تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,290 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,207 |
خودشناسی، نقطه آغاز | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 59، آبان 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اخلاق و تربیت اسلامی قسمت سوم خودشناسی، نقطه آغاز حجه السلام محمد حسن رحیمیان اولین گام در راه تهذیب نفس شناخت نفس و توجه به ارزش و شرافت آن است و در حقیقت نقطه آغاز و دروازه حرکت، به سوی خدا و کمال نهائی را باید درون خویش جست و جو کرد. در انسان ویژگی ها و کشش هائی هست که به هیچ وجه با جهان مادیات سنخیت و مجانستی ندارد و حتی دانشمندان امروزی نیز به این نتیجه رسیده اند که وجود این کشش ها در درون انسان بهترین دلیل است بر وجود ماوراء الطبیعه. ویلیام جیمز می گوید: همان گونه که غرائز مادی ما را با جهان ماده پیوند می دهد وجود آن ها به عنوان کانال های ارتباطی میان انسان و جهان ماده لازم است(مثلا گرسنگی نبود انسان به دنبال غذا نمی رفت...) همین طور به همین دلیل غرائز دیگری در انسان وجود دارد که با طبیعت مادی منطبق نیستند و آن ها هستند که انسان را با جهان دیگری پیوند می دهند و انسان در وجود خویش دلیل و راه به عالم دیگری غیر از عالم طبیعت دارد. (فلسفه الخلاق صفحه 102) از ان جا که بین تکوین و تشریع الهی هماهنگی کامل و پیوند دقیق حکم فرما است مکتب وحی برای هدایت بشر بیشترین تکیه را بر همین کانال های ارتباطی و به تعبیر دیگر : کشش ها و نیروهای تکوینی که در نفس انسان وجود دارد کرده است و در این مکتب مساله بازیابی و شناخت نفس به عنوان مهم ترین دریچه پرواز به سوی عالم بالا و کمال مطلق مورد توجه فراوان قرار گرفته است. قرآن مجید در مورد آفرینش انسان می فرماید:«àM÷xÿtRur ÏmÏù `ÏB ÓÇrr» (حجر/29) نفخه ای از روح الهی در انسان دمیده شده است. انسان به وسیله همین روح الهی است که قوس نزولی عالم خاک را پشت سر گذاشته و به سوی عالم ملکوت و مبداء خویش صعود می کند همین ویژگی است که در انسان کشش و میل بازگشت به اصل و رجوع به خدا را پدید می آورد و این موجود بهشتی رانده شده به عالم خاک را بار دیگر به سوی بهشت موعود فرا می خواند زیرا ما از خدائیم و بازگشت کننده به سوی خدا.«$¯RÎ) ! !$¯RÎ)ur Ïmøs9Î) tbqãèÅ_ºu » (بقره، 156) همین روح خدائی و جاذبه بازگشت به سوی او است که انسان را همواره به جست و جوی کمال و تکاپو برای دست یافتن به آن وا می دارد و انسان به هر نقطه ای از کمال چه اموری که به اشتباه آن ها را کمال می پندارد و چه کمال واقعی که دست می یابد باز هم احساس می کند که هنوز به غایت کمال و مطلوب حقیقی خویش نرسیده است و فقط آن گاه احساس آرامش و طمانینه ضمیر او را پر می کند که خویشتن را بنده پاک باخته خدا و دل بسته و وابسته به عزت و کمال مطلق او یافته و ندای «ارجعی الی ربک راضیة مرضیة» را لبیک گفته باشد. و انسان هائی که از این نفخه الهی غافل شده و آن را در میدان زندگی دنیای فریبنده و خواسته های شیطانی و شهوات حیوانی ببازند با سقوط در ورطه انحطاط تباهی شخصیت انسان خویش را باخته اند:«( ö@è% ¨bÎ) z`ÎÅ£»sø:$# tûïÏ%©!$# (#ÿrçÅ£yz öNåk|¦àÿRr& » (زمر/15) بگو زیان کاران واقعی کسانی هستند که نفس خویش را باخته اند! چرا که اگر انسان نفس خویش را ببازد و از آن غفلت کند ، در حقیقت دروازه خداشناسی و ایمان به او را بر روی خود بسته است. الذین خسروا انفسهم فهم لا یومنون، ( تکرار شده در آیات 12 و 20 انعام) کسانی که نفس خویش را باخته اند پس ایمان به خدا نمی آورند. پس از طریق خودشناسی است که انسان به خداشناسی و معرفت و ایمان به حق می رسد از امیرالمومنین (ع)نقل شده که فرمود: من عرف نفسه عرف ربّه ( غرورالحکم) کسی که نفس خویش را شناخته، خدا را شناخته است. جالب توجه است که در این حدیث شریف هیچ گونه فاصله ای بین شناخت نفس و شناخت خدا ملحوظ نشده است. و هم چنین از آن حضرت نقل شده: نال بالفوزالاکبر من ظفر بمعرفةالنفس ( غرورالحکم) کسی که بر شناخت نفس دست یابد به بزرگترین رستگاری نائل شده است. و باز از آن حضرت نقل شده است که : من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفة و علم (غرر ودرر) کسی که نفس خویش را شناخت همانا به کمال معرفت و علم دست یافته است. ارزش و کرامت نفس شناخت گوهر گران بهای نفس و توجه به ارزش و کرامت آن که شناخت خدا و ایمان به او را در پی دارد، مهم ترین عاملی است که انسان را از آلوده کردن و تباه نمودن آن باز می دارد. اگر انسان گوهر سنگین قیمیتی مانند قطعه ای بزرگ الماس یا جواهری دیگر داشته باشد که ده ها میلیون تومان قیمت داشته باشد با توجه به این که ارزش این نوع جواهرات اعتباری و مادی است وجود و عدم آن ها به طور مستقل نقش مهمی در سرنوشت جاودانی آن ها قرار داده و به هر نوع کثافتی آلوده ساخته یا در معرض خطر یا آسیب گذاشته و زیر پای خود و دیگران ان را منکوب نماید و اگر این گوهر گرانبهای گم شود آیا همه جا را برای یافتن آن زیر و رو نمی کند و به هر دری نمی زند؟! حال توجه کنیم به سخن گهربار برجسته ترین و کامل ترین انسانی که بعد از پیغمبر اکرم (ص) به بالاترین مقام خودشناسی و خداشناسی دست یافته است حضرت امیر المومنین (ع): عجبت لمن ینشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها(غرورالحکم ج 2/495) در شگفتم از کسی که برای یافتن گم شده خود به جست و جو می پردازد در حالی که او نفس خویش را از دست داده و در پی یافتن او نیست! به راستی جای شگفتی است که انسان در حالی که گوهر شبچراغ آئینه کمال و سعادت جاودانه خویش را در وادی شهوات حیوانی و هواهای شیطانی گم کرده و غافل از آن در جست و جوی سنگ ریزه های بی مقدار است ولی آن کس که بر شرافت و کرامت و ارزش نفس خویش واقف گشته هرگز آن را با گناه و شهوت پرستی دنیا پرستی و انواع خواسته های ذلت بار پست و آلوده نمی کند. از حضرت امیرالمومنین در این مورد چنین نقل شده است: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه ( غرورالحکم) کسی که بر کرامت نفس خویش واقف باشد، آن را با معصیت ذلیل و بی ارزش نمی کند! من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته (نهج البلاغه خ 449) کسی که بر کرامت نفس خویش آگاه باشد شهوت هایش بر او پست و بی ارزش است. من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدّنیا( تحف العقول) کسی که بر کرامت نفس خویش آگاه باشد دنیا در نظر او پست و موهون است من شرفت نفسه نزّهها عن ذلّه المطالب(غررالحکم) کسی که دارای شرافت نفس باشد ، نفس خویش را از خواسته های ذلت بخش منزّه می دارد.! مفهوم مخالف تمام موارد فوق الذکر آن است که جهل و غفلت نسبت به نفس و کرامت آن زمینه ساز گرایش انسان به گناه شهوت رانی ، دنیا پرستی و خواسته های ذلت بار است. از حضرت امام هادی (ع) نقل شده که فرمود: من هانت علیه نفسه فلا تامن شرّه (بحارج 17/214) کسی که نفس خویش را پست و موهون شمارد و در درون خویش تن به پستی دهد از شراو در امان مباش. زیرا از کوزه برون همان تراود که در اوست! و هم چنین از حضرت امیر المونین (ع)نقل شده که فرمود: من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهالات (غرر و درر) کسی که نفس خویش را نشناسد از راه نجات دور گذشته و نا آگاهانه در گمراهی و نادانی ها فرو رفته است. اینها نمونه هائی بود از آیات و روایات فراوانی که مساله نفس و نقش سرنوشت ساز و اهمیت شناخت آن را مورد تاکید قرار داده است. مذمّت نفس! در همین جا باید متذکرشد که در برخی از دیگر از آیات و روایات بگونه ای دیگر از نفس یاد شده است و در آن ها از مبارزه با نفس و سرکوب آن سخن رفته است مانند: «!