$# ÞOÍhs)ø9$# ÆÅ3»s9ur usYò2r& Ĩ$¨Z9$# w tbqßJn=ôèt» روی خویش را متوجه آئین خالص پروردگار کن؛ این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده است. دگرگونی در آفرینش خدا نیست، این است دین و آئین محکم و استوار ولی بیشتر مردم از این حقیقت آگاه نیستند. تمام نظام آفرینش، آفریده حق تعالی است پس تو نیز که آفریدۀ او میباشی روی خویش را به جانب او بگردان آری! اگر انسان بخواهد به سوئی توجّه کامل نماید، جز با توجّه قلبی ممکن نیست، یعنی باید چهره جانش به آن سمت گرایش پیدا نماید، توجه به دین توجه با قلب است، و آغاز توجه به دین، معرفت حق تعالی میباشد. «حنیف» چنانچه در شماره گذشته گفتیم میانه و وسط راه است در برابر «جنیف» که حرکت از حاشیه و بیراهه روی است. «متجانف» کسی است که متمایل شدن از راه به بیراهه و حرکت از حاشیه طریق، برایش قابل قبول تر است، تا از وسط راه، بنابراین دین حینف دینی است که انحراف در آن نیست و متناسب با فطرت انسان است.
دین فطرت «فِطْرَتْ اللهِ التَّیِ فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» فطرت منصوب است به فعل مقدّر و معنی آن این است که: اِلزَّم فطرتَ الله، فطرت را بگیر و ملازم با آن باش و همانا آن فطرت خدائی و سرشت الهی است که شما را بر آن آفریده است و هرگز قابل تغییر نمیباشد «لاتبدیل لخلق الله» نه کسی میتواند آن را تغییر دهد و نه خداوند آن را تغییر میدهد، زیرا تغییر دادن برای این است که شیء ناقص باشد یا طرح بهتری در نظر صانع آن بیاید ولی این امور درباره خداوند متعال محال است. پس دین، تحمیل بر انسان نیست بلکه خواست فطری انسان است. «فطرت» نوعی از خلقت است مانند «جِلْسَه» که نوعی از نشستن است، پس «فَطَرَ» به معنی «خَلَقَ» است ولی آن خلقتی که مسبوق به عدم میباشد و این مسأله، اصلی است زوال ناپذیر همانگونه که در موردی دیگر فرموده است: «ãw tAÏdt7ãB ¾ÏmÏG»yJÎ=s3Ï9» [7] و در اینجا میفرماید: «لا تَبدِیل لَخِلْقَ الله» و حرف «لا» برای نفی جنس است. نقص در خلقت نیست خداوند هر چه را آفریده است نیکو آفریده است «الذی احسن کلّ شیء خلقه» یعنی چنین نیست که خداوند در آغاز چیزی را بعنوان آزمایش آفریده باشد و آنگاه تجدید نظر نماید و تغییرش دهد بلکه همه چیز را از آغاز نیکو آفریده است. در سوره «طه» از زبان حضرت موسی (ع) میفرماید: «tA$s% $uZ/u üÏ%©!$# 4sÜôãr& ¨@ä. >äóÓx« ¼çms)ù=yz §NèO 3yyd» [8] پروردگار ما آن کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه آفرینش او بود داده، سپس رهبری و هدایتش فرموده است. خداوند موجودی را که آفریده است، تمام لوازم کمال متناسب را به آن داده است، و سپس راه شکوفائی آن کمال را هم برای آن گشوده است. بنابراین این آیه سه اصل را تبیین مینماید: اول- نظام فاعلی است که فاعل نظام آفرینش و تمام موجودات «الله» است. دوّم- هر موجودی را با ابزار کمال مجهّز ساخته است. سوّم- نظام غائی است که در جمله «ثم هدی» بیان شده است، یعنی آن آفریده را با رابطه خاصی که میان درون و بیرونش برقرار است، بسوی هدف خاصی راهنمائیش نموده است. و از این روی، نقص در خلقت وجود ندارد تا خداوند برای تکاملش موجودی را تغییر دهد چرا که اوهمان کسی است که هر چه را آفریده است، نیکو آفریده است. در ذیل آیه (30) از سوره «روم» آمده است: «óÏ9ºs ÚúïÏe$!$# ÞOÍhs)ø9$#» یعنی تنها دین است که میتواند قوام شما را به عهده گیرد و قیّم و سرپرستتان باشد. زیرا در آن انحراف و اعوجاجی نیست، بنابراین میتواند عامل استقامت باشد ولی بیشتر مردم این مسأله را درک نمینمایند «ولکن اکثر الناس لایعلمون». انابه در آیه بعد میفرماید: «مُنِیبِینَ اِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ اَقِیمُوا الصَّلوة وَلا تَکُونُوا مِنَ المُشْرِکِینَ» بدرگاه خداوند بازگردید و از خدا بترسید و نماز را بپا دارید و از مشرکان نباشید. «انابه» چنانچه گذشت به معنی تناوب و تکرار توبه و رجوع به سوی خداوند است. ولی مرحوم طبرسی در مجمع البیان، انابه را به معنی انقطاع گرفته است و دندان نیش را هم که ناب میگویند از این جهت است که قطع کننده است، بنابراین «منیبین الیه» به این معنا است که منقطع بشوید بسوی خداوند. در مناجات شعبانیه هم میخوانیم: «وَهَبْ لِی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیْکَ» بنابراین مقام انابه بالاتر از مقام توبه است زیرا در انابه، انقطاع الی الله، منظور شده است، طبق برخی از تفاسیر. «وَاتَّقُوهُ وَ اَقِیمُوا الصَّلوة وَلا تَکُونُوا مِنَ المُشرِکینَ». در این قسمت از آیه، مسأله توحید هم مطرح است. گرچه آیه قبل خطاب به رسول اکرم (ص) است ولی دیگران را هم در بر میگیرد، یعنی مخاطب اول شخص پیامبر (ص) میباشد، و چون در ذیل آن آیه میفرماید «ولکن اکثر الناس لایعلمون»، معلوم میشود که همگان مشمول آیه میباشند، و نیز در وسط آیه که: «فطر الناس علیها» است، مخصوص به رسول الله (ص) نیست، بلکه انسان فطرتش چنین است و لذا به صورت جمع آورده و میفرماید: «منیبین الیه».