$tBur… äÌht/é& ûÓŤøÿtR 4 ¨bÎ) }§øÿ¨Z9$# 8ou$¨BV{ Ïäþq¡9$$Î/ » (یوسف /53) ... و من نفس خویش را مبرا نمی کنم که همانا نفس پیوسته به بدی ها فرمان دهد. «$¨Br&ur ô`tB t$%s{ tP$s)tB ¾ÏmÎn/u ygtRur }§øÿ¨Z9$# Ç`tã 3uqolù;$# ¨bÎ*sù sp¨Ypgø:$# }Ïd 3urù'yJø9$# » (نازعات آیات 42-40) و اما هر که از مقام پروردگارش ترسید و نفس خویش را از هوس بازداشت پس بهشت جایگاه او است. و حضرت امیرالمومنین (ع) فرمود: ان المومن لا یُمسی و لا یصبح الا و نفسه ظنون عنده (نهج البلاغه فیض خ 175) مومن هیچ گاه شب و روزی را به پایان نمی برد مگر آن که نفسش مورد بدگمانی او است. و از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک (بحارج 70/64) دشمن ترین دشمنان تو ، نفس تو است که بین دو پهلوی تو جای دارد! و هم چنین از امام علی (ع)نقل شده است: لا جهاد کجهاد النفس (غرر الحکم) هیچ جهادی هم سان با جهاد با نفس نیست!! ممکن است در نظر ابتدائی تصور شود که چگونه در حالی که آیات و روایات فراوانی آن همه بر شناخت و کرمات و عزت آن تاکید کرده اند در آیات و روایات دیگری از نفس، این گونه مذمت شده است که جواب این سوال و وجه جمع آن ها از قول مرحوم آیه الله شهید مطهری می خوانیم: انسان در عین آن که یک حیوان است به تعبیر قرآن کریم نفخه ای از روح الهی و لمعه ای از ملکوت الهی نیز در وجود او هست ونوری ملکوتی در وجود هر انسانی هست. «من»واقعی انسان همان «من» ملکوتی انسان است و من حیوانی انسان طفیلی این من است. اصالت ندارد فلاسفه اسلامی در باب ماده و صورت می گویند فعلیت اخیر از ان هر چه هست جزء حقیقتش نیست و در فعلیتش دخالت ندارد. آن چه که در حیوان من واقعه حیوان را تشکیل می دهد در انسان «من» طفیلی می شود. من می خورم، می آشامم ، «من» می خوابم، «من» می روم ، همه این ها به من وابسته است لکن مرحله نازل «من» است همین «من» که می گوید من فکر می کنم من خدا را یاد می کنم من دوست دارم که دیگران را بر خود مقدم دارم و ایثار کنم همه این یک «من» است لکن این «من» در جاتی دارد. آن جا که «من» حرف های عالی می گوید درجه عالی «من» انسان است که حرف می زند. فسلفه اخلاق ص 96 پس آن چه از آن مذمت و بر مبارزه و جهاد با آن تاکیده شده همان خود طفیلی یا به تعبیر دیگر خودپنداری یا نفس حیوانی است و آن چه مورد تقدیس قرار گرفته و بر ارزش و کرامت آن تکیه شده است همان مرتبه عالم نفس است که به نفس ملکوتی و خود حقیقی می تواند تغییر کرد بدیهی است که گرایش ها و تمایلات از این دو مرتبه از نفس متناسب با آن ها تفاوت زیادی برخوردار است و چه بس که بین آن ها جدال و کشمکش های شدید و سرنوشت سازی رخ می دهد. از یک سو نفس ملکوتی انسان را به سوی ارزش های متعالی اخلاقی و حرکت و کوشش در جهت کمال نهائی فرا می خواند و از سوی دیگر نفس حیوانی به هواها و هوس های و شهوت های لجام گسیخته سوق می دهد. بنابراین در انسان دو کشش متضاد جهت دهنده و سرنوشت ساز وجود دارد که همواره در جنگ و ستیزه با یکدیگر هستند و میدان این جنگ قلب و روان انسان است و در حالی که نفس حیوانی و کشش های شیطانی آن به عنوان دشمن ترین دشمنان معرفی شده است اعی نفسک التبی بین جنبیک و در لسان روایات مبارزه با آن به جهاد اکبر نامیده شده آن کس که بتواند کشش الهی را در صحنه این نبرد درونی بر هواهای نفسانی و خواسته های حیوانی چیره و پیروز نماید مدال برجسته شجاعت به او اعطا گردیده است. اشجع الناس من غلب هواه شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خویش غالب و پیروز شود. پس نقطه آغاز حرکت انسان به سوی کمال یا سقوط در نفس او است و با پیروزی کشش ملکوتی در پرتو شکافائی فطرت خداجوئی و خداپرستی و راهنمائی وحی است که ایمان به خدا شکل می گیرد و همگام با آن عبادت به شکلی که او خواسته است ترسیم می شود و به تعبیر دیگر انسان هدف غائی را در خدا و راه رسیدن به او را در عبادت می یابد.«¨bÎ) ©!$# În1u öNà6/uur çnrßç6ôã$$sù 3 #x»yd ÔÞºuÅÀ ÒOÉ)tGó¡B » ( آل عمران 51، مریم 19) همانا الله پروردگار من است پس او را عبادت کنید این است راه مستقیم. همان گونه که با پیروزی کشش حیوانی در انسان راه و مسیر حرکت در مقصد او درگرگون شده جای پرستش خدا را پرستش هوا می گیرد. «|M÷uäur& Ç`tB xsªB$# ¼çmyg»s9Î)» (فرقان 43) مگر کسی را که هوای خویش را خدای خویش گرفته ندیدی ؟ و در مقابل صراط مستقیم و فرمان الهی «¨bÎ) ©!$# ããBù't ÉAôyèø9$$Î/ Ç`»|¡ômM}$#ur Ç!$tGÎ)ur Ï 4n1öà)ø9$# 4sS÷Ztur Ç`tã Ïä!$t±ósxÿø9$# Ìx6YßJø9$#ur ÄÓøöt7ø9$#ur 4 ö» (نحل، 90) همانا خداوند به عدل نیکوکاری و رسیدگی به خویشان فرمان دهد و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز نهی فرماید. راه شیطان و پیروی از اوست که خداوند آن را چنین ترسیم می فرماید: «$pkr'¯»t tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä w (#qãèÎ6Gs? ÏNºuqäÜäz Ç`»sÜø¤±9$# 4 `tBur ôìÎ7®Kt ÏNºuqäÜäz Ç`»sÜø¤±9$# ¼çm¯RÎ*sù âßDù't Ïä!$t±ósxÿø9$$Î/ Ìs3ZßJø9$#ur 4 ...» (نور، 21) ای کسانی که ایمان آورده اید از شیطان پیروی نکنید و هر کس از شیطان پیروی کند پس به یقین به زشتی و کارهای ناپسند امر می کند . خداوند متعال در آیه فوق و آیات متعدد دگیر ضمن ترسیم این دوره همواره تاکید بر اجتناب از اطاعت شیطان و پیمودن راه خود که همان صراط مستقیم است می فرماید: « óOs9r& ôygôãr& öNä3ös9Î) ûÓÍ_t6»t tPy#uä cr& w (#rßç7÷ès? z`»sÜø¤±9$# ( ¼çm¯RÎ) ö/ä3s9 Arßtã ×ûüÎ7B Èbr&ur ÎTrßç6ôã$# 4 #x»yd ÔÞºuÅÀ ÒOÉ)tGó¡B » (یس، 60 و 61) ای فرزند آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را عبادت (اطاعت) نکنید به یقین او برای شما دشمنی آشکار است و مرا عبادت کنید این است راه مستقیم. و بدین سان قرآن مردم را به دو گروه عمده تقسیم فرمود گروهی به نام حزب الله که رستگارند هستند و گروه دیگر حزب الشیطان که زیان کاران می باشند. «...اولئک کتب فی قلوبهم الأیمان و ایّدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله انّ حزب الله هم المفلحون» (مجادله، 21) خداوند در قلوب ایشان، ایمان را ثبت فرموده به روحی از خود آنان را پشتیبانی نموده و در بهشت هائی که نهر ها از زیر آن جاری است جای می دهد در حالی که جاویدان در آن ها خواهند ماند همانا خدا از آن ها راضی و آن ها از خدا خشنود شدند، ایشانند حزب الله آگاه باشید که حزب الله رستگارنند. «... استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان الا انّ حزب الشیطان هم الخاسرون.» (مجادله، 18) شیطان برایشان چیره شد، پس آنان را از یاد خدا در فراموشی افکند ، آن ها یند حزب شیطان. آگاه باشید که همانا حزب شیطان زیان کارانند. و قبلا متذکر شدیم که از نظر قرآن زیان کاران کسانی هستند که نفس خویش را باخته اند: «قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم.» بگو: بی شک زیان کاران واقعی کسانی هستند که نفس خویش را باخته اند. زیرا آنان که نفس خویش را باخته اند، هرگز ایمان به خدا را درک نخواهند کرد و این یعنی باختن همه چیز در صحنه زندگی دنیا و آخرت: ان الذین خسروا انفسهم فهم لا یومنون. آنان که نفس خویش را باخته اند، پس ایمان به خدا نمی آورند. چرا که ایمان به خدا و پرستش او مستلزم شناخت نفس و ارزش و کرامت آن است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 135 |