فطرت انسانها یکسان است اصولاً دین مجموعه قوانینی است هم آهنگ با جهاز درونی انسان است. انسان ناقص خلق گردیده و به سمت کمال در حرکت است و آن کمالی که بطور فطری بسوی آن حرکت مینماید، همان دین خدا است. انسان گاه اشتباه مینماید و پاره ای از قوانین و مقررّات جاهلی را به حساب دین گذاشته و از آنها پیروی مینماید ولی در واقع آنچه را که فطرتش جویای آن است، دین توحید است، قسمت مهم دین در اصول دین خلاصه میشود که قابل تغییر نیست ولی جزئیات احیاناً تغییر پذیرند. انسان مانند یک اتومبیل نیست که او را هر طوری بتوان ساخت، بلکه یک واحد واقعی است که با فطرت خاص توحیدی آفریده شده و چنین نیست که نسبتش به همه قوانین و ادیان و احکام، یکسان باشد و مردم همه عصرها و سرزمینها دارای فطرت واحدند. چه اینکه اگر فطرتها با هم تفاوت داشته باشد، هرگز تکامل ممکن نیست، زیرا در این صورت مردم هر عصر و هر سرزمین نوعی خاص از انسان خواهند بود و بنابراین تجربیات و تکامل آنان نمیتواند وسیله ترقی و استفاده انواع دیگر قرار گیرد، از این روی، انسان چنین نیست که به اختلاف زمان یا به اختلاف نژاد و یا به اختلاف اقلیم و منطقه، نوعیّت و ماهیّت و ذات او عوض شود، بلکه تمام انسانها دارای یک فطرت میباشند و چون فطرت واحد است، قهراً دین هم باید واحد و ثابت باشد لذا قرآن میفرماید: «¨bÎ) úïÏe$!$# yYÏã «!$# ÞO»n=óM}$#» [9] و از این آیه چنین بر میآید که پیام تمام پیامبران الهی چیزی جز اسلام نبوده و اگر اختلافی در ادیان آسمانی دیده شود، اختلاف در فروعات و جزئیات است که در شرایط مختلف قابل تغییر و تبدیل میباشد. و امّا آنچه در سوره «نحل» آیه (78) فرموده است که: «ª!$#ur Nä3y_t÷zr& .`ÏiB ÈbqäÜç/ öNä3ÏF»yg¨Bé& w cqßJn=÷ès? $\«øx©» مربوط به علوم تجربی و صنایع بشری و مانند آن است به این معنی که انسان ساختمان سازی، دامداری، کشاورزی و دیگر علوم و صنایع را نمیداند بلکه بتدریج از راه سمع و بصر آنها را فرا میگیرد، امّا چیزهائی هم در نهاد انسان است که آموختنی نیست بلکه خداوند آن را در نهاد او قرار داده است. قرآن در این زمینه میفرماید: «فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» خداوند با این سرمایه انسان را خلق کرده است، که بداند بدترین فجور، شرک میباشد و بهترین تقوی، توحید و این همان فطرت خدادادی است که خداوند به انسان عطا کرده است قرآن در مسائل ظریف که از طریق الهام به انسان داده شده است صحبت از تعلیم نمینماید، درباره حضرت داود (ع) میفرماید «وَ عَلَّمناهُ صَنَعةَ لَبُوسٍ» ما صنعت زره سازی را به داود تعلیم نمودیم ولی در مورد نرم شدن آهن، در دستش میفرماید «وَاَلَنّا لَهُ الَحدِیدَ» ما آهن را برای داود نرم ساختیم، این نرم شدن آهن، آموختنی نیست، بلکه موهبتی است که خداوند به حضرت داود عطا فرموده است، با زور بازو هم نیست، لذا در دعای شبهای آخر ماه رمضان میخوانیم «یا ملیّن الحدید لداود (ع)» ای خدائی که برای داود (ع) آهن را نرم ساختی. مسأله توحید نیز از این قبیل است که آموختنی نیست، بلکه در فطرت انسان نهفته است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 84 |